مسئله خلقت قرآن که در زمان امام هادی علیه السلام مطرح شده بود چیست؟

خانه / مطالب و رویدادها / مسئله خلقت قرآن که در زمان امام هادی علیه السلام مطرح شده بود چیست؟

بحث كلام خدا از قديمي‌ترين بحث‌هايى است که علماى اسلام را به خود مشغول داشته، و اساساً علم کلام را به همين مناسبت علم کلام ناميدند؛ چون از اين‌جا شروع شد که آيا کلام خدا قديم است يا حادث؟ براي روشن شدن اين بحث، لازم است نگاهي به اين موضوع کلامي داشته باشيم.

پرسش:
مسئله خلقت قرآن که در زمان امام هادی علیه السلام مطرح شده بود چیست؟ موضع امام در مورد این مسئله چگونه بود؟

پاسخ:
بحث كلام خدا از قديمي‌ترين بحث‌هايى است که علماى اسلام را به خود مشغول داشته، و اساساً علم کلام را به همين مناسبت علم کلام ناميدند؛ چون از اين‌جا شروع شد که آيا کلام خدا قديم است يا حادث؟ براي روشن شدن اين بحث، لازم است نگاهي به اين موضوع کلامي داشته باشيم.
حقيقت و ماهيت کلام خدا
درباره حقيقت و ماهيت تکلّم و کلام خدا به‌طور کلى دو نظريه مطرح است:
1- متکلمان اماميه و معتزله مي‌گويند: کلام در همه جا عبارت است از همين حروف و اصوات که به طرز خاصى با يکديگر تأليف شده و بر معناى مخصوصى دلالت دارند و اين همان کلام لفظى است که داراى شعبه‌هايي است؛ مانند اين‌که: مفرد است يا مرکب، جمله اسميه است يا فعليه، جمله انشائيه است يا خبريه، امر است يا نهى و…
منتها انسان‌ها جسم هستند و داراى حنجره و صوت و زبان و مخارج حروف؛ لذا با همين ابزار سخن مى‏گويند، امّا خداوند متکلم است؛ يعنى يک سلسله‏ حروف و اصوات را در جسمى و جمادى ايجاد مي‌کند که کاملاً مفيد مراد و مقصود هستند همان‌گونه که خداوند در درخت، ايجاد کلام نمود و جناب موسى بن عمران شنيد.
2- متکلمان اشعرى مي‌گويند: کلام خداوند يک کلام نفسى و معنوى است و آن حقيقت نه امر است و نه نهى و … و مانند ساير کمالات قديم و زائد بر ذات است.
در اين‌که مراد اشاعره از کلام نفسى چيست؟ تفسيرهاى مختلفى ارائه شده است؛ از جمله اين‌که گفته شده: مراد از کلام نفسى، همان امر ثابت در ضمير متکلم است که ثابت است و با اختلاف عبارات مختلف نمى‏شود. توضيح اين‌که؛ هر گوينده‌اى که در مقام سخن برمي‌آيد مراد و مقصودى دارد و چيزي در ضمير باطن خود دارد که مي‌خواهد با اين الفاظ از آن تعبير کند، آن امر باطنى را کلام نفسى مي‌گويند و الفاظ آن‌را کلام لفظى مي‌نامند که کاشف از آن باطن هستند.
اينک، بايد دانست مراد از کلام نفسى درباره خداوند چيست؟ آيا مراد اين است که خداوند قدرت دارد بر ايجاد اين الفاظ و کلمات؟ اين‌که برگشت به قدرت الهي دارد آيا مقصود اين است که خداوند به معانى و مفاهيم اين الفاظ عالم است؟ در اين صورت، به علم خدا بر مي‌گردد و مورد پذيرش است.
دليل عقلي بر اثبات تکلم براي خداوند چنين است: جميع ممکنات مقدور حق تعالى هستند و ايجاد اصوات و حروف در اجسام هم که مفاد را بفهماند امرى ممکن است، پس ايجاد کلام، مقدور خداوند است و امّا اين‌که خداي تعالي در خارج بالفعل متکلم هست يا خير؟ قرآن اين معنا را اثبات کرده آن‌جا که مي‌فرمايد: «وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَکْليماً». منظور از سخن گفتن خداوند، سخن گفتن با زبان نيست؛ زيرا سخن گفتن با زبان و از طريق تارهاى صوتى از عوارض جسم است و درباره خداوند که منزّه از جسم و جسمانيات است مفهوم ندارد، بلکه منظور سخن گفتن به وسيله الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فضا است؛ چرا که خداوند قادر است بر اين‌که امواج صوتى را در فضا بيافريند، و اين امواج را به گوش پيامبرانش برساند و پيام خود را از اين طريق به آنها ابلاغ کند.
قديم يا حادث بودن کلام خدا
درباره حادث و يا قديم بودن کلام خدا اختلاف نظر وجود دارد:
1- اشاعره مي‌گويند: کلام نفسى، قديم است. و گفتار خود را چنين تفسير کردند که منظور از کلام، معانى ذهنى است که کلام لفظى بر آنها دلالت مي‌کند، و اين معانى همان علوم خداى سبحان است که قائم به ذات او است، و چون ذات او قديم است صفات ذاتى او هم قديم است، و اما کلام لفظى خدا که از مقوله صوت و نغمه است، حادث است؛ چون زائد بر ذات، و از صفات فعل او است.
2- حنابله مي‌گويند: کلام خدا، همين حروف بوده و قديم است.
3- معتزله طرفدار حدوث کلام خدا مي‌باشند، و گفته خود را تفسير کرده‌اند به اين‌که منظور ما از کلام، الفاظى است که طبق قرارداد لغت، دلالت بر معانى مي‌کند، و کلام عرفى هم همين است، و اما معانى نفسانى که اشاعره آن‌را کلام‏ ناميده‌اند، کلام نيست، بلکه صورت‌هاى علمى است، که جايش در نفس است. به عبارت ديگر؛ وقتى ما سخن مي‌گوئيم در درون دل و در نفس خود چيزى جز مفاهيم ذهنى که همان صورت‌هاى علمى است نمي‌يابيم، اگر منظور اشاعره از کلام نفسى، همين مفاهيم باشد، مفاهيم کلام نيست، بلکه علم است، و اگر چيز ديگرى غير صور علمى را کلام ناميده‌اند، ما در نفس خود چنين چيزى سراغ نداريم.
علامه طباطبايي درباره نزاع اشاعره و معتزله مي‌گويد: بيانى که اين نزاع اشاعره و معتزله را از ريشه بر مي‌کند، اين است که؛ صفت علم در خداى سبحان به هر معنايى که گرفته شود، علم حضورى است، نه حصولى. و آنچه معتزله و اشاعره بر سر آن نزاع کرده‌اند، علم حصولى است، که عبارت است از مفاهيم ذهنيه‌اى که از خارج در ذهن نقش مي‌بندد، و هيچ اثر خارجى ندارد؛ همان‌طور که آتش ذهنى ذهن را نمي‌سوزاند، و يا تصوّر نان صاحب تصور را سير نمي‌کند. و خداى سبحان منزه است از اين‌که ذهن داشته باشد، تا مفاهيم، در ذهن او نقش ببندد. و گرنه بايد ذات او محل ترکيب و معرض حدوث حوادث باشد، و گفتارش احتمال صدق و کذب داشته باشد، و محذوراتى ديگر از اين قبيل که ساحت او منزه از آنها است.
4- اماميه نيز طرفدار حدوث کلام خدا هستند و مي‌گويند کلام خدا از صفات فعل و حادث و قائم به غير است و معناى تکلم خدا اين است که اصوات و حروفى را در محلى از قبيل درخت و غيره ايجاد مي‌کند‏.
اماميّه درباره قرآن بر اين باورند که آيات قرآنى همان الفاظ و حروف است که گاه در قالب سخن و گاه در شکل نوشته ظهور مي‌يابد و بدين سان، کلام اللّه، حادث است نه قديم. امام صادق (علیه السلام) در اين‌باره مي‌فرمايد: «کلام الهى، حادث است نه ازلى؛ خداوند از ازل بوده است و متکلّم نبوده است و سپس کلام را آفريده است».
چرا نمي‌توان کلام خدا؛ يعني قرآن را «مخلوق» ناميد؟
اکنون پس از مباحث مقدماتي، به ذکر و بررسي کلامي که در کتاب «منشور عقايد اماميه» آمده است، مي‌پردازيم. نويسنده در اصل سي و نهم اين کتاب مي‌گويد:
«از بحث گذشته … ثابت مي‌گردد که کلام خدا حادث است و قديم نيست؛ زيرا کلام او همان فعل است و طبعاً فعل خدا حادث بوده و در نتيجه “تکلم” امرى حادث خواهد بود.
با آنکه کلام خدا حادث است، براى رعايت ادب و نيز به منظور اين‌که سوء تفاهمى پيش نيايد، به کلام خدا “مخلوق” نمي‌گوييم؛ زيرا چه بسا آن‌را به معناى “مجعول” و ساختگى تفسير کنند. و الاّ اگر از اين جهت صرف نظر کنيم، طبعاً ما سوى الله مخلوق خدا بوده و آفريده او است. سليمان بن جعفرى مي‌گويد: از امام هفتم موسى بن جعفر (علیه السلام) پرسيدم: آيا قرآن مخلوق است؟ آن‌حضرت در پاسخ فرمود: من مي‌گويم قرآن کلام خدا است.
در اين‌جا از ذکر نکته‌اى ناگزيريم و آن اين‌که در اوايل قرن سوم در سال 212 هـ ق مسئله‌اى به نام قديم يا حادث بودن قرآن، در ميان مسلمين مطرح شده و مايه اختلاف و دو دستگى حادّى گرديد، در حالي‌که طرفداران قديم بودن قرآن توجيه درستى براى ادعاى خود نداشتند؛ زيرا در اين‌جا احتمالاتى در کار است که طبق برخى از آنها قرآن مسلماً حادث و طبق برخى ديگر قديم است.
اگر مقصود، کتاب قرآن و کلمات قرآن است که تلاوت مي‌شود، و يا کلماتى است که جبرئيل امين از خدا دريافت کرد و به قلب پيامبر نازل نمود، مسلّماً همه اينها حادث است، و اگر مقصود مفاهيم و معانى آيات قرآنى است که قسمتى از آنها مربوط به قصص پيامبران، و غزوات پيامبر اکرم(ص) است، آنها را نيز نمي‌توان قديم دانست.
و بالأخره اگر مقصود، علم خدا به قرآن از نظر لفظ و معنا است، مسلماً علم خدا قديم و از صفات ذات او است، ولى علم غير از کلام است».
در بخش اول از اين اصل در «منشور عقايد اماميه»، ديدگاهي آمده که؛ منحصر به نويسنده اين کتاب نيست، بلکه شيخ مفيد، بنابر تعريفى که خود از کلام خدا به دست داده، قرآن را غير مخلوق نمي‌خواند. با وجود اين وى هرگز اصطلاح معتزلى «مخلوق» را به‌کار نمي‌برد، بلکه به جاى آن، از آموزه اماميّه پيروى مي‌کند و قرآن را «پديدارشده در زمان (مُحدَث)» مي‌داند. گفته وى چنين است:
«من مي‌گويم که قرآن کلام خدا و وحى او و مُحدَث است چنان‌که خود آن‌را توصيف کرده است. و از آن خوددارى مي‌کنم که بگويم مخلوق است، که در اين خصوص آثارى از پيشوايان راستگو در دست است، و همه اماميّه، جز اندکى از ايشان، بر همين رأيند، و نيز چنين است نظر جمهور معتزليان بغداد و بيشتر مرجئه و زيديّه و اصحاب حديث‏».
علاوه بر روايات رسيده از ائمّه اطهار، اين استدلال بر خود قرآن نيز متّکى است. ظاهراً بايد نظر شيخ مفيد و نويسنده منشور عقايد اماميه به آياتى باشد که خدا در آنها از «ذکر» به «محدث» ياد کرده است؛ آن‌جا که مي‌خوانيم:
«ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُون»،‏ و «وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضين».‏
از طرف ديگر، در هيچ جاى قرآن لفظ «مخلوق» در موردى نيامده است که آن‌را بتوان متعلّق به قرآن دانست.
به‌علاوه؛ «خلق» و آنچه از اين ريشه ساخته شده، در زبان عرب چند معنا دارد که از جمله دو معناى مشهورى مي‌باشد که بيان مي‌نماييم:
1- «خلق اللّه»؛ يعنى خداوند آفريد، چنان‌که خداوند در آياتي مي‌فرمايد:
«خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ…»؛ يعنى در آفريدن آسمان و زمين. و «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»؛ يعني آسمان و زمين را آفريد.‏ «مخلوقه»؛ يعنى آفريده‏شده خداوند.
2- «خلق الکلام و کلام مخلوق»؛ در زبان عرب هرگاه کلام به «مخلوق بودن» توصيف شود، مقصود از آن دروغ بوده و جعلى و ساختگى بودن آن کلام است. آن‌گاه که گويند «قصيدة مخلوقة»؛ يعنى قصيده ساختگى که به دروغ به کسى نسبت داده باشند. و وقتى گويند «اختلق حديثا»؛ يعنى حديثى را جعل کرد و به پيامبر نسبت داد.
از اين دسته است فرموده خداي تعالى در قرآن:
«وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً»؛ سخن دروغ ساختيد.
«إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ»؛ اين سخن، جز بافندگى و دروغ چيزى نيست.
نتيجه‌‌گيري:
يک. نمي‌توان قرآن را قديم گفت به دليل آن‌که خداوند ازلى مي‌باشد و ازلى ديگرى وجود ندارد. و اين‌که آيات قرآن خود دلالت دارند بر قديم نبودن قرآن.
دو. با آن‌که قرآن «مخلوق» است اما بهتر است جهت احترام، چنين وصفي را براي قرآن مورد استفاده قرار نداد؛ زيرا گاه لفظ «مخلوق» جايى به‌کار مي‌رود که حکايت از جعل و ساختگى بودن آن کند و به گوينده‌اى به دروغ نسبت دهند.

موضع امام هادى (علیه السلام)

سخنى که در اين زمينه از امام هادى(علیه السلام) نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ يکى از شيعيان «بغداد» چنين نوشت (التوحيد، صفحه 224):
بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به اين فتنه حفظ کند که در اين صورت بزرگترين نعمت را بر ما ارزانى داشته است، وگرنه هلاکت و گمراهى است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق است يا قديم؟) بدعتى است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شريکند، زيرا پرسش کننده دنبال چيزى است که سزاوار او نيست وپاسخ دهنده نيز براى موضعى بى جهت خود را به زحمت و مشقت مى‏افکند که در توان او نمى‏باشد.
خالق، جز خدا نيست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نيز کلام خداست، از پيش خود اسمى براى آن قرار مده که از گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و تو را از مصاديق سخن خود قرار دهد که مى‏فرمايد: (متقيان) کسانى هستند که در نهان از خداى خويش مى‏ترسند و از روز جزا بيمناکند(الّذِينَ يَخشَونَ رَبّهُمْ بِالغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُون (سوره انبيأ، آيه 49)).

  1.  طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 326، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، 1417ق.
  2.  ر.ک: فاضل مقداد، إرشاد الطالبين إلى نهج المسترشدين‏، محقق، رجائى‏، سيد مهدى، ص 211، قم، کتابخانه آيت الله مرعشى(ره)‏، 1405ق؛ سبحانى، جعفر، الالهيات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج ‏1، ص 191، قم، المرکز العالمي للدراسات الإسلامية، چاپ سوم، 1412ق.
  3.  محمدي، علي، شرح کشف المراد، ص 135 – 136، قم، دار الفکر، چاپ چهارم، 1378ش.
  4.  سبحاني، جعفر، الأضواء على عقائد الشيعة الإمامية، ص 381، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)‏؛ حوالي، سفر بن عبد الرحمن، منهج الأشاعرة في العقيدة، ص 81، الجامعة الإسلامية بالمدينة المنورة، 1404ق.
  5.  شرح کشف المراد، ص 136.
  6.  همان؛ سبحاني، جعفر، محاضرات في الإلهيات، تلخيص، رباني گلپايگاني، علي، ص 122، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام)، چاپ يازدهم، 1428ق؛‏ حمود، محمد جميل‏، الفوائد البهية في شرح عقائد الإمامية، ج ‏1، ص 226، بيروت، مؤسسة الأعلمي‏، چاپ دوم، 1421ق.
  7.  شرح کشف المراد، ص 136؛ علامه حلي، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، با تصحيح، مقدمه، تحقيق و تعليقات: حسن زاده آملي، حسن، ‏ص 289 – 290، قم، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ چهارم، 1413ق.
  8.  کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 289 – 290.
  9. نساء، 164؛ شرح کشف المراد، ص 137.
  10.  فاضل مقداد، الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد، به تحقيق بصرى‏، ضياء الدين، ص 67 – 68، مجمع البحوث الإسلامية، چاپ اول، 1412ق.
  11.  سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل‏، ج ‏3، ص 515، قم، مؤسسة نشر إسلامي، مؤسسة امام صادق(علیه السلام).
  12.  الميزان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 326.
  13.  شرح کشف المراد، ص 137.
  14.  بحوث في الملل و النحل، ج ‏3، ص 515.
  15.  الميزان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 326 – 327.
  16.  چه عبارت باشد از علم تفصيلى به ذات، و علم اجمالى به غير، و چه عبارت باشد از علم تفصيلى به ذات و به غير، در مقام ذات و چه عبارت باشد از علم تفصيلى قبل از ايجاد و بعد از ذات، و يا عبارت باشد از علم تفصيلى بعد از ايجاد و ذات هر دو، به هر معنا که باشد.
  17.  الميزان في تفسير القرآن، ج ‏2، ص 327.
  18.  شرح کشف المراد، ص 137؛ مظفر، محمد حسين‏، دلائل الصدق‏، ج ‏2، ص 241، قم، مؤسسة آل البيت(علیه السلام)، چاپ اول، 1422ق؛ ‏پژوهشکده تحقيقات اسلامي، فرهنگ شيعه، ص 81، قم، زمزم هدايتچاپ دوم، 1386ش.
  19.  کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، محقق و مصحح: غفاري، علي اکبر، آخوندي، محمد، ج ‏1، ص 107، تهران، دار الکتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق.
  20.  شيخ صدوق، التوحيد، محقق، مصحح، حسيني، هاشم‏، ص 224، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ اول، 1398ق.
  21.  سبحاني، جعفر، منشور عقايد شيعه، ص 64، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام).
  22.  مکدرموت‏، مارتين، انديشه‏هاى کلامى شيخ مفيد، ترجمه آرام، احمد، ص 122، انتشارات دانشگاه تهران‏، 1372ش.
  23.  «و أقول إن القرآن کلام الله و وحيه و إنه محدث کما وصفه الله تعالى و امنع من إطلاق القول عليه بأنه مخلوق و بهذا جاءت الآثار عن الصادقين ع و عليه کافة الإمامية إلا من شذ منهم و هو قول جمهور البغداديين من المعتزلة و کثير من المرجئة و الزيدية و أصحاب الحديث»؛ شيخ مفيد، أوائل المقالات‏، ص 53، قم، کنگره شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق.
  24.  انبياء، 2: «هيچ پند تازه‌اى از پروردگارشان نيامد، مگر اين‌که بازي‌کنان آن‌را شنيدند».
  25.  شعراء، 5: «و هيچ تذکّر جديدى از سوى رحمان برايشان نيامد جز اين‌که همواره از آن روى برمي‌تافتند».
  26.  بقره، 164؛ آل عمران، 190 و 191.
  27.  توبه 36؛ يونس، 3؛ هود، 7.
  28.  عسکرى‏، سيد مرتضى، نقش ائمه در احياى دين، ج ‏2، ص 423، تهران، مرکز فرهنگى انتشارات منير، چاپ اول، 1382ش؛ ر.ک: راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‏، ص 297، بيروت، دارالقلم‏، چاپ اول.
  29.  جوهري، اسماعيل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربية)، محقق، مصحح، عطار، احمد عبد الغفور، ج ‏4، ص 1471، بيروت، دار العلم للملايين، چاپ اول، 1410ق.
  30.  عنکبوت، 17.
  31.  سوره ص، 7.

 

منبع: مجمع جهانی شیعه شناسی

بازدیدها: 82

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *