مسابقه معارفی ۳۲
سی و دومین مسابقه معارفی پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به در آستانه محرم الحرام و ایام عزای سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام، منتشر شد. علاقه مندان می توانند با پاسخ درست به سوالات برنده این دوره از مسابقه معارفی سایت هیات رزمندگان اسلام باشند.
به ۵ نفر از افرادی که به تمام سوالات پاسخ درست بدهند به قید قرعه کارت هدیه ۵۰ هزار تومانی اهداء می گردد.
«مهلت شرکت در مسابقه معارفی شماره ۳۲ هیات رزمندگان اسلام به پایان رسیده است»
[gravityform id=”40″ title=”true” description=”true”]
مخاطبان گرامی:
پاسخ سوالات فوق را می توانید در بیانات امام خامنه ای که در ذیل آورده شده است بیابید .
الحمدللَّه ربّ العالمین. نحمده و نستعینه. و نستغفره و نؤمن به. و نتوکّل علیه. و نصلّی و نسلّم علی حبیبه و نجیبه. و خیرته فی خلقه. حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشیر نعمته و نذیر نقمته. سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد. و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. و اصحابه المخلصین و صلّ علی بقیّهاللَّه فیالأرضین و صلّ علیائمّه المسلمین و حماه المستضعفین و هداه المؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقوی اللَّه.
یک جمله در زیارت اربعینِ امام حسین علیهالصّلاهوالسّلام ذکر شده است که مانند بسیاری از جملات این زیارتها و دعاها، بسیار پُرمغز و در خور تأمّل و تدبّر است. امروز به مناسبت روز تاسوعا و روز عزا، در خطبهی اول قدری پیرامون همین جمله – که ناظر به جهت قیام حسینی است – عرایضی عرض میکنیم. آن جمله این است: «و بذل مهجته فیک».(۲۲) این زیارت اربعین است؛ منتها فقرههای اوّل آن، دعاست که گویندهی این جملات خطاب به خداوند متعال عرض میکند: «و بذل مهجته فیک»؛ یعنی حسینبنعلی، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «لیستنقذ عبادک من الجهاله»؛(۲۳) تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حیره الضّلاله»؛(۲۴) و آنها را از سرگردانیِ ناشی از ضلالت و گمراهی برهاند. این یک طرف قضیه، یعنی طرفِ قیام کننده؛ حسینبنعلی علیهالسّلام است. طرف دیگر قضیه، در فقرهی بعدی معرفی میشود: «و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الأدنی»؛(۲۵) نقطهی مقابل، کسانی بودند که فریب زندگی، آنها را به خود مشغول و دنیای مادّی، زخارف دنیایی، شهوات و هواهای نفس، از خود بیخودشان کرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنی»؛ سهمی را که خدای متعال برای هر انسانی در آفرینش عظیم خود قرار داده است – این سهم عبارت است از سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت – به بهای پست و ناچیز و غیر قابل اعتنایی فروخته بودند. این، خلاصهی نهضت حسینی است.
با مداقّهی در این بیان، انسان احساس میکند که نهضت حسینی در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، که هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشاندهندهی ابعاد عظیم این نهضت است. یک نگاه، حرکت ظاهری حسینبنعلی است؛ که حرکت علیه یک حکومت فاسد و منحرف و ظالم و سرکوبگر – یعنی حکومت یزید – است؛ اما باطن این قضیه، حرکت بزرگتری است که نگاه دوم، انسان را به آن میرساند؛ و آن حرکت علیه جهل و زبونی انسان است. در حقیقت، امام حسین اگرچه با یزید مبارزه میکند، اما مبارزهی گستردهی تاریخی وی با یزیدِ کوتهعمرِ بیارزش نیست؛ بلکه با جهل و پستی و گمراهی و زبونی و ذلّت انسان است. امام حسین با اینها مبارزه میکند.
یک حکومت آرمانی به وسیلهی اسلام به وجود آمد. اگر بخواهیم ماجرای امام حسین را در سطوری خلاصه کنیم، اینطور میشود: بشریت، دچار ظلم و جهل و تبعیض بود. حکومتهای بزرگ دنیا، که حکومت قیصر و کسرای آن زمان است – چه در ایران آن روز، چه در امپراتوری روم آن روز – حکومت اشرافیگیری و حکومت غیرمردمی و حکومت شمشیر بیمنطق و حکومت جهالت و فساد بود. حکومتهای کوچکتر هم – مثل آنچه که در جزیرهالعرب بود – از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهلیتی دنیا را فرا گرفته بود. در این میان، نور اسلام به وسیلهی پیامبر خدا و با مدد الهی و مبارزات عظیم و توانفرسای مردمی توانست اوّل یک منطقه از جزیرهالعرب را روشن کند و بعد بتدریج گسترش یابد و شعاع آن همه جا را فرا گیرد. وقتی پیامبر از دنیا میرفت، این حکومت، حکومت مستقری بود که میتوانست الگوی همهی بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگر آن حکومت با همان جهت ادامه پیدا میکرد، بدون تردید تاریخ عوض میشد؛ یعنی آنچه که بنا بود در قرنها بعد از آن – در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی – پدید آید، در همان زمان پدیده آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبّت، دنیای دوران امام زمان است که زندگی بشر هم از آنجا به بعد است. زندگی حقیقی انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است که خدا میداند بشر در آنجا به چه عظمتهایی نایل خواهد شد. بنابراین، اگر ادامهی حکومت پیامبر میسّر میشد و در همان دورههای اوّل پدید میآمد و تاریخ بشریت عوض میشد، فرجام کار بشری مدتها جلو میافتاد؛ اما این کار به دلایلی نشد.
خصوصیت حکومت پیامبر این بود که به جای ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جای شرک و تفرقهی فکری انسان، متّکی بر توحید و تمرکز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود. به جای جهل، متّکی بر علم و معرفت بود. به جای کینهورزی انسانها با هم، متّکی بر محبّت و ارتباط و اتّصال و رفق و مدارا بود؛ یعنی یک حکومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انسانی که در چنین حکومتی پرورش پیدا میکند، انسانی باتقوا، پاکدامن، عالم، بابصیرت، فعّال، پُرنشاط، متحرّک و رو به کمال است. با گذشت پنجاه سال، قضایا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامی بود؛ اما باطن دیگر اسلامی نبود. به جای حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد. به جای برابری و برادری، تبعیض و دودستگی و شکاف طبقاتی به وجود آمد. به جای معرفت، جهل حاکم شد. در این دورهی پنجاه ساله، هرچه به طرف پایین میآییم، اگر انسان بخواهد از این سرفصلها بیشتر پیدا کند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد که اهل تحقیق باید اینها را برای ذهنهای جوان و جوینده روشن کنند.
امامت به سلطنت تبدیل شد! ماهیت امامت، با ماهیت سلطنت، مغایر و متفاوت و مناقض است. این دو ضدّ همند. امامت، یعنی پیشواییِ روحی و معنوی و پیوند عاطفی و اعتقادی با مردم. اما سلطنت، یعنی حکومت با زور و قدرت و فریب؛ بدون هیچگونه علقهی معنوی و عاطفی و ایمانی. این دو، درست نقطهی مقابل هم است. امامت، حرکتی در میان امت، برای امت و در جهت خیر است. سلطنت، یعنی یک سلطهی مقتدرانه علیه مصالح مردم و برای طبقات خاص؛ برای ثروتاندوزی و برای شهوترانی گروه حاکم. آنچه که ما در زمان قیام امام حسین میبینیم، دومی است، نه آن اوّلی. یعنی یزیدی که بر سر کار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهیزگاری و پاکدامنی و پارسایی داشت، نه سابقهی جهاد در راه خدا داشت، نه ذرّهای به معنویات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار یک مؤمن و نه گفتار او گفتار یک حکیم بود. هیچ چیزش به پیامبر شباهت نداشت. در چنین شرایطی، برای کسی مثل حسینبنعلی – که خود او همان امامی است که باید به جای پیامبر قرار گیرد – فرصتی پیش آمد و قیام کرد.
اگر به تحلیل ظاهری قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضدّ مردمی یزید است؛ اما در باطن، یک قیام برای ارزشهای اسلامی و برای معرفت و برای ایمان و برای عزت است. برای این است که مردم از فساد و زبونی و پستی و جهالت نجات پیدا کنند. لذا ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمّدبنحنفیه – و در واقع در پیام به تاریخ – چنین گفت: «انّی لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما»؛(۲۶) من با تکبّر، با غرور، از روی فخرفروشی، از روی میل به قدرت و تشنهی قدرت بودن قیام نکردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدّی»؛(۲۷) من میبینم که اوضاع در میان امت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت، حرکت غلطی است؛ حرکت، حرکت به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتی است که اسلام میخواست و پیامبر آورده بود. قیام کردم برای اینکه با اینها مبارزه کنم.
مبارزهی امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است. یک نتیجه این بود که امام حسین علیهالسّلام بتواند بر حکومت یزید پیروز شود و قدرت را از چنگ کسانی که با زور بر سر مردم میکوبیدند و سرنوشت مردم را تباه میکردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد. اگر این کار صورت میگرفت، البته باز مسیر تاریخ عوض میشد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در اینجا دیگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلومیت، با زبانی که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیرقابل انقطاع در تاریخ به جریان میاندازد. و این کار را امام حسین کرد.
البته کسانی که دم از ایمان میزدند، اگر رفتاری غیر از آن داشتند که به امام حسین نشان دادند، شقّ اوّل پیش میآمد و امام حسین میتوانست دنیا و آخرت را در همان زمان اصلاح کند؛ اما کوتاهی کردند! البته بحث اینکه چرا و چطور کوتاهی کردند، از آن بحثهای بسیار طولانی و مرارتباری است که بنده در چند سال قبل از این تحت عنوان «خواص و عوام» آن را مقداری مطرح کردم – یعنی چه کسانی کوتاهی کردند، گناه و تقصیر به گردن چه کسانی بود؛ چطور کوتاهی کردند، کجا کوتاهی کردند – که من نمیخواهم آن حرفها را مجدّداً بگویم. بنابراین، کوتاهی شد و به خاطر کوتاهی دیگران، مقصود اوّل حاصل نشد؛ اما مقصود دوم حاصل گردید. این دیگر چیزی است که هیچ قدرتی نمیتواند آن را از امام حسین بگیرد. قدرتِ رفتن به میدان شهادت؛ دادن جان و دادن عزیزان؛ آن گذشت بزرگی که از بس عظیم است، هر عظمتی که دشمن داشته باشد در مقابلش، کوچک و محو میشود و این خورشید درخشان، روزبهروز در دنیای اسلام به نورافشانیِ بیشتری میپردازد و بشریت را احاطه میکند.
امروز بیش از پنج قرن و ده قرن پیش، حسینبنعلیِ اسلام و شما، در دنیا شناخته شده است. امروز وضع به گونهای است که متفکّران و روشنفکران و آنهایی که بیغرضند، وقتی به تاریخ اسلام بر میخورند و ماجرای امام حسین را میبینند، احساس خضوع میکنند. آنهایی که از اسلام سر در نمیآورند، اما مفاهیم آزادی، عدالت، عزّت، اعتلاء و ارزشهای والای انسانی را میفهمند، با این دید نگاه میکنند و امام حسین، امام آنها در آزادیخواهی، در عدالتطلبی، در مبارزهی با بدیها و زشتیها و در مبارزهی با جهل و زبونی انسان است.
امروز هم هرجایی که بشر در دنیا ضربه خورده است – چه ضربهی سیاسی، چه ضربهی نظامی و چه ضربهی اقتصادی – اگر ریشهاش را کاوش کنید، یا در جهل است، یا در زبونی. یعنی یا نمیدانند و معرفت لازم را به آنچه که باید معرفت داشته باشند، ندارند؛ یا اینکه معرفت دارند، اما خود را ارزان فروختهاند؛ زبونی را خریدهاند و حاضر به پستی و دنائت شدهاند! امام سجّاد و امیرالمؤمنین – بنابر آنچه که از آنها نقل شده – فرمودهاند: «لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّه فلاتبیعوها بغیرها»؛(۲۸) ای انسان! اگر بناست هستی و هویت و موجودیت تو فروخته شود، فقط یک بها دارد و بس و آن بهشتِ الهی است. به هرچه کمتر از بهشت بفروشی، سرت کلاه رفته است. اگر همهی دنیا را هم به قیمتِ قبول پستی و ذلّت و زبونی روح به شما بدهند، جایز نیست. همهی کسانی که در اطراف دنیا تسلیم زر و زور صاحبان زر و زور شدهاند و این زبونی را قبول کردهاند – چه عالم، چه سیاستمدار، چه فعّال سیاسی و اجتماعی و چه روشنفکر – به خاطر این است که ارزش خود را نشناختند و خود را فروختند.
اگر امروز شما به این کشور بزرگ نگاه کنید، میبینید که چهرهی جوانان این کشور، از احساس استقلال و عزّت، برافروخته و شادمان است. هیچ کس نمیتواند ادّعا کند که دستگاههای سیاسی این کشور، از قدرتی در دنیا کمترین فرمانی میبرند. همهی دنیا هم این را قبول دارند که در همین کشورِ باعزّت و باعظمت، قبل از انقلاب حکومتی بر سرِ کار بود که افرادش تفرعن و تکبّر داشتند و برای خود جاه و جلال و جبروت قائل بودند و مردم بایستی در مقابلشان تعظیم میکردند و خم میشدند؛ اما همانها اسیر و زبون دیگران بودند! در همین تهران، هر وقت سفیر امریکا میخواست، میتوانست با شاه ملاقات کند و هر مسألهای را بر او دیکته کند و از او بخواهد و اگر او انجام نداد، به او تغیّر کند! ظاهرشان برای مردم و ضعفا، جلال و جبروت داشت؛ امّا زبون بودند. امام حسین خواست این زبونی را از انسانها بگیرد.
امامت، یعنی دستگاهی که عزّت خدایی را برای مردم به وجود میآورد. علم و معرفت به مردم میدهد. رفق و مدارا را میان آنها ترویج میکند. ابّهت اسلام و مسلمین را در مقابل دشمن حفظ میکند. اما سلطنت و حکومتهای جائرانه، نقطهی مقابل آن است. امروز در بسیاری از کشورهای دنیا اسم زمامداران پادشاه نیست، اما در واقع پادشاهند. اسمشان سلطان نیست و ظواهر دمکراسی هم در آنجاها جاری است، اما در باطن، همان سلطنت است؛ یعنی رفتار تعندآمیز با مردم و رفتار ذلّتآمیز با هر قدرتی که بالاسر آنها باشد! حتی شما میبینید که در یک کشور بزرگ و مقتدر، رؤسای سیاسی آنها باز به نوبهی خود مقهور و اسیر دست صاحبان کمپانیها، مراکز شبکهای پنهان جهانی، مراکز مافیایی و مراکز صهیونیستی هستند. مجبورند طبق میل دل آنها حرف بزنند و موضعگیری کنند؛ برای اینکه آنها نرنجند. این سلطنت است. وقتی که در رأس، ذلّت و زبونی وجود داشت، در قاعده و بدنه هم ذلّت و زبونی وجود خواهد داشت. امام حسین علیه این قیام کرد.
در رفتار امام حسین، از اوّلی که از مدینه حرکت کرد، تا مثل فردایی که در کربلا به شهادت رسید، همان معنویّت و عزّت و سرافرازی و درعینحال عبودیّت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همهی مراحل هم اینطور است. آن روز که صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون برای او آوردند که ما شیعیان و مخلصان توایم و در کوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آنجا که سخنرانی کرد و فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده فی جید الفتاه»،(۳۰) صحبت از مرگ کرد. نگفت چنان و چنین میکنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب کوفه نکرد. حرکت مسلمانانهی همراه با معرفت، همراه با عبودیّت و همراه با تواضع، آن وقتی است که همه دستها را به طرفش دراز کردهاند و نسبت به او اظهار ارادت میکنند. آن روز هم که در کربلا همراه یک جمعِ کمتر از صد نفر، توسط سی هزار جمیعت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید کردند، عزیزانش را تهدید کردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت کردند، ذرّهای اضطراب در این مرد خدا و این بندهی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.
آن راویای که حوادث روز عاشورا را نقل کرده و در کتابها دهن به دهن منتقل شده است، میگوید: «فواللَّه ما رأیت مکثورا».(۳۱) مکثور، یعنی کسی که امواج غم و اندوه بر سرش بریزد؛ بچهاش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همهی امواج بلا به طرفش بیاید. راوی میگوید من هیچ کس را در چهار موجهی بلا مثل حسینبنعلی محکمدلتر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا».(۳۲) در میدانهای گوناگون جنگها، در میدانهای اجتماعی، در میدان سیاست، انسان به آدمهای گوناگونی برخورد میکند؛ کسانی که دچار غمهای گوناگونند. راوی میگوید هرگز ندیدم کسی در چنین هنگامهای با این همه مصیبت، مثل حسینبنعلی، چهرهای شاد، مصمّم، حاکی از عزم و اراده و متوکل به خدا داشته باشد. این همان عزّت الهی است. این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت و بشر فهمید که باید برای چنان حکومت و جامعهای مبارزه کند؛ جامعهای که در آن پستی و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد. همه باید برای چنان اجتماعی جهاد کنند که به وجود بیاید و میآید و ممکن است.
یک روز بود که بشر مأیوس بود؛ اما انقلاب اسلامی و نظام اسلامی نشان داد که همه چیز ممکن است. نظام اسلامی به آن حد نرسیده است، اما بزرگترین موانع را در راه رسیدن به آن مرحله از سر راه برداشت. وجود حکومت طاغوتی، حکومت دیکتاتوری، حکومت انسانهایی که بر مردم شیر بودند، ولی در مقابل قدرتها روباه مینمودند؛ در مقابل مردمِ خودشان با تفرعن و تکبر بودند، اما در مقابل بیگانگان تسلیم و خاضع بودند، بزرگترین مانع برای یک ملت است؛ آن هم حکومتی که همهی قدرتهای جهانی از او حمایت میکردند. ملت ایران نشان داد که این کار، عملی و ممکن است؛ این مانع را برداشت و در این راه حرکت کرد.
به لطف و فضل الهی، در این راه گامهای زیادی برداشته شده است. اما برادران و عزیزان! ما در نیمهی راهیم.
اگر پیام امام حسین را زنده نگه میداریم، اگر نام امام حسین را بزرگ میشماریم، اگر این نهضت را حادثهی عظیم انسانی در طول تاریخ میدانیم و بر آن ارج مینهیم، برای این است که یادآوری این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشارهی امام حسین را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدفها برسیم و ملت ایران انشاءاللَّه خواهد رسید. نام امام حسین علیهالسّلام را خدا بزرگ کرده است و حادثهی کربلا را در تاریخ نگه داشته است. اینکه میگویم ما بزرگ نگهداریم، معنایش این نیست که ما این کار را میکنیم؛ نه. این حادثه عظیمتر از آن است که حوادث گوناگون دنیا بتواند آن را کمرنگ کند و از بین ببرد.
روز عاشورا، اوج همین حادثهی عظیم و بزرگ است. حسینبنعلی علیهالسّلام با ساز و برگ جنگ به کربلا نیامده بود. کسی که میخواهد به میدان جنگ برود، سرباز لازم دارد؛ اما امام حسینبنعلی علیهالسّلام زنان و فرزندان خود را هم با خود آورده است. این به معنای آن است که اینجا باید حادثهای اتفاق بیفتد که عواطف انسانها را در طول تاریخ همواره به خود متوجّه کند؛ تا عظمت کار امام حسین معلوم شود. امام حسین میداند که دشمن پست و رذل است. میبیند کسانی که به جنگ او آمدهاند، عدّهای جزو اراذل و اوباش کوفهاند که در مقابل یک پاداش کوچک و حقیر، حاضر شدهاند به چنین جنایت بزرگی دست بزنند. میداند که بر سر زن و فرزند او چه خواهند آورد. امام حسین از اینها غافل نیست؛ اما درعینحال تسلیم نمیشود؛ از راه خود برنمیگردد؛ بر حرکت در این راه پافشاری میکند. پیداست که این راه چقدر مهم است؛ این کار چقدر بزرگ است. ۱۳۷۹/۰۱/۲۶
بازدیدها: 0