مصاحبه و گفت و گو با حاج محمد نوروزی
حاج محمد نوروزی از مداحان اهل بیت علیهم السلام است که در اکثر هیاتهای تهران سابقه مداحی و مجلس داری داشته و اغلب بچههای مذهبی و هیاتی تهران او را میشناسند و با روضههایش مأنوس هستند و خوب میدانند که او استاد استفاده از هر بهانه و اتفاقی در مجلس خود برای گریز زدن به روضه است. به قول حاج علی انسانی: محمد آقا طوری روضه میخواند که آدم احساس میکند از بچههای امام حسین علیه السلام در کربلا بوده و همهٔ وقایع کربلا را دیده است. البته حاج محمد نوروزی خود را شاگرد حاج علی انسانی معرفی میکند.
پیرامون نقش هیات های مذهبی در پیروزی انقلاب اسلامی می خواستم از شما سوال بپرسم که در این مسیر هیات ها از کجا وارد میدان شدند؟
15 خرداد سال 43 من ده ساله بودم و هنوز به تهران نیامده بودیم. وقتی به تهران آمدیم هیاتی رفتم و از آنجا رشد و نمو کردم. آن هیات جانشین شهید طیب شده بود در خیابان شوش. تقریبا به جای هیات طیب یک جایگزینی بود که هیات شاهزاده علی اصغر بود رو به روی کوچه نقاش ها. چند جور هیات داشتیم. یک هیات هایی بود که بدشان نمی آمد شاه را هم دعا کنند. یک هیات های هم بودندکه تقریبا وابسته بودند. از منبری گرفته تا مداحشان. هیات های انقلابی در خیابان 17 شهریور، خیابان شهباز و تیر دوقلو بودند. حسینیه های معروفی که شاخص بودند اولین حسینیه، حسینیه ارشاد بود. اولین مسجد، مسجد لُرزاده بود. بعد از حسینیه ارشاد در شمال شهر مسجد قبا بود. تقریبا انقلاب از آنجا شروع شد. هم از نهضت آزادی ها در آنجا بودند و هم از روحانیت. دانشگاه و روحانیت یک جا جمع شده بودند. هیات های خانگی در حد روضه خوانی بود ولی خوب بود. آقایونی که می آمدند مسئله بگویند می گفتند نظر آیت الله خمینی این است. از سال 55 به بعد هیات ها انقلابی شدند. از هیات هایی که ضد شاه بودند هیات بنی فاطمه بود که بعدا مسئله دار شدند. در هیات بنی فاطمه علنا شعرهای انقلابی می خواندند.
از موضوعاتی که بیشتر مطرح بوده است بفرمایید؟
مباحث سر بسته بود. شعرای ما مثل مرحوم خوشدل را نمی توانیم انقلابی بگوییم. ولی از آن طرف اگر شاه را نمی گفت امام حسین علیهالسلام را که ضد شاه بود را می گفت.
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
نه ظلم کن به کسی ،نی به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است
منبری اگر زرنگ بود ظلم و عدل را بحث می کرد. ظلم و عدل هم تهش به آنجایی که باید برسد می رسید.
چهره هایی که در پیروزی انقلاب تاثیر داشتند را نام ببرید؟
از مداحانی که تاثیر گذاری در انقلاب داشتند، نزدیک انقلاب آقای حسین شمسایی بودند که شعرهای انقلاب می خواندند. اما آن اصلی هایی که همیشه بودند من آن هایی را که می شناسم می گویم. آقای انسانی، حاج علی آهی و پسرشان حسین آهی که مداح نبود شاعر بود. آقایون مبارکی ها و … نزدیک انقلاب دیگر همه انقلابی شده بودند.
مسلما رژیم سخت گیری هایی داشته است و در هیات ها و مجالس نفوذ داشته است. از آن خاطره ای دارید؟ برخوردی که ماموران با هیات های مذهبی داشتند.
چیزی که برای ما اشتباه جا انداخته اند این است که برخورد علنی نبود که بیایند و هیات را از بین ببرند. موزیانه تر بود. مثلا من قبل از محرم که می خواستم برای هیات بخوانم می گفتند آقایتان کیست؟ باید به کلانتری ببرید اگر او موردی نداشت می گفتند این را نباید بیاورید و خیلی راحت کنار می گذاشتند. نه اینکه مقابله کنند. مقابله به آن صورت نبود. اما تا سال 55 به بعد دیگر مقابله ها علنی شده بود. 56 که به اوج خودش رسیده بود. در تمام هیات ها تقریبا همه انقلابی صحبت می کردند. از آن وعاظی که حتی انقلابی نبودند یا آن هایی که بودند به مقتضای عقاید خودشان صحبت می کردند.
پیروزی انقلاب در ایران چه فرقی با کشورهای اطرافمان که انقلاب کرده اند دارند؟ مثلا لیبی و … که چرا دوام نیاورد؟
این ها انقلاب نکردند. به قول کمونیست ها یک اصلاحات روبنایی بود که به دست خود آمریکا اتفاق افتاده. انقلاب متکی به ایدئولوژی باید باشد. انقلاب مصر تا حدودی بود ولی سرانش انقلابی نبودند. مهره چینی شده بود. البته ایران هم مهره چینی شده بود ولی امام زرنگ تر از این بود که به مهره ها راه بدهد. مهره ها را زود شناخت. فرق انقلاب ما با آنها این است که ما متکی به مذهبی هستیم که آن مذهب و مکتب به ما بگوید منتظر عدل جهانی هستیم. کدام عالم و کدام علما؟ شاخص این دوره امام است. از سال 41 به بعد نیم قرن است. فرق ما با آن ها زیربنایی بودن و تکیه کردن به دینمان است. آن ها تکیه به خواسته های سیاسی و اقتصادی و .. است.
خاطرات آن دوران را می توانید بگویید؟
روز 13 بهمن مثل همین ساعت از بهشت زهرا رفتیم یک گروهی به نام فاطمیون بودیم که نظم عمومی را باید تدبیر می کردیم. یک عده به فرودگاه رفتند و یک عده خیابان آزادی و یک عده هم که ما شامل آنها بودیم به بهشت زهرا رفتیم. 55 نفر بودیم. از هیات فاطمیون بازوبندهایی را به ما دادند و ما مسئول جلوی جایگاه امام و مسئول حفاظت از آنجا بودیم. از شب 12 بهمن که نصفه شب گفتند تانک ها آمده و مقبره ها را محاصره کرده از مقبره ها بیرون آمدیم، متفرق شدیم ولی صبح که جایگاه را اعلام کردند صندلی ها را گذاشتیم. عبای امام در آن کشاکشی که از ماشین تا جایگاه آمده بودند پاره شده بود. همین که داشتند به جایگاه می رفتند آسید احمد عبای خودش را روی دوش امام می اندازد و عبا را پرت می کنند و ما بر می داریم ولی نمی دانستیم که این عبا برای امام است. این عبا یک ماه یک ماه و نیم در خانه ما بود. بعدا یک کسی به نام جعفر آقای کاشانی و مهندس محمود کاشانی آمد و گفت عبای آسید احمد را بدهید. من هم عبا را به او دادم. وقتی از من گرفت و برد گفت عبای امام است و من خیلی افسوس خوردم و اگر می دانستم برای امام است نمی دادم. این از خاطرات آن روز است. ما برای اولین بار در تاریخ زندگیمان امام را از نزدیک دیدیم.
ارزیایی شما از نقش هیات های مذهبی در حال حاضر در راستای تقویت راه امام و انقلاب چیست؟
در درجه اول باید واعظ هایمان خوب باشد تا هیاتمان خوب باشد. روحانیانی که می آیند و برای مردم صحبت می کنند اگر معلوماتشان خوب باشد و بتوانند بچه هیاتی ها را پای منبر بنشانند و خیلی به خط و خطوط سیاسی توجه نکنند و پایه های ولایت شناسی و امام شناسی و معصوم شناسی را به این نسل یادآوری کنند و بگویند خیلی بهتر از مباحث سیاسی است که پای منبر می کنند. مباحث سیاسی کنند جوان ها بلند می شوند می روند. اما منبرهای آقای فاطمی نیا آیا پامنبری ندارد؟ جوان ندارد؟ چرا آنجا می نشینند ولی در بعضی از جاهای دیگر نمی نشینند. برای این است که مباحثی که مطرح می کنند دین شناسی است. ما فقط از سیاست برای جوانانمان صحبت کرده ایم. این نسل از سیاست گریزان است. سیاست زدگی منبری هایمان خیلی با نسل امروز جور در نمی آید.
انقلاب هم در کنارش وقتی امام معصوم را شناختند به تبعش امام خمینی رحمة الله علیه را و راهش را هم شناختند
یک جلوه می خواهم برایتان بگویم. ما خانه مان لب خط شوش بود. یک صاحب خانه داشتیم که پسرشان شهید شد. وقتی می خواستند مردم بیرون بیایند اعلام کردند که بیت امام و مدرسه رفاه محاصره شده است. اگر غیر از این می گفتند مردم بیرون نمی آمدند. خیلی ها آمدند و اسلحه هم داشتند. یک پیرمرد که صاحب خانه پدرم بود دیدم که یک چوب کج دستش گرفته است گفتم کجا می روی؟ با این چوبت می خواهی چه کار کنی؟ گفت: آقا را گرفته اند من می روم با همین چوب کج پدر شاه را در می آورم.
خودتان سیاسی خوانی می کردین؟
بله
تبعاتش؟
تبعاتش خوب نبود. من این هیاتی که می خواندم انصار ابوالفضل بود، من انقلابی می خواندم. شعرهای حمید سبزواری و شمسایی را می خواندیم.
نوحه هایتان را یادتان است؟
بشنو ز من یزید خائن
بنگر به ایوان مدائن
عبرت بگیر ای مرغ
زنده نمی مانی دنیا شود فانی
هیهات هیهات من الذله
این از نوحه های آقای منتظر خطاب شاه بود.
طوری بود که ساواک شما را بگیرد؟
من را برای مداحی نگرفتند ولی به خاطر کار گروهی یکی از دوستان بازداشت شدم. سال 1348 در یک دفتر ترخیص کالای گمرک مشغول کار شدم .در آن زمان کمتر از 17 سال داشتم، روزی ماموران ریختند داخل اداره و همه مار ا دستگیر کردند و دلیل کارشان هم این بود که آقایی از همکاران ما با شخصی در ساری که انقلابی بودند دوست هستند و هر کسی با آن شخص در ارتباط بود دستگیر می کردند! به هر حال 4 الی 5 روز ما را بازداشت کردند و شکنجه می دادند تا اینکه رییس اداره با پیگیری هایش آزادم کرد.
البته این نکته قابل ذکر است که هیچ کدام از گروه های انقلابی جوانان 17-18 سال قبول نمیکردند چرا که میدانستند زیر شکنجه ها دوام نمیاورند، بهمین خاطر ترجیح میدادند از آدم های پخته ی بالای بیست سال جهت عضوگیری در گروه هابرای شرکت در کارهای انقلابی استفاده کنند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی وارث
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 2061