نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش دهم
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها. ای خدا … تسلیم مشیت توام.
تفسير ادبى
«مشيت» از نظر لغت به معناى «اراده» است. از حضرت رضا عليه السلام روايت داريم كه فرمودهاند: «ابداع، مشيّت و اراده، يك معنا دارند.»(1) اكثر استعمال «مشيت» در «اراده اى» است كه در مقام ذات ربوبى باشد و معمولًا «اراده» براى ذات پروردگار عالم در مقام فعل و اسماى فعل استعمال می شود؛ توضيح اين كه اراده مثل علم، قدرت و ساير صفات جمال است، و مراتبى دارد:
1) مرتبه ذات مقدس خدا كه اراده در مرتبه ذات عين ذات ربوبى است؛
2) مرتبه اسما و صفات كه از صفات جمال شمرده شده است؛
3) مرتبه فعل كه از صفات فعل محسوب می شود.
به اعتبار مراتب اول و دوم، اراده، قديم و عين ذات است و به اعتبار مرتبه سوم، اراده، حادث و از صفات افعال است، بنابراين بين روايات و گفته ها جمع می شود كه آيا اراده حادث است يا قديم؟ آيا اراده عين ذات است يا نه؟
اراده اى كه «مشيت» نام دارد قديم و عين ذات ربوبى است، و ارادهاى كه مربوط به ايجاد و صفت فعل است، حادث می باشد.
شرح عرفانى
كسى كه در خانه خدا می رود وقتى كه به اراده حق تعالى در مقام ذات و صفات، توجه كند، می گويد:
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها؛ اى خدا! در خانه ات آمده ام، به مشيت و اراده تو نظر دارم، و تو را به امضا شده ترين مشيت هايت قسم می دهم؛ يعنى تو را به ذات مقدست كه مشيت عين ذات اوست، قسم می دهم.»
وقتى كه توجه كند كه همه صفات جمال و جلال عين ذات اوست، می گويد: «وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَة؛ خدا! در عالم هستى چيزى نيست به جز يك چيز و آن توئى، همه اسما و از جمله مشيت تو عين ذات توست.»
«اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها؛ اى خدا! به درخانه ات آمده ام، تو را به همه مشيت هايت قسم می دهم؛ يعنى خدايا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به ذات مقدست قسم می دهم.»
عارف وقتى به مقام فعل، موجودات و فيض مقدس توجه كند، می گويد: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها؛
خدايا! به درخانه ات آمده ام، به آن اراده اى كه موجودات به واسطه آن موجود شدهاند، و به امضا شده ترين آن اراده ها تو را قسم می دهم، يعنى تو را به واسطه فيضت، به حقيقت محمدى صلّی الله عليه و آله قسم می دهم.»
هنگامى كه در نظرش فيض مقدس و اراده حق تبارك و تعالى بسيط باشد، می گويد: «وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَة؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها؛ اى خدا! به در خانه ات آمده ام، يك مشيت و اراده بيشتر نيست، تو را به آن اراده و مشيتت قسم می دهم، يعنى اى خدا! تو را به رحمت واسعه و «كن» رحمانى ات قسم می دهم.»
درس ولايى
عارف وقتى توجه كند كه اهل بیت عليهم السلام مشيت خدايند، چنان كه در روايات و زيارتشان می خوانيم، می گويد: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ مَشِيَّتِكَ بِامْضاها؛
خدايا! به درخانه ات آمده ام، چهارده معصوم عليهم السلام را آورده ام، تو را به امضا شدهترين مشيتهايت، يعنى به حقيقت احمدى صلّی الله عليه و آله قسم می دهم.»
عارف زمانى كه متوجه می شود همه آنها يك مشيتاند، به حقيقت و بساطت وجودى آنها نظر می كند و می گويد: «وَ كُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَة؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها؛ اى خدا! به درخانه ات آمده ام، به آن مشيت بسيط و نور واحدت تو را قسم می دهم؛ يعنى خدايا! چهارده معصوم را آورده ام، تو را به آن چهارده معصوم قسم می دهم.»
تذكر اخلاقى
شرط عبوديت، تسليم و رضا در مقابل اراده خداست. انسان وقتى بنده حقيقى است كه در مقابل اراده تكوينى و تشريعى خدا تسليم و راضى باشد. قرآن می فرمايد: «وَ مَنْ يُسلِمْ وَجْهَهُ الَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِاْلعُرْوَةِ الْوُثْقى»؛(2) كسى كه در مقابل خدا و اراده تكوينى و تشريعىاش [يعنى اوامر و نواهىاش] تسليم باشد و كارهاى نيكو انجام دهد و آدم محسنى باشد، چنين كسى به عروةالوثقاى الهى چنگزده است.
انسان در حال تسليم و رضا بسيارى از صفات رذيله را از بين می برد و صفات خوب را جايگزين می كند: «بَلى مَنْ اسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ اجْرُهُ عِنْدَ رَبّه وَ لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُون»؛(3) اگر كسى در مقابل خدا تسليم باشد علاوه بر اين كه اجرش پيش خداست، نه آن كه اجرش بهشت باشد ديگر در اين دنيا غم، غصه، دلهره و اضطراب خاطر ندارد، و از گذشته و آينده نگران نيست.
روح تسليم و تعبد
خوشا به حال كسى كه در مقابل اراده خدا؛ اراده تكوينى و تشريعىاش، روح تعبد دارد و در مقابل اراده تكوينى خدا می گويد:
يكى درد و يكى درمان پسندد
يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد (4)
كسى كه در مقابل اراده تشريعى خدا، سرتسليم فرود بياورد همانندِ شخصى می شود كه خدمت امام صادق عليه السلام آمد گفت:
«شما انار را دو نصف كنيد، اگر بفرماييد يك نصف حلال و نصف ديگر حرام است، من تسليم شما هستم؛ آن كه می فرماييد حرام است اجتناب می كنم و آن كه می فرمائيد حلال است می خورم.»
قرآن می فرمايد اگر روح تعبد در انسان نباشد انسان، سفيه و نادان است: «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ ابْراهيمَ الّا مَنْ سَفِه نَفْسَهُ»؛(5) كيست كه از روش حضرت ابراهيم اعراض كند جز اين كه ديوانه، احمق و سفيه باشد.
قرآن در جاى ديگر می فرمايد:«وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِى الدُّنْيا وَ انَّهُ فِى الاخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحينَ»؛(6) او (ابراهيم) از برگزيده ها بود؛ در دنيا برگزيده و امام بود، و در آخرت برگزيده و صالح است.
– چرا؟
– چون روح تسليم داشت: «اذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اسْلِمْ. قال اسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَميِنَ»؛(7) از نظر تكوين به او (ابراهيم) گفتيم در مقابل ما تسليم باش. گفت: خدايا! دلم در مقابل تو تسليم است و روح تعبد دارم.
خداوند روح تعبد وى را در سوره صافات، چنين تعيين می كند: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قالَ يا بُنَىَّ انّى ارى فِى الْمَنامِ انّى اذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذاتَرى قالَ يا ابَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنى انشاءَاللَّهُ مِنَ الصّابِرينَ»؛(8) و وقتى كه [ابراهيم] با او [اسماعيل] به جايگاه «سَعى» رسيد، گفت: اى پسرك من، من در خواب چنين می بينم كه تو را سرمى بُرم، پس ببين چه به نظرت می آيد؟ گفت: اى پدرم، آن چه را مأمورى انجام ده، ان شاءاللّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.
دلخوشىِ انسان در دنيا
اگر انسان بخواهد در دنيا خوش باشد و دل پاك بيابد بايد در تكوين و تشريع روح تعبّد داشته باشد. بسيارى از مصيبت ها، يأس ها و بدعت هايى كه براى انسان به وجود می آيد، به سبب عدم روح تعبد است.
يك تقاضا
از همه، به ويژه جوان هاى عزيز، تقاضا دارم كه از خداوند، حال تسليم و رضا در تكوين، و تعبد در تشريع را بخواهيد.
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قُدْرَتِكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى اسْتَطَلْتَ بِها عَلى كُلّ شَيْئْىٍ؛ وَ كُلُّ قُدْرَتِكَ مُستَطيلَةٌ؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلّها.
تفسير ادبى
«قدرت» از نظر لغت به معناى «عدم عجز» است. در اصطلاح فلاسفه به كسى كه بذاته بتواند چيزى را انجام دهد و يا ترك كند، «قادر» می گويند: «الَفاعِلُ فى ذاتِهِ بِحَيْثُ انْ شاءَ فَعَلَ وَ انْ لَمْ يَشَأْلَمْ يَفْعَلْ.» لغت «استطاله» از «طَول» و به معناى «سيطره» و «سعه» است. در قرآن شريف می خوانيم: «غافِرِ الَّذنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَديدِ الْعِقاب ذِى الطَّوْلِ لا الهَ الَّا هُوَ الَيْهِ الْمَصيرُ»؛(9)
خدا آمرزنده گناه و پذيرنده توبه گنهكار است، و نسبت به كسى كه بدون توبه از دنيا برود شديد العقاب است، و بر عالم سعه وجودى سيطره دارد. هيچ چيزى و مؤثرى در اين عالم جز او نيست و بازگشت همه چيز به سوى اوست.
استعمال قدرت براى خداى تعالى گاهى به اعتبار ذات مقدس اوست؛ يعنى نحوه وجودش قدرت است، گاهى به اعتبار عالم صفات است؛ يعنى يكى از صفات مقدس خدا، قادر است و گاهى به اعتبار عالم فعل است؛ يعنى پروردگار عالم قادر است تا هر چيزى را موجود كند و به قول فلاسفه «انْ شاءَ فَعَلَ وَ انْ لَمْ يَشَأْ لَمْ يَفْعَلْ.»
بنابراين، «قدرت» به اعتبار اول از اسماى ذات است، به اعتبار دوم از اسماى صفات است و به اعتبار سوم از اسماى أفعال است. اگر قدرت را به اعتبار ذات يا صفات سنجيديم قديم و جزء ذات مقدس خداست، و اگر به اعتبار أسماى أفعالش سنجيديم حادث است.
شرح عرفانى
عارف، وقتى به عالم صفات توجه كند، و قدرت و فيض مقدس خدا (موجودات اين عالم) را با ذات مقدس قياس كند، خواه ناخواه می گويد: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قُدْرَتِكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى اسْتَطَلْتَ بِها عَلى كُلّ شَىْءٍ؛ اى خدا بر درخانه ات آمده ام، نظر به قدرتت دارم و تو را به ذات مقدست قسم می دهم؛ ذات مقدسى كه بر ما سوى الله سيطره دارد.»
ولى اگر توجه داشته باشد كه در عالم وجود چيزى جز خدا نيست و صفات او عين ذات اوست، می گويد: «وَ كُلُّ قُدْرَتِكَ مُسْتَطيلَةٌ؛ خدا! همه قدرت هايت بر عالم هستى سيطره دارد. اى خدا بر درخانه ات آمده ام، و تو را به همه قدرت هايت قسم می دهم؛ يعنى تو را به ذات مقدست قسم می دهم.»
عارف وقتى به فيض مقدس و اسماى افعال توجه كند و فيض مقدس را با تكثر و تعيّنهايش ببيند همه عالم هستى را از تجليات قدرت حق می داند و متوجه می شود كه سعه وجودى و تسلط بعضى از تكثرات (حقيقت محمدى صلّی الله عليه و آله و سلم) بيشتر از ساير موجودات است، در اين نظر می گويد: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ قُدْرَتِكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى اسْتَطَلْتَ بِها عَلى كُلِّ شَىْءٍ؛ اى خدا! به درخانه ات آمده ام، توجهم به قدرت و سعه رحمت توست، و تو را به آن قدرتى كه به واسطه فيض، سيطرهاش عالم هستى را گرفته است قسم می دهم. يعنى خدايا! به درخانه تو آمده ام، و تو را به حق محمد صلّی الله عليه و آله و سلم قسم می دهم.»
عارف وقتى توجه كند به اين كه فيض مقدس بسيط است، و به آيه شريفه كه فرموده است: «وَ ما امْرُنا الّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَر»(10) توجه كند، می گويد: «وَ كُلُّ قُدْرَتِكَ مُستَطيلَةٌ؛ خدايا! كار، فيض مقدس و «كن رحمانى» تو بر عالم هستى سيطره دارد.» «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها؛ خدايا! تو را به همه فيض مقدست قسم می دهم.»
درس ولايى
عارف گاهى به واسطه فيض كه از اسماى خداست، توجه دارد، يعنى به اهل بیت متوسل می شود، چنان كه در تفسير آيه شريفه «يَدُاللَّهِ فَوْقَ ايْديهِم»،(11) از امام علی علیه السّلام نقل شده که فرمودند: «أنا یدالله». اميرالمؤمنين عليه السّلام مظهر قدرت خداست. لذا در اين نظر می گويد: «اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى اسْتَطَلْتَ بِها عَلى كُلّ شَىْءٍ؛ اى خدا! به درخانه ات آمده ام، توجهم به قدرت توست و تو را به آن قدرتى كه بر عالم هستى سيطره دارد قسم می دهم؛ يعنى تو را به پيغمبر اكرم صلّی الله عليه و آله قسم می دهم.»
عارف وقتى به بساطت فيض، واسطه فيض و اين كه همه اينها يك نورند: «كُلُّهمْ نورٌ واحد» توجه می كند، می گويد: «وَ كُلُّ قُدْرَتِكَ مُستَطيلَةٌ؛ اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِقُدْرَتِكَ كُلِّها؛ اى خدا! واسطه فيضت يك چيز بيشتر نيست. خدايا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به محمد و آل محمد صلّی الله عليه و آله قسم می دهم.»
تذكر اخلاقى
درك قدرت حق سبب اعتقاد انسان به توحيد افعالى می شود. وقتى كه اين جمله را می خوانيم اگر سيطره حق و قدرت او را بر عالم هستى درك كنيم خواه ناخواه می فهميم كه: «لا مُؤَثِّرَ فِى الْوُجُودِ الّا اللَّهُ؛(12) در اين عالم چيزى و كسى جز خدا نمی تواند مؤثر باشد.»
توحيد افعالى
اگر انسان به توحيد افعالى برسد ديگر، به كسى يا چيزى جز خدا اعتماد نمی كند: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا الهَ الّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلًا»؛(13) پروردگار مشرق و مغرب است، چيزى جز او در اين جهان مؤثر نيست؛ پس به او اعتماد كن، و او را در كارهايت وكيل بگير.
حالت توكل و اعتماد به خدا بر انسان
اگر حالت توكل و اعتماد به خدا، براى كسى پيدا شود براى او بس است، قرآن می فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛(14) هر كس به خدا اعتماد بكند خدا براى او بس است.
در اين حالت، خدا، در كارهاى مادى و معنوى، مددكارِ او است. حال توكل و اعتماد بر خدا جز براى انسان هاى با تقوا به وجود نمی آيد، لذا قبل از آيه: «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛» قرآن می فرمايد: «وَ مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ»؛(15) هر كس تقوا داشته باشد پروردگار عالم در بن بست ها به فريادش می رسد، و از راه بى گمان حوائجش را برآورده می سازد.
تقوا سبب توكل
تقوا سبب توكل، درك قدرت حق و درك توحيد افعالى است. هر چه تقوا بيشتر باشد، توكل و درك توحيد افعالى بيشتر می شود تا كم كم اعتماد انسان بر خدا و توحيد افعالى اش يك نحوه شهودى پيدا می كند و در عالم هستى مؤثر و پناهى جز خدا نمی بيند، و به كسى جز خدا اعتماد نمی كند.
روزه از وسايل توكل
روزه ماه مبارك رمضان از چيزهايى است كه حال توكل و توحيد افعالى را قوى می كند. اگر روزه با شرايطش باشد، و در آن گناه نباشد و رابطه انسان را با خدا محكم كند، آدمى را به مقام شهود می رساند.
1- ميزان الحكمة، ج 3، ص 2575.
2- بقره، آيه 130.
3- بقره، آيه 130.
4- بقره، آيه 131.
5- بقره، آيه 130.
6- بقره، آيه 130.
7- بقره، آيه 131.
8- صافات، آيه 102.
9- غافر، آيه 3.
10- قمر، آيه 50.
11- فتح، آيه 10.
12- بحارالأنوار، ج 5، ص 150،( باب 5)، ذيل ح 13؛ ج 54، ص 306،( المقصد الخامس، تكملة)؛ ج 55، ص 260،( باب 10)، ذيل ح 50؛ ج 57، ص 169،( باب 34).
13- مزمل، آيه 9.
14- طلاق، آيه 3.
15- همان، آيه 3.
بازدیدها: 0