سیاست خارجی اوباما از زمان در اختیار گرفتن قدرت در سال ۲۰۰۹ ازهمگسیخته و حتی ضد و نقیض بوده است. وی راهبردهای متناقضی را دنبال کرده و گرایش خود به “واقعگرایی” با جنگطلبی کمتر را با نومحافظهکاری و خویشاوند نزدیکش “مداخلهگری لیبرال” درهم آمیخته است که ایدئولوژی مورد پسند سردمداران قدرتمند واشنگتن است. جملات بالا بدین معنی است که اوباما در غالب موارد، اهداف متناقضی را در پیش گرفته است: گاهیاوقات با دشمنانی همچون روسیه بر سر راهحلهای کاربردی همکاری کرده؛ این راهکارها شامل بحرانهای خارجی پردردسری نظیر تسلیحات شیمیایی سوریه و برنامه هستهای ایران میشود. از سوی دیگر، در مواقعی در آتش این بحرانها هیزم خواستههای نومحافظهکاران را ریخته که منجر به تاکتیکهای خشنی علیه روسیه، ایران و سوریه و سایر “دشمنان” گردیده است. ازاینرو، از یکطرف اوبامایی را داریم که مخفیانه شورشیان سوری را تجهیز میکند، شورشیانی که خیل عظیمی از آنها افراطیهای جهادی هستند، و همین اوباما ارتش را بار دیگر به عراق میفرستد تا با برخی از این جهادیهایی مبارزه کند که به عراق سرازیر شدهاند. عراق همان سرزمینی است که این افراطیها پس از تجاوز نومحافظهکارانه جرج دبلیو بوش از آن سربرآوردهاند. باز هم اوبامایی را میبینیم که علیرغم پیشنهادهای مکرر ایران مبنی بر پذیرش محدودیتهایی که عدم کاربرد نظامی را متضمن میشود، سالهای سال وقت میگذارد تا قطرهقطره تحریمها علیه برنامه هستهای را از گوشه و کنار جمع کند و حال درمییابد که به منظور اعمال اصلاحات سیاسی در عراق به کمک ایران نیاز دارد. از جانب دیگر، اوباما جهت فیصله دادن به بحرانهای سوریه، عراق و ایران به یاری روسیه نیازمند است، بااینحال اجازه داده تا تیم سیاست خارجیاش با شعلهور نگه داشتن تنور مخاصمه بین روسیه و کودتاگران تحت حمایت آمریکا، “ولادمیر پوتین“ رئیسجمهور این کشور را ناخشنود کند. در بحبوحه این کودتا، وزارت خارجه آمریکا روایتی ساختگی به هم بافته و پوتین را به دامن زدن به مناقشه متهم نمود، درحالیکه وی بهوضوح به اظهارات تحریکآمیز غرب واکنش نشان میداد. از همه این اوصاف و تفاسیر گذشته، هسته مرکزی نابسامانی در سیاست خارجی دولت اوباما بیتمایلی وی به رودررو شدن با سرچشمه اصلی بیثباتی در خاورمیانه یعنی اسرائیل و عربستان سعودی، “همپیمانان” سنتی آمریکاست. این دو کشور خوراک نآرامیهای منطقه را فراهم میکنند: اسرائیل با اقدامات سبعانهاش نسبت به فلسطینیها که نتیجه آن تأمین نیروهای اصلی افراطیهای اسلامگراست، و عربستان سعودی با تجهیز و تأمین پنهانی جهادیها. بااینوجود، ازآنجاکه این دو در اکثر کارهایی که میکنند چراغ سبز آمریکا را دارند، بهویژه اسرائیل که نفوذ فوقالعادهای در روند سیاسی و رسانهای آمریکا دارد، اوباما تمام سعی خود را به کار برده تا بحرانهایی را که این دو “همپیمان” برانگیختهاند، به نحوی رفع و رجوع کند. اینجاست که نومحافظهکاران و پیروان خط مشی “مداخلهگری لیبرال” وارد صحنه میشوند. این دو گروه قویاً از اوباما میخواهند تا به بحرانهای “حقوق بشری” در کشورهای مورد انتقادشان، بهویژه آنهاییکه در فهرست “تغییر حکومت” اسرائیل هستند، نظیر ایران و سوریه، واکنش نشان دهد. افراد پرنفوذ در واشنگتن یک کلاه سیاه بزرگ روی سر رئیسجمهور سوریه بشار اسد ترسیم کرده و اقدامات وی را نسبت به شورشیانی تشریح مینمایند که در مسیر براندازی حکومتش حرکت میکنند. اینها همه برخلاف مفهوم موهوم و خیالی شورشیان “میانهرو” است، مفهومی که اوباما نیز مهر صحت بر آن میزند. از طرفی همانطورکه روشن شده است غالب شورشیان سوری درواقع افراطیون مرتبط با القاعده هستند.
اوباما در مصاحبه اخیرش با “توماس فریدمن“ خبرنگار نیویورکتایمز به این انتقاد که وی میبایست کارهای بیشتری جهت حمایت از شورشیان خواهان سرنگونی اسد صورت دهد، اینگونه پاسخ میدهد: این مفهوم که با تجهیز شورشیان، وضعیت دچار تغییر میشود، تفکری خیالپردازانه است. وی معتقد است: “این ایده که میتوانیم کمی تجهیزات سبک یا حتی پیشرفتهتر در اختیار اپوزیسیونی قرار دهیم که متشکل از پزشکان، کشاورزان، داروخانهداران سابق و غیره است، و اینکه این گروهها یارای نبرد با یک دولت مجهز و تحت حمایت روسیه، ایران و حزبالله را دارند، هیچوقت در کارتهای بازی نبوده است.” اوباما در ادامه میگوید که دولتش همچنان در یافتن، تعلیم و تجهیز شورشیان سکولار سوری که بتوانند تغییر ایجاد کنند با مشکل مواجه است: “آنقدر که امیدوارید ظرفیت وجود ندارد.“ با همه این تفاسیر، اوباما به خواستههای نومحافظهکاران و مداخلهگران لیبرال مبنی بر به زیرکشیدن اسد تن در داده بود. تدبیر سنتی افراد پرنفوذ واشنگتن این بوده که میبایست برای جلو بردن سیاست “تغییر حکومت” در سوریه اقدامات بیشتری صورت گیرد. اینها همه در حالی است که افراطیون سنی از جبهه النصره مرتبط با القاعده و حتی داعشیهای وحشی، روند شورش را تحت سلطه خود گرفتهاند. نومحافظهکاران به همراه همقطاران لیبرالشان در آگوست ۲۰۱۳، با معرفی “اسد شرور مقابل شورشیان شجاع” به یکقدمی سامان دادن مداخله نظامی عظیمی علیه دولت سوریه رسیده بودند. این تهاجم در حال شکل گرفتن بر سر اتهامات مبهم در خصوص استفاده حکومت اسد از گاز سارین ضد غیرنظامیان حومه دمشق در تاریخ ۲۱ آگوست بود. شک و شبهات پیرامون این سناریو میان تحلیلگران اطلاعاتی آمریکا زمانی برطرف شد که جان کری که از زمان تصدی پست وزارت امور خارجه در اوایل ۲۰۱۳ نقش آلت دست جنگافروزان این وزارتخانه را ایفا میکند، در تاریخ ۳۰ آگوست طی یک سخنرانی، عملاً علیه سوریه اعلام جنگ کرد. بااینحال، اوباما که در پشت پرده با پوتین همکاری میکرد، نقشه جنگ هوایی را نقش بر آب کرده و باز هم با کمک پوتین توانست اسد را وادار به تسلیم تسلیحات شیمیایی نماید. از طرفی، اسد دست داشتن در حمله با عامل سارین را کراراً انکار میکرد و شواهد بهدست آمده بعدی نشان داد که این حمله ممکن بوده از سوی افراطیون اسلامگرا ترتیب داده شده باشد تا ارتش آمریکا را در جنگ به طرف خودشان بکشانند. قضیه به اینجا ختم نشده و دخالت پوتین در ایجاد اختلال در نقشه نومحافظهکاران طرفدار “تغییر حکومت” سوریه، عواقبی به دنبال داشت. پوتین به دشمن درجه یک این افراد تبدیل شد. وی به زودی دریافت که منافع دست اولش از سوی نومحافظهکارانی نظیر “کارل گرشمن“ رئیس “موقوفه ملی دموکراسی“ و افراطیهای وزارت خارجه آمریکا هدف قرار گرفته است. این افراد به یک بحران سیاسی در مرزهای غربی روسیه و در اوکراین دامن زدند. حتی جریان طوری پیش رفت که دولت اوباما و رسانههای خط مقدم آمریکایی بهمانند نومحافظهکارانی همچون “ویکتوریا نولاند“ معاون وزیر خارجه در امور اروپا و سناتور “جان مککین“ که در جهت براندازی “ویکتور یانوکوویچ“ رئیسجمهور مردمی اوکراین تلاش میکردند، بحران ۲۲ فوریه پس از سرنگونی یانوکوویچ را به پوتین نسبت دادند. اوباما به جای مقابله با این روایت ساختگی، جلوی “تفکر جمعی” سر خم کرده و حتی به جمع محکومکنندگان پوتین در غائله اوکراین پیوست. این ماجرا نیز به نوبه خود چشماندار نقاط حساس بینالمللی نظیر سوریه و ایران را پیچیدهتر کرد. مقامات روسی درپی این عهدشکنی به اوباما بیاعتماد شده و علاقه چندانی به ادامه همکاری با وی در آینده ندارند. همچنانکه اوکراین بیشتر و بیشتر در مرداب جنگ داخلی فرو میرود و رژیم کییف شبهنظامیان نئونازی را جهت قتلعام بومیان روستبار به شرق اعزام کرده، غرب بیتفاوت شاهد ماجراست. باوجود بیشتر شدن آمار قربانیان و رسیدن آن به هزاران هزار نفر، اوباما نیز چشم خود را بسته است. میبایست روایت “کلاه سیاه و کلاه سفید” (پوتین سیاهکلاه و سران کیف سفیدکلاه) حفظ میشد.
به همین صورت، ژوئیه امسال زمانیکه اسرائیل تازهترین کشتار خود موسوم به “چمنزنی” را علیه فلسطینیان ساکن غزه امسال کلید زد، اوباما از اقدامات اسرائیل حمایت کرد، درصورتیکه میدانست بااینکار خشم علیه غرب در جهان اسلام خیز صعودی برمیدارد. گروه حامی سیاست “مسئولیت در قبال محافظت” از جان مردم تحت سرپرستی “سامانتا پاور“ نماینده آمریکا در سازمان ملل هم جانب سکوت را رعایت کردند. از قرار معلوم، “مسئولیت در قبال محافظت” یک نوع اخلاق موقعیتی است که بسته به اینکه چه کسی دست به کشتار میزند و چه کسانی نیاز به محافظت دارند، تغییر میکند. اصل نادیده گرفتهشده “مسئولیت در قبال محافظت” در کشتار غزه و اوکراین، به یکباره در زمان گسترش دامنه حملات داعشیها به ایزدیها و سایر اقلیتهای مذهبی دوباره باب میشود. اوباما به منظور جلوگیری از یک فاجعه احتمالی حقوق بشری در عراق دستور حمله هوایی به مواضع داعش را صادر کرد. درپی این فرمان، ایزدیها نفس راحتی کشیده و نیروهای کرد مواضع راهبردی حومه موصل را بازپس گرفتند. اوباما در اقدامی جهت آرام کردن تنشهای فرقهای در عراق، در جهت خلع نخستوزیر شیعی این کشور“نوری المالکی“ عمل کرد و یک نخستوزیر شیعه دیگر به نام “حیدر العبادی“ را جانشین وی نمود. اما این اقدام کمک ایران شیعه را میطلبید که از صدرنشینان “فهرست دشمنان” اسرائیل و نومحافظهکاران آمریکایی بود. به دنبال این خط ضدایرانی، کری و وزارت خارجه آمریکا بر توافق نهایی اصرار ورزیدند که برنامه هستهای ایران را محدود میکرد اما پایان نمیداد. سپس روند برداشتن تحریمهای اقتصادی تسهیل میشد. علیرغم این تحریمها و سردوانده شدن در مذاکرات هستهای، مقامات ایرانی به اوباما کمک کردند تا مالکی را به کنارهگیری از قدرت راضی کند. بااینحال، رویکرد پرهرجومرج اوباما به سیاست خارجی که خط مشی پیوستهای را دنبال نمیکند، رویکردش به جهان را نیز آشفته کرده و بسیاری از همپیمانان و دشمنان را دچار سردرگمی نموده است. زمانیکه کارشناسان و سیاستبازان کهنهکار وابسته به جناحهای پرنفوذ از “سست” بودن سیاست خارجی اوباما حرف به میان میآورند، منظورشان این است که وی قدرت ارتش آمریکا را بهخوبی به رخ همگان نکشیده، اینکه وی یک “قلچماق” دائم نیست و اینکه همیشه هر کاری را که از او خواستهاند انجام نداده است. از یک دید دیگر هم میتوان به “سستی” اوباما نگاه کرد؛ وی کمتر پیشآمده که در برابر نومحافظهکاران و دوستان طرفدار مداخلهگری لیبرالش محکم قد علم کند. خودش با دستان خودش اجازه داد با زورگویی، وی را وارد ماجراجوییهای نظامی غیرسازندهای بکنند. به عنوان نمونه میتوان به “خیزش” علیه شبهنظامیان افغان در سال ۲۰۰۹ اشاره کرد که دستاورد خیرهکنندهای به دنبال نداشت، یا سرنوشت بدفرجام “تغییر حکومت” لیبی در سال ۲۰۱۱ که عملاً این کشور را به کشوری ناتوان تبدیل کرده و شمال آفریقا را دچار بیثباتی نمود. بهعلاوه، اوباما مخفیانه اجازه تجهیز شورشیان “میانهرو” سوری را صادر کرده و انبار مهمات سیا را متعاقباً از سلاحهای “قابلچشمپوشی” خالی نمود. البته وی تا حد افراطی که کلینتون و سایر جنگطلبان میخواستند پیش نرفت. بااینوجود، نتیجه جنگ داخلی سوریه نیرومند شدن افراطیون داعشی بود که استراتژی سبعیگریشان آنچنان افراطی و وقیحانه بود که حتی القاعده نیز آنها را از خود راند. این قساوت در اعدام“جیمز فولی“ خبرنگار آمریکایی نیز مشهود بود. یک رویکرد منسجمتر و البته کارکردگرا به جهان و بهویژه خاورمیانه باید شامل باطل شمردن “اخلاقیات” گزینشی “مسئولیت در قبال محافظت” و دور کردن سیاست خارجی آمریکا از نفوذ اسرائیل و عربستان باشد. راهبرد “واقعگرایانه”، اوباما را به سمت همکاری پایدارتر با دشمنان سابق جهت به زانو درآوردن تروریسم اسلامگرا هدایت میکند، از این میان میتوان بهطور شاخص به روسیه و ایران و البته سوریه اشاره کرد. این رویکرد، پایان تأمین مالی جهادیها از سوی عربستان و درخواست از اسرائیل برای رسیدن به راهحلی عادلانه با فلسطینیان را به دنبال خواهد داشت.
در قالب راهبرد جدید، یک چارهاندیشی عملی در خصوص مناقشه سوریه گریزناپذیر است و بشار اسد دستکم برای آینده نزدیک باید در رأس قدرت باقی بماند. به موجب این راهبرد، برنامه هستهای ایران به فرجام میرسد و ضمانتهای بخردانهای برای تبدیلنشدنش به برنامه نظامی گرفته میشود و از طرفی ایران نیز میتواند از قبل برداشته شدن تحریمها نفس راحتی بکشد. قدم دیگر میتواند این باشد که بر دولت اوکراین فشار بیاوریم تا به توافقی دوطرفه با شورشیان روستبار شرق برسد و این مسئله را به رسمیت بشناسد که کییف به روابط مثبت با روسیه و اتحادیه اروپا هردو نیاز دارد. با حل و فصل این جنگ داخلی، بازار مالی اروپا نیز آرام گرفته و از بازگشت “سهباره“ رکود به این اتحادیه که عواقبی نیز برای اقتصاد آمریکا خواهد داشت، جلوگیری میشود. یقیناً این “واقعگرایی” بهدلیل سابقه نهچندان درخشان سوریه و ایران و سایر “دشمنان” در امور حقوق بشری، داد نومحافظهکاران و طرفداران سیاست “مسئولیت در قبال محافظت” را درخواهد آورد. اما از طرفی، رویکرد دوگانه مقامات واشنگتن را تعدیل خواهد کرد، رویکردی که اقدامات ضدحقوق بشری اسرائیل در قتلعام فلسطینیان، اوکراین در کشتار بومیهای روسیتبار یا عربستان در دست داشتن در اعمال تروریستی در سوریه، عراق، چچن و جاهای دیگر را تأیید میکند.درصورتیکه اوباما به ندای “واقعگرای” درونش توجه کند، رویکردش به جهان باثباتتر شده و سایر کشورها میدانند به جای برخورد با واکنشهای ناگهانی اوباما در خصوص بحرانهای بینالمللی، انتظار چه چیزی را بکشند. این رویکرد همکاریگرایانه دست اوباما را برای انتقاد از اوضاع حقوق بشری دولتها یا حمایت از اصلاحات دموکراتیک نمیبندد. به علاوه، خط مشی کارکردگرا به نفع صلح و در نتیجه پایان مطلقگرایی نومحافظهکاران میتواند ثمره شیرین پایان جنگهای نابهجا و نجات جان میلیونها نفر را به همراه داشته باشد.
بازدیدها: 203