حضرت على(علیه السلام) نيز با ملاحظه خطرهايى كه در صورت قيام او، جامعه اسلامى را تهديد مىكرد از قيام و اقدام مسلحانه بر عليه ظالمان به حضرت زهرا خوددارى كرد، و با دشمنان خويش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در اين جا به چند نمونه از خطرهاى جدى كه در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهديد مىكرد، اشاره مىكنيم:
- خطر مرتدين
بسيارى از گروهها و قبايلى كه در سالهاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزشهاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملاً در دل آنها نفوذ نكرده بود. از اينرو هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بتپرستى را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلام در مدينه مخالفت كرده، حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند. اینان با گردآورى نيروى نظامى، نظام نوپاى اسلامى را به شدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنين موقعيتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهديد مىكردند، هرگز صحيح نبود كه امام(علیه السلام) پرچم ديگرى به دست گيرد و قيام نمايد.
حضرت على(علیه السلام) در يكى از نامههاى خود به مردم مصر، به اين نكته اشاره مىكند و مىفرمايد: «آن گاه كه پيامبر(ص) به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا، نه در فكرم مىگذشت و نه در خاطرم مىآمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهدهدار شدن حكومت باز دارند. تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص (ابوبكر) بود. من دست باز كشيدم تا آن جا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دين محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارنش را يارى نكنم (و دست به قيام بزنم)، رخنهاى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سختتر از رها كردن حكومت برشماست، كه حكومت كالاى چند روزه دنياست…
- خطر مدعيان دروغين نبوت
علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيمبرانى دروغين مانند «مسيلمه»، «طليحه»، «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده، هر كدام طرفداران و نيروهايى دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند
كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحماتى فراوان نيروهاى آنان شكست خوردند.
- خطر روميان
خطر حمله احتمالى روميان نيز مىتوانست مايه نگرانى ديگرى براى جبهه مسلمانان باشد، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان درگير شده بودند. از همين روى روميان مسلمانان را براى خود خطرى جدى تلقى مىكردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر حضرت على(علیه السلام) دست به قيام مسلحانه مىزد، با تضعيف جبهه داخلى مسلمانان، بهترين فرصت به دست رومىها مىافتاد كه از اين ضعف استفاده كنند.
لذا در چنین شرایطی سكوت حضرت على(علیه السلام) همانند سكوت پيامبر است كه گاهى براى مصلحت يا رفع فتنه سكوت مىنمود؛ مانند جريان طلب نمودن كاغذ و قلم در واپسين روزهاى حيات حضرت رسول(ص) كه بعضى از حاضران (عمر) گفتند: «اِنَّ رسول اللَّه(ص) يَهْجر»؛ (صحيح مسلم، ج 5، ص 76، دارالفكر، بيروت). پيامبر هذيان مىگويد، يا به قولى: «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ»؛ (صحيح مسلم، همان؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 9، دارالفكر، بيروت). درد بر او غالب شده است و بيهوده حرف مىزند. تا جايى كه حضرت دستور فرمودند همه از خانه بيرون بروند و از نوشتن صرفنظر كردند و سكوت فرمود.
امير مؤمنان على بن ابىطالب(علیه السلام) نيز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگيرى از نابود شدن اسلام سكوت كردند. ابو طفيل مىگويد: در روز شورا من در كنار آن خانه – محل شوراى شش نفره – بودم كه سر و صدا از اندرون بلند شد. شنيدم كه امام على(علیه السلام) مىفرمود: «زمانى مردم با ابوبكر بيعت كردند به خدا قسم كه من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عين حال اطاعت كردم تا مبادا مردم كافر شوند و گردن يكديگر را با شمشير بزنند. سپس ابوبكر براى عمر بيعت گرفت، در حالى كه به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولى باز هم اطاعت كردم كه مبادا مردم كافر شوند و امروز شما مىخواهيد با عثمان بيعت كنيد، اما به خدا سوگند، من رضايت نمىدهم و اطاعت نمىكنم».
در نهجالبلاغه نيز مىخوانيم كه آن حضرت فرمود: «من رداى خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها و بدون ياور به پا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتى كه پديد آوردهاند، صبر كنم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پيرو مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به
عقل و خرد، نزديكتر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مىماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مىديدم ميراثم را به غارت مىبرند».( نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه 3.)
امام(علیه السلام) در جاي ديگر ميفرمايد: «خوب مىدانيد كه من از همه كس به خلافت شايستهترم. به خدا سوگند، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبه راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد».( نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبه 74.)
آرى، حضرت على(علیه السلام) در برابر ظالمان و غاصبان کاري نکرد، تا زحمتهاى 23 ساله پيامبر و خون شهدايى چون حمزه، جعفر طيار و… به هدر نرود. ايشان به جهت حفظ اسلام از انتقام خودداري کرد تا اصل اسلام باقى بماند.
(پایگاه اطلاع رسانی شیعیان)
بازدیدها: 51