چرا می‌توان به رژیم اسرائیل اهانت کرد؟

خانه / دسته‌بندی نشده / چرا می‌توان به رژیم اسرائیل اهانت کرد؟

صهیونیست‌ها مصداق “کافر حربی” هستند که در فقه اسلام حرمتی ندارند و می‌توان به آنها اهانت کرد و حتی ممکن است این اهانت در شرایطی یک امر راجح و مطلوب نیز باشد که مشمول اجر و ثواب اخروی نیز بشود.

چندی است رهبر انقلاب رژیم صهیونیستی را با القابی همچون سگ‌ هار[۱]، گرگ درنده[۲]، گرگ‌های صهیونیست[۳]، رژیم کافر و محارب، رژیم وحشی و گرگ صفت[۴] و … خطاب کرده‌اند، اما آنچه نیازمند سؤال و پاسخ است تبیین این مسئله که آیا می‌توان اهل کتاب را با لقب‌های غیر انسانی مورد خطاب قرار داد؟

چرا می‌توانیم به اسراییل بگوییم سگِ هارِ نجس؟// آماده ارسالمساله از آنجا شروع می‌شود که رهبر انقلاب بر اساس نگاه فقهی – اسلامی، رژیم صهیونیستی را به عنوان «کافر حربی» در منطقه می‌دانند و می‌فرمایند: جنایت هولناک رژیم صهیونیستی در غزه و قتل‌عام صدها مرد و زن و کودک مظلوم، بار دیگر چهره‌ی خونخوار گرگ‌های صهیونیست را از پشت پرده‌ تزویرِ سال‌های اخیر بیرون آورد و خطر حضور این کافر حربی را در قلب سرزمین‌های اُمت اسلام، به غافلان و مسامحه‌کاران گوشزد کرد. مصیبت این حادثه‌ هولناک برای هر مسلمان بلکه برای هر انسان با وِجدان و با شرف در هر نقطه‌ جهان بسی گران و کوبنده است، ولی مصیبت بزرگتر سکوت تشویق‌آمیز برخی دولت‌های عربی و مدّعی مسلمانی است. چه مصیبتی از این بالاتر که دولت‌های مسلمان که باید در برابر رژیم غاصب و کافر و محارب، از مردم مظلوم غزه حمایت می‌کردند، رفتاری پیشه کنند که مقامات جنایتکار صهیونیست، گستاخانه آنها را هماهنگ و موافق با این فاجعه‌آفرینیِ بزرگ معرفی کنند؟[۵]

کافر حربی کیست و مصادیق فعلی آن در جهان چه کسانی هستند؟

بسیاری از اهل کتاب از نگاه کلامی (نه فقهی) قرآن، کافر نیستند؛ بلکه مؤمنند زیرا به مبدأ و معاد و توحید و نبوت و معاد ایمان دارند و پیامبران قبل از پیامبر خود و پیامبر خود را قبول دارند و هر گاه پیامبری پیامبران بعد برای آنان ثابت شود، ایمان می آورند.بر این اساس از دیدگاه کلی در زمان حاضر همه افرادی که به دینی غیر از اسلام معتقدند، کافر فقهی محسوب می شوند، در نتیجه می‌توان گفت بخش عمده انسان‌های موجود در عالم، از جمله اهل کتاب کافر فقهی محسوب می‌شوند.حال کفاری که در سرزمین‌های اسلامی هستند، می‌توانند بر اساس پرداخت جزیه به زندگی خود ادامه دهند.در فقه اسلامی با أهل کتاب می‌شود قرارداد ذمه منعقد کرد و آنها مکلف به پرداخت جزیه به حاکم اسلامی هستند و از این طریق در امان دولت اسلام هستند و جان و مال و عرضشان محترم و در امان هست.اما آنها که قراداد ذمه با دولت اسلامی امضا نکرده‌اند؛ کافر حربی محسوب شده و مال و جان و عِرض‌شان احترامی ندارد.از سوی دیگر، کفاری که در سرزمین‌های غیر اسلامی ساکن هستند و تحت حکومت غیر اسلامی زندگی می‌کنند، احکام دیگری بر آنها مترتب است که در ادامه توضیح داده می‌شود.

تقسیم‌بندی سرزمین‌ها در حقوق اسلامی

در ارتباطات کشورهای اسلامی با سایر کشورها، عموم فقیهان و حقوقدانان مسلمان، معمولاً به دو تقسیم‌بندی عمده قائل هستند:

۱- دار الاسلام

۲- دار الکفر 

در خصوص مفهوم این دو “دار” نظرات گوناگونی ابراز شده است . طبق یک نظر، سرزمین‌های واقع در قلمرو حکومت اسلام که احکام اسلام در آن سرزمین‌ها نافذ و شعایر آن برپا می‌گردد، دار الاسلام است.[۶] بنابراین دارالاسلام شامل جزیره العرب و سرزمین هایی که مسلمانان فتح کرده‌اند و سرزمین‌هایی که در برابر سیادت اسلام و قانون آن سر فرود آورده و نظام‌های اسلامی درآنها جریان یافته باشد، خواهد گردید. بر این اساس،دار الکفر” سرزمین‌هایی است که به واسطه خارج بودن از قلمرو نفوذ اسلام، احکام دینی و سیاسی اسلام در آنها اجرا نمی‌شود.[۷]

در کنار تقسیم بندی دوگانه فوق،سرزمین‌ها یا به اصطلاح “دار” های دیگری هم وجود دارد که در رابطه با سرزمین اسلامی قابل تعریف است و شامل دار العهد، دار الهدنه، دار الحیاد، دار الشرک، دار الحرب و … می‌شود و توضیحات بیشتر خارج از هدف گزارش فوق است.

آنچه مهم به نظر می‌رسد، بر اساس تقسیم بندی‌های فوق از نظر حقوقی و همچنین تقسیمات مرزی بین‌المللی، سرزمین که با کشور اسلامی در جنگ و حرب باشد و سکنه آن مسلمان نباشند، به عنوان دارالحرب شناخته شده و سکنه آن نیز بر اساس شرایطی کافر حربی محسوب می‌شوند.

احکام مترتب بر کفار در حال جنگ با مسلمین

یکی از احکامی که خاص کفار حربی و برخی دیگر از صنوف مردم هست؛ این است که سب و اهانت به آنها جائز و بلکه ممکن است تحت شرایطی راجح باشد.توضیح مطلب آنکه بر خلاف تصور خیلی از مردم که فکر می‌کنند سب و توهین و اهانت مطلقاً جائز نیست و نسبت به هیچ‌کسی و تحت هیچ شرایطی ما مجاز به اهانت نیستیم؛ در دین اسلام و بر اساس مبانی فقهی، سب و اهانت نسبت به برخی و اشخاص و تحت برخی شرایط جائز و بلکه ممکن است راجح نیز باشد. برای نمونه یکی از مصادیق استثناء شدن سب و اهانت متجاهر به فسق است. یعنی کسی که فاسق است و فسقش را علنی انجام می‌دهد و ابائی از این مسأله ندارد که این حالت از مستثنیات بحث سب و علاوه بر آن بحث غیبت است.گاهی اوقات ممکن است کسی فاسق باشد و عادت به ارتکاب معاصی داشته اما این معصیت را مخفیانه انجام می‌دهد و از اینکه این امر علنی شود؛ و مردم بفهمند این شخص أهل معصیت است احساس ناراحتی و اکراه می‌کند. در این حالت، غیبت این شخص حرام است و ایضاً سب و اهانت به این شخص. اما گاهی اوقات فردی فاسق هست؛ و این فسقش نیز علنی است و ابائی از علنی انجام دادن فسق ندارد و به اصطلاح فقهی «معلن به فسق» یا «متجاهر به فسق» محسوب می‌شود. در همچین فردی غیبت و اهانت به این شخص جایز محسوب می‌شود.

از دیگر موارد استثناء سب و اهانت مبدعین در دین مبین هستند که طبق روایت صحیحه “داود بن سرحان” از رسول الله(ص) سب اینها نه تنها جائز و بلکه تحت شرایطی واجب می‌شود.

متن صحیحه بدین شرح است: «عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَهَ مِنْهُمْ وَ أَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِیهِمْ وَ الْوَقِیعَهَ وَ بَاهِتُوهُمْ کَیْلَا یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الْإِسْلَامِ وَ یَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا یَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی الْآخِرَهِ.» [۸]

ترجمه: داود بن سرحان نقل می‌کند از امام صادق(ع) که می‌فرمود: رسول الله(ص) فرمودند: هر گاه پس از من اهل ریب و بدعت (یعنی افرادی که در دین بدعت می‌گذارند.) دیدید؛ برائت و بیزاری خود را از آنها آشکار کند و زیاد به آنها دشنام بدهید و درباره‌ آنها بد بگویید و “باهتوهم” تا آنها در اسلام طمع نکنند و مردم از آنها بر حذر باشند و از بدعت‌های آنها چیزی نیاموزند. بدین وسیله خداوند متعال برای شما اجر و ثواب خواهد نوشت؛ و درجات شما را در آخرت بدینوسیله بالا خواهد برد.

این حدیث به لحاظ سندی صحیح محسوب می‌شود و مورد استناد کثیری از فقهاء عظام امامیه در جواز سب مبدعین قرار گرفته است.[۹]

نکته‌ای که در باب این حدیث وجود دارد لفظ «باهتوهم» در حدیث است که در معنای آن بین فقهاء اختلاف نظر وجود دارد. به همین دلیل در ترجمه حدیث نیز، این لفظ ترجمه نشد. عده‌ای از علما این «باهتوهم» را بدین معنا گرفته‌اند که بدعت‌گزاران در دین را با براهین قاطع آنچنان سرکوب کنید که جرئت اظهار نظر نداشته باشند. (همان معنای که در آیه‌ شریفه‌ «فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ»(البقره:۲۵۸) وجود دارد.) اما عده‌ای دیگر نیز گفته‌اند این معنا از ریشه «بهت» هست. اما اینجا ریشه «باهت» آمده است. ریشه «باهت» به معنی بهتان‌زدن است یعنی حتی طبق این حدیث ما مجاز به تهمت‌زدن به مبدع هستیم.حال یکی دیگر از مستثنیات بحث اهانت، کفار حربی‌اند که در جنگ و عناد با اسلام هستند. کفار حربی از آنجا که در حال جنگ و دشمنی با اسلام هستند؛ هیچ‌گونه حرمتی نداند و اگر در جنگ با مسلمین اسیر شدند؛ به بردگی و کنیزی گرفته می‌شوند که احکام خاص فقهی برای برده و کنیز وجود دارد و دقیقاً به همین دلیلی که کفار حربی هیچ حرمتی ندارند؛ سب و اهانت به آنها نیز جایز است.

حتی در خود قرآن کریم و سیره أهل البیت(علیهم‌السلام) که نیز دقت بکنیم؛ موارد متعددی را می‌بینیم که نسبت به مخاطب از ادبیات تند و تحقیرآمیزی استفاده شده است. به چند مثال در این زمینه توجه بفرمایید:

۱- مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ‏ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ [۱۰]

۲- وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ‏ الْکَلْبِ‏ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون [۱۱]

۳- وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ‏ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ[۱۲]

۴- أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ‏ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً[۱۳]

۵- ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَهِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون[۱۴]

۶- و من کلام له ع قاله للأشعث بن قیس و هو على منبر الکوفه یخطب، فمضى فی بعض کلامه شی‏ء اعترضه الأشعث فیه، فقال: یا أمیر المؤمنین، هذه علیک لا لک، فخفض علیه السلام إلیه بصره ثم قال:

مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی عَلَیْکَ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ لَعْنَهُ اللَّاعِنِینَ حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّهً وَ الْإِسْلَامُ‏ أُخْرَى فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَهٍ مِنْهُمَا مَالُکَ وَ لَا حَسَبُکَ وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا یَأْمَنَهُ الْأَبْعَد[۱۵]

ترجمه: (امام در مسجد کوفه در سال ۳۸ هجرى سخنرانى مى‏کرد، اشعث بن قیس به یکى از مطالب آن اعتراض کرد و گفت این سخن به زیان شما، نه به سود تو است ، امام نگاه خود را به او دوخت و فرمود) ‏

چه کسى تو را آگاهاند که چه چیزى به سود، یا زیان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت کنندگان، بر تو باد اى متکبّر متکبّر زاده ، منافق پسر کافر! سوگند به خدا، تو یک بار در زمان کفر و بار دیگر در حکومت اسلام، اسیر شدى ، و مال و خویشاوندى تو، هر دو بار نتوانست به فریادت برسد. آن کس که خویشان خود را به دم شمشیر سپارد ، و مرگ و نابودى را به سوى آنها کشاند، سزاوار است که بستگان او بر وى خشم گیرند و بیگانگان به او اطمینان نداشته باشند.

۷- و من کلام له علیه السلام و قد وقعت مشاجره بینه و بین عثمان فقال المغیره بن الأخنس لعثمان: أنا أکفیکه، فقال علی علیه السلام للمغیره:

یَا ابْنَ‏ اللَّعِینِ‏ الْأَبْتَرِ وَ الشَّجَرَهِ الَّتِی لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ أَنْتَ تَکْفِینِی فَوَ اللَّهِ مَا أَعَزَّ اللَّهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ وَ لَا قَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ اخْرُجْ عَنَّا أَبْعَدَ اللَّهُ نَوَاکَ ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَکَ فَلَا أَبْقَى اللَّهُ عَلَیْکَ إِنْ أَبْقَیْت[۱۶]

ترجمه: مشاجره‏‌اى بین امام علیه السّلام و عثمان در گرفت. مغیره پسر اخنس، که یکى از منافقان بود به عثمان گفت من او را کفایت مى‏کنم، امام على علیه السّلام به مغیره فرمود:

اى فرزند لعنت شده دم بریده ، و درخت بى‏شاخ و برگ و ریشه ، تو مرا کفایت می‌‏کنى؟ به خدا سوگند، کسى را که تو یاور باشى، خدایش نیرومند نگرداند و آن کس را که تو دست گیرى، بر جاى نمى‏‌ماند! از نزد ما بیرون رو! خدا خیر را از تو دور سازد، پس هر چه خواهى تلاش کن، خداوند تو را باقى نگذارد، اگر از آنچه مى‏‌توانى، انجام ندهى!

۸- و من کلام له علیه السلام قاله للبرج بن مسهر الطائی و قد قال له بحیث یسمعه «لا حکم إلا للّه»، و کان من الخوارج‏

اسْکُتْ قَبَحَکَ اللَّهُ یَا أَثْرَمُ فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَکُنْتَ فِیهِ ضَئِیلًا شَخْصُکَ خَفِیّاً صَوْتُکَ حَتَّى إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِز[۱۷]

ترجمه: شخصی به نام برج بن مسهر طائی در مکانی که آوازش به گوش امیرالمؤمنین (ع) می رسید، ایستاده و شعار معروف خوارج (لا حکم إلا لله) را فریاد زد. حضرتش با شنیدن این سخن، رو به او کرده و فرمود:ای بی‌دندان، خدایت زشت گرداند! ساکت شو! به پروردگار سوگند، هنگامی که حقیقت آشکار بوده و شک و شبهه ای در او راه نداشت، نه اثری از تو مشاهده شده و نه بانگی از تو به گوش می رسید. اکنون که باطل در مقابل حق به ستیز آمده، تو چون شاخ بزی که به سرعت رشد می کند، تلاش در مطرح کردن خویش داری!

۹- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْنَاهُ وَ هُوَ یَقُولُ جَاءَتِ امْرَأَهٌ شَنِیعَهٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ وَ قَدْ قَتَلَ أَبَاهَا وَ أَخَاهَا فَقَالَتْ هَذَا قَاتِلُ الْأَحِبَّهِ فَنَظَرَ إِلَیْهَا فَقَالَ لَهَا یَا سَلْفَعُ یَا جَرِیَّهُ یَا بَذِیَّهُ یَا الَّتِی لَا تَحِیضُ کَمَا تَحِیضُ النِّسَاءُ یَا الَّتِی عَلَى هَنِهَا شَیْ‏ءٌ ….[۱۸]

ترجمه: از امام صادق(ع) نقل شده است که زنی بدچهره خدمت امیرالمومنین(ع) آمد در حالی که ایشان بر منبر خطبه میخواند و امیرالمؤمنین(ع) پدر و برادر این زن را به قتل رسانده بود. زن گفت: این مرد (یعنی امیرالمومنین(ع) قاتل دوستداران و خویشان است. امیرالمؤمنین(ع) به این زن نظری افکند و فرمود: ای زنک جسور! ای زنک بد اخلاق! ای زنی که حیض او مانند سایر زنان نیست! ای کسی که در زیر شکمش چیزی آویخته…

این فقط چند نمونه بود. نمونه‌های فراوان دیگری نیز داریم که ائمه (علیهمالسلام) بعضاً اهانت‌های شدیدتری به مخاطب کرده‌اند که قطعاً “نا سزا” نبوده بلکه “سزاوار” شأن و شخصیت‌شان بوده است.

عبارات «ثَکِلَتْکَ‏ أُمُّک‏» یعنی مادرت به عزایت بنشیند و «وَیْحَک‏» و «یا احمق» نیز فراوان در عبارات ائمه (علیهمالسلام) به چشم می‌خورد.

سب و اهانت و تحقیر مخاطب در سیره أهلالبیت (علیهمالسلام) به کرات تکرار شده است و این تصور غلط و اشتباهی است که گمان کنیم سب و اهانت و تحقیر مخاطب، مطلقاً و تحت هیچ شرایطی و نسبت به هیچ کسی مجاز نیست. 

چرا می‌توانیم به اسراییل بگوییم سگِ هارِ نجس؟// آماده ارسالرژیم صهیونیستی مصداق کافر حربی و اسراییل مصداق دارالحرب

حال اگر به اوضاع کنونی جهان نظری بیفکنیم؛ میبینیم که رژیم غاصب و اشغالگر صهیونیستی دشمن درجه اول اسلام و مسلمین است و این مطلب نص صریح قرآن است که یهود شدیدترین دشمن نسبت به مومنین هستند. «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا…»[۲۰] و تحقیقاً و قطعاً رژیم اشغالگر قدس از مصادیق کفار حربی محسوب میشوند که در ادبیات دینی و فقهی ما حرمتی ندارند. و میتوان به آنها اهانت نیز کرد و بلکه ممکن است این اهانت در شرایطی یک امر راجح و مطلوب نیز باشد که مشمول اجر و ثواب اخروی نیز بشود.

همچنین این رژیم غاصب و ددمنش از مصادیق متجاهر به فسق نیز محسوب میشود؛ چرا که قطعاً کشتن انسانهای بی گناه و مظلوم و قتل عام زنان و کودکان فسق مسلم و قطعی میباشد؛ که این رژیم سفاک ابائی از این امر ندارد و الان قریب ۲۵ روز است که حملات وحشیانهای به نوار غزه دارد انجام میدهد و تا الان بالغ بر ۱۲۰۰ کشته و ۷۰۰۰ مجروح و جانباز به جا گذاشتهاند. قطعاً عاملین همچین جنایت خونبار و ضد بشریتی مستحق هر گونه توهین و اهانت هستند؛ و اهانت همچین جنایت کارانی به هیچ وجه بد و قبیح نیست.

**************************

[۱] – http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=11295

[۲] http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=10959

[۳] – http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=10959

[۴] – http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=bayanat&id=12118

[۵] – http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=4602

[۶] – رک. الزحیلی، وهبه مصطفی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، دمشق، دارالفکر، الطبعه الرابعه، ۱۴۱۲ ه، ۱۹۹۲ م، ص ۱۶۹٫ به نقل از رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، مصر، دارالمنار، الطبعه الرابعه، ۱۹۹۲ م، ج ۱۰، ص ۳۱۶؛ همچنین رکابن خلدون، مقدمه، القاهره، المطبعه الامیریه، ۱۲۸۴ ق، ص ۱۶۵

[۷] – همان، ص ۱۷۰٫ به نقل از مراجع مذکور

[۸] – الکافی ج۲ ص۳۷۵

[۹]  برای نمونه ر.ک: صراط‌‌ النجاه(آیت الله خویی) ج۱ ص۴۴۷ سوال۱۲۴۵- أسس الحدود و التعزیرات(آیت الله میرزا جواد تبریزی)ص۲۳۴- الدر المنضود فی أحکام الحدود(آیت الله گلپایگانی)؛ ج‌۲، ص: ۱۴۸- مبانی تحریر الوسیله، کتاب الحدود(آیت الله مومن) ص۴۵۰- منهاج الفقاهه(آیت الله روحانی)، ج۲ ص۲۲۸ و …

[۱۰] – الجمعه:۵

[۱۱]  الأعراف:۱۷۶

[۱۲]  الأعراف:۱۷۹

[۱۳]  الفرقان:۴۴

[۱۴]  البقره:۷۴

[۱۵]  نهج البلاغه خطبه۱۹

[۱۶]  نهج البلاغه خ۱۳۵

[۱۷]  نهج البلاغه خ۱۸۴

[۱۸]  بصائرالدرجات ج۱ ص۳۵۹

[۱۹]  المائده:۸۲

بازدیدها: 70

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *