يکي از ارادتمندان جناب شيخ جعفر مجتهدي (ره )مي گويد: هنگامي كه خدمت آقاي مجتهدي رسيدم به ايشان عرض كردم: مدتي است عيالم مريض شده و خود نيز دچار گرفتاري متعددي شدهام، اگر ممكن است دعايي بفرماييد تا گرفتاريهايم برطرف شود.
آقا تأملي كرده و فرمودند:«بله، كسي كه رحم خود را از خانه دور كند، اين چيزها را هم دارد، مشکل آن است که پير مردي از بستگانتان از شما دلگير و ناراحت شده، شما دل او را شكستهايد، در آن حال آهي كشيده و به سبب آن، گرفتاري به شما روي آورده و تا دل او را بدست نياوريد گرفتاريها برطرف نخواهد شد و عيالتان روز به روز بدتر ميشود.»
هر چه در آن موقع فكر كردم چه كسي از من دل آزرده شده به نتيجهاي نرسيدم. وقتي به خانه رفتم مسأله را با عيالم در ميان گذاشتم او هم متوجه نشد. بالاخره آنقدر فكر كرديم تا اينكه پي برديم جريان چيست.
قضيه از اين قرار بود مدتي قبل پير مردي درب منزل ما آمد و اظهار داشت: من از اقوام پدرتان هستم اما شما مرا نميشناسيد، اگر امكان دارد به من كمكي كنيد.
بنده كه تا آن موقع او را نديده بودم، گفتم: دروغ نگو، من تا بحال يك مرتبه هم تو را نديدهام آنگاه درب را بر روي او بستم و او هم با ناراحتي بسيار آنجا را ترك كرد. وقتي متوجه شدم عيب كار از كجاست شروع به جستجو كردم و بعد از شناسايي آن پيرمرد فهميدم راست ميگفته و از اقوام دور ما محسوب ميشود.
بالاخره به او كمك نموده و دل او را به دست آوردم و پس از آن زندگيم به حالت عادي بازگشت و گرفتاريهايم يكي پس از ديگري برطرف گرديد و عيالم نيز سلامتيش را بدست آورد.
منبع : حوزه
بازدیدها: 206