اشعار ویژه شهادت حضرت زهرا (س)

خانه / اشعار / اشعار ویژه شهادت حضرت زهرا (س)

دختری نشسته بر غم مادر

زودتر کاش بمیرم زِ غم اما چه کنم

مانده‌ام با تنِ تو  با چه کنم با چه کنم 

خواستم تا که نَگِریَم به کنارِ بابا

خواستم تا که نَگِریَم به تو اما چه کنم

گریه سخت است به مَردِ تو ولی می‌گِرید

زیر لب زمزمه‌اش این شده ، زهرا چه کنم

از سرِ شب که زدی شانه به مویم  به لبت..

..خون به جایِ نَفَست آمده حالا چه کنم

بسکه خون می‌چکد از پیرهنِ تازه‌ی تو

بارها گفته‌ام ای وای  که بابا چه کنم

دیدم آن روز چه آمد به سَرَت در آتش

مانده بودم که در آن همهمه تنها چه کنم

در و دیوار به هم خورد و تو را خُرد نمود

می‌شنیدم نَفَست را  که خدایا چه کنم

من به دنبالِ تو و فکرِ همه کُشتنِ تو

کَس نمی‌گفت که در زیرِ قدمها چه کنم

پلکِ سرخِ تو قرار است مگر وا نشود

تو بگو با دلِ دلتنگِ تماشا چه کنم

#حسن_لطفی 

آیت اللهِ علی علیه السلام

باز دل‌های پریشان را پریشان‌تر مکن 

با وصایایت، علی را این‌همه مضطر مکن

حرف از رفتن مزن، آتش به قلبِ من مزن

نا امیدم از خودت ای روحِ پیغمبر مکن

 

آتشِ دیوار و در، یک‌بار ما را سوخته 

بارِ دیگر، شعله بر جان و دل حیدر مکن

حرفی ای بانوی اطهر، از حلالیَّت مگو

با علی، صحبت از این شرمندگی دیگر مکن

اشک می‌ریزی برایم، باز هم یارم شوی 

این‌همه خود را فنای غربتِ رهبر مکن

لابد از غسلِ شبانه، هست منظوری ترا 

صورت و بازوی خود را، مخفی از همسر مکن

عاقبت با من نگفتی از شکستِ بازویت 

وقتِ غسلت، مبتلا بر ناله‌اَم آخر مکن

آیت‌اللهِ علی، آیاتِ تو از هم گسست 

بیش از این، محروممان از سوره‌ی کوثر مکن

 

تو فقط، یکبار کردی از برای خود دعا 

این‌همه عجل وفاتی زیر لب یکسر مکن

یک دعا بهر علی کن، تا خدا صبرم دهد

مرتضی را با عروجِ خویش، بی یاور مکن

مجتبای خویش را دریاب، جان فاطمه 

محرمِ سِرّ خودت را زود، بی مادر مکن

هِق هِقَت، این آخرین ساعات زجرم می‌دهد 

با صدای گریه‌ی خود، با خبر دختر مکن

 

هر سفارش‌ را که از بهر حسینت می‌کنی

از عطش حرفی به پیش دیده‌ی خواهر   مکن

#محمود_ژوليده 

بستر خورشید عالم

بی‌تو ای خورشیدِ من، این نور می‌ریزد به‌هم 

می‌روی، کاشانه‌اَم بدجور می‌ریزد به‌هم 

تا به پیش چشم من، پهلو به پهلو می‌شوی 

دنده‌های پهلویت، ناجور می‌ریزد به‌هم 

دردِ افتاده به جانِ تو، علی را می‌کُشد

چون کنی حاشا، از این منظور می‌ریزد به‌هم

گوشه‌ای بنشینم و گریان تماشایت کنم 

این دلِ آشفته‌ام، از دور می‌ریزد به‌هم 

هر که می‌آید کنارت، درد می‌گیرد سرش 

خانه‌اَم را، این غمِ مستور می‌ریزد به‌هم 

هر فرشته آمد اینحا، از تَبَت آتش گرفت

حوریه چون سوخت، بالِ حور می‌ریزد به‌هم 

چشم خوردی نازنینم، رفتی از دستِ علی 

یاس، حتی از نگاهِ شور می‌ریزد به‌هم

تو زمین می‌خوردی و دستانِ حیدر بسته بود

چون نشد یاریِ تو مقدور می‌ریزد به‌هم 

صبر اگر کردم، اطاعت از پیمبر کرده‌ام

گرچه بنیانم از این دستور می‌ریزد 

تیرِ آخر را به‌من، وقتِ عیادت زد عدو

حالم از این ضاربِ مسرور می‌ریزد به‌هم

#محمود_ژوليده 

زبان حال امیرالمومنین علیه السلام

ای خسته‌ی دل خسته‌ی آزار کشیده

در پایِ علی زحمتِ بسیار کشیده

تو دست به رو داری و من دست به خواهش

کارِ من و تو هر دو به اصرار کشیده

پیداست از این دستِ به جا مانده که زهرا

تا پشتِ درِ خانه تنی زار کشیده

فهمیده‌ام از لمسیِ دستانِ تو ، شانه

از بازویِ اُفتاده‌یِ تو کار کشیده

میترسم از این آه ، که این شیشه بریزد

بر سنگِ زمین سینه‌ات انگار کشیده

تو چهره بپوشان ولی این کوچه به من گفت

این گونه‌یِ آشفته به دیوار کشیده

اُمید ندارم به خود از درد نپیچی

پهلویِ تو بد جور به مِسمار کشیده

من می‌نگرم بر توو میبینم از این شام

دستی نوه‌ات را سرِ بازار کشیده

انگار شبیه تو شدن جُرمِ بزرگی ست

کارِ توو او هر دو به انظار کشیده

خون میچکد از ناخنش و حال ندارد

آنقدر که از تاولِ پا خار کشیده

برخاست که یک جمله بگوید به عمویش:

گیسویِ مرا چند طلبکار کشیده

هربار که گفتم سرِ بابام نیاُفتَد

خوردم زِ سنان پیشِ تو هر بار کشیده

کم بود ببینی که حرامی به کنیزی

در خانه‌اش از دخترکت کار کشیده

#حسن_لطفی 

شفیعه محشر حضرت خیر النساء سلام الله علیها

کیستم من خاک پای حضرت خیر النساء

می‌شناسندم گدای حضرت خیر النساء 

هرچه دارم از سر لطف و نگاه فاطمه ست 

هرچه که دارم فدای حضرت خیرالنساء 

می‌رسد مادر به داد بچه‌هایش روز حشر 

آه، ماییم و عطای حضرت خیرالنساء 

سوره‌های عشق را گر بنگری با چشم دل 

حک شده آیه به آیه حضرت خیرالنسا 

کیست او آنکه رسول الله شد دلداده‌اش 

ناسزا نَبْوَد سزای حضرت خیرالنساء 

می‌کشد ما را غم فِضّه خُذیٖنی گفتنش 

می‌کشد ما را عزای حضرت خیرالنساء 

گفت تا عَجِّلْ وَفاتٖی مرتضی بی تاب شد 

کشته مارا این دعای حضرت خیرالنساء

هرکه هر چه داشت همراه خودش آورده بود

کوچه شد کرب و بلای حضرت خیر النساء

#محمود_یوسفی

بهشت از آن دوستداران حضرت زهرا(س)

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *