«آتش‌به‌اختیار» تمهید جنبش جوانان انقلابی

خانه / مطالب و رویدادها / «آتش‌به‌اختیار» تمهید جنبش جوانان انقلابی
«آتش‌به‌اختیار» تمهید جنبش جوانان انقلابی
عنصر اصلی در انقلاب اسلامی و بازتولید آن، انسانِ انقلاب اسلامی و انقلابی‌گری اوست. برای این منظور نیاز است همواره مسیر کنش‌گری برای انسانِ انقلاب اسلامی هموار گردد.
مفهوم استعاری «آتش به اختیار» که در طول عمر نزدیک به بیست روزه­ خود بحث­‌ها و گفت‌وگوهای فراوانی را دامن زده، با استدلال جدید رهبر انقلاب در دومین خطبه­ نماز عید فطر وارد مرحله­‌ای تازه شده است.

ما اکنون با مضمونی مواجهیم که پس از طرح و تکوین اصل ایده، با بیان تتمه‌­ای در باب چه هستی و چه نیستی۱ بیش از گذشته تکمیل و تأیید شده است.

اگرچه «آتش به اختیار» استدلالی استعاری و با عمری کمتر از یک ماه است، اما به معانی دلالت می­‌دهد که در نظریه رهبر انقلاب پیرامون تغییر و انقلاب اجتماعی، اهمیتی و تداومی پیوسته دارد.

با مرور و تأمل بر این پیوستگی تاریخی و مفاهیم هم­‌بود با آن است که خطوط معنایی این مفهوم، فراتر از منازعات جاری رخ می­‌نماید؛ امری که نیازمند طی کردن دو مقدمه است:
انقلاب و انسانِ انقلابی
مقدمه­ اول پیرامون نگاه رهبر انقلاب به چگونگی انقلاب اسلامی است. چگونگی وقوع یک انقلاب، یکی از مهم­‌ترین موضوع­‌های مورد بحث در نظریه­‌های انقلاب است.

تا حدود بسیار زیادی می­‌توان اینچنین ادعا کرد که مورد انقلاب اسلامی در ایران یک تخلف و خلاف­‌آمد در میان تمامی چگونگی­‌های بحث شده در نسل­‌های گوناگون نظریه­‌های انقلاب بوده است.

مسأله این­جاست که این موردِ متمایز، تنها یک رویداد و یا اتفاق روی­‌داده در عالم واقع نیست. این تحلیلِ متمایز امام خمینی۲، متفکرین و کنشگران عمومی انقلاب اسلامی از چگونگی وقوع یک انقلاب است که این رویداد منحصربه‌فرد را ایجاد کرده است.

تحلیل و بازاندیشی­‌هایی که متفکرین انقلاب در تفسیرهای متأخر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ارائه می­‌دهند نیز بر این عنصر متمایز تأکید دارد.

«فتح­‌الفتوح» یا انسان انقلاب اسلامی عنصر مشترک تحلیلی است که در دیدگاه امام خمینی رحمهالله‌علیه، رهبر انقلاب و دیگر متفکرین معطوف به انقلاب اسلامی پرورانده می­‌شود.

آیت الله خامنه ای توضیح می‌دهند که فتحِ انقلاب اسلامی فراتر از سطح جامعه و جغرافیا، در ژرفای وجود انسان­‌ها اتفاق می­‌افتد.۳

البته اهمیت عنصر «انسان انقلابی» در این خط تحلیلی، لزوماً به‌معنای کنشگرمحور بودن تحلیل انقلاب اسلامی و نادیده‌گرفتن نقش ساختارها در دیدگاه این متفکرین نیست؛ بلکه نشانگر اهمیت بنیادینی است که انسان انقلابی و عمل انقلابی آن در فرایند وقوع انقلاب اجتماعی دارد.

جنبش­‌های پس از انقلاب اسلامی
مقدمه­ دوم، بازخوانی موضع کلی­ است که نظریه­ تحلیلی متفکرین انقلاب اسلامی، در تحلیل انقلاب اجتماعی اتخاذ می­‌کنند.

این موضع بر خلاف اغلب نظریه­‌های جامعه­‌شناسی انقلاب، موضعی غیرمحافظه­‌کار است. نظریه­‌های انقلاب عموماً در پی تشریح چگونگی فرونشاندن تب انقلاب هستند.

اما نظریه­‌ای که متفکرین انقلاب اسلامی با تمرکز بر این انقلاب، پیرامون چگونگی وقوع یک انقلاب می­‌پرورانند، در پی دمیدن در وضعیت انقلابی و تداوم آن در دوران پس از نظام است.

ارجاعات مکرر و اخیراً پرتعداد آیت­‌الله خامنه­‌ای به مفاهیمی مرتبط با انقلاب، همچون «تفکر انقلابی»، «هندسه انقلاب اسلامی»، «خطوط اساسی و اصول انقلاب اسلامی»، «انقلابی ‌ماندن»، «انقلابی‌ فکر کردن» و «انقلابی عمل کردن»، «انقلابی‌گری»، «مهد انقلاب» و «انقلاب‌زدایی»، «تربیت انقلابی» و «کار انقلابی»، «تجربه متراکم انقلاب» و «نیروهای انقلابی»، «جریان غیرانقلابی»، «هویت انقلابی» در همین راستاست.۴
با ارجاع به این دو گزاره و گزارش محوری در اندیشه اجتماعیِ رهبر انقلاب، می­‌توان به بازخوانی دقیق­‌تر لایه­‌های مفهومی استدلال استعاری آتش‌به‌اختیار بازگردیم.

عنصر اصلی در انقلاب اسلامی و بازتولید آن، انسانِ انقلاب اسلامی و انقلابی‌گری اوست.

برای این منظور نیاز است همواره مسیر کنش‌گری برای انسانِ انقلاب اسلامی هموار گردد. این مسیر در چارچوب یک جنبش اجتماعی امکان می­‌یابد. «آتش به اختیار» استدلالی استعاری برای هموارسازی این مسیر و تمهید ساختن این جنبش است.

رهبر انقلاب در حمایت همواره­ خود از «حزب­‌الله»، چنین ره‌گشایی­ را دنبال می­‌کرده­‌اند؛ حمایتی که پیش از این در چارچوب مفاهیمی مانند «جوان مؤمن انقلابی» رخ نموده و اکنون در استعاره «آتش به اختیار» به سطح متفاوتی رسیده است.

«آتش» و «اختیار» در برابر منورالفکران محافظه‌­کار و محافظه­‌کاران سنت­‌گرا
دو عنصر «آتش» و «اختیار» در این استدلال، واجد دلالت­‌ها و مستلزم غیریت­‌هایی است که تمهیدات لازم برای یک جنبش معطوف به انقلاب اسلامی را فراهم می­‌آورد.

گشودن «آتش» به‌وضوح دعوت به جهت­‌گیریِ آرمان­‌خواهانه است؛ به مخاطبان روحیه و امکان نقادی می­‌دهد.

این مؤلفه در تقابلِ انسان­ انقلاب با منورالفکری محافظه­‌کار معنا می­‌یابد. یعنی کسانی که به سبب قرار داشتن در موضع حفظ وضع موجود جهانی، هرگونه آرمان­‌خواهی­ را برنمی­‌تابند.

«اختیار» اما گوهر و جوهره­ اصلی کنش­‌گری اجتماعی­ است که محافظه­‌کاران سنتی با ساخت برخی از ساختارها و ستادهای ساده و بسیط، امکان کنش‌گری از صفِ انسان انقلابی را سلب نموده­‌اند.

این دو جریان، «انسان انقلابی» را یک موجود راضی به وضع موجود یا یک کنش‌گرِ منفعل که صرفا منتظر است تا دیگران به او بگویند چه کند می­‌خواهند؛ آن­‌ها با وجود تمایز در منورالفکری و سنت­‌مآبی، در محافظه­‌کاری مشترکند؛ محافظه­‌کاری­ که قتلگاه انقلاب است.

«آتش به اختیار» این مرگ محتمل را نشانه گرفته است و بی­‌دلیل نبود و نیست که به‌محض طرح این مفهوم، دو جریان فوق به‌سان دو تیغه­ یک قیچی به تهی­ ساختن این مفهوم از معنا برخاسته و کوشیدند با تبدیل آن به دست‌مایه­ جدال­‌های لفظی، معنای حقیقی آن را در پرده­‌ای از ابهام قرار بدهند.
از سوی دیگر مفهوم «آتش به اختیار» خود مبتنی بر استدلالی مقدماتی است که عبارت است از تعطیل بودن یا مختل بودن دستگاه‌­های مرکزی فکر، فرهنگ و سیاست.

این تحلیل از وضع موجود، دعوتی فراگیر است که می­‌تواند نیروهای اجتماعی انقلاب اسلامی را در موقعیت گریز از مرکز قرار دهد. این موقعیت و دینامیسم حاصل از آن، نیروی دوباره به هسته‌­های اصلی جنبش جوانان مؤمن انقلابی تزریق می­‌نماید.

اتکای بیش از حد نیروی اجتماعی انقلاب اسلامی به دستگاه­‌های مرکزی و رسمی، اصلی­‌ترین عنصر در به محاق رفتن کنش‌گری اوست.

«جناح مؤمن انقلابی» اگرچه بسیار بیش از گذشته از بند کنش­‌های رسمی رهایی یافته و به‌نحوی ایجابی اهمیت «کار مردمی» و «خودجوش» را درک کرده است، اما گویی همچنان به ایفای نقش دستگاه­‌های رسمی در بازتولید فکر، فرهنگ و سیاست در ساحت انقلاب اسلامی امید دارد.

اعلان اختلال یا تعطیلی این دستگاه­‌ها به انسانِ انقلاب یادآوری می­‌کند مسئله تنها این نیست که بازتولید مردمیِ فرهنگ و سیاست «اهمیت» دارد؛ مسئله این است که به دلیل تعطیلی و اختلال در مرکز، این مهم بدون یک کار مردمی «امکان» ندارد.

اگر «آتش به اختیار» را فراتر از یک مفهوم-استدلال روزمره و در یک ارجاع مداوم به منظومه­ کلان اندیشه اجتماعی رهبر انقلاب درک کنیم، وجوه مختلف این استعاره، دلالت­‌های قابل توجهی برای بازسازی نیروی اجتماعی انقلاب به‌دست می‌دهد. یکی از مهم­‌ترین این وجوه، علت اعلان تعطیلی «دستگاه­‌های مرکزی» فکر، فرهنگ و سیاست است.

استدلال رهبر انقلاب این نیست که این دستگاه­‌ها به‌دلیل قرار داشتن در مرکز، تعطیل و مختل هستند پس هر حرکت و روایتِ غیررسمی موضوعیت داشته و در موقعیتی گشوده (غیرتعطیل) است. باوری که به‌رغم ظاهر انتقادی، با اصالت دادن به موقعیت بر یا در مرکز، امکان هرگونه نقد محتوایی را از حرکت­‌های مردمی سلب می­‌کند.

انتقاد رهبر انقلاب از دستگاه­‌های مرکزی در فاصله­ آن­‌ها از «مسأله­‌های اصلی» است و این­که «مسأله اصلی را از مسأله فرعی تشخیص نمی­‌دهد»؛ تذکری که پیش از این، از جمله چندین سال قبل در دیدار دانشجویی، آن را در ارتباط با حرکت­‌های اجتماعی مطرح کرده و نسبت به مرکزیت یافتن «مسائل غیرتعیین‌کننده و غیراصلى» هشدار داده بودند: «باید توجه کنیم که مسائل را اصلى-فرعى کنیم. مسائل درجه دوم جاى مسائل اصلى را در انگیزه‌هاى ما، در همت ما، در صرف انرژى که می‌شود، نگیرد.»

این وجه از استدلال رهبر انقلاب، می­‌تواند نیروی انقلاب را از ورطه­ مسائلی فرعی به خارج ساخته و بر محوریت مسئله­‌های اصلی انقلاب بازسازی نماید.

«آتش» و «اختیار»: تمهید یک جنبش انقلابی
«آتش به اختیار» بیش از هرچیز محصول خط ممتدی است که رهبر انقلاب برای بازتولید یک جنبش اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی دنبال می­‌کنند؛ کوششی که گام‌به‌گام، پس از صورت­‌بندی مفهوم «جناح مؤمن انقلابی» به‌مثابه یک جنبش۵، هشدار نسبت به طرد آن جناح مؤمن انقلابی۶ و تأکید بر اهمیت کار مردمی و خودجوش۷، نقش مکمل و تسهیل‌گری نهادهای فرهنگی نظام۸ و اکنون به‌مفهوم «آتش به اختیار» و مرحله­ اعلان تعطیلی دستگاه­‌های مرکزی رسیده است.

مرحله-مفهومی که ضمن منتفی ساختن امکان هضم این حرکت، با دینامیسم گریز از مرکز به آن شتاب بخشیده و مقدمات پیدایی و پویایی یک جنبش اجتماعی برخاسته از انقلاب اسلامی و معطوف به آن را بیش از پیش فراهم­ می­‌سازد.

بر خلاف منورالفکران غرب­گرا که به‌دلیل قرار داشتن در موضعِ حفظ و هضم نظام جمهوری اسلامی در نظم جهانی، اصول محافظه­‌کاری را به رهبر انقلاب متذکر می­‌شوند؛ رهبر انقلاب درکی متفاوت و کاملا اجتماعی از موقعیت و نقش رهبری در جامعه دارند.

از نظر ایشان نقش ولی­‌فقیه فراتر از رهبری نظام و «مدیریت اجرایی کشور» است. رهبر، رهبریِ پروژه اکنونیِ انقلاب اسلامی و «بسیج افکار عمومی» را بر عهده دارد۹ و بر اساس همین باور است که نقش بسیج‌کننده­‌ رهبر انقلاب برای جنبش­­‌های اجتماعی برجسته می­‌گردد.

چه باید کرد؟
با مروری بر تاریخ تحولات پس از انقلاب اسلامی -به‌ویژه یک‌ونیم دهه اخیر- به‌خوبی در می­‌یابیم بر حسب یک تحلیل صحیح از نسبت امت و امامت بود که انقلاب اسلامی در جنبش(هایی) اجتماعی بازتولید شد.

در عسرت و غربت ناشی از برخوردهای طردکننده و هضم­‌کننده­ محافظه­‌کاران غرب­‌گرا و سنت­‌گرا، این «نهضت عدالت­خواهی» بود که به‌مثابه جنبشی جوانانه در دهه هشتاد امکان بروز یافت.۱۰

در شرایطی که سیاست­‌زدگانِ روزمره‌ چالش‌های انقلاب را به چالش‌های سیاسی و خطّی و جناحی فروکاسته و ادبیات انقلاب را در این چالش­‌ها مصرف می­‌کردند؛ این جوانان انقلابی بودند که آتش­‌پاره­‌های عدالت­خواهانه­ در ادبیات رهبر انقلاب را درک و دریافت کرده و با پاسخ­‌هایی به‌هنگام، یک جنبش اجتماعی مؤثر را شکل دادند.

آیا استدلال­­‌ها و گفتارهای اخیر رهبر انقلاب را می­‌توان تمهید جنبشی دیگر و طلیعه­ برخاستن حرکتی و نهضتی مجدد از قلب انقلاب اسلامی دانست؟

منطق حرکت و نهضت در نظام امت و امامت به ما یادآور می­‌شود، پاسخ این پرسش تا حدود زیادی به نوع تجاوبی بستگی دارد که از جانب «امت» به فراخوان «امام» داده خواهد شد.

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *