دلیلی بر اینکه این ندا به گوش تمام جهانیان رسیده باشد، و همه مردم مکلّف به حضور در کربلا بودند، وجود ندارد، بلکه شواهدی بر خلاف آن وجود دارد که به عنوان نمونه به یک مورد اشاره میکنیم.
هرثمة بن ابى مسلم میگوید: همراه على(علیه السلام) به جنگ صفین رفتیم. هنگام برگشت، حضرت در کربلا توقف کرد و نماز صبح را آنجا خواند، پس از آن مقداری از خاکش را برداشت و بوئید، فرمود:
خوشا به حال تو اى خاک، از تو گروهى محشور میشوند که بیحساب به بهشت میروند.
هرثمه زمانی که نزد همسرش که از شیعیان على(علیه السلام) بود برگشت به وی گفت:
مولایت ابو الحسن در کربلا نازل شد و نماز خواند و از خاکش برداشت و گفت خوشا به حال تو اى خاک، از تو مردمى محشور میشوند که بیحساب به بهشت میروند، همسرش گفت اى مرد، امیر المؤمنین جز حق نمیگوید. زمانی که امام حسین(علیه السلام) به کربلا رفت هرثمه میگوید:
من در لشگری بودم که عبید اللَّه بن زیاد فرستاده بود و چون این منزل و درختها را دیدم حدیث على(علیه السلام) به یادم آمد و بر شتر خود سوار شدم و خدمت حسین(علیه السلام) رفتم و سلام دادم و آنچه از پدرش در این منزل شنیده بودم به وی گزارش دادم، امام حسین فرمود:
تو با ما هستى یا در برابر ما؟ گفتم نه این و نه آن من کودکانى در کوفه دارم و از عبید اللَّه بر آنها ترسانم. حضرت فرمود:
پس به جایى برو که نبردگاه ما را نبینى و صدای ما را نشنوى، سوگند به کسی که جان حسین به دست او است امروز کسى نیست که فریاد ما را بشنود و ما را یارى نکند، جز آنکه خدا وی را به صورت در دوزخ افکند.[1]
——————————————-
[1]. صدوق، أمالی، ص 136 و 137، اعلمى، بیروت، چاپ پنجم، 1400 ق.
بازدیدها: 261