پیرامون این مطلب که خداوند پیامبران خود را در سرزمین کربلا آزمایش کرده باشد، به مطلبی دست نیافتیم، اما آنچه مسلم است، این استکه بنابر روایات، بسیاری از انبیاء از داستان امام حسین(علیه السلام) اطلاع یافته، بر شهادت ایشان گریسته و عزاداری کردهاند که در ذیل برخی از روایات را نقل خواهیم کرد. اما قبل از بیان این روایات توجه به این نکته ضروری است که این روایات به لحاظ اعتبار سندی متفاوت بوده و بررسی همه آنها مجالی دیگر را میطلبد؛ اما نکته مهم در اینجا است که این محتوا تواتر معنایی داشته و با توجه به وجود روایات مختلف در این زمینه، میتوان اصل اطلاع برخی از انبیا از واقعه عاشورا و همچنین عزاداری آنها بر این شهادت را امری مسلّم دانست.
حال به بیان تعدادی از این روایات میپردازیم:
الف. «وقتى حضرت نوح(علیه السلام) بر کشتى سوار شد و بر همه سرزمینها رفت و عبورش به کربلا افتاد، زمین، کشتى او را گرفت. نوح از غرق شدن ترسید، لذا دعا کرد و گفت: پروردگارا! من همه زمین را گردش کردم و دچار چنین جُنبوجوشی که در این زمین بود نشدم!! جبرئیل نازل شد و گفت: یا نوح! حسین(علیه السلام) که نوه خاتم الأنبیاء و پسر خاتم الاوصیاء است در این مکان شهید خواهد شد. نوح گفت: قاتل حسین کیست؟ فرمود: همان کسى است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت خواهند کرد. حضرت نوح چهار مرتبه قاتل امام حسین را لعنت کرد، آنگاه کشتى حرکت کرد…».[1]
ب. حضرت سلیمان(علیه السلام) بر فراز بساط خود مىنشست و در هوا گردش میکرد! در یکى از روزها که عبورش به کربلا افتاد باد، بساط آنحضرت را سه مرتبه به نحوى دور خود گرداند که آن بزرگوار ترسید سقوط نماید، آنگاه باد آرام گرفت و بساط آنحضرت در زمین کربلا فرود آمد! حضرت سلیمان به باد فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: زیرا امام حسین(علیه السلام) در اینجا کشته خواهد شد. فرمود: حسین کیست؟ گفت: او نوه محمّد مختار و پسر على کرار میباشد. فرمود: قاتل وى کیست؟ گفت: یزید است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت میکنند. حضرت سلیمان دستهاى مبارک خود را بلند کرد و در حق یزید لعنت و نفرین نمود و جن و انس هم آمین گفتند. سپس باد بساط آن بزرگوار را حرکت داد».[2]
ج. از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مورد تأویل آیه کهیعص[3] پرسیده شد. ایشان فرمود: «این حروف از اخبار غیبى میباشند که خداوند بنده خود حضرت زکریا(علیه السلام) را از آنها آگاه نمود و سپس داستان آنرا براى حضرت محمّد(صلی الله علیه و اله وسلم) شرح داد. جریان این قضیه بدین شرح است که زکریا(علیه السلام) از خدا خواست که نامهاى مبارک پنج تن آل عبا را به او یاد دهد. جبرئیل به زمین هبوط کرد و آنها را به زکریا(علیه السلام) تعلیم داد. هر وقت زکریا(علیه السلام) نامهاى مبارک: محمّد، على، زهرا، و حسن را مىبرد غم و اندوه وى برطرف میشد، ولى هر گاه نام مبارک حسین را مىبرد گریه راه گلوى او را میگرفت و نفس وى به شماره مىافتاد! تا اینکه یک روز گفت: بار خدایا! براى چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را میبرم غم و اندوهم برطرف مىشود، ولى هنگامی که نام حسین را میبرم چشمانم اشکبار و نفسم به شماره مىافتد!؟ خداى علیم داستان شهادت حسین را براى زکریا شرح داد و فرمود: کهیعص (فَالْکَافُ اسْمُ کَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاکُ الْعِتْرَةِ وَ الْیَاءُ یَزِیدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَیْنِ وَ الْعَیْنُ عَطَشُهُ وَ الصَّادُ صَبْرُه)؛ “ک” اشاره به کربلاى امام حسین(علیه السلام) است. “هـ” اشاره به کشته شدن عترت پاک میباشد. “ى” اشاره به نام یزید است که در حق حسین(علیه السلام) ظلم کرد، “ع” اشاره به عطش حسین و “ص” اشاره به صبر آن بزرگوار است. هنگامى که حضرت زکریا این جریان را شنید مدت سه روز از مسجد خویشتن خارج نشد و در آن مدت اجازه ورود به احدى نداد. آنگاه مشغول گریه و زارى شد، وى از براى امام حسین(علیه السلام) مرثیه میخواند و میگفت: پروردگارا! آیا بهترین خلق خود (یعنى حضرت محمّد را) دچار مصیبت فرزندش میکنى؟ بار خدایا! آیا یکچنین بلائى را بر در خانه آنحضرت پیاده خواهى کرد؟ پروردگارا! آیا لباس چنین مصیبتى را به على و زهرا مىپوشانى! بار خدایا! آیا چنین مصیبتى را نصیب آنان خواهى کرد؟…».[4]
د. امام رضا(علیه السلام) فرمود: هنگامى که خداى مهربان به حضرت ابراهیم دستور داد، آن قوچى را که براى آنحضرت نازل شده بود در عوض فرزندش اسماعیل ذبح نماید. حضرت ابراهیم آرزو داشت، کاش پسرم اسماعیل را قربانى میکردم و مأمور نمیشدم که این قوچ را بجاى وى قربانى کنم. ابراهیم(علیه السلام) به این جهت این تمنا را کرد که مصیبت آن پدرى در قلبش جاىگزین شود که عزیزترین فرزند خود را بهدست خویش در راه خدا قربانى کرده باشد. و به جهت یکچنین مصیبتى مستوجب رفیعترین درجات اهل ثواب شده باشد.
خداى رئوف به حضرت ابراهیم وحى کرد: ای ابراهیم! محبوبترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: پروردگارا! خلقى را نیافریدى که از حبیب تو حضرت محمّد(صلی الله علیه و اله وسلم) نزد من عزیزتر باشد. خطاب شد: آیا محمّد نزد تو محبوبتر است یا خودت گفت: بلکه حضرت محمّد(صلی الله علیه و اله وسلم) نزد من از خودم محبوبتر است. خطاب رسید: فرزند حضرت محمّد نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند آنحضرت نزد من محبوبتر است. خطاب آمد: ذبح فرزند آن بزرگوار از راه ظلم براى قلب تو دردناکتر است یا ذبح فرزند خودت که وى را به دست خود در طاعت من قربانى کنى؟ گفت: پروردگارا ذبح فرزند آنحضرت که بهدست دشمنانش انجام گیرد براى قلب من دردناکتر است. خطاب شد: ای ابراهیم! گروهى که گمان میکنند از امت حضرت محمّد میباشند پسرش حسین را بعد از او به ظلم و دشمنى به نحوى خواهند کشت که گوسفندان را سر میبرند. آنان براى این جنایت مستوجب خشم من خواهند شد. حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى این مصیبت غمگین گشته، قلبش سوخت و شروع به گریه کرد. پس از این جریان بود که خطاب آمد: ای ابراهیم! ما این جزع و فزع تو را که براى امام حسین(علیه السلام) کردى در عوض اینکه پسرت اسماعیل را در راه ما قربانى کرده باشى قبول کردیم و بدین وسیله رفیعترین درجات افراد مصیبتزده را به تو عطا نمودیم».[5]
هـ. حضرت آدم(علیه السلام) نامهاى مبارک پیامبر اسلام و امامان(علیه السلام) را در عرش دید! جبرئیل به آنحضرت تعلیم داد تا فرمود: «یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان». هنگامى که نام حسین را ذکر نمود اشکهایش جارى و قلب مبارکش شکست. آنگاه به جبرئیل گفت: چرا وقتى نام پنجمى ایشان را ذکر میکنم قلبم میشکند و اشکم جارى مىشود!؟ جبرئیل گفت: این پسر تو دچار مصیبتى خواهد شد که مصائب دیگر در مقابل آن کوچک خواهند بود، حضرت آدم پرسید: چه مصیبتى؟ جبرئیل گفت: حسین در حالى شهید مىشود که عطشان، غریب، تنها، بىیاور و بىمعین خواهد بود. اى آدم! اگر تو او را میدیدى میشنیدى که میگفت: «وا عطشاه! وا قلة ناصراه! حتى یحول العطش بینه و بین الماء کالدخان»؛ یعنى آه از عطش! آه از بىیاورى! کار تشنگى آنحضرت به جایى میرسد که آسمان به نظرش مثل دود خواهد آمد. کسى جوابش را نمیگوید مگر با شمشیر، تا اینکه جرعه مرگ را بیاشامد. آنحضرت را از قفا سر مىبرند، خیمههایش را به یغما میبرند، سر مبارک وى و یارانش را در شهرها میگردانند، زن و بچههایش را به اسیرى خواهند برد. در علم خدا این طور سبقت یافته است. سپس حضرت آدم و جبرئیل نظیر زن جوان مرده گریان شدند.[6]
حال به بیان تعدادی از این روایات میپردازیم:
الف. «وقتى حضرت نوح(علیه السلام) بر کشتى سوار شد و بر همه سرزمینها رفت و عبورش به کربلا افتاد، زمین، کشتى او را گرفت. نوح از غرق شدن ترسید، لذا دعا کرد و گفت: پروردگارا! من همه زمین را گردش کردم و دچار چنین جُنبوجوشی که در این زمین بود نشدم!! جبرئیل نازل شد و گفت: یا نوح! حسین(علیه السلام) که نوه خاتم الأنبیاء و پسر خاتم الاوصیاء است در این مکان شهید خواهد شد. نوح گفت: قاتل حسین کیست؟ فرمود: همان کسى است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت خواهند کرد. حضرت نوح چهار مرتبه قاتل امام حسین را لعنت کرد، آنگاه کشتى حرکت کرد…».[1]
ب. حضرت سلیمان(علیه السلام) بر فراز بساط خود مىنشست و در هوا گردش میکرد! در یکى از روزها که عبورش به کربلا افتاد باد، بساط آنحضرت را سه مرتبه به نحوى دور خود گرداند که آن بزرگوار ترسید سقوط نماید، آنگاه باد آرام گرفت و بساط آنحضرت در زمین کربلا فرود آمد! حضرت سلیمان به باد فرمود: چرا چنین کردی؟ گفت: زیرا امام حسین(علیه السلام) در اینجا کشته خواهد شد. فرمود: حسین کیست؟ گفت: او نوه محمّد مختار و پسر على کرار میباشد. فرمود: قاتل وى کیست؟ گفت: یزید است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت میکنند. حضرت سلیمان دستهاى مبارک خود را بلند کرد و در حق یزید لعنت و نفرین نمود و جن و انس هم آمین گفتند. سپس باد بساط آن بزرگوار را حرکت داد».[2]
ج. از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مورد تأویل آیه کهیعص[3] پرسیده شد. ایشان فرمود: «این حروف از اخبار غیبى میباشند که خداوند بنده خود حضرت زکریا(علیه السلام) را از آنها آگاه نمود و سپس داستان آنرا براى حضرت محمّد(صلی الله علیه و اله وسلم) شرح داد. جریان این قضیه بدین شرح است که زکریا(علیه السلام) از خدا خواست که نامهاى مبارک پنج تن آل عبا را به او یاد دهد. جبرئیل به زمین هبوط کرد و آنها را به زکریا(علیه السلام) تعلیم داد. هر وقت زکریا(علیه السلام) نامهاى مبارک: محمّد، على، زهرا، و حسن را مىبرد غم و اندوه وى برطرف میشد، ولى هر گاه نام مبارک حسین را مىبرد گریه راه گلوى او را میگرفت و نفس وى به شماره مىافتاد! تا اینکه یک روز گفت: بار خدایا! براى چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را میبرم غم و اندوهم برطرف مىشود، ولى هنگامی که نام حسین را میبرم چشمانم اشکبار و نفسم به شماره مىافتد!؟ خداى علیم داستان شهادت حسین را براى زکریا شرح داد و فرمود: کهیعص (فَالْکَافُ اسْمُ کَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاکُ الْعِتْرَةِ وَ الْیَاءُ یَزِیدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَیْنِ وَ الْعَیْنُ عَطَشُهُ وَ الصَّادُ صَبْرُه)؛ “ک” اشاره به کربلاى امام حسین(علیه السلام) است. “هـ” اشاره به کشته شدن عترت پاک میباشد. “ى” اشاره به نام یزید است که در حق حسین(علیه السلام) ظلم کرد، “ع” اشاره به عطش حسین و “ص” اشاره به صبر آن بزرگوار است. هنگامى که حضرت زکریا این جریان را شنید مدت سه روز از مسجد خویشتن خارج نشد و در آن مدت اجازه ورود به احدى نداد. آنگاه مشغول گریه و زارى شد، وى از براى امام حسین(علیه السلام) مرثیه میخواند و میگفت: پروردگارا! آیا بهترین خلق خود (یعنى حضرت محمّد را) دچار مصیبت فرزندش میکنى؟ بار خدایا! آیا یکچنین بلائى را بر در خانه آنحضرت پیاده خواهى کرد؟ پروردگارا! آیا لباس چنین مصیبتى را به على و زهرا مىپوشانى! بار خدایا! آیا چنین مصیبتى را نصیب آنان خواهى کرد؟…».[4]
د. امام رضا(علیه السلام) فرمود: هنگامى که خداى مهربان به حضرت ابراهیم دستور داد، آن قوچى را که براى آنحضرت نازل شده بود در عوض فرزندش اسماعیل ذبح نماید. حضرت ابراهیم آرزو داشت، کاش پسرم اسماعیل را قربانى میکردم و مأمور نمیشدم که این قوچ را بجاى وى قربانى کنم. ابراهیم(علیه السلام) به این جهت این تمنا را کرد که مصیبت آن پدرى در قلبش جاىگزین شود که عزیزترین فرزند خود را بهدست خویش در راه خدا قربانى کرده باشد. و به جهت یکچنین مصیبتى مستوجب رفیعترین درجات اهل ثواب شده باشد.
خداى رئوف به حضرت ابراهیم وحى کرد: ای ابراهیم! محبوبترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: پروردگارا! خلقى را نیافریدى که از حبیب تو حضرت محمّد(صلی الله علیه و اله وسلم) نزد من عزیزتر باشد. خطاب شد: آیا محمّد نزد تو محبوبتر است یا خودت گفت: بلکه حضرت محمّد(صلی الله علیه و اله وسلم) نزد من از خودم محبوبتر است. خطاب رسید: فرزند حضرت محمّد نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند آنحضرت نزد من محبوبتر است. خطاب آمد: ذبح فرزند آن بزرگوار از راه ظلم براى قلب تو دردناکتر است یا ذبح فرزند خودت که وى را به دست خود در طاعت من قربانى کنى؟ گفت: پروردگارا ذبح فرزند آنحضرت که بهدست دشمنانش انجام گیرد براى قلب من دردناکتر است. خطاب شد: ای ابراهیم! گروهى که گمان میکنند از امت حضرت محمّد میباشند پسرش حسین را بعد از او به ظلم و دشمنى به نحوى خواهند کشت که گوسفندان را سر میبرند. آنان براى این جنایت مستوجب خشم من خواهند شد. حضرت ابراهیم(علیه السلام) براى این مصیبت غمگین گشته، قلبش سوخت و شروع به گریه کرد. پس از این جریان بود که خطاب آمد: ای ابراهیم! ما این جزع و فزع تو را که براى امام حسین(علیه السلام) کردى در عوض اینکه پسرت اسماعیل را در راه ما قربانى کرده باشى قبول کردیم و بدین وسیله رفیعترین درجات افراد مصیبتزده را به تو عطا نمودیم».[5]
هـ. حضرت آدم(علیه السلام) نامهاى مبارک پیامبر اسلام و امامان(علیه السلام) را در عرش دید! جبرئیل به آنحضرت تعلیم داد تا فرمود: «یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان». هنگامى که نام حسین را ذکر نمود اشکهایش جارى و قلب مبارکش شکست. آنگاه به جبرئیل گفت: چرا وقتى نام پنجمى ایشان را ذکر میکنم قلبم میشکند و اشکم جارى مىشود!؟ جبرئیل گفت: این پسر تو دچار مصیبتى خواهد شد که مصائب دیگر در مقابل آن کوچک خواهند بود، حضرت آدم پرسید: چه مصیبتى؟ جبرئیل گفت: حسین در حالى شهید مىشود که عطشان، غریب، تنها، بىیاور و بىمعین خواهد بود. اى آدم! اگر تو او را میدیدى میشنیدى که میگفت: «وا عطشاه! وا قلة ناصراه! حتى یحول العطش بینه و بین الماء کالدخان»؛ یعنى آه از عطش! آه از بىیاورى! کار تشنگى آنحضرت به جایى میرسد که آسمان به نظرش مثل دود خواهد آمد. کسى جوابش را نمیگوید مگر با شمشیر، تا اینکه جرعه مرگ را بیاشامد. آنحضرت را از قفا سر مىبرند، خیمههایش را به یغما میبرند، سر مبارک وى و یارانش را در شهرها میگردانند، زن و بچههایش را به اسیرى خواهند برد. در علم خدا این طور سبقت یافته است. سپس حضرت آدم و جبرئیل نظیر زن جوان مرده گریان شدند.[6]
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 44، ص 243، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. همان، ص 244؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 659، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
[3]. مریم، 1.
[4]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 463، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص: 461 – 462، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، 1395ق؛ طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 513 – 514، قم، بعثت، چاپ اول، 1413ق.
[5]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 209، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق؛ شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 58 – 59، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[6]. بحار الأنوار، ج 44، ص 245.
منبع:اسلام کوئست
بازدیدها: 88