آیا پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام وفات وصیتی کرده بودند؟

آیا پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام وفات وصیتی کرده بودند؟

خانه / مطالب و رویدادها / آیا پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام وفات وصیتی کرده بودند؟

آیا پیامبر  صلی الله علیه و آله  هنگام وفات وصیتی کرده بودند؟

پاسخ:

به تصریح اهل سنت و شیعه و به اعتراف اصحاب و نویسندگان صحاح و سایر نویسندگان سنن به هنگام احتضارِ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)عده ای از مردان از جمله عمر بن الخطاب در خانهء آن حضرت بودند.

پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هَلُمَّ اَکتُبْ لکم کتاباً لا تضلّوا بعده؛ بیایید برایتان نوشته ای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: درد بر او غلبه کرده و قرآن نزد شما است. کتاب خدا ما را کفایت می کند. بین افراد اختلاف افتاد و منجرّ به نزاع شد. آن گاه که سر و صدا و اختلاف نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بالا گرفت، فرمود: برخیزید و ازاین جا بروید.

ابن عباس همواره این سخن را می گفت که: تمام مصیبت آن وقتی بود که با اختلاف و سر و صدایشان بین پیامبر و بین آنچه می خواست برای آن ها بنویسد,حائل شوند.(1)

شعر|در سوگ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم

این حدیث از احادیثی است که در صحت و صدور آن جای هیچ سخن و تردید نیست.

حقیقت آن است که آن ها می دانستند آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهد عهد و پیمان خلافت را محکم تر کند و نص بر وصایت و خلافت علی (علیه السلام) را مؤکد سازد؛ از این رو ایشان را از این کار باز داشتند، چنان که عمر بن خطاب در بحث و گفت و گوی که بین او و ابن عباس در گرفت، به آن تصریح کرده است. (2)

اگر این کلام حضرت را با حدیث ثقلین در نظر بگیریم که فرمود: من در بین شما چیزی می گذارم که اگر به آن تمسک جویید، هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا و عترتم. در می یابیم که هدف این دو حدیث یکی است و آن این که: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درحال بیماریش می خواست تفصیل آن چه را در حدیث ثقلین بر آن ها واجب کرده است بنویسد.

ـ چرا آن حضرت از نوشتن صرف نظر فرمود؟ وقتی که حضرت دید درحضورش سخنان ناروا و توهین آمیز گفته می شود بدیهی است که پس از رحلت آن حضرت به محتوای وصیت عمل نخواهد شد و اگر اصرار در نوشتن می کرد, آن ها نیز در این که وی هذیان می گوید, پافشاری می کردند و همین امر منشأ اختلاف دربین امت اسلامی بود.

آن چه لزوم وصیت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأکید می کند, دستور قرآن است که به صراحت فرموده است: کتب علیکم اذا حضرت احدکم الموت ان ترک خیراًالوصیةللوالدین و الاقربین بالمعروف حقاً علی المتقین ; دستور داده شد که وقتی یکی ازشما را مرگ فرا رسد, اگر دارای متاع دنیوی است , برای پدر و مادر خویشان , به چیزی شایسته وصیت کند که این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.(3) روایات زیادی این موضوع را تأیید می کند, به طوری که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ما ینبغی لامرء مسلم ان یبیت لیلة الاو وصیته تحت رأسه ; سزاوار نیست مسلمان شب بخوابد مگراین که وصیت نامه اش زیر سر او باشد.(4) چگونه می توان باور کرد که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد امر مهمی مانند خلافت پس از خود هیچ گونه وصیتی نداشته باشد؟

گذشته از این پیامبر امّی بود و خط نوشتن نیاموخته بود, اما مقداری از وصایای خود را در حجة الوداع و خطبه غدیر بیان کرد و فرمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ; من دو چیز گران بها در اختیار شما می گذارم: کتاب خدا و عترت.

هم چنین در سایر خطبه ها و سخنرانی ها گفته ها را گفت و دیگران نوشتند.

فقط دو کلمه راجع به حضرت علی (علیه السلام) موقع مرگش می خواست بنویسد که عمر مانع شد, اما در مورد اهل و عیالش , به زبان قرآن و حدیث توصیه فرموده بود; بنابراین , چیزی نبود که پیامبر دریغ کند.

پی نوشت:

  1. ۱. صحیح بخاری , ج 7 ص 156.
  2. ۲. سید شرف الدین , المراجعات , ترجمه محمد جعفر امامی , ص 324.
  3. ۳. بقره (2) آیه 176.
  4. ۴. وسائل الشیعه , ج 13

رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و آشکار شدن توطئه ها

آنچه پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله  مدینه به وقوع پیوست این پرسش را در ذهن تداعی می کند که آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله  به حوادث پس ازحیات خود اطلاع نداشت؟ در آن صورت برای پیشگیری از آن رخدادهای تاسف آور چه تدابیری اندیشیده و مردم را تاچه حد آگاه ساخته بود؟ آنچه در این گفتار می خوانیم پاسخ همین پرسش و بیان رویدادهایی است که با رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله  به وقوع پیوست.

پیشگیریهای رسول خدا صلی الله علیه و آله

مهمترین موضوع بیان مقام زمامداری علی علیه السلام  بود که تا توانست بدان سفارش کرد و چه بسا همان سفارشها فرصت طلبان آن روز رابه تلاش واداشت که از این کار جلوگیری کنند. گاهی گفته می شودای کاش پیامبر صلی الله علیه و آله  بیش از این، مردم را نسبت به حق اهل بیت (علیهم السلام) و علی علیه السلام  آگاه می ساخت. ولی در همان حدنیز رسول خدا تحت فشار قرار داشت و معمولا هرگاه فضیلتی ازعلی علیه السلام  بیان می فرمود برخی خرده می گرفتند که آیا این همه را ازجانب خود می گویی یا فرمانی از جانب خداست؟! این خرده گیری حاکی از آن است که از همان ایام، پذیرش زمامداری علی علیه السلام  واعتراف به مقام معنوی و اجتماعی او برای برخی چندان هم آسان نبوده است. مشکل ترین چاره اندیشی های پیامبر صلی الله علیه و آله  برای جانشین قرار دادن امام علی علیه السلام  به روزگار پس از غدیر باز می گردد. ازغدیر (18 ذیحجه) تا روز رحلت آن حضرت (28 صفر) هفتاد روز بیش فاصله نبود. این زمان کوتاه برای آنان که در تدارک توطئه ها به سر می بردند زمانی کافی بود تا عده ای را هم عقیده خویش سازند.شاید بهترین کاری که پیامبر می توانست انجام دهد آن بود که ازاین مردم کسانی را که حضور آنان در مدینه پس از وفاتش برای حکومت علی علیه السلام  مشکل ساز بود، از شهر دور سازد. این کار توفیق علی علیه السلام  را برای عهده داری خلافت افزون تر می ساخت و به علاوه با دورشدن مخالفان، به موجب بی اطلاعی آنان از اوضاع مدینه، راه اندازی هر توطئه و نقشه دیگر را ناممکن می نمود. اما چه بایدکرد که پس از فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله  بر گسیل لشکر به سوی شام،منافقان به نقشه حضرت پی بردند و بر سرپیچی از این فرمان پای فشاری کردند.

اعزام لشکر اسامه

در ماه محرم سال یازدهم، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله  پیش از آنکه دربستر بیماری افتد مسلمانان را فرمان داد تا برای گسیل به مرزهای روم از جانب شام آماده شوند.(1) این در حالی بود که عده ای از نامسلمانان نواحی جزیره العرب و مدعیان پیغمبری، درتدارک حمله به مدینه بودند و به ظاهر بیرون رفتن سپاهی بدان بزرگی، چندان موافق احتیاط نبود. با این همه رسول خدا صلی الله علیه و آله کمترین تردیدی در گسیل نیروهایش به سوی شام نداشت. حضرت اسامه بن زید را که کمتر از 20 سال داشت فرمانده این لشکر کرد وبرخی از صحابه چون ابوبکر، عمر بن خطاب، ابو عبیده بن جراح وسعد بن ابی وقاص را فرمان اکید داد تا هرچه زودتر به فرماندهی زید جوان راهی شوند.(2) پیامبر صلی الله علیه و آله  با دست خود پرچم فرمانده جوان را بست و به او چنین دستور داد: مسافت را آنچنان به سرعت طی کن که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنجا رسد خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید. رسول اکرم صلی الله علیه و آله  صحابیان سالخورده ای چون ابوبکر و… را به زیرفرمان جوانی کم سال به نبرد امپراتوری بزرگ روم راهی می سازدتا پس از این، کمی سن بهانه سرپیچی صحابه از فرمان فرد کاردان نشود. راستی چرا پیامبر صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام  را همراه آنان نفرستاد؟ آیاسالخوردگان لشکر اسامه تجربه نظامی و شجاعت ویژه داشتند؟در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزیده نشدند؟ این سفرنزدیک به دو ماه به طول می انجامیده است.(3) و رسول خدا صلی الله علیه و آله  یقین داشت روزهای آخر عمر را سپری می کند.با این حال به تاکید از برخی صحابه خواسته بود تا گوش به فرمان اسامه هرچه زودتر مدینه را ترک کنند. اما حرکت این سپاه، به رغم تاکید فراوان رسول خدا صلی الله علیه و آله  نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز وبرگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله  و باز گشت ابوبکر و عمر و برخی دیگر از از اردوگاه «جرف » به مدینه، سر نگرفت.(4) ابن ابی الحدید به نقل گفتارشیخ خود ابو یعقوب معتزلی در شرح خطبه 156 نهج البلاغه می نویسد: چون بیماری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  شدت یافت دستور داد سپاه اسامه به سوی شام حرکت کند و فرمان داد ابوبکر و دیگر بزرگان مهاجرین و انصار در آن شرکت جویند.با این کیفیت اگر حادثه ای برای رسول خدا صلی الله علیه و آله  پیش آید دستیابی علی علیه السلام  به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود.(5) چون اسامه حال پیامبر را وخیم و افراد تحت امرش را سرکش دید ازرسول خدا صلی الله علیه و آله  در خواست کرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت یافتن پیامبر از بیماری، سپاه را حرکت دهد. حضرت پیامبرموافقت نکرد و فرمود: همین حالا. اسامه دوباره عرض می کند آیادر حالی که قلبم از بیماری شما اندوهگین است حرکت کنم؟پیامبر صلی الله علیه و آله  می فرماید: به پیروزی فکر کن! اما کسان حاضر درپیرامون بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله  به فرمانهای آن حضرت چندان عنایتی نداشتند و گاه فرمانهای وی را بنابر منافع و اهداف خویش تفسیر و تحریف می کردند.(6)

آخرین وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله باآنکه در تب شدیدی به سر می برد،با حالت خشم به مسجدآمد و ضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان از حرکت سریع سپاه را ملعون خواند.(7) برای پیامبر جای تردید نبود که جمعی درانتظار مرگ او و اندیشه قبض حکومت اند و برای این هدف در پی نقشه و توطئه اند. از همین رو با آگاهی از حوادثی که به انتظارمرگ حضرتش کمین کرده بود و با شناختی که از برخی اطرافیان خودداشت برای آخرین بار فرصت را غنیمت شمرد و بر آن شد تامهمترین پیام دوران رسالت را ساده و روشن بیان و مسیر آینده حرکت اسلامی را ترسیم نماید. عمر بن خطاب ماجرای رحلت پیامبررا برای ابن عباس چنین نقل می کند:«… ما نزد پیامبر حضور داشتیم. بین ما و زنان (که فاطمه نیز در میانشان بود) پرده ای آویخته شده بود. رسول خدا به سخن درآمده، فرمود: نوشت افزار بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که با وجود آن هرگز گمراه نشوید. زنان پیامبر صلی الله علیه و آله  از پس پرده گفتند: خواسته پیامبر را برآورید. من گفتم: ساکت باشید. »(8) بخاری در صحیح خود بی آنکه نامی از عمر ببرد می نویسد:یکی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد کرد و گفت درد بر او غلبه کرده و نمی داند چه می گوید … و رو به حاضران گفت: قرآن نزد شماست و همان ما را کفایت می کند. در میان حاضران اختلاف شد و به یکدیگر پرخاش کردند. برخی سخن او راتایید می کردند و برخی سخن رسول خدا را و بدین ترتیب از نوشتن نامه جلوگیری شد. (9) به خوبی معلوم بود که موضوع آن نوشته چه بود; گفتاری صریح در تعیین جانشین پیامبر. بدین ترتیب چیزی نمانده بود که اصل نبوت حضرتش مورد تردید قرار گیرد و قرآن کلام غیر الهی پنداشته شود. زیرا قرآن، فرموده آن بزرگوار رادر هر حال، برگرفته از وحی یاد کرده بود.(10) و این گروه آن را هذیان ناشی از تب برشمردند. راستی آیا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله  حق تعیین جانشین پس از خود را نداشت؟ و آیا کسی را برای این مقام برنگزید؟ چگونه است که دیگران حق انتخاب داشتند و پیامبرنداشت؟ آیا عاقلانه است که رسول خدا با تعیین نکردن جانشین،امت را به حال خود رها سازد تا هر که توانست بر جان و نوامیس مسلمانان تسلط یابد؟ آیا اصولا جانشینی پیامبر امر الهی است که تنها با تعیین پروردگار صورت می پذیرد یا آنکه بر عهده بعضی ازمردم است تا هر کسی را بر مسلمانان فرمانروا سازند؟ آیا این دیدگاه که از سوی برخی ابراز شده صحیح است که پیروی از بیانات پیامبر در مسائل سیاسی و اجتماعی بر اصحاب وی واجب نبوده است؟پاسخ این پرسشها را باید در علم کلام جستجو کرد.

سقیفه، آشکار شدن توطئه ها

درگذشت پیامبر گروهی را در سکوت فرو برد و چنانکه حضرتش پیش بینی کرده بود جمعی را نیز به تلاشهای مرموز و مخفیانه واداشت.کسانی که از روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر و احتمال درگذشت وی در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دل داشتند، بی درنگ پس از شنیدن این خبر و هنگامی که هنوز علی علیه السلام ،فضل بن عباس و تنی چند سرگرم تجهیز پیکر پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله  برای دفن بودند، دست به کار شدند. اینان بی توجه به همه آنچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله  فرموده بود به شور نشستند تا شاید پیروان آخرین برگزیده خدا را از بیراهه روی و بی رهبری برهانند. چه به ادعای ایشان آن حضرت رهبری برای امتش برنگزیده یا به پیروی فردی سفارش کرده که محبوبیتی در میان قوم خود نداشته و از عهده کاررهبری برنمی آمده است.(11)

تکذیب وفات پیامبر صلی الله علیه و آله

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله  نخستین واقعه ای که مسلمانان با آن رو به رو شدند موضوع تکذیب وفات آن حضرت از جانب عمر بن خطاب بود.او در برابر خانه پیامبر صلی الله علیه و آله  افرادی را که می گفتند پیامبر فوت کرده است به قتل تهدید می کرد. هرچه ابن عباس و ابن مکتوم آیاتی را که حاکی از امکان مرگ پیامبر بود تلاوت می کردند مؤثرنمی افتاد. حرکات او که با نهایت شدت و قوت انجام می شد همه رابه تعجب و تردید انداخته بود و پاره ای پرسیدند: آیا پیامبرسخن خاصی با تو گفته یا وصیت ویژه ای در مورد مرگش با تو کرده است؟ او جواب منفی داد.(12) طولی نکشید که دوست او ابوبکر که در بیرون مدینه به سر می برد به وسیله ای به مدینه فرا خوانده شد. ابوبکر هنگامی به مسجد رسید که عمر در میان مردم، خشمناک،کسانی را که سخن از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله  به زبان می آوردند، باانتساب آنان به منافقان، تهدید به قتل می کرد. ابوبکر بامشاهده این صحنه جامه از چهره پیامبر به سویی زد و پس از بیان چند جمله به مسجد آمد و بی محابا به عمر گفت: «آرام باش عمر،خاموش » و سپس با استشهاد به آیه ای از قرآن (آیه 30 سوره زمر: (انک میت و انهم میتون) (تو می میری و دیگران نیز می میرند) که قبل از او دیگران نیز تلاوت کرده بودند عمر را خاموش و وفات پیامبر را تایید کرد.(13) این گفتگوها حتی اگر صحنه سازی ازپیش طراحی شده نبود، تا همینجا می توانست مردم را به نقش ابوبکر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.

گردهمایی انصار

در همین حال که پیکر مطهر خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله  بر زمین بود وبنی هاشم در غم بزرگ از دست رفتن آخرین فرستاده خدا به سوگ نشسته بودند، عده ای از انصار به دلیل مشاهده این رفتارها که حاکی از نوعی تحریکات سیاسی مهاجران برای تصاحب مقام جانشینی پیامبر، بود به انگیزه چاره جویی برای زمامداری مسلمانان، درمحلی به نام سقیفه بنی ساعده تجمع نمود. آنها چنین وانمودند که تعیین جانشینی پیامبر نیز مانند دیگر امور اجتماعی با گفتگوی بزرگان قوم، امری شدنی است. پیغمبر صلی الله علیه و آله  خود هنگامی که زنده بوددر کارهای بزرگ با مهاجر و انصار مشورت می کرد.

به سوی محو وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله

در همین لحظات کسی برای ابوبکر و عمر خبر آورد که انصار به گردهمایی پرداخته اند تا فردی را از میان خود به زمامداری برگزینند. وی و ابوبکر چون از برپایی چنین انجمنی آگاه شدندجسد پیامبر را که برای غسل آماده می شد ترک کردند و بی آنکه به کسی چیزی گویند به انجمن انصار در سقیفه پیوستند. آن دو درمیان راه به یار دیرین خود ابو عبیده بن جراح رسیدند و هر سه راهی سقیفه شدند. در آنجا سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب،میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) نشسته بود و سخنگویی از سوی او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن می گفت. معلوم نمی توان داشت که انگیزه اقدام سعد و اجتماع انصار در سقیفه بدون مقدمه و ناشی از ریاست طلبی آنان بوده،یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و قراین و اماراتی که دلالت بربرخی پیش بینیها و مقدمه چینیهای سران مهاجران داشته است.آنچه منطقی تر می نماید این است که طرح چنان سخنانی از سوی انصار در آن ساعات، واکنشی در مقابله با اقدامات مهاجران باشد، نه موضع گیری در برابر وصایای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله . اما هرچه بود تاریخ آنان را نخستین گروهی می شناسد که به طور رسمی برخلاف خواسته رسول خدا صلی الله علیه و آله  اقدام به برپایی جلسه مشورتی برای تعیین جانشین پیامبر کردند. شاید هم اگر دیگران سالها پیشتراز ایشان مرموزانه در پی همین هدف بوده اند، چون زیرکانه ترمقاصد خود را دنبال می کردند کمتر کسی توانسته است از کرده ایشان رد پایی بر این منظور بیابد. در هر صورت تردید نیست که مهاجران به مراتب نسبت به انصار ازاطلاعات و تجارب اجتماعی و سیاسی بیشتری برخوردار بوده اند. به همین سبب در آن نشست انصار از مهاجران شکست خوردند. غیر ازاینکه به موجب همان اقدام علنی بر خلاف فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله برای همیشه از رسیدن به خلافت محروم ماندند. با این همه نمی توان انکار کرد که حرکات مرموزانه برخی مهاجران عامل مهمی در اقدام انصار بوده است. آن حرکات تا آنجا که از نگاه تاریخ مخفی نمانده به قرار زیر است:- تخلف بعضی از مهاجران از همراهی با لشکر اسامه به رغم تاکید پیامبر بر اعزام هرچه سریعتر آن.(14) جلوگیری ازنوشتن وصیت پیامبر – انکار وفات پیامبر از سوی عمر(16) – پیشگوییهای پیامبر در باره محروم گشتن انصار از حقوق اجتماعی خود و روی آوردن سیاهی آشوبها در آینده نزدیک. (17) این امورانصار را واداشت تا نسنجیده برای حفظ موقعیت و منافع خود به دست خویش زمینه ساز شکل گیری بزرگترین فتنه در سراسر تاریخ اسلام گردند و شکافی در اجتماع مسلمانان پدید آورند که هرگز به هم نیاید.

جزئیات رویداد

در سقیفه نخست انصار در فضل خود سخن گفتند و آنگاه عمر بن خطاب به مخالفت با ایشان پرداخت و خلافت را حق مهاجران برشمرد. چون گفتگوها به خشونت گرایید ابوبکر پیش شتافت و خودفصلی در بیان فضایل مهاجران ایراد کرد و با زبانی نرم رای رابا استفاده از اختلاف دیرینه دو قبیله بزرگ در مدینه (اوس وخزرج) به مهاجران اختصاص داد. پس از این گفتار بعضی بدین راضی شدند که کار حکومت با شرکت هر دو دسته مهاجر و انصار انجام شودو گفتند: از ما امیری و از مهاجران امیری. لیکن ابوبکر این رای را نپذیرفت و گفت: چنین اقدامی وحدت مسلمانان را بر هم خواهد زد. امیر از ما و وزیران از انصار انتخاب شود و بدون مشورت آنان کاری صورت نگیرد.(18) او روایتی از پیغمبر صلی الله علیه و آله  نقل کرد که الائمه من قریش. این روایت با آنکه به طور کامل ذکرنشد، سخنی بود که در چنان مجمع اثری بزرگ به جا گذاشت و به دعوی انصار پایان داد. به نظر می رسد دشمنی دیرینه دو قبیله انصار، (اوس و خزرج) نیز در پیشبرد نظر مهاجران بی تاثیرنبوده است، چه بر فرض که امارت به انصار می رسید هیچ یک از این دو قبیله راضی به ریاست قبیله دیگر نبود. چون زمامداری مهاجران و قریش مسلم شد، گفتگو بر تعیین شخص به میان آمد. آنها که در آن مجلس کار را در دست داشتند هر یک به دیگری واگذار می کردند. سرانجام عمر و ابو عبیده جراح، ابوبکر رابه ریاست پذیرفتند و با او بیعت کردند. در همین هنگام فریادهابه موافقت و مخالفت بلند شد. طبری نقل می کند که حتی بعد ازبیعت عمر با ابوبکر هنوز جمعی از انصار بودند که به این تصمیم اعتراض داشته، بانگ برآوردند:«ما جز با علی با هیچ کس دیگر بیعت نخواهیم کرد. » ولی این فریاد و فریادهای دیگر در آن آشوب گم شدند. بعد از عمر وابو عبیده، مهاجران حاضر با ابوبکر بیعت کردند.(19) دو گروه انصار چون خود را شکست خورده دیدند هر یک در از دست ندادن آخرین موقعیت، در بیعت با ابوبکر نسبت به هم پیشدستی کردند.اوسیان گردن به فرمان رهبر قریشی را مطلوب تر و مفیدتر از این می دانستند تا اینکه بگذارند رئیس قبیله رقیب (خزرج) بر آنهاحکمرانی کند. از همین رو در میان ایشان اولین کسی که باابوبکر بیعت کرد، سعد بن حضیر (یکی از رؤسای اوس) بود.(20) سرانجام سیاست گروهی و رقابتهای طایفه ای ابوبکر را قادر به مطالبه بیعت از اکثر مردم کرد. از طرفی رقابتهای طایفه ای درمیان قریش و بخصوص در میان مهاجران، قبول رهبری ابوبکر که مردی از تیره کم اهمیت بنو تیم بن مره بود آسانتر ساخت. بنو تیم هرگز در جنگ قدرت و تعارضات سیاسی که قبایل رقیب قریش(همچون بنی امیه و بنی هاشم و بنی مخزوم) را به ستوده آورده بود، درگیر نبوده اند. از طرف ابوبکر از اعتبار خاصی برخورداربود و در زیادی سن و برقرار ساختن رابطه نزدیک با پیامبر درپی تزویج دخترش با پیامبر صلی الله علیه و آله  و اظهار حمایت از اسلام از ابتدای رسالت، جلوه ای کسب کرده بود. بر پایه مآخذ ابوبکر و عمر از زمان بسیار دور اتحادی را تشکیل داده بودند که ابو عبیده جراح عضو سوم آن بود. این سه نفراهمیت و نفوذ چشمگیری در شرافت اسلامی نوظهور و نیز در سیاست گروهی علیه حکومت اشرافی مکه کسب کرده بودند.

زمامداری با پنج رای موافق

پس از جدالهای لفظی و مشاجره، ابوبکر با پنج رای به عنوان خلیفه رسول الله انتخاب شد. اجتماع کنندگان هنوز پراکنده نشده بودند که عده ای سواره و پیاده در شهر خودنمایی کردند. قبیله بنی اسلم که وابسته مهاجران بودند، وارد مدینه شدند، به آن سان که کوچه ها را پر کردند و با ابوبکر بیعت نمودند.(23) شیخ مفیدبه روایت از ابو مخنف آورده است که بنی اسلم برای تهیه خواربار به مدینه آمده بودند. به آنان گفته شد: اگر به ما یاری دهید که برای جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله  بیعت ستانیم، به شما خوار وبار می دهیم. پس بنی اسلم به امید دریافت خوار و بار به یاری برخاستند، تا آنجا که هر کس را که از بیعت خودداری می کرد باضرب و زور بدین کار مجبور می ساختند.(24) بی سبب نبود که عمرمی گفت: من تا بنی اسلم نیامده بودند به پیروزی اطمینان نیافتم.(25)

تاکید بر بیعت گیری

در آن هنگامه دیگر جای هیچ اقدام مخالفی که بتواند به نتیجه انجامد وجود نداشت. کمترین مخالفت با شدیدترین پاسخ و شوم ترین کشتار و اختلاف مواجه می شد. تا اینجا به خوبی معلوم بود که آن گفتگوها و مشورتهای سران قبایل، نظر عمومی مسلمانان مدینه رادر بر نداشت و آنان هیچ فرصت اندیشه در این باره نداشته ومخالفان نیز با تهدید و تطمیع سکوت کرده اند. نیز با مطالعه متن گفتگوها و دقت در استدلالهای طرفین، آنچه که معیار تعیین حق اولویت خلافت مطرح و بر آن تاکید و توافق می شود و بر همان اساس «ابوبکر» خلیفه می گردد، مساله خویشاوندی و نسب باپیامبر صلی الله علیه و آله  می باشد. اما به راستی آیا طبق این معیار کسی شایسته تر از ابوبکر یافت نشد؟ ابوبکر خود در فردای آن روز این پرسش را پاسخ گفت. وی به مسجد پیامبر آمد و عمر خطبه ای درفضیلت و سبقت او در اسلام و یاری وی از دین و همراهی اش باپیغمبر صلی الله علیه و آله  از مکه به مدینه خواند و از مردم خواست با او بیعت کنند. مردم نیز جز عده ای از انصار(26) و خویشاوندان پیغمبر صلی الله علیه و آله بیعت با او را پذیرفتند و ابوبکر به طور رسمی به خلافت رسید.او در آن مجلس خطبه ای خواند و در ضمن آن گفت: مرا که برای زمامداری برگزیده اید بهترین شما نیستم حاضرم این مسؤولیت رااز گردن خود بردارم. من در کار خود و اداره امور مسلمانان به کتاب خدا و سنت رسول خدا رفتار خواهم کرد. جز آنکه همراه پیامبر فرشته ای بود که او را از گناه و خطا بازمی داشت اماآگاه باشید که مرا شیطانی است که گاهی مرا فرو می گیرد. هرگاه پیش من آمد از من بپرهیزید.(27) با بیعت مردم با ابوبکر کارتعیین زمامدار به ظاهر پایان یافت. اما از آن زمان تا حال وآینده این پرسش باقی است که چرا در چنان مجلس مشورت که سرنوشت مسلمانان تعیین می شد، خاندان حصرت محمد صلی الله علیه و آله  را در زمره مشاوران به حساب نیاورند؟ برای آشوبگران سقیفه کاملا هویدا بود که فراخوانی خاندان پیامبر اکرم به آن مجلس، مانع از پیشبرد اهداف آنان است. زیرادر آن صورت ایشان حقایقی از فرمایشهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله  را که گویای منزلت خود بود به یاد مردم می آوردند و توطئه ها خنثی می شد. به همین منظور بازیگران سقیفه برای این کار بهترین زمان ممکن را انتخاب کردند تا اهل بیت به موجب اشتغال به مراسم تجهیز پیامبر صلی الله علیه و آله  فرصت حضور نیابد.

خاندان پیامبر را به شور نطلبیدند

این پرسش که چرا در سقیفه خاندان وحی را به شور نطلبیدند درهمان زمان نیز از سوی برخی مطرح شد. اما پاسخی که از طرف گردانندگان حکومت ارائه می شد این بود که این حرکت تصمیمی ازپیش طراحی شده نبود بلکه ناخواسته و به یکباره اتخاذ شده است. صمیمی ترین یار ابوبکر، خلیفه دوم، بعدها گفت: انتخاب ابوبکربرای زمامداری کاری ناخواسته و نااندیشیده بود که خود جوش پیش آمد اما خداوند آثار زیانبار احتمالی آن را پیشگیری کرد.(28) او این سخن را پس از وقتی بیان کرد که این زمزمه درمیان مردم رواج یافته بود که: اگر خلافت برای ابوبکر به تعیین پیامبر صلی الله علیه و آله  نبوده و با رای تنی چند از افراد، استوار شده است پس هم اینک نیز مردم حق دارند با رایی به مراتب افزون تر،دیگری را به زمامداری برگزینند.

طراحی توطئه از قبل

جز دلایل و قراینی که پیشتر برشمردیم شواهدی نشان می دهد که آن تصمیم با توطئه قبلی صورت گرفته است و گرنه برای گروهی اندک چگونه زمینه و امکان کودتایی این چنین وجود داشته است؟! برخی شواهد بر توطئه بودن آن غایله به قرار زیر است: الف- در آیه ای از قرآن در هشدار الهی به پیامبر صلی الله علیه و آله  چنین می خوانیم: (و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لا تعلمهم) (29)یعنی هم اینک در شهر تو مدینه از کسانی که به ظاهر اسلام آورده اند هستند کسانی که بر نفاق خویش باقی اند (آنان که برنفاق خو گرفته اند و دمی از روی حقیقت به تو ایمان نیاورده اند)غیر از آنکه نفاق ایشان چنان زیرکانه است که اگر ما آنها رابه تو معرفی نکنیم هیچ گاه آنان را باز نشناسی! ب- تلاش عمر و ابوبکر برای تصدی امامت نماز به جای پیامبر صلی الله علیه و آله در ایام بیماری آن حضرت(30) ج- گفتار امام علی علیه السلام  به عمر که «شیر خلافت را بدوش که برای تو نیز نصیبی خواهد بود. امروز زمام آن را محکم برای ابوبکردر دست گیر، تا فردا در اختیار تو باشد.»(31) د- نامه معاویه به محمد بن ابی بکر و اشاره به همدستی ابوبکرو عمر بر ضد علی علیه السلام  و غصب خلافت.(32) ه- واگذاری خلافت از طرف ابوبکر به عمر و سخن عمر پس ازمضروب شدن به دست ابو لؤلؤ که اگر ابو عبیده زنده بود، او را به جانشینی برمی گزیدم.(33) در برخی از روایات نیز به این زمینه چینی که ریشه در گذشته(زمان رسول اکرم-ص-) داشته تصریح شده است.(34) حوادث بعدآشکار نمود که انتخاب خلفا در عهد هر سه خلیفه بر اساس آن بودکه خلافت در خاندانهای قریش به جز خاندان بنی هاشم به گردش درآید. و در اجرای این سیاست، قریشیان، اول «ابوبکر» را ازتیره تیم و سپس «عمر» را از تیره عدی، و پس از او «عثمان »را از تیره بنی امیه، برای خلافت انتخاب کردند. خلفا بر پایه همین مقصد و سیاست، انصار و بنی هاشم را از صحنه سیاست دورنگاه داشتند و به هیچ وجه ریاست ارتش در فتوحات و حکومت شهرهای اسلامی را به آنان واگذار نکردند.

پی نوشتها:

1- الکامل، ابن اثیر، ج 2، ص 317. 2- الاصابه، ابن حجر، ج 8، ص 124; تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 317-321; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17، ص 177، ج 1، ص 159. 3- در ایام خلافت ابوبکر سپاه اسامه راهی شام شد و نوشته اندآنان پس از چهل یا هفتاد روز به مدینه باز گشتند. 4- تاریخ طبری، ج 3، ص 186; شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 159-162. 5- شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197. 6- مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 356; طبقات ابن سعد، ج 2، ص 217، 242، 245; تاریخ طبری، ج 3، ص 192 و 193. ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه می گوید: می توان احتمال دادکه فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از رکت سپاه وی توسط برخی از همین حاضران پیرامون بستر پیامبر، به قصد اعمال برخی از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82-90.) 7- شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275 و 276;ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29. 8- الطبقات الکبری، ج 2، ص 243 و 244; چاپ بیروت. 9- صحیح بخاری، ج 8، ص 9; و ج 4، ص 85; مسند احمد، ج 1، ص 425; الطبقات الکبری، ج 2، ص 244. 10- سوره نجم، آیه 3 و 4. دلایل و مدارک این پندار را درمباحث بعدی خواهیم آورد. 11- الطبقات، ج 2، ص 271 و 272; ابن کثیر، ج 5، ص 243; حلبی،ج 3، ص 390 و 391. 12- سیره ابن هشام، ج 4، ص 305; تاریخ طبری، ج 3، ص 200-203;طبقات ابن سعد، ج 2، ص 265-270; انساب الاشراف بلاذری ج 1، ص 581. 13- شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 162159. 14- ؟ 15- الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 242، 245. 16- سیره ابن هشام، ج 4، ص 305; ابن ابی الحدید، «زمانی که عمر از مرگ رسول خدا مطلع گردید از شورش و انقلاب مردم درمساله امامت به هراس افتاد. او می ترسید انصار یا دیگران رشته حکومت را به دست گیرند. به ناچار مصلحت در این دید که مردم رابه هر نحوی که ممکن است ساکت و آرام کند، به خاطر همین بود که گفت آنچه را گفت، و مردم را در شک و تردید نگاه داشت تا حریم دین و دولت محفوظ ماند. همه اینها بود تا زمانی که ابوبکررسید.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 129. 17- صحیح بخاری، ج 8، ص 86 به بعد; المغازی واقدی، ج 2، ص 113; سنن ابن ماجه، ج 2، ص 130. 18- این وعده هیچ گاه تحقق نیافت. 19- تاریخ طبری، ج 1، ص 1818. 20- الاستیعاب، ج 1، ص 172.21- ؟ 22- ؟ 23- تاریخ طبری، ج 3، ص 205. 24- الجمل، شیخ مفید، ص 59; لامنس بااستناد بر مطالب تاریخ ابن فرات نوشته است این گروه سه نفره (ابوبکر، عمر، ابو عبیده)از همکاری بنی اسلم مطمئن شده بودند (ص 142، حاشیه 7) 25- تاریخ طبری، ج 3، ص 222. 26- از گروه بیعت نکردگان، سعد بن عباد رئیس قبیله خزرج که از بیعت با ابوبکر سر باز زد، هیچگاه در نماز او حاضر نشد. درروزگار خلافت عمر به زخم تیر از پا درآمد. جز سعد، علی علیه السلام  وبنی هاشم و چند تن دیگر از صحابه نیز تا مدتی از یعت باابوبکر سر باز زدند. 27- طبقات ابن سعد، ج 3، ص 212، تاریخ طبری، ج 3، ص 223،الامامه، ج 1، ص 16. 28- سیره ابن هشام، ج 4، ص 308; تاریخ طبری، ج 3، ص 205. 29- سوره توبه، آیه 110. 30- مسند احمد، ج 1; تاریخ طبری، ج 3، ص 190. 31- ابن ابی الحدید، ج 6، ص 11. 32- مسعودی، مروج، ج 3، ص 21 و 22. 33- ابن سعد، ج 3، ص 413. 34- مسند احمد، ج 1، ص 110.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 188

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *