در این هنگام امام حسین (ع) روی سیلبند کنار فرات* رفته و به سمت فرات روانه شد. و سپاهیان عمر بنسعد از حرکت او جلوگیری کردند.
آنگاه دستهایش را [زیر گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشید. آن گاه گفت: «خدایا، به درگاهت شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیامبرت میکنند».[۳]
«سوگند به خدای بزرگ و ارجمند و سوگند راستین به حجون و زمزم؛ سوگند به خدای صاحب حطیم و آستانه مقدّس در [کعبه]؛ امروز در حضور مرد با فضیلت و با کرامت یعنی حسین (ع) که دارای افتخارات دیرین است. پیکرم به خون، رنگین خواهد شد».[۵]
حضرت عباس در حالی که برای آوردن آب عازم شده بود، اینگونه رجز میخواند:
«آن گاه که پرنده مرگ صدا کند، هراسی از مرگ ندارم تا آن که در دریایی از مردان چابک و شتابنده فرو رفته و ناپدید شوم». «جان من فدای [حسین] برگزیده پاک باد. من عباس هستم و هر بامداد، کارم سقّایی است. آن روز که با شرّ روبرو گردم. از آن نمیهراسم». آن گاه حمله برد. و دشمن را متفرّق کرد.[۶]
در این هنگام زید بنورقاء جُهَنی،* پشت درخت نخلی کمین کرد. حُکَیْم بن طُفَیْل سِنْبِسی نیز او را یاری کرد. حُکَیْم، ضربتی بر دست راست عباس وارد کرد. عباس شمشیر را به دست چپ گرفت. و به آنان حمله کرده و این رجز را میخواند:
«به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع کردید. من پیوسته از دین خود و از امام راستگوی دارای یقین که نوه پیامبر پاک و امین است، دفاع میکنم».
عباس آنقدر جنگید که بیحال و ناتوان شد. در این زمان حُکَیْم بنطُفَیْل طائی پشت نخلی کمین کرد. و ضربتی بر دست چپ او وارد کرد. عباس این رجز را خواند:
«ای نفس، از کفّار نترس و در کنار پیامبر سرور و برگزیده خدا، تو را به رحمت خدای جبّار مژده باد. آنان با ستمکاری، دست چپ مرا قطع کردند، پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد کن».
پس آن ملعون (حُکَیْم بن طُفَیْل) [جلو آمد و] او را با عمودی آهنین به شهادت رساند.[۷] و این، زمانی بود که عباس [بر اثر تیرها و ضربات دیگر دشمن] زخمهای شدیدی برداشته بود. و دیگر توان حرکت نداشت.[۸] و بدینگونه او پس از کشتن گروهی از دشمن، به شهادت رسید.[۹]
چون امام حسین (ع) ، عباس را در کنار فرات بر زمین دید. به سبب کشته شدن عباس به شدّت گریه کرد.[۱۰] و [با حالت انکسار] فرمود: الآنَ اِنْکَسَر ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتی[۱۱]؛ «اکنون کمرم شکست و رشته تدبیرم گسسته شد».
و این اشعار را خواند: «ای بدترین مردمان، با این کار خود، تجاوز کردید. و با دستور پیامبر خدا محمد (ص) مخالفت کردید. آیا بهترین پیامبران درباره ما به شما سفارش نکرد؟
آیا ما از نسل پیامبر تأیید شده از جانب خداوند نیستیم؟ مگر نه آن که زهرا (س) مادر من است نه شما؟ آیا [پیامبر خدا] احمد، بهترین مردمان نبود؟ با جنایتی که مرتکب شدید. گرفتار لعنت و خواری شدید. و حرارت آتش افروخته را خواهید چشید».[۱۲]
جدا شدن دو دست حضرت عباس از تن، در روایتی از امام سجّاد، مورد تأیید قرار گرفته است.
امام از فداکاری بزرگ عموی خود چنین یاد میکرد: «خدا عبّاس، پسر علی را رحمت کند که ایثار کرد. و خوب امتحان و آزمایش داد. و جانش را فدای برادرش کرد.تا آن جا که دو دستش (از تن) جدا شد …».[۱۳]
بنابر برخی گزارشها، حُکَیْم بنطُفَیْل، پس از به شهادت رساندن حضرت عبّاس، لباس او را به غارت برد.[۱۴]
پی نوشت :
[۱]. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۹٫ این مطلب را ابنحمزه طوسی (م۵۶۰ ق) نیز به این صورت از یک شاهد عینی در کربلا نقل کرده است: إنّ الحُسین عَلیه السلام لَمّا غَلَبَ عَلَی عَسْکَرِهِ الْعَطَشُ رَکِبَ المسنَاه یُرِیدُ الْفُراتَ… (الثاقب فیالمناقب، ص۳۴۱). [۲]. ابوحنیفه دِیْنَوَری، الاخبار الطوال، ص۳۸۰٫*. در متن عربی تعبیر «فرکب المسنّاه» آمده است. که مسناه به معنای سیلبند و خاکریز کناره رود یا نهر است. که از سرازیر شدن آب سیل به اطراف جلوگیری میکند.
**. خوارزمی نام او را «زرعه» دانسته است و افزوده است. که ابناعثم، این گزارش را به اختصار آورده. و نام او را «عبدالرّحمن ازْدی» گفته است.
(مقتلالحسین (ع) ، ج۲، ص۹۱). ابناعثم خود، از این شخص به ابوالحتوف جُعْفی یاد کرده است. (کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۱۷) که مقصود همان ابوالجنوب است. که طبری ـ چنان که نگاشته خواهد شد ـ نامش را عبدالرّحمن جُعْفی گفته است. ابننما حلی نیز نام وی را زرعه بنابان بن دارم دانسته است. (مثیرالاحزان، ص ۷۱).
***. در برخی گزارشها آمده است که بنیکلاب بین او و آب مانع شدند. (شیخ صدوق، الامالی، مجلس۳۰، ص ۲۲۶؛ ابنفتّال نیشابوری، روضه الواعظین، ج۱، ص ۱۸۹).
****. راوی گوید: به خدا سوگند، چیزی نگذشت. که خداوند، عطش را در جان آن مرد ریخت. هرچه مینوشید، سیراب نمیشد. به گونهای که برای تسکین وی آب را برای او خنک میکردند. و شکر در آن میریختند.
کاسهها پر از شیر بود و کوزهها پر از آب، امّا او میگفت «وای بر شما به من آب بدهید که تشنگی مرا کشت». کوزه یا کاسهای را به او میدادند. که برای سیراب کردن اهل خانه بس بود.
آب آنها را مینوشید و چون از دهان خویش برمیداشت لحظهای دراز میکشید. آنگاه باز میگفت «وای بر شما آبم بدهید که تشنگی مرا کشت».
وچیزی نگذشت که شکمش همچون شکم شتر مرده، ترکید. (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص۴۵۰٫ ابنسعد ترجمهالحسین و مقتله، فصلنامه تراثنا، شماره ۱۰، ص۱۸۳٫ همچنین به اختصار: ابنحمزه طوسی الثاقب فی المناقب، ص۳۴۱ و خوارزمی مقتلالحسین، ج۲، ص ۹۲ ـ ۹۱).
[۳]. «اللّهم انّی اشکو الیک ما یفعل بِابن بِنت نبیّک». (طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج ۵، ص۴۵۰ ـ ۴۴۹؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص ۴۰۷).
[۴]. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۰۹٫ [۵]. ابناعثم، کتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۴؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج۲، ص۳۰٫ [۶]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص ۱۱۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص ۴۰ ـ ۴۱٫*. مورّخان نام این شخص را به دو شکل دیگر نیز ضبط کردهاند، از جمله:
الف) زید بنرُقاد جَنْبی (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۸۴؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص ۴۶۸).
ب) یزید بنزیاد حنفی (تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج۳، ص ۱۹۳).
[۷]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۱۱۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص ۴۰ ـ ۴۱٫ [۸]. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص ۱۱۰ ـ ۱۰۹٫ [۹]. ابناعثم، کتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۴؛ خوارزمی، مقتلالحسین، ج۲، ص ۳۰٫ [۱۰]. سید ابنطاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۷۰٫ [۱۱]. خوارزمی، مقتلالحسین، ج۲، ص ۳۰٫ [۱۲]. ابنشهراشوب، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص ۱۱۷؛ مجلسی،، بحارالانوار، ج۴۵، ص ۴۰ ـ ۴۱٫ [۱۳]. شیخ صدوق، الخصال، ص ۶۸ (ذیل حدیث شماره ۱۰۱) و الامالی، مجلس ۷۰، ح ۱۰، ص ۵۴۸٫ [۱۴]. قاضی نُعمان تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار، ج۳،ص۱۹۱٫
بازدیدها: 0