ابلاغ سلام خدا بر خدیجه سلام الله علیها
آنچه در این نوشتار آورده ایم بخشی از کتاب «رمضان در تاریخ» اثر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله صافی گلپایگانی حفظه الله تعالی است که به مناسبت وفات امّ المؤمنین حضرت خدیجه علیهاالسّلام در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت تقدیم می گردد.
شخصیّت خدیجه (علیهاالسّلام)
همانگونه که میدانیم خانه و خانواده، محیط تربیت بوده و در رشد جسم و فکر و ساختار شخصیّتی انسان تأثیر میگذارد و آن را اصیل و باثبات و پایدار میسازد.
خاندان خدیجه (علیهاالسّلام) ، از جانب پدر و مادر و اجداد پدری و مادری از اصیلترین خانوادههای «جزیره العرب» و صاحب شرافت و سیادت بودند. خدا خواست که این بانوی بیهمتای حرم نبوّت و مادرِ یازده اخترِ برج امامت و ولایت، در عقل و ادب و حکمت و بصیرت و معرفت، نابغه و ممتاز باشد.
او نمونه برجسته کمال، نبوغ، فهم و بینش بود که همانند آن را در میان مردان و زنان، کمتر میتوان یافت و عفّت، نجابت، طهارت، سخاوت، حُسن معاشرت، صمیمیّت، مهر و وفا ازجمله صفات برجسته او بود.
در جاهلیّت، خدیجه (سلام الله علیها) را طاهره[۱] و سیّده نساء قریش میخواندند[۲] و در اسلام، یکی از چهار بانویی که بر همه بانوان بهشت فضیلت و برتری دارند، شناخته شد و جز دختر ارجمند و عزیزش، هیچ بانویی این مقام و فضیلت را نیافت.[۳]
او برای رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) نعمتی بزرگ، و رحمتی از رحمتهای واسع خداوند متعال بود.
برای مرد، بهویژه مردی که بیرون خانه و در اجتماع به فعالیّتهای بزرگ مشغول بوده و مقاصد عظیم داشته باشد و عهدهدار پیکار و جهاد بوده و مورد یورش مخالفان و هجوم دشمنان باشد، بهترین آرامشدهنده قلب و روح و نگهبان پایداری و استقامت و رفعکننده خستگی و ناراحتی، همسر هوشیار و خردمند و مهربان و دلسوز است.
اگر مردی در خارج از خانه با دشمنان گرم پیکار گشته و به حملههای وحشیانه، استهزا، سرزنش و اذیّت و آزار مردم گرفتار گردد و در منزل نیز با همسری نادان و بدخو و ترسو، ضعیف و شماتتگر، روبرو شود که او را از کار و هدف وی و پیمودن راهی که مدّنظر اوست باز دارد و او را سرزنش کند و به ترک دعوا و تسلیم شدن به دشمنان وادار نماید، از اینکه هر روز شوهرش مورد شتم و استهزای جاهلان قرار میگیرد، خسته و ناخوشایند باشد و در پی حلّ مشکلات همسر خویش برنیاید، بیشک مشکلات و دشواریهای آن مرد، دوچندان خواهد شد.
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) آورنده بزرگترین رسالت آسمانی، ازطرفخدا مأمور بود که با خرافات و مظاهر شرک و بتپرستی و ستمگری و محرومیّت تودههای ضعیف و فقر و جهل و نادانی، فساد و فحشا و آنچه رذایل بود، مبارزه و با گردنکشان، مشرکان و بتپرستانِ متعصّب، رؤسای قبایل و سران استثمار، با عادات و ادیان باطل و تعصّبات کورکورانه جهاد کند.
مشرکان، همه توان و قدرت خویش ازجمله: شجاعان پیلتن و مردافکن، شعرای دشنامده و ناسزاگو، اراذل و اوباش، زن و مرد، خویش و بیگانه، را برای مبارزه با اهداف آن حضرت بسیج کردند؛ و تا آنجا که میتوانستند او و چند تن از یارانش را اذیّت کردند؛ میزدند؛ رنج داده، ناسزا میگفتند؛ سر راهش را با خار و خاشاک میبستند؛ درحالنماز و پرستش به او توهین کرده و روابط خود را با او ویارانش قطع نمودند. طعام و خواروبار را در اختیار او و کسان و پیروانش قرار نمیدادند و درکل، محیط خارج، علیه پیامبر(صلّی الله علیه وآله) به پیکار و نبرد برخاسته بود و همه مشرکان با دعوت و رسالتش مخالفت مینمودند.
با وجود اینهمه دشمن، و موانع و مشکلات، اگر در میان همه این دشمنان، پیامبر(صلّی الله علیه وآله) هر روز وقتی به خانه میآمد، با چهره گرفته و معترض همسرش، آنهم همسری که سیّده زنان قریش و دارای آن شخصیّت و صاحب آنهمه ثروت و مکنت بود، روبرو میشد که از راه دلسوزی و ترحّم و یا اعتراض، از او میخواست تا از دعوت خویش دست بردارد و خود را مورد این همه اهانت و استهزا قرار ندهد، در چه وضع عجیب و دشواری قرار میگرفت؟!
اگر آن همسر محترم که ثروت کمنظیر خودش را در اختیار شوهر قرار داده بود تا در راه خدا و دستگیری از فقیران انفاق کند، پیشنهاد میداد که: مناسب است با قوم و قبیلهات که حاضرند تو را امیر و پادشاه خود قرار دهند، سازش کنی؛ و با دین و روش آنها کاری نداشته باشی و زندگی آرام و راحت ما را به یک زندگی سرشار از حادثه و نگرانی تبدیل ننمایی، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) چگونه او را قانع میساخت؟ و چه کسی توانایی مرهم گذاشتن بر جراحات روح و جسم آن حضرت را داشت؟
بیشک سراسر زندگی پیامبر(صلّی الله علیه وآله) از داخل و خارج خانه، فشار و مانع و سختی میشد. ولی لطف خدا دریچههای قلب خدیجه(علیهما السّلام) را چنان بهسوی درک حقّانیّت دعوت اسلام بازکرد و آنچنان دلش را نورانی و سرشار از معرفت و حکمت گردانیده بود که هرگز پیامبر(صلّی الله علیه وآله) با چنان منظره اسفناک، در داخل خانه روبرو نشد.
دکتر بنتالشّاطی میگوید: «آیا همسری غیر از خدیجه این استعداد را دارا بود که دعوت تاریخی شوهرش را وقتی از غار حرا آمد، با ایمان قوی و آغوش باز و مهر و عطوفت استقبال کند، بیآنکه در راستی او و اینکه خداوند او را تنها نخواهد گذاشت، شکّی در دل راه بدهد؟ آیا جز خدیجه، هیچ بانوی ثروتمندی که در ناز و نعمت و آسایش و احترام زیسته، میتوانست با کمال رضایت و خرسندی از زندگی اشرافی، اموال بسیار و عزّت و توانگری چشم بپوشد؛ تا در دشوارترین لحظات زندگی کنار همسرش بایستد و او را در بلایا و مشکلات موجود در راه تحقّق هدفی که به حقّانیّت آن ایمان داشت، یاری کند؛ حاشا و کلاّ! فقط خدیجه چنین بود و زنان دیگر چون او نیستند، مگر آنکه در طبقه و رتبه او باشند».[۴]
خداوند بهجای شهر مکّه، مردم مکّه و مهر و محبّت آنها و استقبال ایشان از دعوت به توحید، خدیجه(علیهاالسّلام) را به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) عطا کرد، و او هنگامی که حضرت به خانه میآمد، به استقبال وی میشتافت و از حال وی پرسش میکرد و از او دلجویی مینمود و رحمت و نصرت و لطف خدا را به یاد او آورده، گردوغبار را از چهره درخشانش میشست؛ و ملالت آزار قوم را با تسلاّهای گرم از دلش میزدود.
ابناسحاق میگوید: سخنی از قوم در ردّ و تکذیب، که موجب اندوه و آزردگی فکر و خاطرش شود، نمیشنید؛ مگر آنکه خدا آن اندوه را بهواسطه خدیجه برطرف میساخت. خدیجه سنگینی سخنان سخت را بر او سبک میکرد و او را تصدیق مینمود و رفتار و جسارتهای مردم را بیارزش و بیاهمیّت میشمرد.[۵]
اوّل بانوی مسلمان و پشتیبان پیامبر صلوات الله علیه و آله
آری، خدیجه (علیهاالسّلام) نخستین زنی بود که دین اسلام را پذیرفت و با پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نماز خواند؛ و جز علی بن ابیطالب (علیهماالسّلام) ـ که همواره پیش و بعد از بعثت، ملازم و پیرو پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بود و از راه و روش پیامبر (صلّی الله علیه وآله) لحظهای جدا نشد ـ کسی از بندگان خدا سابقه اسلام او را ندارد.
خدیجه (علیهاالسّلام) با دوراندیشی و افکار حکیمانه، خردمندی و حدس صائبی که داشت، دعوت پیامبر(صلّی الله علیه وآله) را پذیرفت، و سوابقِ نیکو و درخشان رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) و اخلاق و صداقت و راستگویی و امانتداری، یاری ضعفا و دستگیری از فقرا، تواضع، قناعت و ایثار و بخشش و مهماننوازی و سایر صفات پسندیده آن حضرت، همه در نظر خدیجه(علیهاالسّلام) ـ آن زن آزموده حکیمه ـ مجسّم بود؛ و میدانست آن سوابق عالی و ملکوتی، در چنان محیط تاریک و پر از فساد و تباهی از علایم نبوّت است.
خدیجه (علیهاالسّلام)، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را بهخوبی شناخته و دریافته بود که او از باطل پرهیز دارد و از دروغ بیزار است. دیگران نیز او را با این صفات میشناختند و از کار زشت و ناروا، پاک و منزّه میدانستند؛ تا آنجا که او را «امین» لقب داده بودند.[۶]
کسی را که خدیجه (علیهاالسّلام) میشناخت، هرگز به خدای زمین و آسمان نسبت دورغ نخواهد داد؛ و هرگز خدای جهان او را تنها نخواهد گذاشت و او هرچه بگوید، حقّ و حقیقت است.
بنابراین خدیجه (علیهاالسّلام) در پذیرفتن اسلام، هیچگونه صبر و تردیدی نکرد؛ و از همان قدم اوّل، یار و مددکار پیامبر(صلّی الله علیه وآله) شد و ثروت و اموال خود را برای یاری دین خدا، در اختیار پیامبر(صلّی الله علیه وآله) قرار داد.
خدیجه (علیهاالسّلام) نیز چون پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از آزار مشرکان و بتپرستان بینصیب نماند؛ زنها از او کناره گرفته و رفتوآمد با او را قطع کردند؛ به او زخم زبان میزدند و سخنان درشت میگفتند، حتّی در هنگام زایمان به کمک او نمیآمدند و او را تنها میگذاشتند.[۷]
امّا خدیجه (علیهاالسّلام) ، آیندهای را میدید که دیگران نمیدیدند. او میدانست دین محمّد حقّ است؛ و طولی نخواهد کشید که پرستش خدای یگانه، جای پرستش بتها را خواهد گرفت؛ و خدا پیامبرش را یاری میکند و روزبهروز بر شهرتش افزوده میشود.
آری، خدیجه (علیهاالسّلام) در اسلام مقامی یافت که از میان بانوان، جز دخترش ـ که سیّده نساء عالمین است[۸] ـ کسی به آن مقام و افتخار دست نیافت. خدا نسل پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را از چنین بانویی قرار داد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در عین نشاط جوانی، در سنِّ بیست و پنج سالگی با خدیجه (علیهاالسّلام) که چهل سال از عمر خویش را پشتسر گذاشته بود، ازدواج کرد.[۹] و حدود بیست و چهار سال، خدیجه (علیهاالسّلام) چراغ خانه پیامبر(صلّی الله علیه وآله) و انیس و غمخوار او بود و پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تا خدیجه (علیهاالسّلام) زنده بود، یعنی تا سنّ پنجاه سالگی خودش و شصت و پنج سالگی خدیجه(علیهاالسّلام)، زن دیگری اختیار نکرد.
بعد از خدیجه (علیهاالسّلام) هم اگرچه به اقتضای حکمتها و مصالحی، زنان متعدّدی گرفت، ولی هیچیک از آنها جای خدیجه(علیهاالسّلام) را نگرفتند و فراقی را که از فقدان خدیجه(علیهاالسّلام) در خانه رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) پیدا شد، پرنکردند، و پیامبر(صلّی الله علیه وآله) از آنها صاحب فرزندی نشد و نسل او از خدیجه(علیهاالسّلام) باقی ماند.
پیامبر(صلّی الله علیه وآله) خدیجه(علیهاالسّلام) را فراموش نکرده و از اخلاق و صفات او یاد میفرمود؛ به کسانی که با او آشنا و دوست بودند، احسان و لطف میکرد.
عایشه میگوید: بر احدی از زنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) آنقدر غیرت نورزیدم که بر خدیجه غیرت ورزیدم. برای اینکه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بسیار از او یاد میفرمود و اگر گوسفندی ذبح میشد، از آن برای دوستان خدیجه میفرستاد.[۱۰]
همچنین از عایشه روایت شده است که: رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) از خانه بیرون نمیرفت، مگر آنکه خدیجه را یاد میکرد و بر او به خوبی و نیکی مدح و ثنا میفرمود. روزی از روزها غیرت مرا گرفت، گفتم: او پیرزنی بیش نبود و خدا بهتر از او را به شما عوض داده است. پیامبر(صلّی الله علیه وآله) غضبناک شد؛ بهطوریکه موی جلوی سرش از خشم تکان میخورد؛ سپس فرمود: «نه، به خدا، بهتر از او را خدا به من عوض نداده، ایمان آورد به من، وقتی مردم، کافر گردیدند و تصدیق کرد مرا، هنگامی که مردم مرا تکذیب میکردند و در اموال خود با من مواسات کرد، وقتی مردم مرا محروم ساختند و خدا از او فرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر محروم فرمود».[۱۱]
انس بن مالک روایت کرده که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «بهترین زنان عالم مریم بنتِ عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خُوَیْلِد و فاطمه بنت محمّد(صلّی الله علیه وآله) هستند».[۱۲]
از ابن عبّاس روایت شده که: پیامبر(صلّی الله علیه وآله) چهار خط در زمین کشید و فرمود: «آیا میدانید این چیست؟» عرض کردند: خدا و رسول خدا داناتر است. پیامبر(صلّی الله علیه وآله) فرمود: «فاضلترین زنان بهشت، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد(صلّی الله علیه وآله) و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم ـ همسر فرعون ـ میباشند».[۱۳]
در «صحیحین» از «عایشه» روایت شده که: پیامبر(صلّی الله علیه وآله) خدیجه را به خانهای در بهشت بشارت داد که در آن سروصدای بلند و رنج و زحمت نیست.[۱۴]
حضرت خدیجه مخاطب سلام خدا جلّ جلاله
در صحیح مسلم روایت شده که: پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: «یا رسول الله! اینک خدیجه میآید و با او ظرفی از طعام و آشامیدنی است وقتی آمد، بر او از طرف پروردگارش و ازطرف من سلام برسان و او را به خانهای در بهشت بشارت بده».[۱۵]
در سیره ابنهشام روایت کرده که: جبرئیل خدمت رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) آمد و گفت: «خدیجه را از طرف خدا سلام برسان». پیامبر(صلّی الله علیه وآله) فرمود: «یا خَدیجَهٌ! هذا جِبْریلُ، یُقْرِئُکِ السَّلام مِنْ رَبِّکِ. فَقَالَتْ خَدیجَهُ : أَللهُ السَّلامُ وَمِنْهُ السَّلامُ، وعَلی جِبْریلَ السَّلامُ»؛[۱۶] «ای خدیجه! این جبرئیل است که از جانب پروردگارت به تو سلام میفرستد. پس خدیجه عرض کرد: خداوند، سلام است، و سلامی از جانب اوست و بر جبرئیل سلام باد».
و بنا به روایت نسائی و حاکم نیشابوری، خدیجه(علیهاالسّلام) گفت: «إِنّ اللهَ هُوَ السَّلامُ وَعَلی جِبْریلَ السَّلامُ، وَعَلَیْکَ السَّلامُ وَرَحْمَهُ اللهِ»؛[۱۷] «خداوند، سلام است و بر جبرئیل و بر تو سلام و رحمت و برکات خدا باد».
سَلامُ الله عَلَیْها وَعَلى بَعْلِها رَسُولِ اللهِ(صلّی الله علیه وآله) وَعَلَى ابْنَتِها سَیَّدَهِ نِساءِ الْعالَمینَ وَعَلى صِهْرِها عَلِیٍّ أَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَسَیِّدِ الْمُسْلِمینَ وَعَلى أَبْنائِهَا الْأَئِمَّهِ الطّاهِرینَ (علیهمالسّلام) اَللّهمَّ اجْعَلْنا فی زُمْرَتِهِمْ وَأَرْزُقْنا مُرافَقَتَهُمْ وَشَفاعَتَهُم وَأَکْرِمْنا بِمُتابَعَتِهِمْ بِحَقِّهِمْ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
پی نوشت:
[۱] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۱۷؛ ابناثیرجزری، اسدالغابه، ج۶، ص۷۸٫
[۲] بیهقی، دلائلالنبوه، ص۲۲؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۵٫
[۳] طبرانی، المعجمالکبیر، ج۲۲، ص۴۰۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۱ ـ ۱۸۲۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۱۰۴٫
[۴] ر.ک: ابوعلم، اهلالبیت (علیهمالسّلام) ، ص۱۰۲، نقل به معنا.
[۵] ابنهشام، السیرهالنبویه، ج۱، ص۲۴۰؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج۶، ص۸۲٫
[۶]. ابنهشام، السیرهالنبویه، ج۱، ص۱۸۳، ۱۹۷، بلاذری، انسابالاشراف، ج۱، ص۹۹ – ۱۰۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۱۹؛ ماوردی، اعلامالنبوه، ص۲۱۲ – ۲۱۳؛ طبرسی، اعلامالوری، ج۱، ص ۱۴۵؛ فخر رازی، اعلامالنبوه، ص ۷۴، ۷۷؛ مقریزی، امتاعالاسماع، ج۱، ص۱۹، ۹۱؛ ج۲، ص۱۴۶٫
[۷] کوفی، الاستغاثه، ج۱، ص۷۰؛ طبری امامی، دلائل الامامه، ص۷۷ – ۷۸؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۲۴ – ۵۲۵؛ حلی، العددالقویه،ص۲۲۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص۸۰ – ۸۱؛
[۸] ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۱ ـ ۱۸۲۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۱۰۴٫
[۹] ابنسعد، الطبقاتالکبری، ج۸، ص۱۷، ۲۱۶ – ۲۱۷؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج۱، ص۹۸ – ۹۹؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۳۴؛ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۹۴؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج۱، ص۲۳٫
[۱۰] احمد بن حنبل، مسند، ج۶، ص۲۰۲؛ بخاری، صحیح، ج۴، ص۲۳۰ ـ ۲۳۱؛ ج۷، ص۷۶؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۱۳۳ ـ ۱۳۴؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج ۶، ص۸۴٫
[۱۱] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۳ ـ ۱۸۲۴؛ ابنجوزی، المنتظم، ج۳، ص۱۸؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج۶، ص۸۴ ـ ۸۵٫
[۱۲] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۲؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج۶، ص۸۳٫
[۱۳] ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۲؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج۶، ص۸۳٫
[۱۴] بخاری، صحیح، ج۲، ص۲۰۳؛ ج۴، ص۲۳۰ – ۲۳۱؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۱۳۳٫ نظیر این حدیث در کتب دیگر اهل سنت نیز ذکر شده است. ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۵؛ ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج۲، ص۸۳ ـ ۸۴؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۸، ص۱۰۱٫
[۱۵] مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۱۳۳٫
[۱۶] ابنهشام، السیرهالنبویه، ج۱، ص۲۴۱؛ ر.ک: اربلی، کشفالغمه، ج۲، ص۱۳۶٫
[۱۷] نسائی، فضائلالصحابه، ص۷۵؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۲، ص۱۳۸٫
برگرفته از سایت ایت الله صافی گلپایگانی
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 126