ارکان کعبه به روایت راوی جبههها؛ زمزمههای حاج صادق آهنگران در سایهسار خانه خدا
طبقه دوم حرم، روبهروی ناودان طلای کعبه، پاتوق شبزندهداران ایرانی است. دلدادگان آرامی که از هجوم شوق خوابشان نمیبرد. و در خلوت شبانه دل به راز و نیاز با خدای خانه سپردهاند. در میان جمعیت چشم میگردانم، شاید آشنایی بیابم. ناامید از یافتن، ناگهان صدای آشنایی از پشت سر رشته افکارم را پاره میکند:
ـ برادر قدمی!
برمیگردم. باورکردنی نیست. حاج صادق آهنگران است؛ همان مداح شورآفرین روزهای دفاع مقدس. دشداشهای سفید بر تن دارد، با همان چفیه قدیمی که سالهای جنگ بر گردن میانداخت، اما اینبار چفیه را بر صورت کشیده تا چهرهاش آشکار نشود. آرام و بااحتیاط حرف میزند:
ـ خوب شناختمت، نه؟
ـ چرا، ولی این چه قیافهایه که گرفتی؟
میخندد و با نگاهی پر از صمیمیت میگوید:
ـ بیا اینور تا بگم… مردم که منو میبینن، ول نمیکنن؛ میخوان بخونم!
ـ خب بخون، مگه چه اشکالی داره؟
ـ آخه نمیذارن… شرطهها میریزن. میگن تجمع ممنوعه. گاهی با اصرار مردم، چند بند کوتاه میخونم ولی به محض اینکه جمعیت زیاد بشه. مأمورها میرسن. حالا با خانوادههای شهید یه گوشه میشینیم. و آهسته زمزمه میکنیم.
میگویم: «یعنی برای ما نمیخونی؟»
میخندد. قرار میگذاریم برویم طبقه همکف، نزدیک کعبه بنشینیم و دعای مجیر بخوانیم. چه توفیق بزرگی است کنار او بودن. امسال با کاروان جانبازان آمده. راه که میرویم. در سکوتی پُر معنا، به دیوارهای سپید و سیاه کعبه خیره میشود و میگوید:
ـ از لحظهها خوب استفاده کن؛ هر وقت نه دعا میخونی، نه طواف میکنی، به کعبه نگاه کن؛ همین نگاه، عبادته. چشم که برداری، ثوابش هم قطع میشه…
بعد با همان لحن خاص و سادهاش، شروع میکند به توضیح ارکان کعبه:
ـ به چهار گوشه کعبه میگن ارکان. اینکه روبهروی ماست، رکن شامیه. اون طرف که حجرالاسود نصب شده، رکن اسود یا همون رکن عراقیه. روبهروی عراقه برای همین این اسم روشه. رکن یمانی سمت جنوبه. داخل دیوارهها هم با سنگ مرمر پوشیده شده…
میپرسم: «و ناودون طلا؟»
ـ اول چوبی بود، بعد قریش گذاشتش، اون موقع اصلاً کعبه سقف نداشت. ناودون طلای فعلی هدیه سلطان عثمانیه. راستی مستجار رو یادت نره.
ـ مستجار کجاست؟
ـ بین رکن عربی و رکن جنوبی؛ همونجایی که بعضیها سرشون رو به دیوار گذاشتن و مینالن. امام صادق(ع) فرمود اونجا سرت رو به دیوار بچسبون، به گناهات اقرار کن، بگو: «اللهم البیت…» و آمرزش بخواه. اونجا محل اجابت دعاست. بین حجرالاسود و درِ کعبه هم نقطهای هست که بهش میگن ملتزم. اسم دیگهش “حطیمه”. امام صادق(ع) فرمود این بافضیلتترین جای زمینه؛ همونجا که توبه حضرت آدم پذیرفته شد…
حرفهای قبله تمامی ندارد. سکوت میکنیم. در همین حال حاجیهخانمی به سراغمان میآید:
ـ شما آهنگران نیستید؟
ـ چرا، خودم هستم.
ـ پسرم همیشه آرزو داشت دستتونو ببوسه و عکس یادگاری داشته باشه، ولی شهید شد. عکس شما رو قاب کردیم توی خونهمون…
حاج صادق سرش را پایین میاندازد، آرام میگوید:
ـ خدا خیرتون بده مادر…
زنهای دیگری هم میرسند:
ـ آقای آهنگران امشب کجا میخونید؟
ـ دیگه نمیخونم مادر، شرطهها مزاحم میشن.
ـ خدا لعنتشون کنه… فقط یه بار دیگه بخون، اینا مادر شهیدن، دلشون میشکنه.
مینشیند. جمعیت کمکم دورش حلقه میزنند.
ـ باشه مادر… فقط مراقب باشین شرطهها متوجه نشن…
زمزمه آغاز میشود: «الهی قلبی محجوب…» صدا آهسته و مخفی، اما مؤثر است. هنوز چند بیت نخوانده، اشکها جاری میشود. در اواسط دعا، مادری عکس پسر شهیدش را جلوی حاج صادق میگیرد:
ـ این پسرمه، هفده سال داشت…
حاجی بغض میکند، صدا در گلویش میشکند، جمعیت به هقهق میافتد. صحنهای است شبیه شبهای عملیات، با این تفاوت که صدای بمب نیست، اما انفجار اشک هست؛ انفجار دلتنگی.
و او ادامه میدهد:
ـ ای مادر شهید، در این مکان مقدس از خدا بخواه… بگو که فرزند مظلومت را چرا کشتند… بگو چه ظلمی به مردم ما رفت…
دلها میلرزد، کعبه شاهد میشود، دعای توسل در میان هقهق مادران شهید به آسمان بلند میشود… اینجا فقط حاج صادق نیست که میخواند، اینجا ارکان کعبهاند که با صدای او گریه میکنند.
بازدیدها: 0