انتظار به سبک معمار انقلاب

استاد قرائتی؛ ويژگي‌ های امام خمينی رحمة الله علیه

خانه / با ولایت / امام خمینی(ره) / از نگاه بزرگان دین امام خمینی / استاد قرائتی؛ ويژگي‌ های امام خمينی رحمة الله علیه

يكى از خصوصيّات امام مديريت بحران است. الآن در دانشكده‏ مديريت، يك مديريت است به نام مديريت بحران، كه در شرايط حاد طرف چطور تصميم‏ گيرى كند؟ چون امام در كل عمرشان مديريتش بحران بود. يعنى شرايط دائم بحران بود.

به نقل از سایت شبستان؛ حجت الاسلام و المسلمين محسن قرائتي، مفسر قرآن کریم در سخنرانی با عنوان «ويژگي‌ های امام خمينی رحمة الله علیه» مطالبی را آورده که بخش دوم آن به حضورتان تقدیم می شود:

ويژگی چهارم: تواضع حضرت امام در برابر علماء و مردم‏

مسئله‏ تواضع امام، جوان بودم، شايد حدود بيست و دو، بيست و سه سال. امام قيام كرد. فرمود: من دست مراجع را مى ‏بوسم. بعد فرمود: دست بقّال‏ها و كاسب‏ها و افراد عادى را هم مى‏ بوسم. يكبار يك بچهى 13 ساله كه به نام حسين فهميده شد. فرمود: رهبر من همان پسر 13 ساله است. يك مرتبه فرمود: رهبر من زن‏ هاى خيابان چهارمردان قم هستند. يعنى هيچ عارش نمى‏ شد كه بگويد. ما زود عارمان مى‏ شود.

خدا را ببينيد. خالق است. ولى از لقمان حرف مى‏ زند. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُه» (لقمان/ 13) لقمان به پسرش چنين گفت. خدايا تو خالق هستى. مى‏ گويد: من خالق هستم. ولى من مى‏ خواهم، از مخلوقم حرف نقل كنم. ما الآن گاهى وقت‏ها حاضر نيستيم، بگوييم: اين را از چه كسى ياد گرفته‌ايم؟ مثلًا يك چيزى را نقل مى‏ كنيم، مى‏ گويند: از چه كسى است؟ عارمان مى ‏شود بگوييم از چه كسى است؟ بگو: بلد نبودم از اين آقا ياد گرفتم. آقا اين بشقاب را از اين همسايه قرض كردم. آقا اين خانه را از ايشان پول گرفتم. طورى نيست. البته لازم نيست بگوييم. ولى اگر پرسيدند، طورى نيست. عارمان نشود. آقا من بلد نيستم. نمى‏ دانستم. ندارم. يعنى گير خودمان هستيم. براى ما سنگين است بگوييم: نمى ‏دانم. استاد سر كلاس سؤال مى ‏كنند. بگويى: آقا من بلد نيستم. فردا جواب او را بده. بلد نيستم. تواضع امام، احترام به بزرگان.

شايد شانزده، هفده ساله بودم. اول طلبگى‏ ام بود. در كاشان يك زمينى بود، سابقه‏ قبرستانى داشت. مى‏ خواستند حمّام بسازند. حالا الآن هم مى‏ دانم، حمّام كجاست. زمين كجاست. در كدام خيابان است. در ذهنم هست. يادم نرفته است. منتهى قبرستان تا سى سال نمى‏ شود نبش قبر كرد. اگر سى سال گذشت و آثارى نبود، آن يك حكم ديگر دارد. مردم كاشان گفتند: چون آنجا قبرستان بوده، مى‏ خواهيد حمّام درست كنيد، غسل در زمين غصبى حرام است و گير دارد و فلان است. بنا شد بپرسند. يك نوشته‏ اى به ما دادند. آقاى بروجردى زنده بود. ما ديديم دستمان به آقاى بروجردى نمى‏ رسد. گفتيم: ديگر مجتهد چه كسى است؟ يكى از مجتهدان آن زمان گفتند: امام است. طلبه‏ هفده ساله بودم. رفتم در خانه‏ امام را شب زدم. يك بچه آمد. بچه‏ ده، دوازده ساله كمتر. گفتم: يك سؤال است به ايشان بدهيد، جواب بدهد. سؤال اين بود كه اگر قبرستانى مثلًا شصت سال از آن گذشته است، مى‏ شود اين قبرستان را حمّام ساخت يا نه؟ امام اين را كه خواند، فرمود كه: اين از شئون فقيه موجود است. خانه‏ آقاى بروجردى برويد. يعنى ادب مى‏ كرد. اين ادب خيلى مهم است. فقير پهلوى امام حسين علیه السلام آمد. گفت: چقدر به تو داده است؟ گفت: امام حسن علیه السلام صد درهم به من داد. فرمود: پس من 99 درهم مى‏ دهم. چون اگر من صد تا بدهم، امام حسن علیه السلام هم صد تا اين معنى اين است من هم حد حسن هستم. حالا كه برادر بزرگ من صد تا داد، من 99 تا مى‏ دهم كه احترام برادر بزرگ را بگيرم. چون امام حسن علیه السلام ده سال امامِ امام حسين علیه السلام هم بود. امام حسين علیه السلام يك دقيقه امامِ امام حسن علیه السلام نبود. ولى امام حسن ده سال همينطور كه امام همه بود، امامِ امام حسين علیه السلام هم بود. احترام برادر بزرگ‏تر. اينها نكته است.

وقتى رفتند فرودگاه امام خمينى را بياورند، برادرى داشت، آيت الله پسنديده بزرگ‏تر از امام بود. امام فرمود: شما جلو برو، من عقب! گفت: بابا همه‏ ايران منتظر شما هستند. روز ورود امام به ايران، همه‏ ايران منتظر شما هستند. فرمود: تو برادر بزرگ هستى. تو جلو برو. خواهر بزرگ، برادر بزرگ، احترام بزرگان.

ويژگی پنجم: شجاعت حضرت امام در برابر دشمنان‏

شجاعت! يك آيه در قرآن است كه اگر ما امام خمينى را نمى‏ديديم، مى‏گفتيم: اين آيه چه كسى را مى‏گويد؟ آيه اين است. مى‏خوانم شما ترجمه‏اش را مى‏فهميد. «لا يَخْشَوْنَ أَحَدا» (احزاب/ 39) يعنى چه؟ يعنى از احدى نمى‏ترسد. مى‏گفتيم: از احدى نمى‏ترسد. اصلًا مگر مى‏شود؟ آدم از سوسك مى‏ترسد. بعضى‏ها يك سوسك مى‏بينند، جيغ مى‏زنند. بعضى‏ها از يك موش مى‏ترسند. بعضى‏ها از گربه مى‏ترسند. بعضى‏ها از سگ مى‏ترسند. بعضى‏ها از آدم‏ها مى‏ترسند. از احدى نمى‏ترسد. بنده با دو گوش خودم شنيدم كه امام فرمود: والله در عمرم نترسيدم. آخر بعضى آيات قرآن را همه عمل مى‏كنند. آن آيه كه همه‏ى مردم به آن عمل مى‏كنند، مى‏دانيد كدام آيه است؟ «كُلُوا» بخوريد. تنها آيه‏اى است كه همه به آن عمل مى‏كنند. يك آيه داريم هيچ‏كس به آن عمل نمى‏كند مثل‏ «لا يَخْشَوْنَ أَحَدا».

شجاعت! و اين شجاعت هم از جوانى‏هايش داشت. امام بيست سالش بود. از خمين و اراك، به قم آمده بود. زمان رضاشاه يك آقايى، چرندى گفت. جسارت كرد. آن آقايى كه چرند را گفت، 75 سالش بود و از مهمترين شخصّيت‏هاى مملكتى آن زمان در قم بود. آيت‏الله بهاءالدينى مى‏گفت: امام چنان در گوش اين پيرمرد زد، كه عينك او چهار قطعه شد. يعنى آن زمانى‏ هم كه امام 20 سالش بود، شجاع بود. حساب نمى‏كرد كه اين چه كسى است؟ بزرگ ترين شخصيت مملكتى است. به همين خاطر هم وقتى از پاريس به بهشت زهرا آمد، به شاپور بختيار گفت: من در دهان اين دولت مى‏زنم. يعنى رگ زدن او را دارد. جوان‏ها! رگ داريد يا رگ نداريد؟ اگر رگ نداريد، پروفسور هم بشويد، پروفسور بى‏رگ هستيد. دكتر بى‏رگ، مهندس بى‏رگ، حجت الاسلام بى‏خاصيّت، بى‏رگ. اگر رگ داريد، بايد از حالا رگ شما معلوم باشد. در خانه‏تان چه نقش داريد؟ در مسجد محله‏تان؟ در همشاگردى‏هايتان؟

صبح يك كسى به من گفت: فاطمه‏ى زهرا در زمان ما هم مى‏تواند الگو باشد؟ گفتم: بله! گفت: آخر گفتم: دانشجو كنار دستش نشسته، خود نويسش را به بغل دستى‏اش نمى‏دهد. البته نه همه، بعضى! حضرت زهرا خانه‏ى شوهر مى‏رفت در راه پيراهن عروسى‏اش را داد. اين آقا خود نويسش را به بغل‏دستى‏اش نمى‏دهد؟ اصلًا فاصله‏ى ما با آنها، هيچ چيز ما به هيچ فاصله نمى‏خورد. فاصله 15 و 16 نيست. صفر و ميليارد است.

الگوى مصرف! نمى‏دانم حسينيه جماران رفتيد يا نه؟ اگر رفتيد كه رفتيد. اگر نرفتيد خبرش را از من بشنويد. حسينيه جماران گچ و خاك است. فرمود: من نمى‏خواهم در اين حسينيه كه من آمدم حتّى سفيد كنيد. گچ‏برى كه هيچ، اصلًا سفيد هم نكنيد. در همين حسينيه‏ى جماران بنى‏صدر را عزل كرد. در همين حسينيه‏ى جماران چند رييس جمهور را نصب كرد. يعنى كسى اگر جوهر داشته بشد خيلى گير امكانات نيست. يك چيزى برايتان بگويم. زيادى گوش بدهيد.

در انبياى ما با بركت‏ترين پيغمبر حضرت ابراهيم بوده است. از كجا مى‏گويى؟ از اينجايى كه ما در دعاها وقتى مى‏گوييم: خدايا بر پيغمبر صلوات بفرست، مى‏گوييم: از اين صلوات‏هاى ابراهيمى. «بارك» به محمد بركت بده. «كَما باركت على ابراهيم» يعنى از آن بركت‏هاى ابراهيمى. معلوم مى‏شود بركت ابراهيمى يك بركت ويژه‏اى است كه مى‏گوييم: خدايا! از آن صلوات‏ها و از آن بركت‏ها به پيغمبر… چون عيسى از نسل ابراهيم است. موسى از نسل ابراهيم است. پيغمبر ما هم از نسل ابراهيم است. انبياء از نسل ابراهيم هستند. حالا ابراهيم كه اينقدر با بركت بود و مبارك بود، چه چيزى داشت؟ كامپيوتر داشت؟ مى‏گويد: يك درخت هم نداشت. يك جرعه آب هم نداشت. قرآن بخوانم. «بِوادٍ غَيْرِ ذى زَرْع» (ابراهيم/ 37) يعنى در بيابانى كه هيچ چيز نداشت. مى‏دانى مى‏خواهد چه بگويد؟ مى‏خواهد بگويد: اگر آدم خودش ابراهيم باشد و جوهر داشته باشد و بند به خدا باشد، با دست خالى موفق مى‏شود. ولى اگر آدم خودش جوهر نداشته باشد، دور تا دورش هم كتابخانه و كامپيوتر بچينند، اين اهل مطالعه نيست.

آيت الله سبحانى مى‏گفت: الغدير چاپ شد، امام مى‏خواست مطالعه كند، پول نداشت بخرد. يك جلد يك جلد از آيت الله زنجانى، آقا سيد احمد زنجانى، قرض مى‏كرد، مطالعه مى‏كرد، پس مى‏داد. ايشان الغدير قرضى را يازده جلد مطالعه كرد. محسن قرائتى چهل سال است الغدير خريده است، مطالعه نكرده است. خيلى‏ها يك كاسه‏ى روحى دارند، هزار تا آدم از آن آب مى‏خورد. خيلى‏ها تنگ مُرصّع دارند، در دكور گذاشتند، احدى از آن آب نمى‏خورد. خيلى‏ها روى موكت به مردم غذا مى‏دهند. خيلى‏ها در خانه‏شان قالى ابريشمى است، سال مى‏آيد و مى‏رود يك گرسنه روى اين قالى ابريشمى سير نمى‏شود. خيلى‏ها با يك خودكار ساده حرف‏هاى خوبى را مى‏نويسند، خيلى‏ها با خودنويس گران قيمت هيچ غلطى نمى‏كنند. اين مسئله‏ى جوهر داشتن. دانشمند شدن خيلى كتاب نمى‏خواهد. غيرت دين مى‏خواهد. غيرت مطالعه مى‏خواهد. اينقدر بچّه‏هاى فقير درس‏هايشان خوب است و اينقدر بچّه‏ها كه همه امكاناتى دارند، در درس پيلى پيلى مى‏خورند. حاج احمد آقا مى‏گفت: هيچوقت كتاب‏هاى امام دويست تا بيشتر نشد. با دويست تا كتاب دنيا را تكان داد.

ويژگی ششم: حضرت امام و صرفه جويى در زندگى‏

الگوى مصرف! در اتاق امام سه رقم لامپ بود. ناقل اين آقاى رحيميان است كه در بيت امام بود. نماينده‏ى آقا در بنياد شهيد. مى‏گفت: يك لامپ خواب داشت. خيلى لامپ كوچولو بود. مثل اين لامپ‏هاى شيشه‏اى، كوچولو اندازه‏ى آلبالو بود، ريز، يك لامپ خواب داشت. يك مهتابى داشت. يك لامپ آويز. هروقت امام مى‏خواست مطالعه كند، هم لامپ آويز را روشن مى كرد، هم مهتابى را. چون مى‏خواست مطالعه كند بايد نور قوى باشد. وقتى كتاب را كنار مى‏گذاشت، دست مى‏كرد اين لامپ را خاموش مى‏كرد. مى‏گفت: من مى‏خواهم شما را ببينم، با يك لامپ هم مى‏بينم. وقتى مى‏خواست نماز بخواند، دو تا لامپ را خاموش مى‏كرد، با لامپ خواب نماز مى‏خواند. يعنى براى نمازش يك لامپ خواب، براى ملاقات دوستانش يك مهتابى، براى مطالعه دو تا لامپ، الگوى مصرف اين است.

حاج احمد آقا مى گفت: امام آبى را نوشيد. كنار گذاشت. يك دستمالى را برداشت، دَرِ اين ليوان گذاشت. گفتند: اين دستمال را چرا اينجا مى‏گذارى؟ فرمود: عصرى كه تشنه شدم باقى‏اش را مى‏خورم. دور ريختن نصف ليوان آب هم اسراف است و اسراف گناه كبيره است. حالا ما شيلنگ دست مى‏گيريم، چقدر آب مى‏ريزيم. يك قصه براى شما بگويم. اين را از مقام معظم رهبرى شنيدم. او هم از كارشناس‏ها شنيده بود. در سخنرانى رسمى‏اش نبود. در سخنرانى مسئولين خدمت ايشان رسيده بودند، ايشان فرمود: يك دهم آب كشور خرج عطش، انسان‌ها و حيوان‏ها و صنعت مى‏شود. كارخانه‏ها! يعنى انسان‏ها و حيوان‏ها و صنعت يك دهم آب است. نُه، دهم آن براى كشاورزى است. اين كشاورزهاى ما اگر تدبيرى بيانديشند كه يك دهم آب را صرفه‏جويى كنند، يعنى به اندازه‏ى تمام انسان‏ها و تمام حيوان‏ها و تمام كارخانه‏ها، يعنى يك دهم صرفه‏جويى كنيم اينقدر است.

امام در الگوى مصرف! اصلًا امام يعنى پيشوا، حالا كه اين را گفتم اين را هم از امام بگويم. يكى از علما مى‏گفت: وقتى امام از نجف، مى‏خواست كربلا برود، مى‏گفت: يك ماشين خوب تهيّه كنيد. گفتيم: آقا شما سر ماشين مى‏گويى: خوب! مثلًا نمى‏گويى: يك فرش خوب بخر. يك پارچه‏ى خوب براى لباس بخر. يك غذاى خوب درست كن. اين كلمه‏ى خوب را براى هيچ چيز نمى‏گويى. به ماشين كه مى‏رسى، مى‏گويى: ماشين خوب تهيّه كنيد. ما نمى‏فهميم چرا راجع به ماشين مى‏گويى: خوب!؟ امام فرمود: گونى و پتو و نمد، زيلو، موكت، فرش ساده آدم را نمى‏كُشد. نان خالى آدم را نمى‏كشد. اما ماشين قراضه آدم را مى‏كشد. ماشين بايد ماشين سالم باشد. خانه سالم است. حالا گچ‏برى ندارد ولى پايه‏هايش محكم است. يك جاهايى صرفه‏جويى غلط است. الگوى مصرف بايد ببينيم كجا خرج كنيم و چه طور خرج كنيم؟

دوستى داشتيم مى‏گفت: يك كاسه‏ى سفالى داشتم، شكست. خوب بايد دور بياندازم. دلم نيامد دور بياندازم. گفتم: اين اسراف است. خواستم اين سفال‏ها را به هم بچسبانم، 250 تومان دادم چسب خريدم كه يك كاسه‏ى 50 تومانى را به هم بچسبانم. بعد مى‏گفت: چسب روى لباس ريخت، 250 تومان به اتوشويى دادم. يعنى گاهى وقت‏ها هم همه‏جا صرفه‏جويى عاقلانه نيست. خيلى‏جاها صرفه‏جويى بى‏عقلى است. خيلى جاها پول خرج كردن غلط است و خيلى جاها پول خرج نكردن غلط است. اين‏

كارشناس مى‏خواهد. مثلًا فيلم‏بردارى مى‏شود با يك دوربين درجه يك فيلم‏بردارى كرد كه اين فيلم تا چند قرن بماند. مى‏شود با يك دوربينى فيلم‏بردارى كرد كه بعد از يك مدّت كمى از بين برود دوربين خوب اسراف نيست. گران‏ترين دوربين‌ها اسراف نيست. براى اينكه اين برنامه براى طول تاريخ ضبط مى‏شود. ماشين خوب اسراف نيست. فرش دست باف اسراف نيست اگر كسى پول دارد بخرد. فرش دست باف از فرش ماشينى بهتر است. چون فرش دست باف را مى‏خرى، دست دومّش قيمت فرش ماشينى است. بعد بيست سال كه روى آن مى‏نشينى، تازه چند برابر قيمت اوّل… بايد نگاه كرد وقتى مى‏گوييم: اسراف، كسى نگويد: قالى دست باف اسراف است. اين ماشين اسراف است. زود هم نگوييد: اسراف است. ببينيد كارآيى آن چقدر است؟

ويژگی هفتم: امام خمينى و مديريت بحران‏هاى جامعه‏

يكى از خصوصيّات امام مديريت بحران است. الآن در دانشكده‏ مديريت، يك مديريت است به نام مديريت بحران، كه در شرايط حاد طرف چطور تصميم‏ گيرى كند؟ چون امام در كل عمرشان مديريتش بحران بود. يعنى شرايط دائم بحران بود. ليبرال‏ها بحران بود. در جنگ بحران بود. منافقين بحران بود. نمى‏دانم خلق چه و خلق چه و خلق چه بحران بود. ناامنى مرزها، كومله و دموكرات، بحران بود. ترور شخصيت‏ها، شهداى محراب، ترورهاى كور، ايجاد قانون اساسى، ايجاد قانون خبرگان، اينها همه بحران بود. مديريت بحران، و همّت بلند. آخر بعضى جوان‏ها مى‏گويند: خدايا! فقط كنكور قبول شوم، همين! هيچ آرزويى ندارد جز اينكه در دانشگاه برود. ولى آرزوى امام چه بود؟ مى‏گفت: تا رفع كلّ فتنه از جهان، وقتى گفتند: جنگ جنگ تا پيروزى… فرمود: نه تا پيروزى، ما پيروز شويم، يك گوشه‏ى ايران پيروز شده است، بايدآرزوى ما چشم‏انداز ما باشد كه كل فتنه‏ ها از جهان رفع شود… يكبار امام در اعلاميّه‏اش فرمود: مسلمان‏هاى همه‏ى دنيا، هسته هاى مقاومت تشكيل بدهند. يعنى ايجاد هسته‏ى مقاومت در كل دنيا. خوب اين چشم‏اندازش كره‏ى زمين، چشم‏اندازش قيامت. نامه به گورباچف مى‏نويسد.

ويژگی هشتم: اشك ‏هاى امام

حاج احمد آقا مى‏گفت: اول امام با دستمال اشك‏هايش را پاك مى‏كرد، بعد از مدتى با حوله، يعنى اهل اشك و مناجات بود. اين خصوصيات امام است. براى شادى روح امام و همه‏ ى مراجع و همه‏ ى شهدا و همه‏ ى كسانى كه به گردن ما حق دارند، سه تا صلوات بفرستيد.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

پی نوشت:

برگرفته از کتاب حدیث انتظار(1) – مجموعه کتاب های تبلیغ معارف مهدوی معاونت تبلیغ و ارتباطات مرکز تخصصی مهدوی

بازدیدها: 350

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *