اسرار و علل غیبت كبری
مصادیق علت اصلی غیبت كبری
بدون شك در پس هر حادثهای در عالم خلقت، اسرار و عللی نهفته است. در این میانمسئلهی غیبت امام عصر علیه السلام نیز از حوادث مهمی است كه دارای اسرار و علل مختلفیمیباشد. رسول اكرم و امامان معصوم علیهم السّلام این اسرار و علل را بهتر از هر كسی دیگریبرای ما بیان نمودهاند.
با بررسی روایات معصومین علیهم السّلام، میبینیم آن بزرگواران برای مسئله غیبتامام عصر علیه السلام اسرار و علل گوناگونی را عنوان نمودهاند كه از آن جمله میتوان به این موارداشاره كرد:
ترس حضرت از دشمنان، ترس حضرت از كشته شدن(1)، باقی نماندن بیعت كافران برگردن حضرت(2)، اعمال ناپسند شیعیان(3)، امتحان مردم(4)، جداشدن افراد خوب از بد(5)، پیداكردناعتقاد صحیح(6)، استحكام در دین(7) و برطرف شدن صفات رذیله از روح(8)، البته بعضی ازروایات هم علت غیبت را پنهان و پوشیده میدانند كه تا بعد از ظهور آن حضرت منكشفنخواهد شد.
با دقت بیشتر در علل مذكور میتوان این علل را در دو علت كلی خلاصه كرد:
علت اول: هواهای نفسانی مردم
علت دوم: تربیت الهی
علت اول: هواهای نفسانی مردم
علت مذكور در واقع عامل اولیه و اصلی غیبت امام عصر علیه السلام میباشد، و از همان ابتدای خلقت باعث شد تا شیطان بر حضرت آدم سجده نكند و جرم، جنایت و فساد و كشتار در زمین شیوع پیدا كند، انبیای الهی مظلوم و مطرود واقع شوند، ائمه اطهار علیهم السّلام خانهنشین گردند و حقشان غصب شود و یكی پس از دیگری مظلومانه به شهادت رسند و همچنین در نهایت امام عصر علیه السلام نتوانند به طور معمولی بین مردم زندگی نمایند و سرانجام موجب تحقق مسئله غیبت شد. به راستی در دنیا وقتی وجود امامی كه معصوم، مقتدر و عالم به حقایق عالم هستی است برای منافع شخصی و خواستههای نفسانی و جاهلانه عدهّای مضر باشد آن دنیا یا جای امام معصوم است و یا جای هواهای نفسانی این عده از مردم.
پدر مهربان وقتی كودك خود را قدردان نعمتی نمیداند و یقیندارد كه اگر گوهری گرانبها را به دست او دهد، وی به خاطر بازیهای بچهگانه و جاهلانه خود، آنرا ضایع خواهد كرد و نهایتاً هم از دست خواهد داد، موقّتاً این گوهر را از كودك میگیرد تا بهحدّی از رشد فكری برسد و ارزش این گوهر را بداند. بنابراین خدای تعالی هم نعمت حضور امامزمان علیه السّلام را از مردم گرفت و ایشان را غائب فرمود لذا تربیت در واقع برای برطرف شدن هواهای نفسانی است
این عامل یعنی هواهای نفسانی مردم همچنان بر وضعیت كنونی زمین حكم فرماست و دلیل وجود آن ادامهی غیبت امام زمان علیه السّلام و متحقق نشدن ظهور حضرتش میباشد. البته غیبت كبری برای افراد صاحب بصیرت مصیبتی بسیار بزرگ است، آنچنان كه امام صادق علیه السّلام نیز این واقعه یعنی غیبت امام عصر علیه السلام را مصیبت میدانند.(9)
از سوی دیگر میبینیم حضرت ولیعصر علیه السلام در پاسخ به سۆالی كه در مورد غیبت میشود این آیه شریفه را تلاوت میفرمایند: (لاتَسئَلوُا عَنْ أَشیَاء ان تُبْدَ لَكُم تَسُۆْكُم(10)). (از چیزهاییسۆال نكنید كه اگر برای شما روشن گردد، بدتان بیاید و ناراحت شوید.) چرا كه اگر مستقیماً هواهاینفسانی را به رخ ما بكشند و آن را علت اصلی غیبت امام زمان علیه السّلام بدانند ما بدمان میآید و ناراحت میشویم و حال آنكه حقیقت است.
همچنین عللی مانند ترس حضرت از دشمنان، ترس حضرت از كشته شدن (و عدم تحققوعده الهی)، باقی نماندن بیعت كافران بر گردن حضرت، اعمال ناپسند شیعیان، حب دنیا و حبریاست، همگی تحت عنوان (هواهای نفسانی) قرار میگیرند.
علت دوم: تربیت(11)
این علت در واقع انعكاس همان علت سابق است با این تفاوت كه علت قبلی از جانب مردم است و این علت از جانب خدای حكیم میباشد. به عبارت دیگر خواست اولیه و برنامهیاولیه خدای تعالی، غیبت امام زمان علیهالسّلام نبود اما هواهای نفسانی باعث شد كه خدایتعالی به خاطر تربیت ما مردم، برنامه غیبت امام عصر ارواحنافداه را به عنوان برنامه تربیتی به مرحلهی اجرا گذارد. همچنان كه پدر مهربان وقتی كودك خود را قدردان نعمتی نمیداند و یقیندارد كه اگر گوهری گرانبها را به دست او دهد، وی به خاطر بازیهای بچهگانه و جاهلانه خود، آن را ضایع خواهد كرد و نهایتاً هم از دست خواهد داد، موقّتاً این گوهر را از كودك میگیرد تا به حدّی از رشد فكری برسد و ارزش این گوهر را بداند. بنابراین خدای تعالی هم نعمت حضور امام زمان علیه السّلام را از مردم گرفت و ایشان را غائب فرمود لذا تربیت در واقع برای برطرف شدن هواهای نفسانی است.
عللی همچون صبر، ایمان به غیب، استحكام در دین و ایمان، تمسك به دین، ایجاد محبت نسبت به اهل بیت علیهم السّلام و بغض نسبت به دشمنانشان در دل، جدا شدن افراد خوب از بد پیدا كردن اعتقاد صحیح و رفع صفات رذیله، همگی تحت همین عنوان تربیت قرارمیگیرند. لذا برای افرادی كه خود را تحت تربیت قرار میدهند، فواید ارزشمندی در نظر گرفته شده است آنچنان كه امام سجاد صلواتاللهعلیه میفرمایند: افرادی كه در زمان غیبت كبری خود رابسازند بهترین افراد همه زمانها میباشند.(12)
*غیبت خواست خدا است اما خدا آن را دوست ندارد*
تفاوت محبوبیّت چیزی نزد خداوند با تعلق خواست خداوند به آن چیز لازم به تذكر است كه درست است علت دوم غیبت، یعنی تربیت از جانب خدای تعالیاست و نوعی مصلحت شمرده میشود اما این بدان معنا نیست كه بگوییم آنچه باعث این تصمیم و این مصلحت الهی شده است ـ یعنی علت اول كه هواهای نفسانی بود ـ خوب و مورد پسندخدای تعالی بوده است. غیبت امام زمان علیه السلام خواست خداست اما محبوب خدا نیست، خدای تعالی هرگز غیبت را دوست نداشته و دوست ندارد اما به خاطر غفلتها و هواهای نفسانی مردم آن را خواسته است. زیرا بین خواست خدا و آنچه خدا دوست دارد فرق است و اینطور نیست كه هر چه خدا خواسته باشد و مشیتش بر آن تعلق گرفته باشد، آن را دوست هم داشتهباشد. چه بسا اموری كه خدا آنها را دوست ندارد اما ـ روی مصالحی ـ خواست و مشیتش به آنتعلق گرفته است. همچنانكه در باره حضرت سیدالشهداء علیه السّلام آمده است:
انّ اللّه شاء أن یراكَ قتیل(13) تحقیقاً خدای تعالی میخواهد كه تو را كشته ببیند.
تفاوت محبوبیّت چیزی نزد خداوند با تعلق خواست خداوند به آن چیز لازم به تذكر است كه درست است علت دوم غیبت، یعنی تربیت از جانب خدای تعالیاست و نوعی مصلحت شمرده میشود اما این بدان معنا نیست كه بگوییم آنچه باعث این تصمیمو این مصلحت الهی شده است ـ یعنی علت اول كه هواهای نفسانی بود ـ خوب و مورد پسندخدای تعالی بوده است. غیبت امام زمان علیه السلام خواست خداست اما محبوب خدا نیست
اما آیا این به این معناست كه خدا دوست دارد تو را كشته ببیند؟! مسلّماً هرگز. در غیر این صورت باید قاتلین سیدالشهداء را تمجید كرد زیرا آنها امر مستحبی را انجام دادهاند!! بنابراین خواست خدا(شاء) با آنچه خدا دوست دارد (یُحبُّ) دو امر جدا و متفاوت میباشد.
اسرار پنهانی
بنابراین علت اصلی غیبت امام عصر علیه السلام هواهای نفسانی و غفلت مردم نسبت به آن حضرت میباشد و در مرحلهی بعدی تربیت و رشد معنوی است.
البته علل دیگری نیز برای مسئله غیبت ممكن است وجود داشته باشد كه بعد از ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام روشن میگردد.
چنانچه امام صادق صلواتالله علیه میفرمایند:
تحقیقاً برای صاحب این امر غیبتی است كه چارهای از آن نیست هر باطلی در آن به شك میافتد. راوی عرض میكند: فدایت شوم. چرا؟
حضرت میفرمایند: به خاطر مسئلهای كه به ما اذن داده نشده آن را برای شما آشكار كنیم.
راوی عرض میكند: پس چه حكمتی در غیبت آن حضرت میباشد؟
حضرت میفرمایند: حكمتی كه در غیبت آن حضرت میباشد همان حكمتی است كه در غیبتهای حجتهای خدای تعالی در گذشته بود. حكمت غیبت آن حضرت هم آشكار نمیگردد مگر بعد از ظهور ایشان.(14)
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج 52، ص 90.
2- بحارالانوار، ج 52، ص 96.
3- بحارالانوار، ج 53، ص 321.
4- بحارالانوار، ج 52، ص 13.
5- بحارالانوار، ج 52، صص 111 و 112.
6- كمالالدین و تمامالنعمة، دارالكتب الاسلامیه، قم 1395 ه¨.ق، ج 1، ص 302.
7- بحارالانوار، ج 51، ص 145.
8- بحارالانوار، ج 52، ص 113.
9- بحارالانوار، ج 51، ص 219.
10- بحارالانوار، ج 78، 380.
11- بحارالانوار، ج 2، ص 6، ح 11 و 12.
12- كمالالدین و تمامالنعمة، مۆسسه نشر اسلامی، قم 1416 ه¨.ق، ص 320، س 9.
13- بحارالانوار،ج 44، ص 364.
14- بحارالانوار،ج 52، ص 91.
منبع : بخش مهدویت تبیان
بازدیدها: 451
مطالعه شد،بسیار عالی بود.
متشکرم
آیا می توانم مطالب خود را ایمیل کنم تا مورد مطالعه بازدیدکنندگان سایت قرار گیرد…؟
سلام بله
سلام و عرض ادب و احترام
می خواستم توضیحاتی عرض کنم ولی دیدم در سایت
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa45571
منظور بنده به خوبی توضیح داده شده که تقدیم می کنم:
آیا یکی از موانع ظهور، ترس امام مهدی(عج) از کشته شدن است؟ این ترس چه توجیهی دارد و آیا در اولیای گذشته نیز چنین ترسی سابقه دارد؟
پرسش
چرا امام زمان (عج) در حالیکه خود زمینه امنیت ما را فراهم میکند (به حول و قوه الهی) اما به فرموده ائمه(ع) از جان خود خوفناک است؟ میترسد که کشته شود؟! چرا ما محیطی امن برای او فراهم نکردیم که ما را ملاقات کند؟ و در زمان ظهور این شرایط فراهم میشود؟
پاسخ اجمالی
بر اساس برخى روایات، ترس از کشتهشدن، یکی از عوامل غیبت امام مهدی(عج) است. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: «قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) لَا بُدَّ لِلْغُلَامِ مِنْ غَیْبَةٍ فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ یَخَافُ الْقَتْل».[1]
ترس ایشان از کشته شدن نه به خاطر ترس از جان خویش است که این خاندان از مرگ هراسی نداشتند، بلکه هراس ایشان به این دلیل است که با کشته شدنش نتواند وظیفهای که خداوند جهت گسترش عدل در تمام زمین بر عهده او گذاشته را به خوبی به پایان برساند.
به بیان دیگر، ترس یاد شده هرگز «خوف مذموم» نیست که از ضعف نفس بر میخیزد، بلکه هراسى عقلى است که امرى بس پسندیده و در برخى موارد لازم و ضرورى است. ترس برخاسته از بستر «خود دوستى» که سبب گریز از خطر کردن به روز حادثه در مسیر حفظ دین و مکتب میشود، ضعف نفسانى صفتى ناپسند در برابر شجاعت است؛ امّا خوفى که سبب حفظ جان آدمى و هدر نشدن و بیاثر نمردن شود، ممدوح و عاقلانه، بلکه واجب است؛ زیرا مهم آن است که نثار خون نتیجه دهد و به ثمر بنشیند.
آنکه خون میدهد اما به مثمر بودنش نمیاندیشد، متهور است نه شجاع؛ زیرا شجاعت در سنجیده عمل کردن و به جا کارزار کردن است، همانگونه که وجود مبارک على(ع) در اوضاع خاصى از خطر کردن و هدر دادن جان خویش و خاندان مکرم و یاران اندکش حذر کرد.
امام علی(ع) خود در اینباره میفرماید: «نگریستم و دیدم نه مرا یارى است و نه مدافعى و مددکارى، جز کسانم که دریغم آمد به کام مرگشان برم، پس خار غم در دیده خلیده چشم پوشیدم و گلو از استخوان غصه آب دهان را جرعه جرعه نوشیدم و شکیبایى ورزیدم در خوردن خشمى که از حنظل تلختر بود و دل را از تیغ برنده، دردآورتر».[2]
ایشان در حالى از کشته شدن دورى میکردند در «لیلة المبیت» به تنهایى و بیهیچ سلاح و دفاعى در بستر رسول خدا(ص) خوابید. او چگونه از مرگ واهمه داشته باشد، در حالیکه خود میگوید: «اگر تمام عرب در صفى یگانه به جنگم آیند، هرگز به آنها پشت نخواهم کرد».[3]
بنابراین، منظور از ترس در اینگونه روایات، ترس عاقلانه است که عین شجاعت است؛ نه ترس برخاسته از ضعف نفس، پس باید گفت که حضرت ولىّ عصر(عج) از آن ترساناند که با ظاهر شدن در میان مردم، پیش از آنکه موعد الهى آن فرارسد، حضرتش را به قتل رسانند.
[1]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 1، ص 243، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش.
[2]. سید رضی، نهج البلاغة، ترجمه، شهیدی، جعفر، ص 49، تهران، علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1378ش.
[3]. همان، ص 318.
در پناه خداوند سبحان و عنایت مولا صاحب الزمان (عج) سلامت باشید و موفق