اشعار حضرت ابوفاضل(ع)

خانه / تازه ها / اشعار حضرت ابوفاضل(ع)

اشعار مولا حضرت ابوفاضل ع

سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد

از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد

 

تجدید شد وضوی نماز امام عشق

بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد

 

تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد

سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد

 

«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود

در عُمرِ خویش خندهٔ دنداننما کرد»

 

دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی

دندان او هم آن گره بسته وا نکرد

 

معراج او به روی زمین شد ز پشت زین

همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد

 

مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت

حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد

 

#علی_انسانی 

ای خداوند ادب، بندهء عشق

کشتهء مهر و وفا، زندهء عشق

 

ای به بندت دل هر آزاده

هر چه دلدار به تو دل داده

 

ادب و عشق و وفا مرهونت

همت و جود و سخا مدیونت

 

شرف و غیرت و مهر و احساس

جاودانی ز تو باشد عباس 

 

پیش سرو قدت از خجلت خویش

سرو افراخته قد، سر در پیش

 

نخل جودی تو و احسان، ثمرت

صد چو حاتم چو گدایان به درت

 

پسر شیردل شیر خدای

شاهبیت غزل عشق و وفای

 

سرمهء چشم ملک خاک رهت

مشتری، مهر، به چهر چو مهت

 

ابروانت چو هلال و رخ، بدر

موی شبگونهء تو لیلهء قدر

 

گرچه ماهند همه هاشمیان

تو مه هاشمیان ز میان

 

بر تماشای رخت گاهِ عبور

بسته می شد همه جا راه عبور

 

بس که ماهِ رخ تو دل می برد

دل ز دیوانه و عاقل می برد

 

عاشقان ریزهخور خوان تواند

جمله طفلان دبستان تواند

 

عقل، مبهوت وفاداری توست

عشق، حیران فداکاری توست

 

مشعل عشق، تو افروخته ای

شمع را سوختن آموخته ای

 

جز تو ای باخته سر در ره عشق

کیست؟ استاد به دانشگه عشق

 

گر چه خود مایهء فخر بشرست

علی از چون تو پسر مفتخرست

 

فاطمه، کش ز خدا باد سلام

در صف حشر چو بگذارد گام

 

همرهش دست تو را می آرد

تا که بار گنهان بردارد

 

دست اگر در ره حق گشت قلم

در دو عالم کندَش دوست علم

 

ای دل خلق خدا پابستت

بوسه زن، دست خدا بر دستت

 

ما همه دست به دامان توایم

میزبان غم و مهمان توایم

 

قبه بر عرش زده خرگه تو

باب حاجات همه درگه تو

 

ای زصهبای حسینی سرمست

دستگیر همه عالم بی دست

 

بشریت به تو گرمِ تحسین

آفرین ای پسر ام بنین

 

خیره یوسف به دلارایی تو

خضر هم تشنهء سقایی تو

 

ای قد افراخته پیش بیداد

نبرَد نام تو ایثار از یاد

 

تا زدی تشنه جگر بر دل آب

شد دل آب به حال تو کباب

 

شدی ای عشق و ادب را کانون

تشنهلب از دل دریا بیرون

 

بس در آن معرکه مردی کردی

ختم شد بر تو و نامت مردی

 

مرکز عشق و ادب مکتب توست

اولین پیرو تو مرکب توست

 

او هم از مشرب تو سهمی برد

تشنه بود و لبی از آب نخورد

 

لاجرم همت تو آب خرید

مشک، از آب پر و دل ز امید

 

تا شد از تیغ جفای دشمن

علم از دست، جدا دست از تن

 

لیک جای لب اطفال حرم

مشک را بوسه بزد تیر ستم

 

رشتهء عمر تو زان تیر گسیخت

آبرو ماند ولی آب بریخت

 

باز شد چشم ز قلب آن مشک

مشک هم ریخت به احوال تو اشک

 

آنقدر دیدهء مشک اشک فشاند

که نمی اشک در آن دیده نماند

 

آشنا گشت به فرقت چو عمود

شد قیام تو مبدل به سجود

 

آسمان سود سر خود به زمین

کس سجودی نکند خوشتر از این

 

آنقدر سر به سر سجده گذاشت

تا حسین آمد و آن سر برداشت

 

لاجرم رشتهء عمرت چو گسست

پشت دین گفت که پشتم بشکست

 

خون تو آب نهال دین شد

تا چنین سفرهء دین رنگین شد

 

تا جهان بوده و تا خواهد بود

به روان تو ز ما باد درود

 

ما چه گوییم؟ امام سجاد

در حقت دادِ سخن اینسان داد

 

بر فداکاری تو گفت سپاس

گفت رحمت به عمویم عباس

 

#علی_انسانی

زنده کند نامِ تو دوباره علی را

باز نمایان نما تبارِ علی را

 

چشمِ بهشت است فرش ، پیش قدمهات

تا که کند توتیا غبارِ علی را

 

قیمت یوسف شکست اگر ، که هنر نیست

گرم کند رویِ تو بازار علی را

 

پنج امامِ تو همه گرم ببوسند

دست علیوارِ علمدارِ علی را

 

در صفِ صفین گفت: مالک اشتر

کیست چنین میکند او کارِ علی را؟

 

روی تو داروندارِ اُمِبنین است

فاطمه باتو کنارِ اُمِبنین است

 

نام تو را تا علی به رزم عَلَم کرد

هرچه سپاه آمد از شکوهِ تو رَم کرد

 

صحبت رزم تو شد میانهی میدان

لشکرِ پاشیده آرزوی عدم کرد

 

فکر نبردت عرقِ شام درآورد

کوفه زمین گیرشد و علقمه دَم کرد

 

مردی و مردانگی و غیرت و همت

نامِ ابالفضل را نقش عَلَم کرد

 

سایهی تو تا که بود ابر نمیخواست

در وسط ظهر هم خواب  حرم کرد

 

اَبروی تو تیغ آبدار حسین است

تا که تو هستی علی کنارِ حسین است

 

مردِ خطیبِ فصیحِ آل یقین تو

سینه ستبرِ رشیدِ اُمِبنین تو

 

حضرتِ بابالحوائجِ همه عالم

ارمنیان را اُمیدِ روزِ پسین تو

 

دست تهی و فقیرِ خورده گره من

بازوی مشگل گشای کار زمین تو

 

شهپر جبریل فرش نافلههایت

شمسْ جمال علی و ماهْ جبین تو

 

اهل حرم را پناه و پلهی زینب

مایهی آرامش هر پرده نشین تو

 

با ادب سربهزیر سنگر زینب

خاک دوعالم مریز بر سرِ زینب

 

 خیز برادر که داغ و درد زیاد است

خیز ببین گردِ تو نامرد زیاد است

 

تا که سرت خورد زمین خواهرم  اُفتاد

بینِ حرم بعدِ تو سردرد زیاد است

 

گرچه فقط خرج تو شد هرچه که تیر است 

بعد تو سرنیزهی خونسرد زیاد است

 

گوش کن از اهل خیام  از لب طفلان

نالهیاز علقمه برگردزیاد است

 

بعد تو باغارت این قوم چه سازم

دورِ حرم سارق ولگرد زیاد است

 

دست خودم نیست اگر خم شدم عباس

بر سرِ تو خیمهی ماتم شدم عباس

 

#حسن_لطفی 

 

وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شدهای

 

آب از هیبت عباسی تو میلرزد
بی عصا آمدهای حضرت موسی شدهای

 

به سجود آمدهای یا که عمودت زدهاند
یا خجالت زدهای وه که چه زیبا شدهای

 

یا اخا گفتی و ناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شدهای

 

منم و داغ تو و این کمر بشکسته
توئی و ضربهای و فرق ز هم وا شدهای

 

سعی بسیار مکن تا که ز جا برخیزی
کمی هم فکر خودت باش ببین تا شدهای

 

ماندهام با تن پاشیدهات آخر چه کنم؟
ای علمدار حرم مثل معما شدهای

 

مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پای چه کسی پا شدهای

 

تو و آن قد رشیدی که پر از طوبی بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شدهای

 

#علی_اکبر_لطیفیان 

 

چو دید تشنه ی لب های خشک او دریاست
به آب خیره شد و ناله اش زدل برخواست

 

که آب! از چه نگر دیدی ازخجالت آب؟
تو موج می زنی و تشنه یوسف زهراست

 

ز یک طرف تو زنی نعره از جگر در بحر
ز یک طرف به حرم بانگ العطش بر پاست

 

قسم به فاطمه هرگز تو را نمی نوشم
که در تو عکس لب خشک سید الشهداست

 

ز خون دیده ی من روی موج بنویسید
که از تمامی اطفال تشنه تر سقّاست

 

خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم
سکینه را که لبش خشک و دیده اش دریاست

 

درون بحر همه ماهیان به هم گویند
حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست

 

نوشته اند به لبهای خشک من ز ازل
که تشنه کام گذشتن ز بحر شیوه ی ماست

 

ز شیر خواره برایت پیام آوردم
پیام داده که: ای آب غیرت تو کجاست؟

 

صدای نعره ی دریا به گوش جان بشنو
که موج آب هم این طرفه بیت را گویاست

 

سلام خالق منّان سلام خیرالنّاس
سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس

 

#غلامرضا_سازگار 

 

خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلی ترین ستون خیام حرم شکست

 

فریاد های «انکسری» بی دلیل نیست
در اوج درد تکیه گه آخرم شکست

 

از ناله های «یا ولدی» در کنار تو
معلوم شد که باز دل مادرم شکست

 

درد مرا فقط پدرم درک می کند
دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست

 

ساق عمود در سر تو گیر کرده است
نعره زنم که وای سر حیدرم شکست

 

تو در میان علقمه از پا نشستی و
در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست

 

وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت:
دیدی غرور ساقی آب آورم شکست

 

آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند
گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست

 

وقتی شتاب سیلی و مرکب یکی شدند
هر جفت گوشواره، زیر معجرم شکست

 

#قاسم_نعمتی

تا روز محشر پرچمت بالاست عباس

مدیون کام خشک تو دریاست عباس

 

گرچه به ظاهر مادرت امّ البنین است.

اما به باطن مادرت زهراست عباس

 

پشت و پناه اهل بیتی یا اباالفضل

دلگرم نامت زینب کبراست عباس

 

یک رکن عاشورا اگر نام حسین است

نام تو هم یک رکن عاشوراست عباس

 

بر ارمنیها هم کراماتت رسیده

لطف و کریمی تو یک دنیاست عباس

 

بابُ الحوائج منسبی شایستهی توست

محشر دخیلت دستهای ماست عباس

 

شرمندهی لبهای تو آب فرات است

کی مثل تو هم تشنه! هم سقّاست؟ عباس

 

اهل حرم در انتظار تو نشستند

دیدند که در علقمه غوغاست عباس

 

دیدند که با قدِّ خم برگشته مولا

داغ غم تو از رخش گویاست عباس

 

آمد حسین و خیمه ات را واژگون کرد

یعنی که افتاده دگر از پاست عباس

 

گفتا؛ از این پس من علمداری ندارم

بی تو حسین فاطمه تنهاست، عباس

 

گفتا به زینب؛ زیور از دستت دَرآور

شام غریبان بی تو واویلاست عباس

 

شش ماهه، لب تشنه، به آغوش رباب و

لبهاش مثل خشکی صحراست عباس

 

من با سکینه از تو و قولت چه گویم

حال تو را از من اگر که خواست؟ عباس…»

 

#رضا_رسول_زاده 

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *