اشعار شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام

خانه / اشعار / اشعار شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام

نور چشم پیمبری حمزه

چه قدَر مثل حیدری حمزه

اسدالله دیگری حمزه

به خداوند، محشری حمزه

ای مُلقّب به سیّدالشهدا

حامی مُخلص رسول خدا

هم عمو هم برادرش بودی

همه جا یار و یاورش بودی

تو علمدار لشکرش بودی

جنگجوی دلاورش بودی

تا نظر بر سپاه می کردی

روزشان را سیاه می کردی

بین لشکر وجود تو لازم

بین میدان، حریف تو نادم

افتخار قبیله ی هاشم

می نویسم برای تو دائم

می نویسم کمال داری تو

مثل جعفر دو بال داری تو

بی سبب نیست این که “سرداری”

به علی رفته ای جگر داری

وقت حمله به سینه پر داری

همه دیدند که هنر داری

با دو شمشیر حمله می کردی

وَ دمار از همه در آوردی

مرحبا بر تو ای عموی رسول

که چنین شد سفید، روی رسول

با تو محفوظ چار سوی رسول

کم نگردید با تو موی رسول

کاش حمزه مدینه هم بودی

دور بیت الحزینه هم بودی

بیعتت با نبی چه دیدن داشت

اَشهدت آن زمان شنیدن داشت

عطر اسلام تو وزیدن داشت

رنگ بوجهل هم پریدن داشت

با کمانت سرش ز هم پاشید

از تو و نام حمزه می ترسید

ما پیاده ولی سواره، شما

یکی از راه های چاره، شما

روضه های پر از اشاره، شما

تکّه تکّه و پاره پاره، شما

اهل بیت از تو یاد می کردند

بر تو گریه زیاد می کردند

در کمین بود، نیزه را انداخت

پیکرت را چه بی هوا انداخت

تا نبی روی تو عبا انداخت

همه را یاد بوریا انداخت

اوّلین رکن پنج تن می خواند

روضه ی شاه بی کفن می خواند

ته گودال پیکرش افتاد

جلوی چشم خواهرش افتاد

جای خنجر به حنجرش افتاد

ناله ای زد وَ مادرش افتاد

یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم

یا بُنَیَّ قتیل عریانم

محمد فردوسی

*********************

برای اوج نوشتند بال وا شده را

نزول نیست، به معراج آشنا شده را

تو هَمزه  اَحَد و حمزه اُحد هستی

چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری

قفس چگونه بگیرد تن رها شده را

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت

خدا بلند کند خاک مصطفی شده را

تو ایستاده ای و ایستاده میمانی

شکست نیست ، بدست نبی بنا شده را

به بازویت  “اسداللهی “علی وصل است

سپاه نیست جلودار مرتضی شده را

به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است

چگونه جمع کند این جدا جدا شده را

کفن که برتن تو کرد ، گریه کرد و نشست

کنار پیکر تو دید بوریا شده را

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند

اگر نگاه کند جسم جابجا شده را

علی اکبر لطیفیان

*******************

جگرت نیست…

قوت بازوی من بود که افتاده به خاک

همه ی نیروی من بود که افتاده به خاک

این همان است که یاری ولایت می کرد

مثل یک شیر ز اسلام حمایت می کرد

در احد هر که به خون جگرش می گرید

هر پسر بر سر نعش پدرش می گرید

ای عمو جان یه سر پیکر تو گریه کنم

من به جای پدر و مادر تو گریه کنم

مثل تو هیچ کسی کشته در این صحرا یست

به خدا هیچ کسی چون تو شهید ، اینجا نیست

چه سرش آمده هر عضو تنش مثله شده

گوش و بینی و دو دست و دهنش مثله شده

فکری امروز به حال بدنش باید کرد

شده با خار و علف هم کفنش باید کرد

صورتش زود بپوشان که ز ره خواهر او

تا رسد خاک به سر ریزد بالا سر او

خواهرش گر برسد موی پریشان بکند

دشت را گریه ی او شام غریبان بکند

در غم دلبر خود پاره گریبان بکند

خواهرانه دل ما را همه سوزان بکند

مگذارید صفیه برسد تا اینجا

مگذارید ببیند رخ خونینش را

لحظه ای سخت تر از ماندن من اینجا نیست

بدنت مانده ولی بر تو چرا اعضا نیست ؟

زرهت پاره ، کمان و سپرت باقی هست

جگرت نیست ولی شکر ، سرت باقی هست

باز هم شکر عمو، رأس تو بر نیزه نرفت

باز هم شکر که در حلق تو سر نیزه نرفت

نزده بوسه به پاره گلویت خواهر تو

با صفیه که نزد حرف ز نیزه سر تو

ای عمو راس تو در بزم شرابی که نرفت

به تماشا سوی هر شهرخرابی که نرفت

باز هم شکر سر پاکت عمو چوب نخورد

گاه دندان و گهی پاره گلو چوب نخورد

الامان وای حسین وای سر شاه شهید

تا نفس هست مرا ، گویم : ” مالی لیزید “

رضا رسول زاده

*********************

تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه

تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است

تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه

کمان و تیر تو پشت و پناه اسلام است

سپر به پیکر دین خدایی ای حمزه

به حفظ جان پیمبر همیشه کوشیدی

به پیروان ولا مقتدایی ای حمزه

ز پا نشست ابوجهل پای هیبت تو

نداشت از غضب تو رهایی ای حمزه

تو شیر گیر شجاع حجاز پهناور

به جان اهل جهالت بلایی ای حمزه

چقدر دیدنی است جذر و مد شمشیرت

گهی که همقدم مرتضایی ای حمزه

نبی تو را به علی و ولایش ایمان داد

ز شیعه های نخست ولایی ای حمزه

ز صحنه های دفاع تو در نبرد احد

عیان بود که تو شیر خدایی ای حمزه

به غزوه ای که پیمبر تنش شده مجروح

تو هم به خاک فتاده ز پایی ای حمزه

تو سیدالشهدایی به قتلگاه احد

به خون نشسته تو از نیزه هایی ای حمزه

دوید خواهر تو از پی جنازه ی تو

رسید تا که ببیند کجایی ای حمزه

هزار شکر صفیه نبود در غربت

هنوز بود برش آشنایی ای حمزه

دلا بسوز هماره به حال دخت علی

چو دید گشته حسینش فدایی ای حمزه …

 رسید پیش تن قطعه قطعه ی یارش

گریست بر سر آن کربلایی ای حمزه

به ناله گفت که : بی سرپرست شد زینب

به پا نمود عجب نی نوایی ای حمزه

” میان آن همه لشکر چو بی کسش دیدند “

شدند همدم او خنده هایی ای حمزه …

رضا رسول زاده

*******************

بوی خون آید از دل صحرا
خاک عالم به سر چه رخ داده
بین لشگر به پاشده غوغا
حمزه دیگر ز پای افتاده
مصطفی را خبر کنید آید
تاکه دستان هنده(لع) را گیرد
دیراگر آیداز تماشای
بدن پاره پاره می میرد
یوسفی گیر گرگ افتاده
وای برحال پیکر حمزه
فکرپوشاندن تن او باش
آیداز راه خواهر حمزه
زخم این سینه را به هم آور
بر دعا دست خویش بالا کن
زود بر پیکرش عبا انداز
فکر گیسوی خواهرش را کن
سرزمین احد غبار آلود
گرچه از شور و گریه ها غوغاست
حمزه و هر بلا سرش آمد
گوشه ای از غروب عاشوراست
کی به پیش نگاه این خواهر
تشنه لب سر ز تن جدا کردند
بهر تشییع پیکری بی سر
ده نفر نعل تازه آوردند
قاسم نعمتی

******************

برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست، به معراج آشنا شده را

تو هَمزه اَحَد و حمزه اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری
قفس چگونه بگیرد تن رها شده را

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت
خدا بلند کند خاک مصطفی شده را

تو ایستاده ای و ایستاده میمانی
شکست نیست ، بدست نبی بنا شده را

به بازویت “اسداللهی “علی وصل است
سپاه نیست جلودار مرتضی شده را

به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است
چگونه جمع کند این جدا جدا شده را

کفن که برتن تو کرد ، گریه کرد و نشست
کنار پیکر تو دید بوریا شده را

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند
اگر نگاه کند جسم جابجا شده را

علی اکبر لطیفیان

******************

تویی که شیر رسول خدایی ای حمزه
تو نیروی سپه مصطفایی ای حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است
تو هم به تیغ خودت فخر مایی ای حمزه

کمان و تیر تو پشت و پناه اسلام است
سپر به پیکر دین خدایی ای حمزه

به حفظ جان پیمبر همیشه کوشیدی
به پیروان ولا مقتدایی ای حمزه

ز پا نشست ابوجهل پای هیبت تو
نداشت از غضب تو رهایی ای حمزه

تو شیر گیر شجاع حجاز پهناور
به جان اهل جهالت بلایی ای حمزه

چقدر دیدنی است جذر و مد شمشیرت
گهی که همقدم مرتضایی ای حمزه

نبی تو را به علی و ولایش ایمان داد
ز شیعه های نخست ولایی ای حمزه

ز صحنه های دفاع تو در نبرد احد
عیان بود که تو شیر خدایی ای حمزه

به غزوه ای که پیمبر تنش شده مجروح
تو هم به خاک فتاده ز پایی ای حمزه

تو سیدالشهدایی به قتلگاه احد
به خون نشسته تو از نیزه هایی ای حمزه

دوید خواهر تو از پی جنازه ی تو
رسید تا که ببیند کجایی ای حمزه

هزار شکر صفیه نبود در غربت
هنوز بود برش آشنایی ای حمزه

دلا بسوز هماره به حال دخت علی
چو دید گشته حسینش فدایی ای حمزه …

… رسید پیش تن قطعه قطعه ی یارش
گریست بر سر آن کربلایی ای حمزه

به ناله گفت که : بی سرپرست شد زینب
به پا نمود عجب نی نوایی ای حمزه

” میان آن همه لشکر چو بی کسش دیدند ”
شدند همدم او خنده هایی ای حمزه …

رضا رسول زاده

*****************
حمزه که جان عالم و آدم فدای او
لب باز می کنم که بگویم رثای او

مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود

شیر خدا و شیر نبی فارس العرب
در انتهای جاده ی مردانگی، ادب

هم یکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها
هم آشنای بی کسی اهل دردها

هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود
خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود

شب های مکه شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش

او صاحب تمام صفات حمیده بود
دل را به نور حضرت حق پروریده بود

الگوی اهل سرّ و یقین بود طاعتش
یعنی زبانزد همه می شد عبادتش

در آسمان مکه ی دلها ستاره بود
بر قلبهای خسته امیدی دوباره بود

یوسف رحیمی

*******************

بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز تارِ تار

آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت
از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت

حمزه در آن میانه که گرم قتال شد
کم کم برای حمله ی‌ دشمن مجال شد

آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند
تا نیزه ای به سینه ی آن نازنین زدند

حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست

لبریز زخم بود و جراحت دل نبی
از دست رفته بود همه حاصل نبی

میدان خروش ناله ی‌ واویلتا گرفت
عالم برای غربت حمزه عزا گرفت

جانم فدای پیکر پاک و مطهرش
جانم فدای زخم فراوان پیکرش

اما هنوز غربت آن روز مانده بود
داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود

خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد
آهی ز داغ لاله ی پرپر کشید و بعد

پیمانه های صبر دل او که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت

آری دلم گرفته ز اندوه دیگری
دارم دوباره ماتم مظلومه خواهری

زینب غروب واقعه را غرق خون که دید
از خیمه تا حوالی گودال می دوید

ناگاه دید در دل گودال قتلگاه
درخون تپیده پیکر سردار بی سپاه

پس با زبان پُر گله آن بضعه ی‌ بتول
رو کرد بر مدینه که یا أیها الرسول

این کشته ی‌ فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست

یوسف رحیمی

*****************

جدا جدا

برای اوج نوشتند بال وا شده را

نزول نیست، به معراج آشنا شده را

تو هَمزه  اَحَد و حمزه اُحد هستی

چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری

قفس چگونه بگیرد تن رها شده را

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت

خدا بلند کند خاک مصطفی شده را

تو ایستاده ای و ایستاده میمانی

شکست نیست ، بدست نبی بنا شده را

به بازویت  “اسداللهی “علی وصل است

سپاه نیست جلودار مرتضی شده را

به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است

چگونه جمع کند این جدا جدا شده را

کفن که برتن تو کرد ، گریه کرد و نشست

کنار پیکر تو دید بوریا شده را

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند

اگر نگاه کند جسم جابجا شده را

علی اکبر لطیفیان

********************

نور چشم پیمبری حمزه

چه قدَر مثل حیدری حمزه

اسدالله دیگری حمزه

به خداوند، محشری حمزه

ای مُلقّب به سیّدالشهدا

حامی مُخلص رسول خدا

هم عمو هم برادرش بودی

همه جا یار و یاورش بودی

تو علمدار لشکرش بودی

جنگجوی دلاورش بودی

محمد فردوسی

********************

 

بازدیدها: 8180

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *