اشعار شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

خانه / پیشنهاد ویژه / اشعار شهادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است

نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است

سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم

وَرنه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است

مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد

تکّه‌ها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است

خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند

خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است

نیزه بیرون بکشم از بدنت می‌میرم

خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است

گر چه چشمم به لبِ توست ولی لخته‌یِ خون

از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است

تکّه‌های جگرم هر طرفی ریخته است

همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است

بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد

دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است

#علی_اکبر_لطیفیان

—————

سنگ‌ها صورت او را عوضم بوسیدند

تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند

داشت می‌رفت به میدان قد و بالایی داشت

عمه‌هایش همگی دور سرش چرخیدند

سرو من تشنه به میدان شهادت می‌رفت

خواهرانش عوض ابر بر او باریدند

پیرمردان همه گفتند رسول‌الله است

جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند

نمک زندگی من پسرم بود ولی

نمک زندگی‌ام را به زمین پاشیدند

مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش

عوض فاتحه‌خوانی همگی رقصیدند

هفت بار از جگر سوخته‌ام ناله زدم

مرد و نامرد همه غربت من را دیدند

آمدم جمع کنم زندگی‌ام‌ را از خاک

دسته‌جمعی به من و گشتن من خندیدند

—————-

یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید

یا که بردید به تشییع، پدر را نبرید

پدری داغ جوان دید، ملامت نکنید

روی زانو اگر افتاد، شکایت نکنید

چون‌ رمق نیست تکانی بدهد پایش را

پس بگیرید همه زیر بغل‌هایش را

نکند ناله که زد، طبل برایش بزنید

جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید

آی مردم! جگر سینه زنان غم دارد

غم سنگین شب هشت محرم دارد

غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید

ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید..

ای جوانمرد! جوانمرگ شدی یا نشدی؟

پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی

خنده‌ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است

نیستی و همه‌ی دشت، پیمبر شده است

زرهت حرز علی داشت، دریدند چرا؟! 

گرگ‌ها چنگ به روی تو کشیدند چرا؟! 

داغ سنگین تو را شانه‌ی من تاب نداشت

تشنه بودی، پدر تشنه‌ی تو آب نداشت

نیزه نگذاشت که آه تو به پایان برسد

جان به لب‌های تو ای محتضر آسان برسد

مانده‌ام با تو و اینگونه گرفتار شدن

رشته رشته شده‌ای مثل عبای تن من

آیه‌ها چیده شد افسوس که کوثر نشده

نه هنوز این تن پاره علی اکبر نشده

زخم‌های تنت از موی سرت بیشتر است

بردن پیکر تو، کار هزاران نفر است

چشم زد قامت طوبای تو را چشم حسود 

پای جسم تو می‌افتادم  اگر عمه نبود

#سیدپوریا_هاشمی

—————-

ز نیزه‌ای که ز دشمن به پهلویش جا شد

شکست پهلوی اکبر، شبیه زهرا شد

ز کوچه‌ای که به قتلش گشوده شد دیدند

دوباره کوچۀ شهر مدینه پیدا شد

ز ضربتی که به فرقش فرود آمده بود

سرش شکست و شبیه علی اعلا شد

ز بس که نیزه و شمشیر بر تنش آمد

تمام آن بدن پاک، ارباً اربا شد

رسید بانگ «علیک… السّلام» چون به حسین

ز دود آه دلش، تیره آسمان‌ها شد

کنار آن بدن پاره پاره تا که رسید

زبان گریه‌ی او غرق واعلیا شد

میان لشگر دشمن ز گریه‌های حسین

ز فرط هلهله و خنده، شور بر پا شد

رسید زینب و دید او که محتضر گشته

ز گریه در دل صحرا دوباره غوغا شد

پدر که چهره ز رخسارۀ پسر برداشت

به پیش دیدۀ او تار، کُل دنیا شد

فقط تن پسرش را گذاشت روی عبا

برای رفتن خیمه کمی مهیا شد

زمین گریست «وفایی» ازاین غم عظما

فلک به گریۀ اهل حرم هم‌آوا شد

#سیدهاشم_وفایی

—————

گرفته بر سر دامن سر جوانش را

و داده است ز کف طاقت و توانش را

برای این‌ که پدر را پسر صدا بزند

پدر گرفت دمی خون در دهانش را

صدای خنده‌‌شان تا رسید نفرین کرد

ز آه سینه‌ی خود جمع دشمنانش را

خلیل وعده نمود و پس از هزاران سال

حسین آمد و پس داد امتحانش را

دوباره حرف علی! کوچه باز شد این‌بار

کشاند تا وسط دشت عمه جانش را

مردّد است که تا خیمه‌ها که را ببرد

تن جوانش را …  یا  قد کمانش را ؟

::

وساعتی پس از‌این روی نیزه خواهدگفت

مؤذن حرم کربلا اذانش را

#محمدحسن_بیات‌_لو

—————

خِس‌خِس سینه‌ات انداخت ز پا بابا را

به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را

پیرمردم! همه‌ی دل‌خوشی من برخیز

برنمی‌خیزی اگر، باز کن این لب‌ها را

دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟

به زمین ریخته‌ای می‌نگرم هر جا را

سهم آهوی من از زندگی‌اش صیاد است

بست با نیزه به رویش ره این صحرا را

پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد

باز دیدم وسط آتش در، زهرا را

خُنکای جگرم! بی‌تو نمی‌خواهم من

به خدا لحظه‌ای از زندگی دنیا را

تو تجلای غم پنج‌تنی ای ولدی

که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را

#سیدپوریا_هاشمی

——————

دلتنگی همیشۀ بابا علی علی! 

سردارِ لشکر من تنها علی علی! 

قدری بمان، به دل نگران‌های این حرم 

مهلت بده برای تماشا علی علی! 

باید «وَ إن یکاد» بخوانم که دور باد 

چشمان بد از این قد و بالا علی علی! 

یک سوی خیره چشم همه: این پیمبر است 

یک سوی باز مانده دهان‌ها: علی… علی 

این گونه پا مکش به زمین، می‌کُشی مرا 

بنگر نفس نفس زدنم را علی علی 

از هم گسست رشتۀ تسبیحم آه… آه 

از هم گسست… ارباً… اربا… علی… علی 

جز آب چشم و آتش دل بعد از این مباد 

بعد از تو خاک بر سر دنیا علی علی

#محمدمهدی_سیار

—————-

بالا بلند بابا، گیسوکمند بابا / محمود کریمی

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *