اشعار طفلان حضرت زینب (س)
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر
دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر
کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر
منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر
اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر
امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!
یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر
ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را
که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر
پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب
حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر
ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان
که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر
چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن
چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر
ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان
ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر
به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر
دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله
همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر
بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را
که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر
به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش
سلام “میثم” و خلق خدا و خالق داور
#حاج_غلامرضا_سازگار
اشعار طفلان زینب (س)
دو زینبزاده میدان میروند از خیمهی زینب
دو شیری که کنار او کشیدند قد باهم
نرفته زینب اما میرود دنبالشان مولا
نرفت و جای زینب میدود با گریه زهرا هم
عطش با آفتابِ داغ و قاتلها تبانی کرد
توانفرساست زخم و تشنگی سرنیزه گرما هم
ضیافت داشتند آنجا حرامیهای بی احساس
که شمر آنجا صدا میزد سنان و حرمله را هم
صدای آه زینب درنیامد از دل خیمه
ولی مثل حسین آمد صدای آخ سقا هم
فقط دو نیزه کافی نیست رسم جاهلیت بود
که اول سر زدند از تَن پس از آن اِرباًاِربا هم
بهم پیچیده شد این یک زِ هم پاشیده شد آن یک
حسین از خیمه آورده گمانم دو عبا باهم
همیشه ایندو باهم بودهاند از بچگی ، حالا
به زیر تیغ تنهاشان به روی نیزه سرها هم
میان شام پس دادند سرها را به مادرها
صدای زینب آمد آنچه بخشیدم نمیخواهم
#حسن_لطفی
آورده ام نذر علی اکبرش کنم نذر علی نشد سپر حنجرش کنم
گل های باغ زندگی ام را یکی یکی نذر دهان خشک علی اصغرش کنم
در راه او برای خدا دل خوشی خود نذر دل شکسته آب آورش کنم
آورده ام گل پسران ام برای چه؟ آورده ام تا که فدای سرش کنم
اصلا بزرگ کردم شان من به این امید سربازهای کوچک این لشگرش کنم
او دست رد به سینه خواهر نمی زند می خواست یادی هم فقط از مادرش کنم
#علیرضا_خاکساری
دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند دو خوشه نرسیده دو جام باده شدند
مقام زینب کبری ببین که این دو پسر فقط به خاطر مادر امامزاده شدند
تمام آبروی باغبان همین دو گلند که در حفاظت از باغ استفاده شدند
به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند
کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند
پیام غربت زینب شدند آن روزی که سر بریده نه چون نامه سرگشاده شدند
اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند
حلال زاده به دائیش می رود آخر غریب وار اسیر حرام زاده شدند
#سعید_پاشازاده
با تو خورشید شدم، بی تو شبِ تار شدم غم تنهایی تو دیدم و بیمار شدم
سایه رویِ سرم! زینبِ(س) تو آشفته ست یار کم داری و از دلهره سرشار شدم
پیش من بغض خودت را به گلویت نسپار جانِ من حرف بزن! از غم تو زار شدم
نگرانم شده ای! دل-نگرانت شده ام عاشقت هستم و عمریست وفادار شدم
گریه می کردم از اوّل که فدایت بشوم دل به من دادی و یک عمر بدهکار شدم
مادر از غربتِ امروزِ تو آنقدر گریست که به والله به عشقِ تو پسردار شدم
نذر تو خون گلویِ پسرانم! بپذیر سجده کردم که به این رتبه سزاوار شدم!
#مرضیه_عاطفی
کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین
تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین
شیرشان دادم که شیر کربلای تو شوند
هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین
گر چه نا قابل ترین هدیه دو طفل زینبند
اذن تو درمان بود بر قلب پر دردم حسین
داغ این دو پیش مظلومی تو هیچ است هیچ
من پریشان تو بین قوم نا مردم حسین
کودکانم جای خود گر رخصتی بر من دهی
سینه و پهلو سپر دور تو می گردم حسین
غیرت این دو ز جنس غیرت سقای توست
هر دو را رزمنده ی راه تو پروردم حسین
در وجود این دو صبر و طاقت این درد نیست
بنگرند از کینه نیلی چهره ی زردم حسین
#جواد_حیدری
زینب آمد دست طفلانش به دست
کز توام با آنچه ام در دست هست
این دو از بهر فنا آماده اند
دو غلام تو، نه خواهر زاده اند
من چه می گویم من اینجا مندک است
هر چه هست از تو فزون یا اندک است
میوه از تو باغ از تو اصل و شخ
ای سلیمان از تو مور و هم ملخ
خود نمی گویم فدای اکبرند
کوچک اما میوه های نوبرند
شاه آه اتشین از دل کشید
آب چشمش نقش دل در گل کشید
هر دوتن را بوسه بر گلبرگ داد
پس جواز جنگ و خط مرگ داد
کودکان را نیز بد میدان رزم
درهوای شاه دین ایوان بزم
بُد شجاعت ارثشان از چار سوی
شیر را بچه همی ماند بدوی
شیر گر سالش فزون یا کم بود
گرگها را از نهیبش رم بود
ریزه ی الماس برد شیشه را
ذره ای آتش بسوزد بیشه را
آن دو طفل هفت سال و هشت سال
لاجرم کشتند جمعی در قتال
عاقبت گرگان صحرای فتن
پاره کردند آن دو یوسف را بدن
دستشان از کار چون کوتاه شد
ناله شان تیری به قلب شاه شد
در بر آن دو بی روان پیکر گرفت
وآن دو بی جان را چو جان در بر گرفت
در حرم آورد و بنهاد و نشست
هر که بد از مرد و زن از جای جست
غیر زینب کز مصیبت صبر کرد
مُرد اما خیمه بر خود قبر کرد
نامد از خیمه در آن ساعت برون
تا نگردد محنت آن شه فزون
#طلوعی_گیلانی
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر
دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر
کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر
منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر
بگفتای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیلای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر
اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر
امید زینب استای آفتاب دامن زهرا
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر
سفارش کرده عبدالله جعفر بر منای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
#محمود_ژولیده
ای فدای دل منوّرتان
ای به قربان چشم کوثرتان
وای بر حال جبرئیل او را
گر برانید روزی از درتان
ای سلیمان موری آمده است
تا مشرف شود به محضرتان
من کیم دوره گرد چشمانت
زینبم من همان کبوترتان
کودکانم چه ارزشی دارند؟
جان عالم تصدق سرتان
کردهام یا اخا دو آئینه
نذر چشم علی اصغرتان
ظهر دیدی چگونه خوش بودند
در صفوف نماز آخرتان
به امیدی بزرگشان کردم
تا به دستم شوند پرپرتان
گر بگویی بمیر میمیرند
دست بر سینهاند و نوکرتان
پای تفسیر شیرشان دادم
پای تفسیر گریه آورتان
پای تفسیر سوره مریم
سور زخمهای پیکرتان
تا که راضی شوی و اذن دهی
پر بگیرند در برابرتان
یادشان دادهام قسم بدهند
بر ضریح کبود مادرتان
بگذار اینکه ذبحشان سازم
پای رگهای سرخ حنجرتان
#علی_اکبر_لطیفیان
بازدیدها: 0