دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دستهایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:
مومنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت:)
خوب میدانید در دستانم اینک دست کیست؟
نام او عشق است، آری میشناسیدش : علی ست
من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم
با مددهای علی ابن ابی طالب شدم
در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی
تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی
با خدا گفتم: علی، شب در حرا گفتم: علی
تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی
هر چه میگویم علی، انگار اللّهی ترم
مرغ «او ادنی»ییم وقتی که با او میپرم
مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم
با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَیدیهِم» شدم
تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ الیمین »
وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الافِلین»
دست او در دست من، یا دست من در دست اوست
ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست
آخرین پیغمبر دلدادهام در کیش او
فکر میکردم که من عاشقترینم پیش او
دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی
شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی
کوثری که ناز او را قلب جنت میکشید
ناگهان پروانه شد دور سر حیدر پرید
روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی
از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی
رحمتٌ للعالمینم گرد من دیو و پری
میپرند و من ندارم چاره جز پیغمبری
بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی علی است
ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است
من نبیاَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم»
طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»
چهرهاش مرآتِ «یاسین»، شانههایش «مُحکمات»
خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»
هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست
هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست
قاسم صرافان
************************
وحید قاسمی
درظهر غدیر تا که موسای نبی
بوسه به رخ منور هارون زد
چشمان حسودان و بخیلان عرب
از شدت غم ، از حدقه بیرون زد
**
از مشرق دستهای پر مهر نبی
خورشید ولایت و امامت تابید
با شوق ملائک همه فریاد زدند:
« تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
**
فرمود نبی به امر معبود وَدود
بر امت من علی امام است امام
این مژده ی من به شیعیانش، دوزخ
بر شیعه ی مرتضی حرام است حرام
**
گُل کرد سپیده ی تبسم به لبش
تا آیه ی «اکملتُ لکُم» نازل شد
فرمود: خوشا به حالتان ای مردم
با حُب علی دین شما کامل شد
**
فرمود خدا ولایت حیدر را
بر آدم و نسل بعد او واجب کرد
در روز ازل کلید فردوسش را
تقدیم ِ علی بن ابیطالب کرد
**
فرمود: برادرم علی مَحرم ماست
از عالم غیب مثل من آگاه است
قرآن چقدر مدح و ثنایش را گفت
او نقطه ی زیر باء بسم الله است
**
فرمود که یادگار من بین شما
تا روز حساب، عترت و قرآن است
باید که به هر دوشان تمسک جویید
این راه نجات اصلی انسان است
**
ذکر صلوات عرشیان می آمد
تا رفت به سوی آسمان دست ِ علی
از عرش بلند و یک صدا می گفتند:
اَلحَق که امیرمومنان است علی
**
جبریل به خدمت علی آمد و گفت
تبریک؛ که این مقام زیبنده ی توست
ای حضرت بوتراب درهر دو جهان
هارونی ِ این قوم برازنده ی توست
**
جبریل به جانشین پیغمبر گفت
ای مظهر افتادگی و آقایی
مردم اگر امروز امامت خوانند
عمریست امام عالم بالایی
**
این قوم تو را هنوز نشناخته اند
ای مرد غیور صاحب تیغ دو سر
از خانه نشینی شما می ترسم
لعنت به سقیفه و ابوبکر و عمر
**
از فتنه ی بین کوچه ها می ترسم
از سیلی و بغض یک پسر می ترسم
دلواپس غربت تو هستم آقا
از آتش و میخ پشت ِ در می ترسم
**
با دیدن این برکه و گودال غدیر
یکباره به یاد کربلا افتادم
در گودی قتلگاه خود را دیدم
بر پای حسین سر جدا افتادم
وحید قاسمی
*******************
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
تا سوز عطش نکشته ما را باید
تا برکه ی اکملت لکم برگردیم
**
هرجا که غدیر رفته باران رفته
جنگل به کویر و کوهساران رفته
هر جا که امام هست در مکتب او
حیوان هم اگر آمده انسان رفته
**
این بغض هنوز سر به شورش دارد
این چشم هزار چشمه جوشش دارد
این زخم هزارو چارصد ساله ما
اندازه زخم تازه سوزش دارد
**
بر جای بماند از تو یک رد کافیست
از عشق نشانه ای در این حد کافیست
درک تو فقط حد رسول الله است
یک شیعه اگر تو را بفهمد کافیست
**
دور و بر نور را که خلوت دیدند
انکار تو را چقدر راحت دیدند
این کوردلان تو را ندیدند اگر
یک عمر فقط از تو کرامت دیدند
**
از تو اثری شگرف مخفی مانده
آئین تو پشت حرف مخفی مانده
برگرد به تیغ حنجرم را بتکان
آهنگ تو زیر برف مخفی مانده
**
چشمی که به یک اشاره برمیخیزد
با دیدن یک ستاره برمیخیزد
شب را به نگاه خیره سنجاق نکن
خورشید تو هم دوباره برمیخیزد
**
توصیف تو حال دیگری میخواهد
نیروی خیال دیگری میخواهد
محدوده واژه ها برایت تنگ است
این شعر مجال دیگری میخواهد
هادی جانفدا
********************
آیینه از نگاه تو مبهوت می شود
حیـرت، شـهید تیـغ دو ابروت می شود
محراب چشم تو همه را سر به راه کرد
شد سر به راه، هر که به چشمت نگاه کرد
در سایـه ات هر آنکه نشست آفتاب شد
حاتم گدای تو شد عالیجناب شد
دنیا به زیر سایه ی دستـت پنـاه برد
هر کس که ماند زیر همین بارگاه، بُرد
دست کسی به پای مقامت نمی رسد
سیمرغ هم به قاف قیامت نمی رسد
هرجا حدیـث حسن تو تکرار می شود
دل بیشتر اسیر تو دلدار می شود
روزی هزار مرتبه شکر خدا کند
هر کس به درد عشق گرفتار می شود
حجی به سر نیـامده حجی شروع شد
پیش از غروب، تازه زمان طلوع شد
گرد علی به امر نبی جمع می شدند
پروانـه وار مُحرم این شمع می شدند
دست نبی و دست علی تا که پا گرفت
یک خطبه روی دست همه خطبه ها گرفت
فریاد زد که می رسد آیا صدای من
یا گوش می دهید به امر خدای من
پوشیده نیست معنی اکملت دینکم
حُبّ علیست معنی اکملت دینکم
مردم به آن خدا که مرا آفریده است
دنیا به خود شبیه علی را ندیده است
ایـن مرد بوده یار من و بی کـسی من
هـمراه و همنشین و همیشه وصی من
آرامش من و دل آشفته ی من اســت
هر گفته ی علی به خدا گفته ی من است
هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست
غیر از علی کسی به دو عالم امیر نیست
من ضامنم کسی کـه به او اقتـدا کند
زهرا براش بین نمازش دعا کند
صابر خراسانی
*******************
چه صدایی ست که احساس مرا می خواند
مثل آوازحرا سمت خدا می خواند
چه شگفت است که باران صدا می بارد
واژه در واژه غزل های رها می بارد
واژه هاطعم اهورایی کوثردارد
وحی می بارد وحس خوش باوردارد
باوراین است که تا قافله ها برگردند
واجب اینجاست همه نافله ها برگردند
شد مقدر که رسالت به ولایت برسد
دین شکوفا به درختی که نهایت برسد
دین شکوفا برسد آینه لبریز شود
عشق در ذوق غدیر عاطفه انگیزشود
دستی ازسلسله ی نور به بالا برسد
اوج من کنت به سرشانه ی مولا برسد
هرکه مولای من اویم…و محمد می گفت
نور از نور هرآیینه مجدد می گفت
پیش از این گفت نه یک بار ولی نشنیدند
هر چه با صوت رسا گفت علی، نشنیدند
ولی امروز غدیر است و شنیدن جاریست
همه جا زمزمه ی روشن دیدن جاریست
و شنیدیم نبی گفت علی تان مولاست
و پس از این نفس سبز ولی تان مولاست
یازده مرتبه این نور سفر خواهد کرد
نسل ها را نفسی تازه خبر خواهد کرد
که غدیر آمد تا جاری کوثر باشد
چهارده آینه گسترده ی باور باشد
باور این است که هر لحظه ولایت با ماست
از غدیری که نفس های هدایت با ماست
باز ای همنفسان حس شکوفا دارم
بویی از پیرهن یوسف زهرا دارم
ناگهان می رسد آن ماه که هستی با اوست
خم سربسته ی راز است که مستی با اوست
مست مهدی شده ام ساز سکوتی بزنید
در غدیری که شکوفاست قنوتی بزنید
خلیل عمرانی
********************
چو شهر علم نبی گشت در علی بشود
بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود
غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین
پیمبر آمده از هر نظر علی بشود
خدا شود به خداونداگر که یک پله
از این که هست علی بیشتر علی بشود
چه محشری شده برپا به روی بار شتر
حساب کن که نبی ضرب در علی بشود
در این معادله اصلا درست هم این است
خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود
نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است
قرار بود دعای سفر علی بشود
تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم
نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود
چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر
فرار هست فقط یک نفر علی بشود
به غیر فاطمه آن هم نه درتمام جهات
نمی شود که کسی این قدر علی بشود
فقط برای حسین است این فضلیت که:
پدر علی و هرآنچه پسر علی بشود
نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا
حسین تر شود عباس تر:علی بشود
چه در زمان نبی و چه در دل محراب
همیشه باعث شق القمر علی بشود
مهدی رحیمی
********************
این صدای گرد و خاک بال کیست؟
این تلاطم های موج یال کیست؟
اولین بار است میخواند سرود
آخرین بار است می آید فرود
آمد و شوقی شد و در سینه ریخت
برسرم بارانی از آئینه ریخت
بند تسبیحم برایش دانه شد
مسجد قلبم کبوترخانه شد
آیه ای آورده سنگین و ثـقیل
زیر این آیه تلف شد جبرئیل
آیه ای از حضرت قدوس خم
شیعیان ، الیوم اکملت لکم
آیه ای آورد و خود پرواز کرد
باب عشق و عاشقی را باز کرد
آیه اش ظرفیت سی جزء بود
وه که هم اعجاز وهم ایجاز کرد
میشود با گفتن یک واژه اش
یکصدو ده مرتبه اعجاز کرد
میشود با خواندنش جبریل شد
سینه ی هفت آسمان را باز کرد
گفت باید از همین ساعت به بعد
روز را با یا علی آغاز کرد
گفت و گفت و گفت از حمد خدا
با عبارات و اشاراتی رسا
گفت حمد آن که باران آفرید
از کویر و ابرها نان آفرید
استجابت را شبیه آب کرد
آه را از پشت طوفان آفرید
شیعه ی خورشید ، یعنی ذره را
آفرید اما فراوان آفرید
از نکاح اسم رحمن و رحیم
طفل اقیانوس امکان آفرید
بعد از آن که شانه ای بر باد داد
حال دریا را پریشان آفرید
خود نمایی کرد بر جن و ملک
حیدری از جنس انسان آفرید
سایه را دنباله ی خورشید کرد
نور را بر ذره ها تأکید کرد
گفت زین پس هر کسی دارد نیاز
سوی حیدر پهن سازد جانماز
هر که را من قبله بودم تا به حال
کعبه اش باشد علی ، تم المقال
ابن که دستم منبر دستش شده
این که جبرائیل هم مستش شده
روی این آئینه حق تابیده است
عکس تجریدی خود را دیده است
حرف حق را می زند آئینه وش
با لب شمشیر تیز و مخلصش
دستهایش بوی خیبر میدهد
خستگی را از همه پر میدهد
منبری از خطبه های ناب خواند
در غدیر اسم علی را آب خواند
السلام ای آب دریای صمد
ای زلال قل هو الله احد
ای که میگردی شبیه انبیا
بر هدایت کردن قومت بیا
ای رسول مردم آئینه ها
بعثت غارت، حرای سینه ها
ای به بالای جهاز اشتران
شأن تو بالاست در بالا بمان
از تو میریزد صفات کبریا
ذات تو ممسوس ذات کبریا
نردبان وصف تو بی انتها
پله ی این نردبان سوی خدا
چون تکلم میکنی موسائی ام
تا که خلقم میکنی عیسا ئی ام
جفت دردم کشتی توحن کجاست؟
جسم سردم گرمی روحت کجاست؟
ای مسح دردهای لاعلاج
ما همه دردیم ، ظرف احتیاج
ما همه زخم یتیم کوچکیم
کن مدارا با همه ، ما کودکیم
ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم
حاجیان فصل تندیس توأئیم
کوچه را میگردی و طی میکنی
کوزه را ظرفیت می میکنی
روی دوشت کیسه ی خرما و نان
میروی در کوچه ها دامن کشان
کیسه نه دل میبری بر روی دوش
شیعه هستم شیعه ی خرما فروش
ای سفیدی ای کبودی ای بنفش
ای به چشم پای سلمان ، جای کفش
ای به هر گام تو صدها التماس
کیسه بر دوش سحر ای ناشناس
ما همه مدیون شمشیر توئیم
تشنه ی نان جو و شیر توئیم
در پی گنجیم ما را راه بر
با خودت تا اشتهای چاه بر
رضا جعفری
**********************************
سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته
میسوزم از این عشق چو اسفند برشته
با جوهر اشک و قلم بال فرشته
بر لوح دل خسته ام این جمله نوشته:
جز مهر علی در دل من خانه ندارد
“کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد”
ما از می مرد افکن این میکده مستیم
شادیم که پیمانه و پیمان نشکستم
تا عشق علی هست در این میکده هستیم
پس خورده نگیرید که ما باده پرستیم
هشدار که نوشیدن این باده مجاز است
“المنت لله که در میکده باز است”
فهمیدم از این راز که در کعبه شکاف است
هرجا که بود نام یدالله مطاف است
این گفته نه بیهوده و این دم نه گزاف است
در روز جزا شیعهات از نار معاف است
چون غیر علی در دو جهان هیچ ندیدند
“مردان خدا پرده ی پندار دریدند”
تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره
شد پاک از این خاک گناهان کبیره
زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره
شد ثابت و سیار در اوصاف تو خیره
جز ساقی کوثر ز کسی جام نگیریم
“ما زنده به آنیم که آرام نگیریم”
زان باده که در روز غدیریه به خم بود
پیدای تو شد هر که در آن حادثه گم بود
فریاد ملائک بابی انت و ام بود
زان راز که در آیه اکملت لکم بود
بیتی است امامت در این خانه تویی تو
امروز امیر در میخانه تویی تو
آن بازوی خیبر شکنش رفت چو بالا
با دست شریف پدر ام ابیها
دادند دو دریا چو به هم دست تولا
شد ولوله و غلغله در عرش معلا
گفتند ملائک همگی عید مبارک
این عید به هر پیرو توحید مبارک
ای عقل در اوصاف تو حیران و مردد
وصف تو نگنجیده به هفتاد مجلد
عالم همه گم گشته آن موی مجعد
محبوب ابوالقاسم محمود محمد
نامش همه جا هست بگویید کجا نیست
“کس نیست که آشفته آن زلف دوتا نیست”
هرکس که ز حب تو به لب ناد علی داشت
در جام دل خویش صفایی ازلی داشت
آسودگی از شرک خفی شرک جلی داشت
گمراه نگردید هر آن کس که ولی داشت
از نام علی کاخ ستم در خطر افتاد
“با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد”
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
یعنی هدف از عالم موجود علی بود
تسکین دل آدم و داود علی بود
از آیه انفاق چو مقصود علی بود
ای محو جمال تو صاحب خانه
“مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه”
ای کاش شود میثم و سلمان تو باشم
تا روز جزا دست به دامان تو باشم
در هردوجهان ریزه خور خوان تو باشم
کافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم
کردیم نثار قدم تو دل و دین را
“تقدیم کردیم همان را و همین را”
افسوس که با نام تو کردند خرافات
در دایره تنگ جنایات و مکافات
یک عده پی شطح و گروهی پی طامات
در کاخ نشستند به عنوان خرابات
ما با تو نشستیم و از این قوم بریدیم
“ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم”
عباس احمدی
**************************
جواد پرچمی
مینویسم غدیر از اول
از سراج المنیر از اول
تو همان مستجار هستی و من
من همان مستجیر از اول
دل به بیگانه ای نبستم من
بر تو بودم اسیر از اول
پدر خاک حضرت افلاک
همنشین فقیر از اول
سفره ی تو ندید عمری جز
نمک و نان و شیر از اول
از تو من را گناه دورم کرد
دست من را بگیر از اول
گرچه روز غدیر امضا شد
بودی آقا امیر از اول
با ولای توام تا آخر
همه پای توام تا آخر
می شود غرق آفتاب شدن
سر به یک ثانیه شراب شدن
صد و ده سال از شراب نجف
میشود خورد تا خراب شدن
بس که بخشیدی از کرم چه کنم ؟
ما به غیر از خجالت آب شدن
ما نداریم حاجتی غیر از
خاک نعلین بوتراب شدن
در دعاهای ما بحق علی است
شرط اصلی مستجاب شدن
چون غدیر است یا علی صد و ده
لعنت ما برای سیصد و ده
ای یدالله فوق ایدیهم
اسد الله فوق ایدیهم
در قنوت شبت خدا می گفت
دست دلخواه فوق ایدیهم
روی دست پیمبری یعنی
ولی الله فوق ایدیهم
چشم بد دور از تو می ماند
فاطمه وان یکاد می خواند
پَر مهیاست بام می خواهند
این خلایق امام می خواهند
روی بال پیمبر باران
دست ها التیام می خواهند
قرن ها میشود تمام بشر
از ولایت پیام می خواهند
این جماعت کنار ایوانت
یک جواب سلام می خواهند
پس مزن گوشه ای مرا آقا
که سلاطین غلام می خواهند
بیت ها در غدیر بی تابند
همه ختم الکلام می خواهند
**
پای عشقت جگر تراشیدن
بعد از احرام سر تراشیدن
ما همه محرم توایم آقا
کعبه را با نظر تراشیدن
دل ما با ولا درست شده
دل نگو که گوهر تراشیدن
دو علی در میان صورت من
با تمام هنر تراشیدن
یک شبه جبرییل می سازد
دست تو وقت پر تراشیدن
خاک ما از نجف سرشته شده
نوکرت جان به کف سرشته شده
سجده ی بی شمار می کردی
تا سحر ذکر یار می کردی
تو امیر دو عالمی به تنت
جامه ی وصله دار می کردی
بانی سفره های افلاکی
نان جو اختیار می کردی
خانه ات ساده بود مثل خودت
از تجمل فرار می کردی
تا به زهرا سلام می دادی
دل او را بهار می کردی
او به تو افتخار می کرد و
تو به او افتخار می کردی
السلام ای امام آقا جان
یا ابانا سلام بابا جان
ما همه در حرم بزرگ شدیم
با ولا مرد و زن بزرگ شدیم
اگر امروز آبرو داریم
با علی داشتن بزرگ شدیم
وطن ما نجف بود اینجا
همه دور از وطن بزرگ شدیم
ذره اما به یمن نوکریت
بین هر انجمن بزرگ شدیم
ما قبیله قبیله نسل به نسل
بین سینه زدن بزرگ شدیم
با غلامی خانواده ی تو
با حسین و حسن بزرگ شدیم
جواد پرچمی
***************************
نو بهاری که زمین تشنه دیدار شماست
زرد را سبز نمودن حیطه کار شماست
عقل درمانده و ادراک نمیفهمدتان
کار عشق است که تمّار سر دار شماست
این فقط از پس چون توست که بر می آید
صفی از لیلی و مجنون که گرفتار شماست
از همان پیرزن آموخته ام یوسف را
هرکسی که نخ اگر داشت… خریدار شماست
از اضافه گِلتان بود که انسان شده ایم
همه مدیون شماییم مسلمان شده ایم
ای که لب تشنه تان ذائقه باران ها
ای مسلمان شده از درک شما سلمان ها
یک طرف حضرت قرآن و هدایت گری ات
آن طرف سر ببر از جهل ابوسفیان ها
غیرتان هیچ کسی نیست عنایت بکند
این چنین سفره گسترده بر این مهمان ها
همه از نان جوی سفره تان سیر شدند
سر دوش و دل شب در دهن طفلان…ها
ها خداییش به ایتام پدر یعنی این
ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بشر یعنی این
با صدای تو خدا مدحیه خوانی می کرد
پرده بردار شد و عشق عیانی می کرد
چشم پراشک و دلی شوق زده در آتش
آب با آتش عشق تو تبانی می کرد
شوق دیدار تو باعث شده که ماهی در
آسمان حرمت چشم چرانی می کرد
نفست باد صبا شد همه جا مشک فشاند
پیر هم از نفس عشق جوانی می کرد
کعبه را چاک زدی و به زمین خندیدی
تو گلی بودی که از دل حق روییدی
گفت که روز جزا منکر دین می افتد
آنکه روحش نشده با تو عجین می افتد
مفتی و عالم و هرکس که علی را نشناخت
جای مُهرم که اگر داشت یقین می افتد
سنت واقعی و بنیه اسلام علی است
چون نفهمید اگر چله نشین، می افتد
او یدالله است که دنیاست به زیر دستش
دست خود را بکشد حتم، زمین می افتد
قسم نون و قلم خورد خدا که شعرا
هر که از او نسراییده جزا، واویلا
شأنتان نیست که بر روی زمین ها باشی
باید از عرش خدا شاهد اینجا باشی
شب معراج که جبریل پرش سوخت شما
هم تراز نبی و عرش معلّی باشی
پس سزاوار شما بود که در روز غدیر
دست در دست رسول آن همه بالا باشی
این همه اوج نیاز است که تنها نشوی
بی سبب نیست که تو همسر زهرا باشی
اوج ایمان و یقینی که به ما راه شدی
أشهد أنّ علیّا ولیّ الله شدی
پر پرواز رساندند کبوتر باشیم
دشمن هرچه که بدخواه پیمبر باشیم
بعد پیغمبر علیٌّ ولیّ اله یعنی
دشمن دشمن پیغمبر و حیدر باشیم
شکر لِلّه خود حق خواست که با مِهر علی
از همان نطفه مان پاک و مطهر باشیم
مُهر تأییدیه حضرت زهرا داریم
ما اگر مست می ساقی کوثر باشیم
ما نبودیم اگر عشق تو در کار نبود
ما نبودیم اگر حیدر کرّار نبود
نوکر نوکر اولاد و تبارت آمد
خاک پای تو در صحن غبارت آمد
این گدا را بپذیر حضرت آقا شاید
گه گداری دل ما نیز به کارت آمد
بگذارید که پایان نجفت باشد چون
آخرین خسته پی قول و قرارت آمد
تا شما مظهر عشقید نباید ترسید
آن که عاشق شده، از مرگ نخواهد ترسید
مجتبی فلاح نیا
**********************
گرفته یا علی لبهای ما را
ندارد هیچ کس مولای ما را
اگر می شد غزل می گفتم اما
«دوبیتی» بسته دست و پای ما را
**
من آوای جلی را دوست دارم
دعای «ینجلی »را دوست دارم
«دوبیتی» جا ندارد تا بگویم
چقدر آقا علی را دوست دارم
**
خدا نام ولی را برد بالا
پیام ینجلی را برد بالا
تمام دست ها بودند آنجا
ولی دست علی را برد بالا
**
خدایا ذکر مان را یا علی کن
سرود بکرمان را یا علی کن
غم امروز و فردا خوردنی نیست
تمام فکرمان را یا علی کن
**
جهان مثل علی مولا ندارد
علیّ عالی اعلا ندارد
خدا گفتن به او کفر است اما
خدامی داند او همتا ندارد
**
به هر جا رفت دل حرف از علی بود
که قبل از آب و گل حرف از علی بود
از آن روزی که آدم شعر می گفت
مفاعیلن فَعِل حرف ازعلی بود
**
به بام کعبه بانگ یا علی بود
امام بت شکن مولا علی بود
همان بت هم که یک روزی خدا بود
دلش خوش بود یکجا با علی بود
مهدی صفی یاری
*********************
دلم با یا علی هر بار جانی تازه میگیرد
کتاب عشق با نام علی شیرازه میگیرد
من از “الیوم اکملت لکم” اینگونه فهمیدم
خدا با مهر او دین مرا اندازه میگیرد
زمین خرسند از گمنامی ما میشود باشد
که در اوج فلک مداح او آوازه میگیرد
جهان هر چند جولانگاه خصم مرتضی باشد
خدا اما گلویش را درِ دروازه میگیرد
علی میگویم و هر لحظه از این عشق سرشارم
دلم با یا علی هر بار جانی تازه میگیرد
حسن کردی
پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 277