میثم مؤمنی نژاد:
رواق اینجا رواق آنجا شکفته عطر شب بوها
همه آئینه ها بر کف چراغی رنگ جادوها
کشیده آسمان دستی بر آن دیوار فیروزه
که سرشار است از گل ها و پرواز پرستوها
به جای در زدن تنها کلید بوسه ای کافی است
که بگشوده است این درها چو رخسار پری روها
صدای آبشار از حنجر گلدسته می بارد
که دریایی کند طوفان ز حق حق ها و هوهو ها
نسیمی می وزد آرام در خواب کبوترها
هیاهو می دود از شوق مثل بچه آهوها
اگر چه میوۀ ممنوعه را … اما خدا بخشید
بیائید ای بنی آدم بهشتی هست این سوها
میثم مؤمنی نژاد
*****************************
مجید تال:
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام
کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها
ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم
مست از آنیم که از باده به خُم آمده ایم
ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم
یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست
پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است
چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است
مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد
با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن…
یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم
تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی
قول دادی به همه پس به خدا می آیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی
مجید تال
*****************************
مهدی نظری
باز در عرش خدا ولوله برپاشده است
دری از عرش به سمت دل ما واشده است
ازدحام است درِبیت امام هفتم
جن و انس و ملک آنجاست چه غوغا شده است
همگی با دلتان راهی آنجابشوید
همه تبریک بگویید که بابا شده است
آنکه عالم همگی محو جمالش هستند
به رخ گل پسرش محو تماشا شده است
آمده آنکه نوشتند شبیه زهرا
پاره جان و تن حضرت طاها شده است
پسر حضرت موسی به جهان آمده و
پارکابش همه جا حضرت عیسی شده است
السلام ای همه جا حضرت خورشید شده
روز میلاد تو در هر دو جهان عید شده
با تو هر روز خراسان به خودش می بالد
نه خراسان همه ایران به خودش می بالد
نه خراسان و نه ایران به خداوند قسم
همه عالم امکان به خودش می بالد
چونکه روی لب تو لحظه به لحظه جاریست
ثانیه ثانیه قرآن به خودش می بالد
منتسب بر تو شده گنبد و ایوان طلا
این شده گنبد تابان به خودش می بالد
من قسم می خورم این واژه برازنده توست
با شما واژه سلطان به خودش می بالد
چونکه درگوشه ایوان تو جا خوش کرده
برسرخوان تو مهمان به خودش می بالد
یوسفان در دو سرا محو رخ ماه تو اند
پادشاهان جهان بنده درگاه تو اند
سجده در گوشه ایوان طلایی عشق است
نوکری بر سرکوی تو خدایی عشق است
هر کسی عاشق پابوسی لیلای خود است
در دم مرگ کنارم تو بیایی عشق است
ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش
اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است
تا ابد قبله نمای دل من سمت شماست
اینکه در کشور ما قبله نمایی عشق است
همه عرش و زمین را به گدایی بدهند
باز می گوید از این خانه گدایی عشق است
کعبه و کرب و بلا هر یکشان عرش خداست
اینکه هم کعبه و هم کرببلایی عشق است
ای که در کشور ما عرش معلا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
ای که در چهره خود شمس منور داری
در شجرنامه خود نام پیمبر داری
نوه صادقی و ذریه شیرخدا
خوش به حال تو که چون فاطمه مادر داری
فرصت جنگ نشد تا که بفهمند همه
تو به بازوی خودت قدرت حیدر داری
همه در صحن تو مشغول به کاری هستند
چقدر دور وبرت خادم ونوکر داری
چه بزرگان که میان حرمت خاک شدند
توخودت ماهی و دور و برت اختر داری
با جوادت برو در سوریه زینب تنهاست
تو حسین ابن علی هستی و اکبرداری
تیغ بردار و پناه حرم زینب شو
ماسپاهیم و تو صاحب علم زینب شو
تو خودت بر سر دوشت علمش را داری
در دلت روضه ی آن قد خمش را داری
گرچه در کشور ما از حرم او دوری
از همین دور هوای حرمش راداری
بارها سوریه رفتی به طواف حرمش
حتم دارم که غبار قدمش را داری
بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود
به گمانم که تو در سینه غمش راداری
بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند
مطمئنم که تو در سینه دمش را داری
بنویس عمه من خود سپرمولا بود
بنویس از ته دل، تو قلمش راداری
بنویس عمه ما مثل دری در صدف است
هر که توهین بکند با خود مولا طرف است
مهدی نظری
***********************************
رحمان نوازنی
چه رودها که شب و روز عازم سفرند
به دست بوسی دریا همیشه مفتخرند
به نام رازق نان و رطب ملائکه هم
نشسته اند که از سفره تو نان ببرند
دعای خیر تو پشت تمام انسانهاست
کبوتران دعایت همیشه در سفرند
چه آهوان سپیدی که در حیاط حرم
به عشق صید نگاهت نشسته پشت درند
در این حیاط که عالم هبوط می کند و
مقدرات از این آستانه می گذرند
چقدر گل به کفم دادی و نفهمیدم
فرشته های حرم گلفروش رهگذرند
تو باغبان شجرهای طیبه هستی
که شیعیان شما میوه های این شجرند
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
و کاسه های طلائی که آب می نوشند
به اعتقاد شفا آفتاب می نوشند
به چشمشان دو پیاله سلام می ریزند
و از تبسم آقا سلام می نوشند
در این حرم همه پاکند مثل روزی که
بدون هیچ گناهی ثواب می نوشند
و اشک های دم در اگر سرازیرند
از آسمان نگاهش شراب می نوشند
از این مشبکه هایی که شکل کندویند
موحدان چه عسلهای ناب می نوشند
پس از زیارت شبهای ماه می خوابند
و از خیال خوشش توی خواب می نوشند
شب وداع زیارت چنان زمین گیرند
که در فراق حرم التهاب می نوشند
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
و از طلوع مدینه که صبح ایل شدی
به سمت مشرق اقوام ما گسیل شدی
تنور دهکده هامان دوباره گل دادند
به شوق اینکه در این سرزمین خلیل شدی
دو باره آمدی و مهربان تر از موسی
عصای معجزه ساکنان نیل شدی
و سنگ سرمه خاک تو را به دیده کشید
که جلوه کردی و فیروزه اصیل شدی
به شهر طوسی ما رنگ سبز عشق زدی
و مرهم دل خاکستری ایل شدی
به چشم عشق به چشم تمام آینه ها
همینکه آمده ای بهترین دلیل شدی
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
زمین به خاک نشسته است آسمانش را
که باز پر کنی از عشق استکانش را
در انتظار هوای نسیم مشهد بود
اگر که نوح برافراشت بادبانش را
بخوان زیارت نامه در امتداد کلیم
که باز کرده در اینجا خدا بیانش را
بدون تکیه به لطف عصای خود موسا
نشسته تا که بگیری تو بازوانش را
گرفته بال فرشته به چشم زائر تو
که شسته است گناهان بیکرانش را
کبوترانه بپر مثل آن مسیحی که
عروج کرده بلندای آسمانش را
و جبرئیل نشسته است روی گلدسته
که سر دهد به حرم نغمه اذانش را
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
به شوق صید شما می دوند آهوها
به پیش چشم شما و کمان ابروها
و در مسیر عبورت به خاک افتادند
به شوق آمدن تو از آن فراسوها
رواق های حرم هر کدام غار حراست
قیامتی است در این گوشه گوشه پستوها
چه سالها که ملائک به شوق گوشه نگاه
کنار چشم شما می زنند اردوها
چه کرده ای که زنان طلاپرست آقا
به پای مرقد تو ریختند النگوها
چه کرده ای که در این صحن ؛ قله های جهان
زمین زدند به پا بوسی تو زانوها
برای اینکه کبوتر شوند در حرمت
پریده اند به سوی حرم پرستو ها
سحر به سوی خراسان بلیط می خواهم
شب تولد تو با قطار شب بوها
شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد
رحمان نوازنی
***********************************
محمود ژولیده
دل اگر دیده به دلدار نبندد چه کند
دیده گر از کرمت بار نبندد چه کند
تا دل سوخته را مثل تو دلداری هست
دل اگر دیده ز اغیار نبندد چه کند
دارد آن خاک وجوبت که ندارد کعبه
زائر این حرز به دیوار نبندد چه کند
دل ز عالم به خدا حُجب نگاهت ببرد
مِهرت آیینه به رخسار نبندد چه کند
دلبری چون تو که دلهاست گرفتار غمش
چشم بر چشم گرفتار نبندد چه کند
کیست شایسته مدح قد سرو تو رضا
دل دخیل قدم یار نبندد چه کند
سائلت وقت عبور تو ز بازار نظر
راه با چشم خریدار نبندد چه کند
تو رضایی و خدا روح رضامندی تو
می سزد سجده به اسماء خداوندی تو
ای همه عالم امکان شده سرگردانت
وی سر خان ولای تو همه مهمانت
همه افلاک به زیر قدمت ریگ رَهَند
همۀ کون و مکان ریزه خور دستانت
پلک مستانه چو بر هم بنهی شب گردد
دیده چون باز کنی روز شود حیرانت
سایه بر سر فکن ای دوده زهرا و علی
دودمان تو نظر دوخته بر چشمانت
پاره جان پدر کوثر ثانی رسول
مادرت محو ز بر داشتن قرآنت
چون به توحید گشودی لب شیرینت را
مَلَک از هر سخنت بُرد دُر غلطانت
انبیاء کارگذار ره نورانی تو
پاسبانان مقرب همگی دربانت
تو رضایی و خدا روح رضامندی تو
می سزد سجده به اسماء خداوندی تو
گرچه گشتیم سخن ساز نگفتیم از تو
هر چه گفتیم سخن باز نگفتیم از تو
آری از هر دری آوای غزل سر دادیم
ای غَمَت جاذبه پرداز نگفتیم از تو
از دم عیسی مریم همه دم دم زده ایم
ای مسیحای بشر ساز نگفتیم از تو
سخن از کشف و کرامات بزرگان گفتیم
ای همه عمر تو اعجاز نگفتیم از تو
گر تویی ضامن آهو و شفا بخش مریض
کیست طاغوت برانداز نگفتیم از تو
تو ولیعهد همه آل رسول اللهی
گر چه سلطان سرافراز نگفتیم از تو
تو رضایی و خدا روح رضامندی تو
می سزد سجده به اسماء خداوندی تو
ای همه مُلک جهان بر تو خراسان آقا
ذره خورشید شود نرد تو آسان آقا
آشنایان اگر ای یار تو را نشناسند
می شناسند تو را چهره شناسان آقا
گر همه عالم و آدم ز رهت برگردند
تا خدا هست دلت نیست هراسان آقا
قدر لطف تو اگر خلق ندانند بد است
ای دعاگوی همه نیک سپاسان آقا
حیف اگر رنگ مناجات نگیریم از تو
که تو دوری کنی از سست حواسان آقا
میزبان داری اشرار ز اخلاق تو نیست
می نشینی به بَر کهنه لباسان آقا
هر گَه از کرب و بلا دور بمانی یعنی
کربلای دل ما هست خراسان آقا
تو رضایی و خدا روح رضامندی تو
می سزد سجده به اسماء خداوندی تو
محمود ژولیده
***********************************
محمد بیابانی
خواستم تا شبی قلم بزنم
خط سرخی بروی غم بزنم
خواستم تا به یاری خورشید
در سیاهی شب قدم بزنم
تا که مخلوط عشق و عقلم را
باز از نو دوباره هم بزنم
مثل هر بار عشق آمد و من
لاجرم حرف از دلم بزنم
حرف دل حرف عشق حرف رضاست
باید از شاه طوس دم بزنم
با دو بال کبوتری وارم
می پرم تا سری حرم بزنم
می پرم تا به ماورا برسم
به حریمی پر از خدا برسم
باز امشب حرم چراغان است
در و دیوار ریسه بندان است
ابرها را ببین که آمده اند
باز وقت نزول باران است
ظاهرا باز کعبه می سازند
قبله گاهی که در خراسان است
آسمان با ستاره و ماهش
در زمین مدینه مهمان است
جبرئیل از بهشت آمده و
روی دستش گلاب وقرآن است
نجمه او را بغل گرفته ببین
لبش امشب چقدر خندان است
غرق گلبوسه کرد رویش را
میزند شانه باغ مویش را
چون نسیم بهار آمده ای
چقدر با وقار آمده ای
از تنت بوی یاس می آید
ز کدامین دیار آمده ای
گفته بودی مدینه گریه کنند
با دلی بی قرار آمده ای
از دل زائران خسته ی خود
تا بشویی غبار آمده ای
کرده ای پهن دام عشقت را
آخر اینجا چه کار آمده ای
فکرکردی دلم اسیرت نیست
که به قصد شکار آمده ای
من از اول کبوترت بودم
جلد صحن منورت بودم
هر زمان غصه ای عذابم داد
نام تو بردم و شدم دلشاد
میهمان نه که خانه زاد توام
خاکبوس قدیم گوهر شاد
حرم تو فقط خراسان نیست
دل من هم شده رضا آباد
آمدم تا که حرفهایم را
بزنم با تو ، هر چه باداباد
چشم درچشم حلقه های ضریح
دست در دست پنجره فولاد
با دلی غرق خواهش آمده ام
قسمت می دهم به جان جواد
کربلای مرا هم امضا کن
راه آن را بروی من وا کن
مثل ابری به روی ایرانی
مظهر رحمتی ، تو بارانی
غیر رویت کجا طواف کنم
که شما کعبه ی فقیرانی
با تو در آسمان رها هستم
بی توام در قفس چو زندانی
حاجتم را نیامده دادی
حرف دل راچه خوب می دانی
مثل هر بار از دو چشمانم
قصه های نگفته میخوانی
موقع مرگ منتظر هستم
مثل آن پیرمرد سلمانی
لحظه ها را برای آمدنت
می شمارم؛صفای آمدنت
دل من مال توست آقا جان
که به دنبال توست آقا جان
روی آن شاخه های بارورت
میوه ی کال توست آقا جان
یا که در بزمتان عزادار و
یا که خوشحال توست آقاجان
در عزای مصیبت جدت
نخی از شال توست آقا جان
به خدا آرزوی لب هایم
بوسه بر خال توست آقاجان
وقت تحویل سال اگر آیم
سال من سال توست آقاجان
در دلم ابر ماتم آمده است
باز بوی محرم آمده است
کار دل را دوباره در هم کن
سینه را کربلایی از غم کن
ماه ذیقعده و زیارت تو
باز پابوسی ات نصیبم کن
کمی از اشک خود به چشمم ده
دیدگان مرا پر از نم کن
دلمان را بگیر، دست خودت
فقط آماده ی محرم کن
چایی روضه هایمان را با
کوثر اشک فاطمه دم کن
بهر شب های ماه ماتممان
مجلس روضه ای فراهم کن
این دل تنگم عقده ها دارد
گوییا میل کربلا دارد
محمد بیابانی
*****************************
پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 371