محمد عابدینی
از عــرش خـــدا صــــدای پـــا مــی آیــد
بــی پــرده تــر از پـیـش خـدا مــی آیــد
گـر خـوب بـه قـلـب مـن تـوجـه بـکـنـیـد
از سـینه صدای یـا رضــا مــی آیــد
********************************
مهدی نظری
باز در عرش خدا ولوله بر پا شده است
دری از عرش به سمت دل ما وا شده است
ازدحام است درِ بیت امام هفتم
جن و انس و ملك آنجاست چه غوغا شده است
همگی با دلتان راهی آنجا بشوید
همه تبریك بگویید كه بابا شده است
آنكه عالم همگی محو جمالش هستند
به رخ گل پسرش محو تماشا شده است
آمده آنكه نوشتند شبیه زهرا
پارۀ جان و تن حضرت طاها شده است
پسر حضرت موسی به جهان آمده و
پا ركابش همه جا حضرت عیسی شده است
السلام ای همه جا حضرت خورشید شده
روز میلاد تو در هر دو جهان عید شده
با تو هر روز خراسان به خودش می بالد
نه خراسان همه ایران به خودش می بالد
نه خراسان و نه ایران به خداوند قسم
همۀ عالم امكان به خودش می بالد
چونكه روی لب تو لحظه به لحظه جاریست
ثانیه ثانیه قرآن به خودش می بالد
منتصب بر تو شده گنبد و ایوان طلا
این شده گنبد تابان به خودش می بالد
من قسم می خورم این واژه برازندۀ توست
با شما واژۀ سلطان به خودش می بالد
چونكه در گوشۀ ایوان تو جا خوش كرده
بر سر خوان تو مهمان به خودش می بالد
یوسفان در دو سرا محو رخ ماه توأند
پادشاهان جهان بندۀ درگاه توأند
سجده در گوشۀ ایوان طلایی عشق است
نوكری بر سر كوی تو خدایی عشق است
هر كسی عاشق پابوسی لیلای خود است
در دم مرگ كنارم تو بیایی عشق است
ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش
اینكه در روز جزا ضامن مایی عشق است
تا ابد قبله نمای دل من سمت شماست
اینكه در كشور ما قبله نمایی عشق است
همۀ عرش و زمین را به گدایی بدهند!
باز می گوید از این خانه گدایی عشق است
كعبه و كرب و بلا هر یكشان عرش خداست
اینكه هم كعبه و هم كرب و بلایی عشق است
ای كه در كشور ما عرش معلا داری
آنچه خوبان همه دارند تو یك جا داری
ای كه در چهرۀ خود شمس منور داری
در شجرنامۀ خود نام پیمبر داری
نوۀ صادقی و ذریۀ شیر خدا
خوش به حال تو كه چون فاطمه مادر داری
فرصت جنگ نشد تا كه بفهمند همه
تو به بازوی خودت قدرت حیدر داری
همه در صحن تو مشغول به کاری هستند
چقدر دور و برت خادم و نوكر داری
چه بزرگان كه میان حرمت خاك شدند
تو خودت ماهی و دور و برت اختر داری
با جوادت برو در سوریه زینب تنهاست
تو حسین ابن علی هستی و اكبر داری
تیغ بردار و پناه حرم زینب شو
ما سپاهیم و تو صاحب علم زینب شو
تو خودت بر سر دوشت علمش را داری
در دلت روضۀ آن قد خمش را داری
گرچه در کشور ما از حرم او دوری
از همین دور هوای حرمش را داری
بارها سوریه رفتی به طواف حرمش
حتم دارم که غبار قدمش را داری
بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود
به گمانم که تو در سینه غمش را داری
بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند
مطمئنم که تو در سینه دمش را داری
بنویس عمۀ من خود سپر مولا بود
بنویس از ته دل، تو قلمش را داری
بنویس عمۀ ما مثل دری در صدف است
هر که توهین بکند با خود مولا طرف است
**********************************
حمید رمی
امشب به روی مأذنه نقاره می زنم
چشمه شدم برای تو فوّاره می زنم
تا صبح، مِی به عشق تو همواره می زنم
طرحی برای این دل آواره می زنم
از سمت نور، رایحه ی یار آمده
غوغای عاشقی ست به میدان رزم عشق
به به از این صلابت و این عزم و جزم عشق
گشتم نگرد نیست نظامی به نظم عشق
برخیز و بی درنگ بیا سمت بزم عشق
دل دل نکن که حضرت دلدار آمده
مستی زِ حد فراتر و باقیست باده ها
پُر از صدای شُرب شراب است جاده ها
گیرند دست رهگذران را فتاده ها
ای تکسوار جاده! نظر بر پیاده ها…
آن کس که خورده بر در و دیوار آمده
امشب شب توسل بر آستان مِی
ساقی گشوده است درِ بوستان مِی
حالا شروع شد به طنین اذان مِی
گردهمایی همه ی دوستان مِی
بر این بساط ، سایه ی گلزار آمده
شاهیم اگر گدای درِ آل حیدریم
دلدادگان خواهر و مست برادریم
تنها دلیل اینکه سرافراز محشریم:
سربازهای خانه ی موسی بن جعفریم
سربازها به دار که سردار آمده
وقتی نگاه ماه به گهواره ات فتاد
از شرم طرح چهره ی تو پای پس نهاد
مجنون شدند عاقل و دیوانه، ابر و باد
حرف جنون زدیم، زلیخا اشاره داد :
یوسف ترین قمر سر بازار آمده
خورشید از نقاب افق جلوه گر شده
این فجر صادق است، کمال سحر شده
خاک عین کیمیاست که وقت نظر شده
پژواک ذوالفقار علی بیشتر شده
چون جلوه ای زِ حیدر کرّار آمده
نور رضا رسید، مسیحا درست شد
دارالشفا زدند، مداوا درست شد
بست و رواق و صحن حرم تا درست شد
مکه، مدینه، عرش معلّا درست شد
یا کربلا دوباره به تکرار آمده
وقتی نگاه می کنم از راه دورتر
چشمم به گنبد تو شود جفت و جور تر
از هر کجا، ضریح شما پر عبورتر
باید صبور باشم، از این هم صبورتر
در این حریم، خیل گرفتار آمده
هر زائری برای زیارت رسیده است
اول هزار مرتبه منّت کشیده است
هرکس که بهر خویش گناه آفریده است
سلطان طوس آبرویش را خریده است
در توبه خانه ی تو گنهکار آمده
هرگاه در هیاهوی حاجت دعا گرفت
فریاد می زدند مریضی شفا گرفت
هرکس که درد داشت، زِ هر جا دوا گرفت
گفتند: از کنار ضریح رضا گرفت
دارو بیار، این همه بیمار آمده
فصل الخطابِ صحبتِ با یار کربلاست
تنها نشانه ی دل بیدار کربلاست
مشهد که می روم دلم انگار کربلاست
زائر شدم زیارتِ این بار کربلاست
در بزمتان اسیر علمدار آمده
******************************************
غلامرضا سازگار
امشب مه ذیقعده خورشید به بر دارد
امشب حرم قرآن آذین دگر دارد
امشب شجر عصمت از نور ثمر دارد
امشب به بغل نجمه تابنده قمر دارد
امشب صدف عترت پاکیزه گهر دارد
امشب خبری تازۀ با خویش سحر دارد
سینا شجر آورده طوبا ثمر آورده
نجمه پسر آورده قرص قمر آورده
ای مرغ سحر اعجاز با حق حق و هو هو کن
از هر دو جهان بگذر در بیت ولا رو کن
صورت متبرّک از خاک سر آن کو کن
گلزار وجودت را خرّم کن و خوشبو کن
با نغمۀ خوش توصیف از ضامن آهو کن
آیینه ی جان روشن با مهر رخ او کن
انوار جلی را بین حسن ازلی را بین
با آل محمّد باش رخسار علی را بین
ای نجمه مبارک باد قرص قمر آوردی
خورشید ولایت را وقت سحر آوردی
یا موسی جعفر را نور بصر آوردی
از دامن ذیقعده ماهی دگر آوردی
انوار الهی را با این پسر آوردی
من هر چه کنم وصفش تو خوب تر آوردی
مرآت جمال حق توحید تمام است این
تا دهر خدا دارد بر خلق امام است این
مدحش سخن قرآن مدّاح خدای او
جنّ و ملک و آدم مرهون عطای او
خورشید جهان آرا خاک پای او
رضوان به درش سائل فردوس گدای او
تسبیح شود تکمیل از فیض دعای او
تهلیل شود مقبول از یمن ولای او
خلق نبوی دارد خوی علوی دارد
هستی ز جمال او نور رضوی دارد
ای سرمۀ حورالعین گرد سُم آهویت
ای ملک دو گیتی پر از بانک هیاهویت
ای درد همه درمان از خاک سر کویت
سی جزو کتاب الله بسم الله ابرویت
جان دو جهان بسته یکسر به سر مویت
تصویر خدا پیدا در آینۀ رویت
تو زادۀ موسایی تو یوسف زهرایی
والنّجمی والشّمسی، یاسینی و طاهایی
کی جز تو جا سه آید بر دیدن زوّارش
کی جز تو بگیرد دست از عبد گرفتارش
کی جز تو گدا جو شد پیوسته به دربارش
کی جز تو بود دائم احسان و کرم کارش
کی جز تو کرم کرده بر دشمن خونخوارش
کی جز تو نهد صورت جبریل بدیوارش
این ناله و آه ما این بار گناه ما
این روی سیاه ما الغوث پناه ما
توحید، ولایت، دین، ایمان، به تو می نازد
تورات، زبور، انجیل، قرآن، بتو می نازد
جود و کرم و عفو و غفران بتو می نازد
فضل و شرف و علم و عرفان بتو می نازد
جنّ و ملک و حور و انسان بتو می نازد
بیش از همهای مولا ایران به تو می نازد
هم آینه ی هویی هو مصطفوی رویی
هم مرتضوی خویی هم ضامن آهویی
خورشید کند تعظیم بر گنبد زّرینت
ایمان خدا جویان تکمیل به آئینت
توحید شود توحید از منطق شیرینت
هم دوست به تعظیمت هم خصم به تحسینت
ای گردن نقش شیر در حلقۀ تمکینت
ما را مفکن مولا از چشم خدا بینت
ما و کرمت مولا خاک قدمت مولا
ظلّ علمت مولا طوف حرمت مولا
ای روح اجابتها نقش در و دیوارت
بال و پر حورالعین فرش ره زوّارت
صد یوسف کنعانی آواره به بازارت
با رشتۀ جان و دل گردیده خریدارت
تو مظهر عفو حق من عبد گنهکارت
مرگ است به من شیرین با لحظۀ دیدارت
گر خارم و گر پستم دل بر کرمت بستم
مسکین درت هستم کوتاه مکن دستم
هر کس به کسی نازد ما نیز رضا داریم
این فیض ولایت را از لطف خدا داریم
هم دامن آلوده هم اشک رجا داریم
هم پای به گِل مانده هم دست دعا داریم
هر چند گنهکاریم در کوی تو جا داریم
دوزخ چه کند با ما جایی که تو داریم
«میثم» به ثنای تو مرهون عطای تو
ای جان به فدای تو ماییم ولای تو
**************************************
علی اکبر لطیفیان
تا خدا و دم خدایی توست معجزات امام رضایی توست
یا امام الرئوف، یا سلطان شغل ایرانیان گدایی توست
تیغ ابروت کشته می طلبد سر ما را بزن هوایی توست
ازدحامی که این حرم دارد از وفور گره گشایی توست
دادن برگه ی امان النّار گوشه ای از هنرنمایی توست
آنچه ما را کبوترت کرده هنر گنبد طلایی توست
گرچه دعبل نمی شوم اما افتخارم غزلسرایی توست
سائلی پشت این درم عشق است گوشه ی کنج این حرم عشق است
به بد و خوب عنایتی داری بین دستت چه رحمتی داری
همه جا صحبت تو پیچیده چه رئوفی چه رأفتی داری
چقدر مثل جدّ خود هستی با فقیران چه الفتی داری
بنِشین، از خجالت آب شدم ایستاده! چه عادتی داری!
آنقدر محشری که دور ضریح لحظه لحظه قیامتی داری
هرکه با لهجه ای تو را خوانَد از همه فرقه رعیتی داری
به همه گفته ام امام رضا چه دل با محبتی داری
سرخوش از لطف بی حدت هستم حاجی حجّ مشهدت هستم
می خری هر دل پریشان را بنده ی عاصی و پشیمان را
تو و معصومه خواهرت آقا عزّتی داده اید ایران را
هیچ طعمی ندارد ای آقا مزه ی زعفران و سوهان را
عطر و بوی غذای حضرتی ات در حرم می کشد سلیمان را
هر ملک غبطه می خورد وقت هم غذائیت با غلامان را
رخصتی ده که زائرت باشیم عرفه یا که عید قربان را
با شما رحمت خدایی هست کربلا هم نشد رضایی هست
می نویسم رضا به جای حسین می نویسم رضا رضای حسین
آنقدر حاجت مرا داده تا بِگریَم فقط برای حسین
آمده بین خاک ایران تا همه باشیم خاک پای حسین
هر غریبی که آشنایش شد بیشتر گشته آشنای حسین
دست لطف و دعای بارانش یادگاری است از دعای حسین
شاعری هم نخواست تا باشد دعبلش وقف بچه های حسین
کوله باری پر از سلامش داشت هرکسی رفت کربلای حسین
کاش می شد حبیب او باشم مثل ابن الشبیب او باشم
*******************************************
محمود ژولیده
آسمان وحی را بار دگر جان آمده
الخبر! ای قوم خورشید خراسان آمده
ابر ظلمت پر شد و مهر ولا تابید ناب
ماه هشتم قبلۀ هفتم نمایان آمده
چلچراغ موسیِ جعفر هبوط از عرش کرد
گفت بابایش مرا نور شبستان آمده
حُسن یوسف را بگو او را قیاس از خود مگیر
در حقیقت با رضا یوسف به کنعان آمده
چرخ دوّار ولایت را تکامل بخش اوست
مَسند آل امامت را نگهبان آمده
پنجمین سَرو روان باغ و بستان حسین
کوثر ثانی به رقم خصم قرآن آمده
ترجمان سورۀ والشمس لب ها را گشود
ذاکر تقدیس و تسبیحات سبحان آمده
اشهد ان لا الهَ گفت و الّا الله نیز
با محمد خواند نام اولیاء الله نیز
هرچه وصفش بیشتر آشفته حالان بیشتر
هرچه وصلش پیش تر بشکسته بالان بیشتر
هرکه حبّش نابتر روحش به پیچ و تابتر
هرکجا محراب تر دل های نالان بیشتر
پیچش گیسوی او وقتی نمایان می شود
در شب رؤیایی اَش نازک خیالان بیشتر
هیبت مولایی اَش بنشاند بر لب یا علی
بیت عترت پر شد از حیدر جمالان بیشتر
جلوۀ زهرایی اش رسوا کند خورشید را
با جلال وجه او وجهِ جلالان بیشتر
عالم آل پیمبر شد که شیدایی کند
در نماز عشقِ او احمد وصالان بیشتر
خلقت موسی کجا و زادۀ موسای ما
هست در سینای او موسی خصالان بیشتر
گر بر این تاجِ غلامیِ رضا زیبنده ایم
ما به عشق زادۀ موسی بن جعفر زنده ایم
باد و باران از رضا انوار ایمان از رضا
یاد یاران از رضا یار خراسان از رضا
خطّۀ زر خیز ما ایوان طلای عالم است
مُلک ایران از رضا پیر جماران از رضا
شهد شیرین شهادت را رئوفان ساقی اند
اذن میدان از رضا راه شهیدان از رضا
روزی عشق است تقسیمش به دست بوالحسن
جود و احسان از رضا لطف کریمان از رضا
گفت آن حصن حصین توحید را در من ببین
روح قرآن از رضا الطاف رحمان از رضا
نغمۀ داود از او، نالۀ ایوب از او
موج و طوفان از رضا تخت سلیمان از رضا
با عدالت محوران گو كو عدالت محوری؟
در شعار و در عمل شد عدل و دیوان از رضا
خاک پایش مایۀ اعجاز هر پیغمبر است
امت اسلام را دردانۀ او رهبر است
هر کسی عبد رضا گردد خدایی می شود
هر که از باب الجواد آید رضایی می شود
حرز بالای حریمش هست ستار العیوب
زائرش مدیون آن گنبد طلایی می شود
هرکه بر پای ضریحش زلف می بندد دخیل
از همان درگاه سلطان کربلایی می شود
پنجره فولاد یعنی باب های آسمان
دل که شد بیمار او دارالشفایی می شود
باده های ناب سقّاخانه اش جام طهور
هرکه خاک صحن او شد کیمیایی می شود
نذر گنبد را به صحت کهنه اش هر کس که ریخت
آب و نان سفرۀ او هل اتایی می شود
آنکه اهل خانۀ موسی بن جعفر شد یقین
فاطمه خرسند از این آشنایی می شود
هرکه شد محرم به ابواب حریم احمدی
از دیار حضرت معصومه گردد مشهدی
استقامت چون بنا شد می دهد ایزد کمک
دست استکبار رو شد مصطفی آمد کمک
نقشۀ قرآن ستیزی سوخت دل ها را ولی
با همه مظلومیت قرآن دهد بی حد کمک
خواست با پیغمبر اعظم در افتد دشمنش
امتی بیدار شد این بار شد احمد کمک
شیعه و سنّی به امداد علی همدست شد
جبهۀ مستضعفین در کار دین باشد کمک
دوستدار اهل بیت آزادگان عالمند
اهل بیت مصطفی بر اهل دین دارد کمک
یا لثاراة الحسین! آماده باشِ کامل است
از زمین و آسمان گویا خدا ریزد کمک
در جهان، فریادها الله اكبر می شوند
یوسف زهرا بیا دل ها تو را خواهد کمک
خیز ای امّت ره اسلامیان هم عهدی است
انتقام فاطمه دستور کار مهدی است
**************************************
سید هاشم وفائی
بیـا دوباره مـدینه دلا تمـاشا کن
تجلیـات خدا را بیا تمـاشا کن
فضـا پُراست ز نور وجـود شمس شموس
بـه جلوه جلوۀ او در فضا تماشا کن
فروغ چهرۀ شمس الضحا تماشائی است
به روی دامـن بـدرالـُدجی تماشا کن
شکوفـه بارتـریـن گلُبـن فضیلت را
میـان گلشن سبـز ولا تماشا کن
ملائکی کـه بـه پـابـوس آن امـام همُام
رسیـده اند ز اوج سمـا تماشا کن
برای کام وی، آب فـرات آوردنــد
به یاد صحنـه ای از کـربلا تماشا کن
بخوان« یُطهّـرُ »و آندم شکوه قدرش را
میـان آینـه ی انمّا تمــاشـا کن
بیـا بـه مکتب پُـر شـور علــم و دانش او
به نـور عالـم آل عبـا تماشا کن
حریـم زادۀ موساست این حرم، این جا
هزار جلوه به طور وفـا تمـاشا کن
اگرکه شوق تمـاشا بـه تو عطا کردند
به گوشه گوشۀ صحن و سرا تماشا کن
قـدم به ساحت این کعبـۀ وفا بردار
مقـام و زمــزم و سعی و صفا تماشا کن
نظر به کعبـه نمـودن عبـادتی دارد
بیـا به کعبـۀ اهـل ولا تمـاشا کن
صفای شبنـم و لطف بهــار اگـر خـواهی
به چشم زائر پاک رضـا تماشا کن
حضـور تشنـه لبـان حقیقت دیــن را
کنـار چشمـۀ آب بقـا تمــاشا کن
کبـوتـران دعـاگوی زائرانش را
به روی گنبـد زرد طـلا تماشا کن
بــه پشت پنجـرۀ او هـزار معجـزه را
به روشنـائی آئینـه هــا تمـاشا کن
اگـر کـه دست تهی آمــدی، مـرامش را
در ایـن محیـط سخـا و عطا تماشا کن
اگر چو آینـه هـای حـرم شکسته شدی
درستـی دل خـود را بیـا تمـاشا کن
حریم اوست «وفائی»چو روضة الجنّه
بیـا و ساحت این بـاغ را تماشا کن
بازدیدها: 615