اشعار ویژه ولادت امام حسن عسکری(ع)

خانه / تازه ها / اشعار ویژه ولادت امام حسن عسکری(ع)

هادی فاطمه امروز پسردار شده

خبری آمده که نوبت محشر شده باز
خبری آمده که دوره غم سر شده باز

خبر از معجزه سوره کوثر شده باز
خبری آمده که فاطمه مادر شده باز

روزی اهل زمین رحمت بسیار شده
هادی فاطمه امروز پسردار شده

ای گل حضرت هادی و حُدَیث عرض سلام
ای امام بن امام بن امام بن امام

ای که با یاد تو شد خانه دل ها آرام
دوستی با تو حرام است به اولاد حرام

عشق تو جان به همه مرده دلان می بخشد
به گدای تو خدا کون و مکان می بخشد

تو همان حضرت از عقل فراتر آقا
عالم از مقدم تو گشته منور آقا

حسن دوم زهرایی و حیدر آقا
پدر منتقم آل پیمبر آقا

فارغی از همگان و همگان پابندت
منتقم پروری و مصلح کل فرزندت

سامرای تو سراسر، خود فردوس خداست
سامرای تو نسیمش چه قَدَر روح افزاست

سامرا قبله مقصود تمام فقراست
کعبه و میکده و خانه امّید ماست

باز هم دست تمنا سوی این در داریم
ما هوای حرم سامره در سر داریم

آسمان مثل زمین منتطر فرمانت
برده هوش از همگان معجزه چشمانت

بوسه بر خاک قدومت زده زندانبانت
جان ما چیست مگر تا که شود قربانت

پسر حیدری و حق به تو عزت داده
دشمنت هم به بزرگیت شهادت داده

من همیشه به دعای سحرت محتاجم
سنگ گردیده دلم بر نظرت محتاجم

شده آواره و بر بال و پرت محتاجم
بی پناهم به ظهور پسرت محتاجم

آمدم این شب عیدی بشوم خاک درت
آمدم تا که رفیقم بکنی با پسرت

ما سیاهیم و چو شب در طلب نور توایم
تو سلیمانی و ما ریزه خور مور توایم

ما کجا و تو کجا؟ وصله ناجور توایم
اربعین زائر شش گوشه به دستور توایم

اربعین گفتم و شد مرغ دل از سینه جدا
اربعین گفتم و کردم هوس کرببلا

یاد آن دم که رسیدیم به دلدار بخیر
یاد آن هروله با لشکر زوار بخیر

یاد بین الحرمین و حرم یار بخیر
یاد پابوسی ارباب و علمدار بخیر

اربعین فارغِ از غصه دنیا بودیم
اربعین همسفر زینب کبری بودیم

محمد حسین رحیمیان

امام حسن عسکری

لحظهٔ میلاد تو در سامرا بویِ گلاب

آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب
دست هایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب

باز هم تا ناکجای عرش نورانی شد و
مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب

آنچنان گسترده کردی ساحتِ تفسیر را
در دلت قران ورق خورد و شدی أُمّ ٱلکتاب

در مدینه بودی اما همزمان پیچیده بود
لحظهٔ میلاد تو در سامرا بویِ گلاب

سجدهٔ شکر زمین پاکی به بار آورده بود
آیه آیه می رسید از عسکری انگورِ ناب

عشقِ گندمگونِ عالم! یا أباٱلمهدی(عج) سلام
مجتبایِ ثانیِ حق! حضرت عالیجناب

یازده بار است باران از نگاهم می چکد
کاش می دادی همین امشب سلامم را جواب

در خیالم باز هم پر می کشم تا مرقدت
مرحمت کن باز اسمم را بیاور در حساب

یک حسن(ع) کنج بقیع و یک حسن(ع) در سامرا
هر چه حاجت داشتم آوردم و شد مستجاب!

مرضیه عاطفی

امام حسن عسکری(ع)

از برکات حسن عسکری

سری که سجده کرده بر پای دل
به قصد قربت و تولای دل

با نگه حضرت زهرای دل
آمده تا عالم بالای دل

دیده قد و قامت رعنای دل
بنده شده، بنده آقای دل

گرفته از جنّ و ملک برتری
از برکات حسن عسکری

صورت زیباش، چنان ماهتاب
روز ازل جلوه نمود از نقاب

به باد داد آبروی آفتاب
به زلف خود داد کمی پیچ و تاب

ربود از ملائک احساس خواب
به خواب دلبران خود شد عذاب

روز ازل شد به خدا محشری
از برکات حسن عسکری

از برکاتش دل ما روشن است
از کرمش هر دو سرا روشن است

شمس و قمر، ارض و سما روشن است
خانه کعبه خدا روشن است

چراغ محراب و دعا روشن است
او حسن دوّم دین من است

گشته خدا به دین من مشتری
از برکات حسن عسکری

کیست حسن؟ اسم شب عاشقان
ذکر شریف لب پیغمبران

ابن رضای سوم شیعیان
سیزدهم یوسف زهرا نشان

عشق دل حضرت صاحب زمان
ستاره یازده آسمان

شیعه تو ره به آسمان می بری
از برکات حسن عسکری

ای حَسَنِ حُسنِ جمال نبی
کمال دین حق، کمال نبی

به آسمان ها پر و بال نبی
لعل لبت آب زلال نبی

وصال حضرتت وصال نبی
مثال هیبتت مثال نبی

شعر شده مدیحه دیگری
از برکات حسن عسکری

چه خوش بُود به این سرا سر زدن
کبوتر حرم شدن پر زدن

بر در او آمدن و در زدن
درب خدای ذرّه پرور زدن

باز نشد درب، مکرّر زدن
از عشق او به سیم آخر زدن

حیدری ام، حیدری ام، حیدری
از برکات حسن عسکری

ای حرمت کعبه اهل ولا
کعبه کجا مدفن پاکت کجا

وا أَسَفا دشمن زخم آشنا
هتک نموده است حریم تو را

حال که ناامن شده سامرا
شد حرم مطهّرت قلب ما

به کعبه می کند دلم سروری
از برکات حسن عسکری

امیر عظیمی

میلاد امام حسن عسکری(ع)

نسیم مهدی آل محمّد آمد

بر آخر الف قامت تو مَد آمد
بلند خنده بزن آن بلند قد آمد

کتاب اشک گرفتم به دست خود اما
تفٲلی زدم امشب به گریه،بد آمد

به جوش آمده امشب دل خدا قُل قُل
نگو مُفسر قفل هو الٲحد آمد

چقدر خوشه انگور عسکری از شوق
ز چشم های مدینه سبد سبد آمد

مدینه پشت در خانه تو دَق الباب
نکرد،با بغلی هیزم و لگد آمد

برای تهنیت و شادی دل زهرا
فدک به دست خودش داشت یک سند، آمد

نجف به سمت تو با سنگ دُرِّ مودارش
برای اینکه دل سنگ وا شود آمد

گرفت کرببلا رود را در آغوشش
خراب و خسته و ویران به جزر و مد آمد

به سمت خانه تو کاظمین دلواپس
گشود بند ز پا سیزده عدد،آمد

گرفته بود به منقار خویش مشهد را
کبوتری که به سمت تو بال زد،آمد

چقدر زنده که از گریه شما مردند
چقدر مرده که با گریه از لحد آمد

پس از تو هر که گفته ست سیزده نحس است
به حکم عشق بر او شصت و چند حد آمد

همین که پلک تو وا شد به سمت مشتاقان
نسیم مهدی آل محمّد آمد

مهدی رحیمی زمستان

میلاد امام حسن عسکری(ع)

به روی بال ملائک

به روی بال ملائک سوار می آید
برای آمدنِ آن سوار، می آید

بگو به لب که برای گرفتن حاجت
چقدر یا حسن امشب به کار می آید

به غیر اینکه به اذکار یار مجبوریم
چه کاری از من و از اختیار می آید

چقدر روی تو بر آسمان سامرّا
شبیه ماه به شب های تار می آید

خیال وصل تو تنها برای سامرّاست
که با مدینه سر تو کنار می آید

برای خاطر فرزند خویش می آیی
شبیه شیر که شب از شکار می آید

بگو به منتظران پِلک را غلاف کنند
یگانه مُنتَظِرِ انتظار می آید

مِیِ تو چیست که نوشید هر که از صحنت
خُمار می رود از تو خُمار می آید

شبیه دور حرم در زیارت ارباب
به زائران تو پس کِی فشار می آید؟

حسین آمده یک بار، چیست غیر کَرَم
دلیل این که حسن هم دو بار می آید

حسن شدی که بگوید به تو امام حسن
حسن شدن به تو با افتخار می آید

حسن شدی که کریمان فقط دو تا باشند
دو تا کریم در عالم برای ما باشند

حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران همه راهی سامرا باشند

دلیل خوشه انگور عسکری این است
که تاک ها ننشینند روی پا باشند

حسن شدی که میان مُضیف چشمانت
تمام شهر به عشق شما گدا باشند

حسن شدی که به هنگام بردن نامت
بقیع آمده ها یاد مجتبی باشند

حسن شدی که شبیه بقیع اینجا هم
همیشه گنبد و گلدسته سر جدا باشند

حسن شدی که شبیه بقیع، خُدامت
به دور قبر تو ذراتِ در هوا باشند

حسن شدی که غریبی غریب تر باشد
که زائران تو در بین کوچه ها باشند

حسن شدی که غریبی به اوج خود برسد
که خادمان تو در شهر کربلا باشند

 مهدی رحیمی زمستان

میلاد امام حسن عسکری(ع)

حسن جانم

ما بنده ایم گرم تمنای اهل بیت
در سینه ام نشسته رد پای اهل بیت

دل بسته ام به وعده فردای اهل بیت
بر پای سفره های حسن های اهل بیت

خاک مرا به دست کریمان سرشته اند
یعنی غلام نام حسن ها نوشته اند

امشب در آسمان علی ماه می رسد
کهف الورای دیگری از راه می رسد

شیری ز بیشه اسدالله می رسد
یوسف به شوق دیدنش از چاه می رسد

در خانه امام زمان بزم شادی است
لبخند شوق بر روی لب های هادی است

زیباترین بیان زبان منی حسن
تو رهبر امام زمان منی حسن

یک شرط از شروط اذان منی حسن
تو دومین امام جوان منی حسن

این پنج شنبه ها که به نام تو خورده اند
ما را به پای بوس ضریح تو برده اند

با هر پیاله باده زدن عاشقت شدم
با جذبه های نام حسن عاشقت شدم

وقتی شنیدم از تو سخن عاشقت شدم
با هر فراز جامعه من عاشقت شدم

مُستَبصِر بِشانِکُم آوای قلب ماست
طیبَا لِخَلقِنا، گِل ما از گِل شماست

فهم کسی نمی رسد آقا به ساحتت
ده پشت تو امام، فدای اصالتت

اجداد من تمام، اسیر عنایتت
قسمت نبود کعبه بیاید زیارتت

این کعبه ای که رتبه اش از عرش برتر است
از سینه چاک های قدیمی حیدر است

دل های شیعیان همه در انحصار توست
عالم تمام در کنف اختیار توست

هر مومنی نشانه اش از اعتبار توست
در دست من عقیق یمن، یادگار توست

بس باشد از شما که به ما می رسد همین
طعم خوش زیارت ایام اربعین

باید به روی قبر تو مرقد درست کرد
ابن الرضا! برای تو مشهد درست کرد

یک صحن و یک رواق مجدد درست کرد
مانند کاظمین دو گنبد درست کرد

باز آرزوی من شده پر توشه ات شوم
من غرق اشک، زائر شش گوشه ات شوم

هر کس که رفته دیدن صحن و سرایتان
آتش گرفته است وجودش برایتان

افتاده است پرچم گلدسته هایتان
مثل مدینه شد حرم سامرایتان

حس می کند کسی که رسیده به محضرت
بوی بقیع و چادر خاکی مادرت

رضا تاجیک

میلاد امام حسن عسکری(ع)

شب میلاد عشق

دوباره دفترِ شعرم پر از «حسن جان» است
به سرزمینِ غزل واره؛ واژه باران است

چه ریسه ای ست، که تسبیحِ نور، بافته اند
برای ذکرِ من امشب ستاره بندان است

به عشقِ آمدنِ این سُلاله ی رضوی
نباتِ شعرم، سوغاتیِ خراسان است

همان که چهره ی او سُرَّ مَن رأی ست، رسید
به نورِ مقدمِ او کور، چشمِ شیطان است

کریم زاده و مانند مجتباست، کریم
هر آنکه در نَزَد این خانه را پشیمان است

اگر چه شُهره ی خلق اند سامرایی ها
ولی گداییِ او شغلِ اهلِ ایران است

به حج نرفت، ولی کعبه نیز، می دانست
که او مجاورِ هر روزِ صاحبِ خانه ست

زیارتِ حرمش با ظهورِ فرزندش
تمام خواسته ی ما؛ هم این و هم آن است

اگر چه شاد، ولیکن پُر از غمیم، همه
و بدترین غمِ این روزگار، هجران است

خدا کند که بگویند، در شب میلاد:
شب جداییِ از یار، رو به پایان است

رضا قاسمی

میلاد امام حسن عسکری(ع)

نور چشم مادر

امشب که کار و بار گدایان گرفته است
بوی بهشت عالم امکان گرفته است

حاجات ما روا شده باران گرفته است
عالم تمام، ذکر حسن جان گرفته است

شکر خدا که روزی من لطف مادری است
امشب حسن حسن حسنم جور دیگری است

شادند عرش و فرش به شادی اهل بیت
غوغای دیگری است به وادی اهل بیت

روح الامین شده است منادی اهل بیت
وا کرد چشم، نایب هادی اهل بیت

امشب چه عاشقانه عطا می کند خدا
حاجات را نگفته روا می کند خدا

هم نور چشم مادر عالم تویی حسن
هم جانشین حیدر عالم تویی حسن

پشت و پناه و سرور عالم تویی حسن
ابن الرضای آخر عالم تویی حسن

جان و دل نقی و جواد و رضا تویی
چشم و چراغ و آبروی سامرا تویی

نازد به خود خدا که تویی از مظاهرش
کعبه گرفته غم که نبودی تو زائرش

قرآن نموده فخر که هستی مفسرش
ایران بها گرفت، تو گشتی مسافرش

بالا نوشته اند عَلَم عزت تو را
هر جا رسیده پات شده سُرِّ مَن رَأی

یوسف تو و زمین و سماوات مشتری
از هرچه گفته اند و نوشتند بهتری

دارد امامتت به جهان لطف دیگری
کار تو هست مهدی موعود پروری

ایل و تبار من به فدای مقام تو
منجی عالم است مرید مرام تو

آقا اجازه! خاک درت می شویم ما؟
پروانه های دور سرت می شویم ما؟

مشمول ندبه سحرت می شویم ما؟
یعنی فدایی پسرت می شویم ما؟

قربان یک نگاه تو جان و جوانی ام
من را بغل بگیر که صاحب زمانی ام

مات از هنر نمایی تو مانده این زمین
بعد از هزار سال تویی محشر آفرین

لب تر کن ای امیر، بیایند مومنین
پای پیاده، کرببلا، روز اربعین

آنان که زیر سایه تو با خدا شدند
دیوانه مسیر نجف، کربلا شدند

محمد حسین رحیمیان

میلاد امام حسن عسکری(ع)

طلوع خورشید

آسمان در طلوع یک خورشید
می کند روزهای خود تمدید

این چه نوریست در افق پیدا
این چه نوریست نور عشق و امید

در سحر جلوه اش که می گوید
نور او فاطمیست بی تردید

در میان سکوت سرد حجاز
گوش دل یک صدای ناز شنید

خبری آمد از سرادق عرش
گل بریزید فاطمه خندید

پدرش دور خانه می گردد
بر لبش ان یکاد یا توحید

چشم در چشم کودکش دائم
می نماید خدای خود تمحید

تا که دستی برد به گیسویش
هر چه دلداده را کند تهدید

دیدگان حدیث روشن شد
تا که نور جمال او را دید

جبرئیل آمد و تبرک کرد
بال خود را به صورتش مالید

مثل گردون؟ زمین و زمان
با ملائک به دور او چرخید

او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان

قامت عشق کاملا خم شد
ساغر و جام و باده در هم شد

انبیاء صف کشیده مستانه
در تحیر تمام عالم شد

هر چه می شد ز عاشقی رو کرد
جلوه کاملش در آن دم شد

صحنه درس عشق بازی ها
بین گهواره ای مجسم شد

بین دریای پر تلاطم عشق
چه بگویم که صبر دل کم شد

دل عالم شد آب تا اینکه
لحظه بوسه ای فراهم شد

با شکوه صدای این دو لب
طپش سینه ها منظم شد

از صفای همین محبت ها
رشته دین به عشق محکم شد

بهر تبریک این ولادت ها
حضرت رب عشق ملزم شد

صله بر دوستان این آقا
دوری از آتش جهنم شد

او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان

من که هستم؟ ز سائلان حرم
او که باشد خدای جود و کرم

نازم او را که نازدار خداست
ناز او را به جان و دل به خرم

از گدایان سامرا بودن
آبرویم شده چو تاج سرم

قبله گاه کرامت او باشد
من به پیشش شبیه رهگذرم

چه بگویم ز دست معصیتم
بهر پرواز بسته بال و پرم

تا که گردیدم آشنا با او
شد جهانی غریبه در نظرم

حاجتی دارم از خداوندش
در میان دعای هر سحرم

کی شود تا اجازه ای بدهد
دل خود را به صحن او ببرم

یک سحر وقت صحن گردی ها
کند او بی قرار و در بدرم

هر وجب صحن او بشویم با
کوثر چشم های پر گوهرم

خاک زیر قدوم زوارش-
را کنم طوطیای چشم ترم

او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان

 قاسم نعمتی

میلاد امام حسن عسکری(ع)

ابن الرضا

با تو در نسل حسین ابن علی آمد حسن
شادمان از این ولادت بوده صد درصد حسن

توشدی ابن الرضای سوم این خاندان
پس نوشتم سامرا ابن الرضا، مشهد حسن

با دلیل آقای ما نامت حسن برداشته
آخر این حد سائل و محتاج می خواهد حسن

هیچ کس نشنیده که سائل به هر دینی، شود
از جوار مضجع تو دست خالی رد حسن

هشت جنت را اگر یک جا ببخشد حق به من
تو نباشی ارزنی حتی نمی ارزد حسن

آن حسن که نه حرم، نه صحن، نه گلدسته ای
لااقل داری به عشق آن حسن گنبد حسن

خلق می گویند خورشید آمده روی زمین
وقتی از کوچه شبیه ماه می آید حسن

فاطمیه آمده دنیا ز بس که مادری ست
از همین آغاز داد از داغ زهرا زد حسن

محسن صرامی

میلاد امام حسن عسکری(ع)

ای جلوه گاه نور

ای جلوه گاه نور سلام ای امام من
زیبا جواب می دهی آقا سلام من

کی می شود بمن تو بگویی؛ غلام من
من دلخوشم که هست به وصفت کلام من

من نام عسکری چو بخوانم حسن شوم
با تو دوباره ذاکر جانم حسن شوم

خوبیِ نوکریِ تو این است یا حسن
نوکر شود ز هیبت ارباب، بت شکن

دل می بری ز دست، به زلف شکن شکن
جان پروریِ تو شود احیای روح من

فصل تو چیست؟ موسم هم عهدی است و بس
اسلام را بقا ز اباالمهدی است و بس

با تو به مهدیِ تو چه نزدیک می شویم
بی تو خدا گواه که تاریک می شویم

با تو پر از تبسم و تبریک می شویم
بی تو جدا ز هر عمل نیک می شویم

ای که امام دین و امام هدایتی
ما را به افتخار قدومت عنایتی

ای مقدم تو در دل اهل ولا امید
میلاد با صفای تو موعود را نوید

ایام تو برای جهان موسمی جدید
در روزگار تو شود آیات حق پدید

ای نسل تو عصاره نسل ابوالبشر
صُلب تو جایگاه مبارک ترین پسر

ای معدن شجاعت و ای کوه اقتدار
فصل تو هست فصل شکوفاییِ بهار

مِهر از تو برده جلوه و ماه از تو شرمسار
نام حسن مبارکت ای صاحبِ وقار

ای که بهشت با همه آفاق مست توست
بخشش هر آنچه هست ز انفاق دست توست

این برترین سرور و سرود ولادت است
مولای ما امام هُمام سعادت است

ما را به محضر تو اماما، ارادت است
نامت طلایه دار جهاد و شهادت است

ای سبک زندگیِ تو روح مبارزه
دوران تو نویدِ فتوح مبارزه

تو آمدی که جام غدیر آید از پِی اَت
راه علی و نام غدیر آید از پی ات

مفهوم انسجام غدیر آید از پی ات
تا آخرین امام غدیر آید از پی ات

بابا در انتظار تو غرق نگاه بود
زهرا در انتظار تو دیده براه بود

خُلق خوشت معلم اخلاق انبیاست
روی مهِ تو آینه جمع اولیاست

تقوای تو معادل تقوای اتقیاست
اخلاص تو خلاصه اخلاص اوصیاست

قرآن به وصفت حضرت تو غرق آیه شد
اسلام در پناه شما زیر سایه شد

تو مایه سروری و غرق مصائبی
از سختیِ زمانه قرین نَوائبی

با اینکه شیعه را تو امامی تو صاحبی
آری تمام عمر، تو از دیده غائبی

راضی به هر قضای الهی شدی ولی
چون عترت حسین ندیدی بلا، بلی

از دشمنان اگر چه تو آزار دیده ای
آیا چو عمه کوچه و بازار دیده ای

خود را اسیر تهمت بسیار دیده ای
در اوج غصه، خنده کفار دیده ای

اهل حرم اسیر به زندان ندیده ای
رأس بریده گوشه ویران ندیده ای

شام بلا کجا و غم سامرا کجا
طشت طلا کجا و غم ماجرا کجا

فکر غم و مصیبت و داغ و بلا کجا
هجده سر بریده به نِی برمَلا کجا

آیا حرمسرای تو محنت کشیده اند
اهل حریم تو همه تهمت شنیده اند

وای از ورود کوفه و توهینِ بر امام
وای از هجوم سنگ به زنها ز روی بام

وای از زنان هرزه و مردان بد کلام
وای از نگاه های کنیزی ز بزم شام

آقا سرت سلامت از این حرف های زشت
ایدل خموش باش از این ماجرای زشت

محمود ژولیده

سِرِّ عاشقی

حُسن تو سِرِّ عاشقی را بر ملا کرد
بر طرّه زلف کمندت اقتدا کرد

شکر آن خدا را که ز لطف بی مثالش
روز ازل با تو دلم را آشنا کرد

دلدادگی دلداده ات شد، شوق پر زد
عشق آمد و بر تو سلامی دلربا کرد

جانم فدای پیر میخانه که سرمست
ما را به عشق روی ماهت مبتلا کرد

من بنده ای سرگشته بودم که نگاهت
دل را اسیر بارگاه سامرا کرد

دیدارِ سُرِّ مَن رَأی رشک بهشت است
باران ز شوق دیدنت اشک بهشت است

زیبا گل سوسن که رشک نسترن شد
جلوه نمود و رونق دشت و دمن شد

روی زمین تا آسمان بی کرانه
در هر کران دائم ز حُسن او سخن شد

در خانه قلب همه جانانه جا کرد
هر جا که مِهرش بود بر دل ها وطن کرد

ذکر حدیثش قدسیان را مست می کرد
در حلقه خاتم عقیقی از یمن شد

وقتی که دنیا آمد و بُرد از همه دل
نام دل آرا و خدایی اش حَسَن شد

حُسن حَسن، مهر حسین و مرتضی داشت
او یک تنه حُسن تمام انبیا داشت

او آمد و آغاز عشق و دلبری شد
گویا دوباره موسم پیغمبری شد

تاب تماشایش ندارد دیده شب
بر او هجوم از خصم با ناباوری شد

در لشکری، محبوب را محصور کردند
غافل از آن که نام خوبش عسکری شد

با رمز یا زهرا دل از دل دادگان بُرد
آغاز دلداریِ یار حیدری شد

در سامرایش سائلان صف ها کشیدند
درگاه او درگاه حاتم پروری شد

ما هم گدایان ره دلدار هستیم
در انتظار وصل روی یار هستیم

هر کس که شوق سامرا دارد بیاید
هر که به دل عشق خدا دارد بیاید

هر کس به قلبش شوق دیدار زیارت
از بارگاه سامرا دارد بیاید

مهر امام عسکری در سینه ماست
هر کس که قلبی با صفا دارد بیاید

شوق مدینه تا ابد داریم در سر
هر که دلی درد آشنا دارد بیاید

این بانگ زیبای خدا از آسمان هاست
هر کس هوای کربلا دارد بیاید

ختم کلام عاشقان ذکر حسین است
عشق خدای آسمان ذکر حسین است

 محمد مبشری

نسیمِ باد صبا

مسیر شهر مدینه ستاره باران بود
و کوچه کوچه ی این راه، ریسه بندان بود

مُقَّربان الهی به صف شده بودند
هوای مستی و عاشق شدن نمایان بود

سکوتِ محض، فضا را گرفته بود و سحر
ملک به شکل بشر آمد و غزل خوان بود

چه ازدحام عجیبی، چه راه بندانی
و هر چه قدر بخواهی گدا فراوان بود

حسودِ شهر، لبش را گزیده از حسرت
در انتهای همین کوچه ها پریشان بود

بشارت از در و دیوار کوچه می بارید
ترانه بر لبِ حور و پَری و قِلمان بود

جنون به حَدِ خودش می رسید هر لحظه
بشیر آمده و دست به گریبان بود

فضا فضای تهیَّت، هوا هوای جنون
زمان زمانِ رسیدن، ملک گل افشان بود

نفس به سینه گرفت و، صدا نمی آمد
فقط طنینِ صدا، آیه های قرآن بود

ز رفت و آمد قدّوسیان شنیدم که
حرام بود غم و غصه، عشق ارزان بود

نسیمِ باد صبا می وزید نیمه ی شب
مسیر سبز حضورش به کوی جانان بود

تعارف این لحظات، آمد و نیامد داشت
که مور دور و برِ خانه ی سلیمان بود

از این طرف همه میخانه ها شده آباد
از آن طرف بت و بتخانه هر چه ویران بود

سبد سبد گل یاس از بهشت آوردند
عبورِ خانه ی وحیٍ خدا گلستان بود

پیمبران الهی جلوس می کردند
طبیب می رسد از راه، وقت درمان بود

فرشته از دل عرشِ برین زمین آمد
خبر چه بود، که در بینِ شهر حیران بود؟

خبر رسید که آمد امامِ یازدهم
زمان آمدنش فرش، باغِ رضوان بود

رسید و روشنی آورد با قدم هایش
و عمرِ تیرگیِ محض، رو به پایان بود

به یمن مقدم مولود خانه ی زهرا
امامِ هادی علیه السلام، خندان بود

نگاهِ فاطمه در چهره اش هویدا شد
برای اهل نظر این عقیده آسان بود

کشید پرده به رویش ستاره ی زهره
ز بسکه این پسر فاطمه درخشان بود

کسی رسیده که حاتم گدای او بود و
همیشه سفره ی او پهن و از کریمان بود

کسی رسیده که هر نیمه شب شبیه علی
به فکر سفره ی خالیِ مستمندان بود

کسی که قبل ولادت نبود، آمده بود
خلاصه خانه ی او مجمعِ محبان بود

 رضا باقریان

حادی عشر از تبار خوبان آمد

هر گوشه صدای ربنا می آید
آواز خوش خدا خدا می آید

از شوق امام عسکری مست شده
خورشید ز سمت سامرا می آید

بر پیکر عاشقانه ها جان آمد
حادی عشر از تبار خوبان آمد

خُلقش حسن و خِلقت او احسن بود
با نام حسن شکوه ایمان آمد

جمعی به تولای شما دل شادند
عمری ست که بر جمالتان جان دادند

از یمن حدیث اربعینت مولا
در راه فرج پیاده راه افتادند

زهرا آراسته نیا

خانه دل

هوای خانه دل با تو آسمانی شد
مدینه با تو پر از نور مهربانی شد

تو آمدی و زمین و زمان پر از شادی ست
به یُمن مقدم تو فصل همزبانی شد

بهار می چکد از گوشه نگاه شما
دوباره بلبل جان مست نغمه خوانی شد

چقدر خیر به ما می رسانی آقا جان
نصیب سفره دل رزق بی کرانی شد

نخواستی که به دنبال دیگران باشم
تو خواستی که دلم صاحب الزمانی شد

همیشه باغ و بهارم تویی ابالحجه
تمام دارو ندارم تویی ابالحجه

میان سجده شب ذکر ربنا داری
برای درد دل عاشقان دوا داری

همیشه خیر کثیر از نگاهتان جاری ست
هوای این دل غمدیده مرا داری

به کوری همه دشمنانتان مولا
همیشه دور و بر خود برو بیا داری

همیشه سنگ شمارا به سینه می کوبم
سر مزار خودت گنبد طلا داری

چه می شود که به دست تو نامه را بدهم
همیشه و همه جا عطر سامرا بدهم

به زیر سایه سرو صنوبری هستم
تو لطف کردی و از غصه ها بَری هستم

دعای مادرسادات لایقم کرده
هماره شیعه سرمست حیدری هستم

دم تو گرم و کرم خانه شما آباد
که بین خانه تو گرم نوکری هستم

اگر چه گفته ام اما دوباره می گویم
غلام خانه پر خیر عسکری هستم

در انتظار ظهورم در انتظار قیام
همیشه منتظر صبح بهتری هستم

که عاشقانه به شوق رسیدنش ماندی
دعا به نیت تعجیل در فرج خواندی

کریمی و برکات تو نعمتی عالی ست
گدایی سر کوی تو نیک اقبالی ست

فقیر دیدن سرداب غیبتم هر شب
که لحظه ای غم دوری تو مرا سالی ست

کسی که نام تورا برد؛ سامرایی شد
کبوتر دل ما صاحب پر و بالی ست

میان مجلس میلاد تو امام بهشت
که قلب شیعه تو غرق نور خوشحالی ست

مدافعان حریم رقیه س و زینب س
مدافعان حریم تو جایشان خالی ست

کسی که توی رگش خون هاشمیون است
شهید جبهه گردان فاطمیون است

من آمدم که بگویم گدا نمی خواهی؟
غریب شهر بلا آشنا نمی خواهی؟

تویی که یا حسن دوم قنوت منی
نگو که نوکر افتاده پا نمی خواهی

امام فاطمیون فاطمیه نزدیک است
برای خیمه زهرا مرا نمی خواهی؟

برای آنکه بخوانی تو روضه مادر
زمان به وسعت درد زمانه می خواهی

من از تو جز حرم سامرا نمی خواهم
برای من تو به جز کربلا نمی خواهی

من از حوالی هیات به سامرا رفتم
حسین گفتم و دیدم به کربلا رفتم

اسماعیل شبرنگ

تلالوء نور خدا

جمال ذات کبریایی حسن
خدا، خدا، خدانمایی حسن

ذکر شریف تو چه ها می کند
حسن حسن شور بپا می کند

ای گل خوشبوی علی النّقی
میوه ی مینوی علی النّقی

آینه ی روی علی النقّی
مدینه شد مدینه ی دیگری

به یمن میلاد تو ای عسکری
مادر تو سلیل و بابا، علی

یازدهم جلوه ی بابا، علی
یا علی و یا علی و یا علی

شکرخدا فاطمه دلشاد شد
کف بزن عالم حسن آباد شد

قبله حسن، مسجد و منبر حسن
کعبه حسن، منا و مشعر حسن

حجِّ قبولِ حیّ داور حسن
کعبه به طوف حرمت مشتری ست

حج حقیقی، حسن العسکری ست
یا قمر ابن قمر ابن قمر

منکر نور تو شود کور و کر
ای پدر ناجی نوع بشر

به عالمی امن و امان از شماست
مهدی صاحب الزمان از شماست

جمال بی مثال حق، ای حسن
تجلّی جلال هر پنج تن

پرده نشین باش گه از مرد و زن
نور تو بایست وساطت کند

شیعه به عصر غیبت عادت کند
شیر درنده شده رام شما

کنگره ی عرش مقام شما
هشت بهشت است به نام شما

پرنده روح تو محبوس نیست
حقیقت امام محسوس نیست

هوایی ام، مرا ببر تا حرم
به خانه ی خدا ببر، تا حرم

باز به سامرا ببر تا حرم
«ای حرمت قبله ی حاجات ما

یاد تو تسبیح و مناجات ما»
دوباره مست مست مستم کنید

مستِ میِ روز الستم کنید
با دو حسن، خداپرستم کنید

لعن بنی امیه روی لبم
شکر خدا، من حسنی مذهبم

سلام بر دو نور در مشرقین
سلام بر دو دلبر عالمین

سلام ما بر حسن و بر حسین
مرغ دلم به سامرا می رود

حسن به لب، به کربلا می رود
سلام بر خسرو خوبان حسین

سلام بر شاه شهیدان حسین
سلام بر امام عطشان حسین

ای که فلک از عطشت سوخته
داغ تو را خدا به دل دوخته

 امیر عظیمی

یا ولی الله

رفته ست با صد شاخه گل خیل گدا امشب
اینجا نباش ای دل برو در سامرا امشب

حاجاتِ خود را دست-چین کن یک به یک بردار
زانو بزن در محضرش با انبیا امشب

شد صاحبِ دوّم حسن(ع) زهرایِ مرضیّه(س)
سائل بیا! شد موسم  نان و نوا امشب

گفتیم یابنَ الهادی الأمّه(ع) نگاهی کن
با مرحمت بر حالِ ما درمانده ها امشب

ای خوشه انگورها بیتابِ دستانت
ای حُسن  نام آور! تویی مشکل گشا امشب

ما را به لطفت یا امام عسکری(ع) دریاب
مسرورمان کن جانِ مهدی(عج) با دعا امشب

صاحب-زمان(عج) در جشن میلاد تو با لبخند
یک مجلس جانانه ای کرده به پا امشب

با صد هزاران شوق حاضر کرده عیدی را
در خیمه گاهش حضرت بابایِ ما امشب

شالِ سفیدش روی شانه می برَد دل را
بر قامتش خوشتر نشسته این عبا امشب

شاعر برایش یازده بیتِ کم آورده
تا شادباشی داده باشد بی ریا امشب

عیدیِ ما دیدارِ رویش باشد و ای کاش
امضا بفرماید ظهورش را خدا امشب!

مرضیه عاطفی

گرم عطش

سرمان گرمِ عطش بود، که باران آمد
نام دریا به لبِ خشکِ بیابان آمد

کنج تنهاییِ سرماکده می لرزیدیم
که دَم گرم تو با سوزِ زمستان آمد

دهنم شیرین شد؛ با دَمِ حلوا حلوا
بر لبم تا عسلِ ذکرِ «حسن جان» آمد

تا هَرَس شد دلم از خارِ هوس آلوده
گلِ عشق تو به مهمانیِ گلدان آمد

مردگی؛ زندگی ام بود، که با آمدنت
با دمی از نفست در تنِ من جان آمد

افتخار است، که در خانه ی تو پادری ام
همه جا جار زدم خاک درِ عسکری ام

ای که با نام تو دل می شود آرام، سلام
با غزل می دهد این شاعرِ بی نام، سلام

به شکار آمدی و صید، نکرده دیدی
می دهد صید، به صیادِ خود از دام، سلام

مِیِ میخانه ی ما بردنِ نامِ ساقی ست
همنوا با لب مان داده به تو جام، سلام

جای آنان که تو را در قفس انداخته اند
می دهد محضرت آن شیر، که شد رام، سلام

حسرتت روی دلش ماند، ولی هر شب و روز
داد کعبه به تو با جامه ی احرام، سلام

زندگی پای قدومِ تو سر انداختن است
چاره ام پیشِ نگاهت سپر انداختن است

حاضرم نذر نگاهت بدهم دنیا را
اگر از پنجره ی قلّه ببینی ما را

برگه ی نوکری ام مثل خودم تا شده است
دارم امّید، که پایش بزنی امضا را

آرزوی لبم این است، به پایت بچشد
بوسه بارانیِ شش گوشه ی سامرّا را

به غبارِ حرمت فرصتِ پرواز، بده
تا که جارو بزند جاده ی زائرها را

کاشکی حاجتِ امروزِ مرا دریابی
شاید اصلا نکشیدم نفسِ فردا را

با نفس های دعای تو و لطف پدرت
کاش یک روز، بیایم حرمت با پسرت

تو دعا کن که دعاها به ثریّا برسد
تا که امرِ فرج از عالمِ بالا برسد

داستانِ شبِ هجران چقدَر طول کشید
نورِ خورشیدِ تو ای کاش، به یلدا برسد

رحم کن حضرت یعقوب، به کنعانی ها
تو دعا کن که مگر یوسفِ زهرا برسد

مرده ها چشم به راه قدمِ زندگی اند
کاش بر پیکر این قوم، مسیحا برسد

تو دعا کن که به تقویمِ شب آلود، شده
صبحِ موعودِ خدا؛ روزِ خوشِ ما برسد

بانی اصلی میلادِ گلِ لبخندت
سال آینده شود کاش، خودِ فرزندت

رضا قاسمی

حاصلِ عشق

بار دیگر فضا مُعَطَّر شد
همه جا روشن و مُنَوَّر شد

حاصلِ عشقِ بینِ شمس و قمر
پسری شد که تاج هر سر شد

زد قدم میوه دل زهرا
شادی ما دو صد برابر شد

غم فراری شد و شعف آمد
اینچنین غصه هایمان سر شد

حسن دیگری ز آل علی
آفریده به دست داور شد

مژده آمد!! که دلبری آمد
شب میلاد عسکری آمد

گوهری از دل جنان آمد
ماه تابان آسمان آمد

ماورای تمام خوبی ها
دُرّ دریا انیس جان آمد

اختر تا ابد فروزنده
پا نهاد و ز بی کران آمد

گل گلزار حضرت خاتم
باب تقوای خاندان آمد

پاره قلب حضرت هادی
پدر صاحب الزمان آمد

ما هم از یمن مقدمش شادیم
صلواتی بر او فرستادیم

در پسِ چهره اش قمر دارد
چون خدا لطف مستمر دارد

خاتم الانبیاء به خود نازد
که تبارش چنین پسر دارد

نوه شیر قاطعاً شیر است
تا چنان مرتضی پدر دارد

غرق در بوسه می شود زیرا
بس که لعل لبش شکر دارد

کوری چشم دشمنان علی
نخل شیر خدا ثمر دارد

ای فدایش شود تن و جانم
مست ذکر حسن حسن جانم

صاحبِ حسن اهل احسان است
درد ما را همیشه درمان است

مثل اجداد طاهرینش او
کرمش بی حد و فراوان است

در قیامت محبتش به خدا
بهترین رکن و اصل میزان است

هرکسی دم زد از ولایت او
اهل تقوا شد! اهل ایمان است

ز مرام و ز لطف بی حدش
سائل درگهش غزلخوان است

شکر حق را که با صفا هستیم
عبد آقای سامرا هستیم

می نویسم ز خصلت نامش
دلِ عالم اسیرِ در دامش

در دو دنیا به ما شرف بخشد
طعمِ شیرین گندمِ بامش

کس ندیده!! قسم به حق جایی
به بزرگی خان اکرامش

صاحب تاج پادشاهی شد
هرکه نوشیده باده از جامش

شکر یزدان که از ازل شده ایم
قطره ای از یمِ غلامانش

با چنین سروی چه غم داریم
با نگاهش دگر چه کم داریم

رضا آهی

نگارا

تا نگارا عَلَم زدی آقا
بابِ جود و کرم زدی آقا

دل خوشی را برای عُشاقت
گُل زهرا رَقم زدی آقا

آمدی و به تیغ چشمانت
سرِ اندوه و غم زدی آقا

جام حق در میان دستانت
طعنه بر جام جم زدی آقا

شد مدینه غریق ذکر حسن
تا همین که قدم زدی آقا

آمدی میوه دل هادی
کل منظومه شد پر از شادی

آمدی و جهان مصفا شد
دل هر عاشق تو شیدا شد

زشکوه و جلال میلادت
فتبارک طنین هر جا شد

با نوای حسن حسن جانم
هر طرف محشری زغوغا شد

بار دیگر عدو به خود لرزید
قامتش از شرار غم تا شد

گفت منادی به کوری دشمن
نسل شیر خدا شکوفا شد

گفت به کندوی دین عسل آمد
اسدی چون یل جمل آمد

چهره ات همچو شمس تابان ست
نور حق در شما نمایان ست

زخط و خالِ هاشمی وارت
حوریه غرق بهت و حیران ست

پدرت آنچنان تو را بوسد
گوئیا بوسه اش به قرآن ست

دور گهواره ات ملائک ها
کارشان مثل یک نگهبان ست

سائلم من شنیده ام آقا
لطفتان بی حد و فراوان ست

از کرم دلبرا نگاهم کن
کربلای مرا فراهم کن

جان فدایت چه بی قرین هستی
خلقِ حق را تو برترین هستی

نه فقط شهره در سماواتی
بلکه شاهنشه زمین هستی

حسن ابن علی یِنِ الهادی
بی مثالی چه نازنین هستی

میوه قلب حضرت زهرا
نوه احمد امین هستی

چون علی کوه اقتداری تو
خار چشمان فاسقین هستی

تا ابد روشنی درخشانی
کعبه عشق و روح ایمانی

مرهمی بهترین دوایی تو
معنی سُرِّ مَن رَأی یی تو

هر چه من بنده ای گنهکارم
در عوض معدن عطایی تو

ناامیدم نکن ز درگاهت
گرچه خسته از این گدایی تو

چون عمویت تو کاشِف الکربی
مهربان همچنان رضایی تو

بس ز وصفت که نقطه وصلِ
بین هر بنده و خدایی تو

حمد لله که من تو را دارم
میل دیدار سامرا دارم

 رضا آهی

دوم حسن آل عبا

باران کرامت خدا می بارد
نور از نفس فرشته ها می بارد

صد دسته گل محمّدی باز امشب
بر صحن و سرای سامرا می بارد

تو آینه خدا نمایی آقا
سوم پسر از نسل رضایی آقا

می خوانمتان کریم زیرا که شما
دوم حسن آل عبایی آقا

این درد که مانده بی دوا را چه کنم؟
این سینه تحبس الدعا را چه کنم؟

این ها به کنار، یک نفر می گوید؟
این دوری راه سامرا را چه کنم؟

وحید محمدی

میلاد حسن جان

اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد
در خشک سالِ عاطفه باران درست کرد

بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم
کار مرا همین دل ویران درست کرد

حالم گرفته بود و دلم غرق خون ولی
حال مرا نوایِ حسن جان درست کرد

کاری که با رکوع و سجود و دعا نشد
آخر توسلِ به کریمان درست کرد

شک داشتم به سینه که برهان نظم چیست؟
زلف نگار در دلم ایمان درست کرد

حق است خالقی که برای عِباد خویش
شاهی ز نسل شاه خراسان درست کرد

در حیرتم چه کرد دو چشمش که اینچنین
از مرغ لال، مرغ غزل خوان درست کرد

دستی به روی سینه گمراه من کشید
از کفر محض عبد پشیمان درست کرد

روی لبم رسید نوای حسن حسن
در هر تپش به هر نفس و دم زدن حسن

دل دل کنان رسیده ام اما نمی روم
با جام خالی از لب دریا نمی روم

با صد امید آمده ام سمت سامرا
میخانه دایر است به صحرا نمی روم

از پای سفره های حسن های اهل بیت
عالَم اگر زنند بفرما نمی روم

آلوده اش شدم که شفاعت کند مرا
بیهوده سمت توبه و تقوا نمی روم

در دوزخِ فراق بسوزم مرا خوش است
بی دردِ عشق، جنتُ الاعلی نمی روم

کهفُ الوری حسن، شب احیای من حسن
بی مهر دوست مجلس احیا نمی روم

خود را کشانده ام به در خانه کریم
سنگم زنند هم من از این جا نمی روم

امشب به دور خال لبش چرخ می زنم
فردا طواف چشم، جداگانه می روم

وقتش رسیده است، عجب محشری شده است
میلاد حضرت حسن عسکری شده است

محمد جواد شیرازی

شب شادِ میلادِ اباالمهدی

نور تو با نور خدا فرقی ندارد
نزد خدا او با شما فرقی ندارد

وقتی که صحبت از حسن باشد چه زیباست
پس عسکری با مجتبی فرقی ندارد

تا کُلُّهم نور است وصف آل احمد
یا مرتضی، یا مصطفی فرقی ندارد

ما جود می جوئیم و تو جود تمامی
اینجا اجابت با دعا فرقی ندارد

اصلا مهم این نیست که ما با تو باشیم
دنیا و عقبا نزد ما فرقی ندارد.

مادر برایش نذر کرده جان خود را
او با شهید کربلا فرقی ندارد

ام الحسن اینجا دگر اُمِ وَلَد بود
کی گفته با خیرالنسا فرقی ندارد

دل، شادِ میلادِ اباالمهدی است اما
با هم سُرور هل اتا فرقی ندارد

گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است
یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است

آقا نفس های تو مارا هم عوض کرد
طعم قدم هایت فضا را هم عوض کرد

زیبایی نامت بهاری دیگر آورد
حالات تو حال دعا راهم عوض کرد

ای نور هستی آفرین، عیدت مبارک
میلاد تو حال و هوا را هم عوض کرد

آری نفسهای تو اِحیاءُ القلوب است
انفاس تو ارض و سما را هم عوض کرد

تا دیده وا کردی، نگاهِ رحمت تو
سبک عنایات خدا را هم عوض کرد

مشمول عفوت شد گناهان خلایق
تقدیر تو دست قضا را هم عوض کرد

مثل علی ها و محمد های دیگر
نام حسن روزیِ ما را هم عوض کرد

رزق حسینی ها ز دستان تو بارد
آقایی تو این گدا را هم عوض کرد

گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است
یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است

در فطرت من جایگاهت بی بدیل است
شأن و مقام و منزلت با تو اصیل است

مرده است آن دل که ترا از دست داده
یا محیی از اسماء تو پورخلیل است

ما رعیت کوی شما هستیم اما
یک عالمی را رعیت کویت کفیل است

حاجات خیل انبیا دست تو آقاست
در پیشِ نازِ تو نیاز ما قلیل است

کو آن که محتاج نگاه تو نباشد
یک بال از اوج نگاهت جبرئیل است

ما را ولای حضرتت آب حیات است
یک چشمه از آب حیاتت سلسبیل است

مدح تو از عبد تو کی آید اماما
مداح اوصاف شما رب جلیل است

هر کس که با آل محمد در بیفتد
پس سرنوشتش همچنان اصحاب فیل است

گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است
یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است

تو پَرتُو نور جمیع اوصیایی
یعنی تو در عالم امید اولیایی

تو دیده واکردی که زهرا جان بگیرد
زیرا که نور دیده خیرالنسایی

برق نگاه نیِّرِ اعظم تویی تو
سبط رسول اکرمی، ابن الرضایی

حیدر به تو می نازد ای فخر دو عالم
هر چند بر غم های عالم مبتلایی

مانند جَدّت مجتبی بی یار ماندی
مانند زینب، راز دار کربلایی

از کودکی آوارگی را لمس کردی
از کودکی با ظلمِ دشمن آشنایی

تن داده ای بر حصر و تبعیدت که کم کم
اصحاب خو گیرند با آقا کجایی

مأمور حفظ جانِ جانانِ جهانی
یعنی که ارحام مطهر را سزایی

گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است
یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است

ای دل بخوان نام امام عسکری را
تقدیم کن اینک سلام عسکری را

مستی مکن هوشیار باید دم زد از او
کو دل که بشناسد مقام عسکری را

دشمن دقیقا در هدف زد نام او را
تبلیغ باید کرد نام عسکری را

باید مقیم کوی رفتار حسن شد
باید که تابع شد مرام عسگری را

باید که دستی تا ضریح معرفت بُرد
تا شیعه بشناسد قیام عسکری را

حفظ حریمش کمتر از حفظ حرم نیست
باید که بشناسی حرام عسکری را

آری خوشا آنان که در حفظ حریمش
مستانه نوشیدند جام عسکری را

گرچه غریبانه،ولی شیعه در عالم
احیا کند با خون، کلام عسکری را

گنجینه ای و نزد تو کنز المعالی است
یعنی که فرزند حسن مولی الموالی است

محمود ژولیده

امشب چه غوغایی شده، عالم تماشایی شده

امشب چراغانی دل با نور دلدارم بود
از آسمان مِی می چکد، ساقی رخ یارم بود

تابیده نور دلبرم، ختم شب تارم بود
تنها امیدم تا سحر، این شوق دیدارم بود

امشب چه غوغایی شده، عالم تماشایی شده
شمس و قمر باشد خجل، از حسن روی ماه او

گویا تمام اختران، آید به اردوگاه او
بنشسته جمعی از ملک، بر دیدنش در راه او

کار دو عالم از ازل، گردیده بر دلخواه او
هستی همه مُلکش بود، از او گل آرایی شده

از دامن سوسن گلی، در بین گلشن آمده
صدها شکوفه از صفا، دامن به دامن آمده

نور دو چشم هادی و دلدار سوسن آمده
مادر ز دیدار گلش، سرمست و شیدایی شده

مست تولایش شدم، دل بسته ام بر روی او
یک دل نه بلکه صد دلم، پروانه شد بر کوی او

با بال جان پر می کشم، همچون کبوتر سوی او
تا بر مشام ما رسد عطر و شمیم و بوی او

از شوق دیدارش دلم، مجنونِ صحرایی شده
بنما نظر بر جان ما، ای زاده خیر النسا

احسان کن و تا سامرا ما را رسان ای مه لقا
گویم تو را تا پای جان هستم گدای سامرا

جان بر لب آمد خود بگو با دلبرت مهدی بیا
دلها اسیر یوسف زیبای زهرایی شده

محمد مبشری

سلاله ی زهرا

همیشه طبعِ غزل حِس برتری دارد
برای توست اگر شعر، مشتری دارد

تو از تبار که هستی سلاله ی زهرا
که خط به خطِ غزل طعم دیگری دارد

تو آن امامِ شریفی که بینِ انگشتش
ز جن و انس و ملک خیل لشگری دارد

صفات حق همه جمعند در صفات شما
اگر که کفر نباشد برابری دارد

همیشه قامت تو در مدینه دیدن داشت
ز بس که هر قدمت شور محشری دارد

خدا دوباره تبارک به خویشتن گفته
که این عَطیّه به سر تاج افسری دارد

تو آمدی و مدینه ندیده بود کسی
که این چنین جلواتِ پیمبری دارد

تو آمدی همه گفتند تهنیت آقا
زمین پس از پدرت خوب رهبری دارد

در آسمان که درخشیدی عرشیان گفتند
عروس فاطمه به به، چه اختری دارد

عروس فاطمه از هر پیمبری امشب
به گاهواره گلِ یاسِ اطهری دارد

صدف مدینه، تو گوهر شدی در آغوشش
مدینه فخر کند که چه گوهری دارد

زلالیِ نفست عطر و بوی کوثر داشت
شکوهِ هیبت تو نور حیدری دارد

تو هم حسن شدی، هم عسکری، دل ما هم
به لطف این دو صفت، حال بهتری دارد

تو در مدینه قدم رنجه کردی و، حالا
زمینِ سامره در خویش عسکری دارد

زمینِ سامره محوِ تجلیّات تو شد
زمینِ سامره نامِ مطهری دارد

همیشه سایل این خانواده محتاج است
همیشه دست توسل به محضری دارد

رضا باقریان

قبله این قبله نما

دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
نگاهی باز می گیرد سر راه نگاهم را

کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را
که برگردانده امشب سوی دیگر قبله گاهم را

من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم
من امشب بنده مولای سر من رئا هستم

درون سینه ام انگار شور دیگری دارم
به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم

به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم
شرابی ناب از انگورهای عسکری دارم

من امشب عشق را تکرار در تکرار می خوانم
حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم

وزیده از پگاه شهر پیغمبر نسیمی که
رسیده سال هایی قبل همراه شمیمی که

تمام شهر را پر کرد آن فیض عظیمی که
خبر داده است باز از جلوه دست کریمی که

همان خلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
و مثل آن حسن آرام جان یک علی باشد

نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است
که گاهی لرزه بر اندام مأموران زندان است

و یا ابریست که در آسمان هم حکم باران است
بگو این چشم انسان است یا از آن یزدان است

تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
صفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟

رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
حریمت کعبه آمال، قبرت قبله امید

گدایان! هر کجا هستید، امشب هر چه می خواهید
دخیل عشق بندید از همان جا بر در خورشید

اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد
کسی چون عسکری را هم گدای سامرا دارد

میایی و برای مهدی ات دلداده می سازی
هزاران عاشق در دام عشق افتاده می سازی

ز اشک دیده چشم انتظاران جاده می سازی
برای امر غیبت شیعه را آماده می سازی

میان پرده اسرار خدا را بی صدا گفتی
برای شیعیانت افضل الاعمال را گفتی

تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست
زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست

به جز درد فراق مهدی ات آقا ملالی نیست
یقینا در کنار ماست امشب جاش خالی نیست

دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان
دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان

اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم
صفای مرقد شش گوشه ات را کربلا گویم

غریب سامرا از غربت یک آشنا گویم
برایت قصه یک مادر و یک کوچه را گویم

از آن ابری که زیر ظلمتش پوشاند ماهش را
از آن مادر که بین کوچه ها گم کرد راهش را

محمد علی بیابانی

میلاد امام عسکری

ره باز کنید، دلبری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است

در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسکری آمده است

ما دیده به راه دلبری مه روئیم
با باده ناب دیده را می شوئیم

در این شب پر شکوه با هر صلوات
تبریک به صاحب الزمان می گوئیم

قاسم نعمتی

میلاد امام حسن عسکری(ع)

ولادت حضرت عسکری

ای که در مَحْبَس گیسوی تو شب زندانی ست
کار خورشید، به فرمان تو نور افشانی ست

سامرا نه! که جهان سیطره قدرت توست
ای که در عرش تو را مرتبه سُلطانی ست

تا که تکمیل شود فیض ربیعُ الاوّل
مُوعدِ جلوهْ نمائیت، ربیعُ الثّانی ست

خضر را پیر غلامیّ تو فخری ابدی ست
در حریمی که سلیمان، شرفش دربانی ست

هر کسی چشم دلش باز شود می بیند
شغل داوود نبی نزد تو مِدْحت خوانی ست

پسرت حضرت مهدی ست اگر رَبّ الأرض
کُلّ حالات و صفات پدرش، ربّانی ست

تو به قدری حسن بن علی اَستی که چو ما
حال آیینه هم آشفته تر از حیرانی ست

دل ندادن به تو از سخت ترین مُشکل ها
دل سپردن به تو، بر عکس، پُر از آسانی ست

می شود بی سر و سامان تو باشم گرچه
هر که را دیدم، دنبال سر و سامانی ست

سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
هم چنانی که مرا روزی سرگردانی ست

خیس اشک، از غم دنیا بشود چشمانش
هر کسی آرزویش دیدن سامرّا نیست

اربعین هر که مشرّف به حریمت شد گفت:
صف زوّار ضریحت چه قَدَر طولانی ست

فاطمه، بانیِ رفتن به بهشت است او را
آنکه اندازه خشتی، حرمت را بانی ست

سائلِ رحمت بی منّت و بی پایانت
چشم در راه تو در آن نفس پایانی ست

محمّد قاسمی

میلاد امام حسن عسکری(ع)

نور خدایی

امشب شب میلاد آن نور خدایی است
کار تمامی جهان امشب گدایی است

حالا اگر بیگانه هم هستی بیا توُ
این خانه از اول سرای آشنایی است

در امتحان عاشقی دلها محک خورد
این آزمون امشب شده بر پا! نهایی است

می خوانم از روی شعف آیه به آیه
مولود قرآنی ما چون هل اتی یی است

حتی اگر از زائران مشهدم من
اما دلم حال و هوایش سامرایی است

حسن خدا حِصن حَصین آمد به دنیا
ابن الرضای سومین آمد به دنیا

باید گل افشانی کنیم امشب جهان را
باید وداعش کرد این فصل خزان را

در عمق چشمهای نرگس وار مستش
باید ببینی از کران تا بی کران را

توفیق اگر شد شاملت در صف بیا تا
نوبت اگر شد هدیه گردانیم جان را

شکرانه چند رکعتی با مهر تربت!
باید جلو انداخت یک ذره اذان را

حالا اگر اشکی سرازیر است یکسر
باید بدانیم قدر این آب روان را

آن مه لقای مه جبین آمد به دنیا
ابن الرضای سومین آمد به دنیا

زیبا نسیمی در فضای دل وزیده است
از آسمانها تا زمین نوری رسیده است

دیگر چرا از گفتنش باید حذر کرد؟
حالا که لحظه لحظه خوب سپیده است!

در آینه عکس امام مجتبی بود
چونکه خدا از نو حسن را آفریده است

این چشم های من نفس دیگر ندارند
دل در میان سینه از بس هی تپیده است

دیوانه ام دیوانه ام دیوانه او
کار جنون من عجب بالا کشیده است

نور سماوات و زمین آمد به دنیا
ابن الرضای سومین آمد به دنیا

رفته به رفته وقت ما دیگر تمام است
اما شروع لحظه های این امام است

مستم وَ هوشیاری نمی دانم وَ اکنون
جز باده هر چیزی به من امشب حرام است

الحمدلله آن پرستویی شدم من
که تا ابد ماوای او بر روی بام است

وقتی که محو لیل گیسویش شدم من
دیگر سحر حتی برایم عین شام است

حرز امام عسکری روی لبم هست
حرزی که بر روی لبم دائم، مدام است

نور الیقین حق الیقین آمد به دنیا
ابن الرضای سومین آمد به دنیا

مسعود اکسیری

میلاد امام حسن عسکری(ع)

دومین حسن از چهارمین علی آمد

الا که موسم شادی و همدلی آمد
زمان نادعلیا سینجلی آمد

زمین سامره را سینه منجلی آمد
دهم ولی خداوند را ولی آمد

که دومین حسن از چهارمین علی آمد
بر آن علی به گل روی این حسن صلوات

ز پرده چهره چو بی پرده، همچو ماه نمود
دل امام دهم را به یک کرشمه ربود

شهادتین ز لبهای جانفزاش سرود
به فاطمه به علی بر ائمه گفت درود

سپس به خواندن قرآن دهان چو غنچه گشود
به آیه آیه قرآن بر آن دهن صلوات

ولی ذات خدا شاه انس و جان است این
جهان جان نه، که جان همه جهان است این

چراغ اهل زمین، ماه آسمات این
به جسم شرع و اهل دین روان است این

امام ما پدر صاحب الزمان است این
بر آن امام و بر این صاحب زمین صلوات

وزیده بوی گل مهر او ز هر چمنی
نیافریده خداوند همچو او حسنی

خوشا زبان و خوشا منطق و ادب دهنی
که در ثنای وجودش بر آورد سخنی

به یاد رویش هر جا که هست انجمنی
سزد که خلق فرستند بر انجمن صلوات

سلام خلق و درود خدا به جان و تنش
فدای لیلی میلاد و صبح آمدنش

جمال آئینه ذات حی ذوالمنش
به باغ وحی دمد، بوی گل از پیرهنش

وجود مهدی موعود سرو نسترنش
به باغ بان و بر این سرو نسترن صلوات

خدا ستوده به قرآن خود عیان او را
رسول خوانده امام جهانیان او را

ستوده حجت حق صاحب الزمان او را
مدد گرفته در آغوش خود چو جان او را

نهاده بوسه به حسن و لب و دهان او را
بر آن لبی که ورا گشته بوسه زدن صلوات

الا که حجت ذات خدای دادگری
ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری

سران خلق سراسر ستاره، تو قمری
به فاطمه پسری و به مهدیش پدری

ز وصف خوبتران زمانه خوب تری
به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات

میلاد امام حسن عسکری(ع)

تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان

دنیای با حضور تو زیباست واقعا
قطره کنار چشم تو دریاست واقعا

شاعر به عشق روی شما خط خطی کند!
اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا

در بین واژه های سرودم نزول کن
دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا

ای نازنین به یمن قدوم مبارکت
امشب قشنگ ترین شب یلداست واقعا

تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان
آری جمال ناز تو زیباست واقعا

تو آمدی حقیقت افسانه ها شوی
مجنون چشم های تو لیلاست واقعا

تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری
آری گدای کوی تو آقاست واقعا

خوش آمدی جان جهان و جهان جان
خوش آمدی حضرت آقای مهربان

شور میان هر غزل شاعرانه تو
زیباترین تغزل در هر ترانه تو

هستی بدون مهر ومحبت که مرده است
عشق بدون چون و چرای زمانه تو

اغراق نیست از همه عالم سرآمدی
یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو

شایسته مقام شریف ولایتی
ای جانشین خوب خدای یگانه تو

مملو از خدا شده است، شک نمی کنم
– قائم مقام حضرت حق- کاویانِ تو

دیوانه مرام شما تا همیشه من
ارباب با مروت من در زمانه تو

بر مهر و ماه و شمس و فلک طعنه می زنی
آقای عالمی و ابالمهدی منی

من خاکسار کوی تو، عبد خدایی ام
بچه محله توأم و سامرایی ام

من با نگاه مادرتان محضر شما
مشغول کارو کسب شریف گدایی ام

تو انتهای جاده جود و کرامتی
من – سائل نگاه توأم- ابتدایی ام

وقتی تو دومین حسن خانواده ای
آری منم به عشق شما مجتبایی ام!

فرقی نمی کند بخدا نور واحدید
شش گوشه تو بوسه زدم کربلایی ام!

گوشه نشین هرشب بزم غمت منم
لطمه زن مصیبت هر عمه ات منم

آقا شما بگو غم غربت چگونه است
زندانی و اسیر و اسارت چگونه است

آقا بگو که در غل و زنجیر اهل زور
همراه سوز و درد و حرارت چگونه است

آقا شما بگو بد و بیراه و افترا
آقا شما بگو که جسارت چگونه است

یک تکه نان خشک وکمی هم کپک زده!
آقا بگو که طعم حقارت چگونه است

آقا بگو که شیوه مردانگی نبود
آقا بگو نهایت غارت چگونه است

با گوشواره و دو سه معجر نمی شود
آقا بگو اساس تجارت چگونه است

آقا بگو که دشت بلا دشت فتنه شد
حتی سر سه ساله زینب برهنه شد

علیرضا خاکساری

 

 

سیری‌ در سیره‌ امام‌ حسن‌ عسکری‌(ع)

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *