انتخاباتانتخابات

اصحاب و یاران امام هادی علیه السلام

1. حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام)

حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» فرزند عبدالله ، فرزند علی بن حسن، فرزند حسن بن زید، فرزند زید بن حسن علیه السلام، فرزند علی ابن ابی طالب است که با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام و با پنج واسطه به حضرت علی علیه السلام می رسد.

پدر بزرگوارش عبدالله و مادرش گرامی اش فاطمه دختر «عقبة بن قیس» است.

ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شد و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمّد تقی و امام علی النّقی: مقارن بود. آن حضرت محضر مبارک امام رضا، امام محمّد تقی و امام هادی: را درک و احادیث فراوانی از آنان رویت کرد.

زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) از مدینه به ری و سکونت در دیار غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفی عبّاسی به خاندان پیامبر اکرم(ص) و شیعیان ائمه: بسیار سخت گیری می کردند و یکی از بدرفتارترین ین خلفا متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهل بیت: داشت. تنها در دوران او چندین بار مرقد مطهر حضرت امام حسین (علیه السلام) را در کربلا تخریب کردند و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری کردند.

سادات و علویون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند. حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل او گرفتند و گزارش های دروغ سخن چینان را بهانه ین سخت گیری ها قرار می دادند. در چینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به خدمت حضرت امام هادی علیه السلام رسید و عقید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد که ین داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر یمان و تدّین والی اوست.

عبدالعظیم (علیه السلام) حسنی درین باره می فرمید: زمانی خدمت سرورم، حضرت امام علی النقی علیه السلام شرفیاب شدم، یشان با دیدن من فرمودند: مرحبا به تو ی اباالقاسم! همانا که تو حقیقتاً پیرو و مطیع ما هستی.

خدمت آن جناب عرض کردم: ی فرزند رسول خدا! می خواهم دین خود را به شما عرضه کنم، تا اگر پسندیده و رضیت بخش است، بر آن ثابت قدم بمانم تا زمانی که خداوند عزّ و جلّ را ملاقات کنم.

حضرت فرمود: جناب ابوالقاسم! بفرما.

عرض کردم: من معتقدم که: خداوند تبارک و تعالی یگانه ی است که هایچ چیز همانندش نیست، و از حدّ ابطال و تشبیه بیرون است[یعنی معدوم نیست و شبیه به مخلوقات هم نیست]، او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه پدید آوردندی اجسام و صورت ها و خلق کننده عرض ها و جوهر ها است. او پروردگار و مالک هر چیزی است و همه چیز را جعل و احداث کرده است.

و معتقدم که: محمد(ص) ـ بنده و فرستاده او ـ خاتم پیامبران است که پس از او تا روز قیام قیامت هایچ پیامبری نخواهد آمد.

و معتقدم که: امام، جانشین و ولی امر پس از پیامبر(ص)، امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب علیه السلام، سپس امام حضرت حسن، سپس حضرت امام حسین، سپس حضرت علی بن الحسین، سپس حضرت محمد بن علی، سپس جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی: سپس [امام] تویی ی مولی من!

حضرت فرمود: پس از من، فرزندم حسن [امام] است، و مردم در زمان بعد از او (امام حسن عسکری) چگونه خواهند بود؟!

عرض کردم: ی مولی من! چگونه خواهند بود؟ فرمود: بری ینکه او دیده نمی شود و روا نیست نامش برده شود تا ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد کند؛ همان گونه که از ظلم و جور مملوّ شده باشد.

عرض کردم: قبول کردم.

و نیز معتقدم که: دوستدار آنان دوست خداست، و دشمن یشان دشمن خداست، و اطاعت یشان اطاعت خداست، و معصیت یشان معصیت خداست.

و معتقدم که: معراج حق است، سؤال در قبر حق است، و بهشت و جهنم حق است، و صراط و میزان حق است، و ـ بی تردید ـ قیامت به پا می شود و خدا همه را از قبرها برمی انگیزد.

و معتقدم که: تکالیف الهای پس از ولیت [اهل بیت:]، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهای از منکر است.

پس از آن، حضرت امام علی النقی علیه السلام فرمود: ی ابوالقاسم! سوگند به خدا ین همان دینی است که نزد خدا بری بندگانش پسندیده است. بر آن پیدار باش! خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، با سخن استوار، ثابت بدارد.[2]

دیدار حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در سامرا با حضرت امام هادی علیه السلام، به خلیفه گزارش داده و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر شد، او نیز بری مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان داشت و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و شهر به شهر می گشت تا به شهرستان «ری» رسید و آنجا را بری سکونت انتخاب کرد. علّت ین انتخاب به شریط دینی و اجتماعی ری در آن دوره برمی گردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما (یران) وارد شد و مسلمانان در شهرهای مختلف یران به اسلام گرویدند، از همان سال ها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیت خاصّی پیدا کرد؛ زیرا سرزمینی حاصل خیز و پرنعمت بود، عمرسعد نیز به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جان سوز کربلا، حضرت امام حسین (علیه السلام) را به شهادت رساند. در ری هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت: زندگی می کردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود.

حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به صورت مسافری ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی «سکّه الموالی» در منزل یکی از شیعیان ساکن شد، مدّتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سرمی برد و کمتر خارج می شد، روزها روزه می گرفت و شب ها نیز به عبادت و راز و نیاز با پروردگار مشغول می شد.

در شهر ری تعداد کمی از شیعیان، آن حضرت را می شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند[3]، امّا می کوشیدند که ین خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند.

حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) میان شیعیان شهر ری بسیار ارجمند بود و پاسخ گویی به مسائل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ ین نکته، هم بیانگر مقام برجسته حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) است و هم گویی ین است که وی از طرف حضرت امام هادی علیه السلام در آن منطقه، وکالت و نمیندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام علیه السلام می دانستند و در مسائل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهل بیت علیه السلام بود.

از تألیفات حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) کتاب هی «خطب امیرالمؤمنین » و «روز و شب » را می توان نام برد. آن حضرت، آگاه و آشنا به معارف دین و احکام قرآن و اسلام بود.

ستیش هایی که امامان معصوم (علیه السلام) از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده شخصیت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی علیه السلام گهای اشخاصی را که سؤال و مشکلی داشتند، راهنمیی می فرمودند که از حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) حسنی (علیه السلام) بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرّفی می فرمودند.

ابوحماد رازی می گوید: «در سامرا بر امام هادی علیه السلام وارد شدم و درباره مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و حضرت پاسخ فرمود. زمانی که خواستم خداحافظی کنم، فرمود: «ای حماد! هرگاه در ناحیه ای که زندگی می کنی، مشکلی در امر دینت بریت پیش آمد، از عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) بپرس و سلام مرا به او برسان».[4]

در آثار علمی شیعه نیز، تعریف ها و ستیش های عظیمی درباره او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهایزکار، ثقه، داری اعتقاد نیک و صفی باطن و به عنوان محدّثی عالی مقام و بزرگ یاد کرده اند.

روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) با بیماری او همراه بود. آن قامت بلند یمان و تلاش، به بستر افتاد و پیروان اهل بیت در آستانه محرومیت از وجود پربرکت ین سید کریم قرارگرفتند و اندوه مصیبت های پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان بری عبدالعظیم (علیه السلام) دردی جانکاه و مضاعف بود. در همان روزها یک رؤیی صادقانه حوادث ینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی در در عالم رؤیا، حضرت رسول(ص) را در خواب دید. پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه «سکّه الموالی» چشم از جهان فرومی بندد، شیعیان او را بر دوش گرفته، به باغ عبدالجبّار می برند و نزدیک درخت سیب به خاک می سپارند.

آن شخص، سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر(ص) را نصیب خویش سازد. عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی ین دو خواب پی برد و بری ینکه در ین افتخار، بهره ی داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند. همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست.[5] خبر درگذشت ین نواده رسول اکرم(ص) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) حسنی (علیه السلام) گریان و مویه کنان گرد آمدند. پیکر مطهّر او را غسل دادند و به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود. بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا(ص) به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند. قبر شریف آن حضرت در شهر «ری»، معروف و مشهور است و هم اکنون بارگاه نورانی آن سلاله سادات و محدّث بزرگوار مورد توجّه و رفت و آمد خیل عظیم عاشقان مکتب اهل بیت: قرار دارد.

در منابع رویی، رویات متعدّدی بری زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) ، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیدالشهدا، امام حسین (علیه السلام) بیان شده است.

در حدیثی آمده که مردی از اهل ری خدمت امام هادی علیه السلام مشرف شد و حضرت از او پرسید کجا بودی؟ گفت: به زیارت امام حسین (علیه السلام) رفته بودم.

آن حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم (علیه السلام) را که نزد شماست زیارت می کردی، هر ینه مثل کسی بودی که امام حسین (علیه السلام) را زیارت کرده باشد.[6]

2. علی بن مهزیار اهوازی

کنیه وی «ابوالحسن»، اهل دورق اهواز است.[7] برخی معتقدند که وی اهل «هندیجان فارس» است.[8] او در اهواز نشو و نما کرد و به مرتبه «فقاهت» رسید. او از مفاخر علما و مشهورترین شاگردان امام هادی به شمار می رفت. علی از بزرگان پرهایزگار و پاکدامن بود و راویان درباره او گفته اند: «هنگام طلوع خورشید برای خدا به سجده می افتاد و سرش را بلند نمی کرد تا ینکه هزار نفر از برادران دینی اش را دعا می کرد. ازین رو، پیشانی وی در اثر سجده های زیاد و طولانی، همانند زانوی شتر، پینه زده بود و ین نبود مگر به خاطر عبادت بسیار و سجده در پیشگاه حق.»[9]

همچنین در ین باره داستان معروفی رویت شده که از جایگاه والای عبادات او حکیت می کند: در سال 226 هجری، علی بن مهزیار در حالی که در سفر حج خانه خدا بود، در منزل «قرعاء» که مکانی ما بین قادسیه و عقبه است، شب را به سر می برد. آخر شب که فرامی رسد، وی برای گرفتن وضو از جیش بلند می شود و در حالی که مسواکی در دست داشت، بیرون می رود. هنگامی که شروع به مسواک زدن می کند، می بیند که سر مسواکش مانند شعله آتش زبانه می کشد و مثل خورشید می درخشد. اما هنگامی که دستش را به آن نزدیک می کند، متوجه می شود که هایچ حرارتی ندارد و تنها نور مطلق است.

در همین حال یه شریفه )الذی جعل لکم من الشجر الاخضر ناراً( را تلاوت می کند و به سمت جایگاه خود باز می گردد. در ین زمان دوستان او که در اثر شدت سرما به مقداری آتش نیاز داشتند، با دیدن او گمان می کنند که علی بن مهزیار برایشان آتش فراهم کرده است. اما هنگامی که نزدیک می شد، همه آنان با کمال تعجب می بینند که آن آتش هایچ حرارتی ندارد.

روشنیی آن تکه چوب گاهی کم رنگ می شد و گاهی شعله می کشید و ین حالت تا سه مرتبه ادامه یابد و پس از آن کاملاً خاموش می گردد؛ به طوری که در سر مسواک هایچ اثری از سوختگی و سیاهی دیده نمی شد.

هنگامی که علی بن مهزیار خدمت امام هادی علیه السلام رسید و ین حکیت را بیان داشت، آن حضرت مقداری در آن مسواک تأمل کردند و فرمودند: آن نور به خاطر میل و رغبت تو به ما اهل بیت: و اطاعت تو از من و پدرانم است.[10]

ین شخصیت بزرگوار از امام رضا (علیه السلام) نیز حدیث نقل می کرد. علی از یاران نزدیک امام جواد و امام هادی علیه السلام به شمار می رفت و آن بزرگواران وی را به عنوان وکیل خویش منصوب کرده بودند و توقیع (امضا) آنها هنوز موجود است.

وی از مفسّران قرن سوم هجری است و بیش از سی کتاب و رساله در زمینه های مختلف معارف اسلامی دارد. او کتاب تفسیر، و نیز کتابی به نام «حروف القرآن» در زمینه قرآن دارد.[11]

او آثاری در زندگینامه پیامبران فقه و مقالاتی در اشربه، بازرگانی و پیشه وری نگاشته است.[12]

برخی از کتب علی بن مهزیار از ین قرار است: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الطلاق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب التفسیر، کتاب الفضائل، کتاب العتق و التدبیر، کتاب التجارات و الاجارات، کتاب المکاسب، کتاب المثالب، کتاب الدعاء، کتاب التجمّل و المروة و کتاب المزار…[13].

علی بن مهزیار در اسناد حدود 437 رویت واقع شده است و از امام رضا، امام جواد و امام هادی 8 و دیگران حدیث نقل کرده است.[14]

امام جواد علیه السلام، علی بن مهزیار را با پیام ها و نامه های عطرآگینی ستود؛ از جمله حضرت در نامه ذیل او را چنین تحسین می کند:

«ای علی! در پیروی کردن، انجام دستورها، خیرخواهی و پندگویی تو را آزمودم (و تو سرافراز از بوته آزمیش بیرون آمدی). پس اگر بگویم کسی را مانند تو ندیده ام، چه بسا راست گفته باشم. خداوند به تو بهشت برین و آن مقامات والیی که نمی دانی، پاداش دهد. من مقام تو و خدمات شبانه روزی تو را در سرما و گرما از نظر دور نداشته ام. از خداوند می خواهم در روز قیامت که همه را گرد می آورد، آن چنان مخلوقات خود را شیفته و دوستدار تو کند که میه رشک باشد. به درستی که خداوند شونده دعاهاست …»[15]

ین نامه تجلیل، تقدیر و بزرگداشت امام را به علی به خوبی نشان می دهد و می بینیم که حضرت می فرمید در میان اصحاب خود کسی را مانند ابن مهزیار در دانش، پرهایزگاری و ورع ندیده است.

با اندکی تأمل در ین توقیع، می توان از جایگاه رفیع و ارزشمند علی بن مهزیار نزد اهل بیت: آگاه شد؛ زیرا آن بزرگوران هایچ گاه اهل مبالغه و زیاده روی نبودند، ضمن ینکه همیشه پیرامون ائمه: چنین شیعیان و اصحاب مخصوصی ـ اگر چه به صورت معدود ـ حضور داشته اند که آنها نیز می توانسته اند با توجه به ظرفیت بالای معرفت لیاقبت خود و البته در پرتو عنیت خاص اهل بیت: به چنین عنیات و مراتبی دست پیدا کنند.

دیگر از خدمات ین صحابی وفادار ائمه: عبارت اند از:

ـ شناساندن امام هادی علیه السلام به مردم بعد از شهادت پدر بزرگوارش؛

ـ تبیین مسائل فقهی و پاسخگویی به سؤالات فقهی مردم؛

ـ رساندن نظر فقهی امام به مردم؛

ـ ترویج ولیت امام جواد علیه السلام در یران زمین به ویژه اهواز؛

ـ بر عهده گرفتن وکالت امام جواد و امام هادی علیه السلام؛

ـ برقراری ارتباط مردم با امام، با وجود خفقان عباسی؛

ـ منشأ آرامش و خیر بودن در اهواز.[16]

در پایان باید گفت که نه تنها خود علی بن مهزیار جزء اصحاب ویژه و مورد اطمینان اهل بیت: به شمار می آمده، بلکه دیگر نزدیکان او نیز از ین الطاف و عنیات بی بهره نبوده اند. به عنوان مثال؛ برادر او یعنی ابرهایم نیز از شیعیان برجسته و با اخلاص بوده و رویت شده که یکی از سفرای امام زمان (عج) بوده و توانسته خدمت آن حضرت مشرّف شود و داستان ین زیارت معنوی، مشهور است و در کتاب شریف «کمال الدین» ذکر شده است. همچنین محمد، پسر علی بن مهزیار نیز از اصحاب و راویان ثقه حضرت هادی علیه السلام به شمار رفته است.

سال رحلت او مشخص نیست. به یقین او تا تاریخ 229 ق زنده بوده است؛ زیرا به قول نجاشی در آن تاریخ از محمد بن علی بن یحیی انصاری، معروف به «ابن اخی» زاده از او رویت کرده است.

شیان توجّه ینکه: علی بن مهزیار که به خدمت حضرت ولیّ عصر(عج) تشرّف حاصل کرده است، علی بن ابرهایم مهزیار، برادر زاده علی بن مهزیار است.[17]

مزار شریف علی بن مهزیار در شهر اهواز واقع شده است و هم اکنون دارای بارگاه با شکوهی است و مورد توجّه مخصوص شیعیان و ارادتمندان به آستان اهل بیت: قرار دارد.

3. خیران خادم قراطیسی

وی، خادم امام رضا(علیه السلام) و از شیعیان مخلص و مؤمنان به ولایت اهل بیت: بوده و در کتب رجال، او را جزء اصحاب مخصوص و صاحب سرّ حضرت رضا، جواد و هادی: برشمرده اند.

از بعضی روایات برمی اید که او وکیل حضرت جواد علیه السلام نیز بوده است؛ مانند روایتی که حضرت در پایان آن به او فرموده اند:

«اعمل فی ذلک برایک، فإنّ رایک رایی و من أطاعک أطاعنی؛ در آن مسئله مطابق نظر خودت عمل کن. پس همانا رای تو رای و نظر من است و کسی که از تو پیروی کند از من پیروی نموده است».

از خیران روایات و مسائل فراوانی در موضوعات مختلف برجای مانده که آنها را از حضرت جواد و هادی علیه السلام روایت کرده است. یکی از آن روایات نص بر امامت حضرت هادی علیه السلام می باشد و هنگامی بیان شده که خیران در خدمت و ملازم آن حضرت بوده و امام جواد علیه السلام در بستر بیماری قرار داشتند و اندکی بیشتر از عمر شریفشان باقی نبود.

در آن هنگام، شخصی از جانب امام(علیه السلام) نزد خیران می اید و به او می گوید: مولایت به تو سلام می رساند و می فرماید: همانا من درمی گذرم و امر امامت به فرزندم علی واگذار می شود. امامت او بعد از من بر شما واجب است، همان گونه که امامت من بر شما واجب بود بعد از پدرم تا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برسد.

آری، همان گونه که بیان شد، خیران از اصحاب نزدیک امام جواد و هادی علیه السلام بوده و ارادت و اخلاصش به این خاندان قابل توصیف نیست.

نقل شده: زمانی خیران در راه سفر حج به مدینه رسید و در آن شهر توانست خدمت امام جواد علیه السلام مشرف شود. در آن هنگام حضرت بالای ایوان و دکه ای نشسته بودند و خیران با دیدن هیبت و جلال ایشان، چنان دهشت و دلهره ای احساس کرد که متوجّه پلّه های ایوان نشد تا اینکه حضرت اشاره نمود و او را متوجّه ساخت. بعد از آنکه از پلّه ها بالا رفت و سلام نمود، دستان مبارک امام جواد علیه السلام را گرفت و پس از بوسیدن بر دیدگانش قرار داد و نشست و تا مدّتی بی اختیار دستان حضرت را به جهت هیبت و دهشتی که از ایشان در دل احساس کرده بود، نگاه داشت تا اینکه دلش آرام گرفت و دست امام(علیه السلام) را رها کرد.

4. ابوهاشم داود بن قاسم جعفری

محدثی از اهالی بغداد و مردی متّقی، صاحب زهد و ورع و عالمی برجسته در میان اصحاب بوده است. از ویژگی های دیگر او، نزدیکی و خویشاوندی با آل ابی طالب علیه السلام می باشد؛ زیرا پدرش قاسم بن اسحاق، امیر یمن و مردی جلیل القدر و مادرش ام حکیم، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود و قاسم بن اسحاق پسر خاله امام صادق(علیه السلام) و برادرزاده ابوهاشم، محمد بن جعفر بن قاسم، همسر فاطمه دختر امام رضا(علیه السلام) است.

ابوهاشم نزد اصحاب، شخصی کاملاً مورد اطمینان و ثقه بوده و منزلتی والا داشته و نزد اهل بیت: نیز از احترام و جایگاهی خاص برخوردار بوده و توانسته طی عمر پر برکت خویش، امام رضا(علیه السلام) تا امام عصر (عج) را درک و از همه آنان کسب فیض و حدیث روایت کند.

این ارتباط با خاندان نبوت: در او آن چنان ریشه داشته که حتی برخی از علما، مانند سید بن طاووس او را جزء وکلای خاص حضرت بقیة الله (عج) برشمرده اند و ابـن عیاش کتابی در اخبار ابوهاشم نوشته که مرحوم شیخ طبرسی در إعـلام الوری از آن نقل می کند.

ابوهاشم به سبب دلباختگی و ارادت ویژه ای که به ائمه در دل داشت، از جانب آن بزرگواران نیز پیوسته مورد لطف و عنایت قرار می گرفت و از این رو، بین او و آن خاندان ارتباطی عمیق و نورانی برقرار بود.

در همین زمینه داستان هایی از ابوهاشم نقل شده که علاوه بر بیان جایگاه والای او، نشان دهنده برخی از معجزات ائمه: است که به عنوان نمونه به برخی از آنان اشاره می کنیم:

ابوهاشم جعفری گوید: روزی خدمت امام عسکری علیه السلام بودم و از ایشان شنیدم که فرمودند: از گناهانی که آمرزیده نمی شود، قول آدمی است که می گوید: «کاش مؤاخذه نمی شدم، مگر به همین گناه». (یعنی کاش گناه من فقط همین بود).

ابوهاشم می گوید: پس از این سخن حضرت، با خودم گفتم این مطلبی، بسیار دقیق و شایسته است که انسان هر چیزی در این زمینه را در وجود خود جستجو کند. در همین حال بودم که ناگهان آن حضرت به من رو کرد و فرمود: راست گفتی، ای ابوهاشم! به آن چیزی که در دلت گذشت، عمل کن. پس به درستی که شرک در میان مردم، پنهان تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک و بر روی پلاس سیاه.

مرحوم صدوق با سند خود از ابوهاشم جعفری نقل می کند که گفت: مدتی بسیار تنگدست شدم. خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم؛ اجازه داد و نشستم. فرمود: اباهاشم! شکر کدام یک از نعمت های خدای سبحان را می خواهی به جا آوری؟ سر به زیر افکندم و ندانستم چه بگویم. حضرت خود آغاز به سخن کرد و فرمود: ایمان را روزی ات کرد و با آن بدنت را بر آتش حرام ساخت و عافیت را روزی ات کرد تا بر طاعت، تو را یاری رساند و قناعت را روزی ات کرد تا آبرویت را حفظ کند. اباهاشم! به این سخنان آغاز کردم؛ زیرا گمان بردم می خواهی از کسی که این همه نعمت به تو داده است، شکوه کنی. دستور دادم که صد دینار به تو بدهند، آن را بگیر.

همچنین وی می گوید: روزی امام عسکری علیه السلام سوار بر مرکب شد و به سوی صحرا حرکت کرد و من نیز ایشان را همراهی می کردم. در بین راه که من پشت سر حضرت حرکت می کردم به یاد قرض خود افتادم که وقتش رسیده بود و اینکه چگونه باید آن بپردازم.

در این افکار بودم که ناگهان حضرت رو به من کردند و فرمودند: خدا آن را ادا می کند. و در همان حال مقداری از روی مرکب خم شدند و با تازیانه ای که در دست داشتند، خطی روی زمین کشیدند و فرمودند: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، دیدم که شمشی از طلا در آنجا قرار دارد و من آن را برداشتم و در کیف خود قرار دادم و دوباره همراه ایشان به حرکت پرداختیم.

ابوهاشم می گوید: مدّتی که از این ماجرا گذشت و ما در حال طی مسیر بودیم، باز هم به فکر فرو رفتم و به اندیشه مخارج فصل زمستان، مانند لباس و غیره افتادم. این بار هم، همین که این افکار در ذهنم خطور کرد، حضرت رو کردند به من و برای بار دوم از روی مرکب خم شدند و با تازیانه خطّی روی زمین کشیدند و فرمودند: پیاده شو و بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، باز هم دیدم که شمش طلایی در آنجا وجود دارد و آن را نیز برداشتم.

ابوهاشم در ادامه می گوید: پس از اینکه به مقصد رسیدم و از حضرت جدا شدم و به منزل رسیدم، مبلغ قرض خود را حساب کردم و دیدم که کاملاً با ارزش آن شمش طلای اوّلی برابر است. هنگامی که مخارج فصل زمستان را بدون افراط و تفریط حساب کردم، باز هم با کمال تعجّب دیدم که با شمش طلای دیگر، بدون هیچ زیاد و کمی برابر است.

این شیعه و یار با وفای ائمه: در سال261 هجری وفات یافت و در بغداد به خاک سپرده شد. از او علاوه بر روایاتی صحیح و بسیار در ابواب مختلف، اشعاری نیکو در حق اهل بیت: نیز به جای مانده است.

5 . علی بن جعفر همینیاوی (همانی)

وی مردی ثقه و دانشمند بود و وکالت امام هادی و امام عسکری علیه السلام را بر عهده داشت و کردارش مورد پسند آن دو بزرگوار بود. «ابو جعفر عمری» می گوید: ابوطاهر بن بلالدر سفر حج دید علی بن جعفر پول های زیادی انفاق می کند. پس از بازگشت در نامه ای موضوع را به امام عسکری علیه السلام گزارش کرد.

امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: «ما خودمان دستور پرداخت دویست هزار دینار را به او دادیم؛ ولی او تنها نیمی از آن را پذیرفت. مردم حق ندارند در کارها و اموری که ما اجازه اظهار نظر و دخالت در آنها را به آنان نداده ایم، دخالت کنند».

راوی می گوید: «علی بن جعفر بر امام هادی علیه السلام وارد شد و آن حضرت دستور داد تا سی هزار دینار طلا به او بدهند».

نکاتی که از این روایت استفاده می شود، این است که علی بن جعفر به نمایندگی از سوی امام هادی و امام عسکری علیه السلام پول هایی به افراد می داد تا به مصارف مورد نظر آن دو بزرگوار برسانند.

پول های پرداختی، فقط برای تأمین نیازهای فردی افراد نبود، بلکه به منظورهای دیگری که به اهداف امامت مربوط می شد، پرداخت می گردید. اینکه امام، کارهای علی بن جعفر را به خود نسبت می دهد، مؤید همین مطلب است.

ایام حج که مسلمانان برای انجام فریضه حج به مکه می ایند، بهترین فرصت برای این گونه کارهاست؛ زیرا از یک سو، دسترسی به یاران امام و تبیین رسالتی که برعهده آنان است و نیز انجام دادن مأموریتشان، در چنین ایامی آسان تر است و از سوی دیگر، دستگاه خلافت نسبت به آنان حسّاسیتی نشان نخواهد داد.

علی بن جعفر نزد پیشوای دهم علیه السلام از منزلت والایی برخوردار بود. بین او و فارس بن حاتم بر سر مسئله ای مشاجره درگرفت. ابراهیم بن محمد موضوع را به امام(علیه السلام) گزارش کرد و از آن حضرت خواست معین سازد که وی از کدام یک از آن دو پیروی کند. امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: سزاوار نیست در مثل چنین موضوعی سؤال یا شک شود. خداوند به علی بن جعفر مرتبتی والا بخشیده و ما را بازداشته از اینکه او با فردی مثل فارس بن حاتم مقایسه شود، بنابراین در هنگام نیاز، به علی بن جعفر رجوع کن و از فارس بن حاتم بیم کنید و او را در هیچ یک از امور خود داخل مکنید… .

آخرالامر درباره آن بزرگوار نزد متوکل سعایت کردند. آن نانجیب بعد از صدور دستور حبس او، اراده کشتن او را داشت. این خبر به علی بن جعفر رسید و از زندان برای حضرت هادی علیه السلام نوشت: سرورم! خدا را، خدا را به داد من برس! سوگند به خدا، نگرانم به شک بیفتم. حضرت وعده فرمود که برای تو در شب جمعه دعا خواهم کرد ، پس آن حضرت دعا فرمود. صبح آن روز متوکل تب کرد و تب او شدّت یافت تا روز دوشنبه که بانگ و شیون برای او بلند شد که می میرد. پس دستور داد تا هر زندانی که نام می برند آزاد کنند، تا خود او به یاد علی بن جعفر افتاد. به عبیدالله گفت: چرا درباره او چیزی نگفتی؟ عبیدالله گفت: دیگر هرگز از او یاد نخواهم کرد.

متوکل گفت: هم اکنون او را آزاد کن و او را بخواه تا مرا حلال کند. پس آزادش کرد و به دستور امام هادی علیه السلام به مکه رفت و در آنجا ساکن شد و متوکل نیز از بیماری بهبود یافت.

6 . ابن سکیت یعقوب بن اسحاق اهوازی

ابن سکیت، نزد امام جواد و امام هادی علیه السلام از احترام زیادی برخوردار بود و از یاران خاص ایشان به شمار می رفت. همچنین او از امام جواد علیه السلام روایات و مسائلی نقل کرده است.

محل ولادت او «دورق اهواز» بود. دورق یکی از مراکز علمی و فرهنگی کهن ایران اسلامی است و علما، خطبا و شعرای شهیری از این منطقه برخاستند؛ چنان که امروزه کلمه «دورقی» را در پی نام بسیاری از علمای بزرگ می بینیم.

البته برخی بغداد را محل ولادت این شخصیت بزرگ شیعی می دانند.

نام او را «یعقوب» و کنیه اش را ابویوسف نهادند. پدرش اسحاق نام داشت. این مرد صالح و درستکار در فنون ادبیات عرب، به ویژه لغت و شعر، استاد شمرده می شد. دوستدار دانشمندان بود و از اصحاب کسائی، یکی از قرای سبعه، به شمار می آمد.

اسحاق ادیبی فرزانه و شاعری زبردست بود؛ ولی براساس آموزه های اسلامی سکوت را بر سخن ترجیح می داد. به تدریج در سایه افراط درسکوت، به «سکیت» (بسیار سکوت کننده) شهرت یافت. بدین سبب، فرزندش را ابن سکیت خواندند.

ابن سکیت بر اثر دعای پدر و تلاش های مستمرش در علوم مختلف اسلامی صاحب نظر گردید؛ به طوری که وی از علمای برجسته ادبیات عرب به شمار می رفت و در علم فصاحت و بلاغت و اشعار عرب ید طولایی داشت و کتاب مشهور «تهذیب الالفاظ و اصلاح المنطق» در ادبیات، اثر او است.

ابن خلکان از یکی از علما چنین نقل می کند: کتابی در لغت بهتر از «اصلاح المنطق» از جسر (پل) بغداد نگذشته است. بدون تردید در این کتاب سودمند و جامع، بسیاری از لغات گردآمده است و در نوع خود با این حجم بی نظیر است. «وزیر مغربی» این کتاب را مختصر کرده و «خطیب تبریزی» به تنقیح و تهذیب این کتاب پرداخته است.

ابن خلکان به نقل از ابوالعباس المبرّد می گوید: «کتابی بهتر از اصلاح المنطق ابن سکیت در میان مؤلفین بغداد ندیدم».

و ثعلب می گوید: اصحاب ما اتفاق نظر دارند که پس از ابن اعرابی، کسی آگاه تر از ابن سکیت در علم لغت یافت نشده است.

سرانجام این یار وفادار و عالم بزرگ شیعی، به دست متوکل ملعون به شهادت رسید و در این هیچ اختلافی وجود ندارد؛ اما در چگونگی شهادتش اختلاف است.

عبدالرحمان بن محمد بن انباری در کتاب نزهةالالباء و محمد بن احمد ازهری در کتاب تهذیب اللغه چنین آورده اند:

علت خشم متوکل که باعث قتل ابن سکیت شد، این بود که روزی مردی قرشی و ابن سکیت و متوکل مشغول سخن گفتن بودند خلیفه که در پی آزار مرد قرشی بود، ابن سکیت را فرمان داد تا به وی دشنام دهد.

ابن سکیت که این را خلاف اخلاق می دانست، به امر خلیفه توجه نکرد و ناسزا نگفت؛ خلیفه این عمل ابن سکیت را ناپسند شمرده، به مرد قرشی گفت: همان کاری که ابن سکیت درباره تو انجام نداد، انجام ده.

مرد قرشی که از متوکل می ترسید، به فرمانش عمل کرد و لب به یاوه گویی گشاد. ابن سکیت با مشاهده این بی احترامی، از کرده خود پشیمان شد و گفت: ای خلیفه! اینک به فرمانت عمل می کنم و او را ناسزا می گویم.

متوکل گفت: آنچه اکنون می گویی، انتقام است، نه اطاعت امر من.

سپس به نوکران تُرکش فرمان داد تا ابن سکیت را بزنند. آنها چنان لگد بر شکمش کوفتند که بیهوش گردید. سپس او را بر دوش گذاشته، به خانه اش بردند. استاد دو روز بعد، به سبب صدمات و جراحات عمیق به شهادت رسید.

درباره شهادت این بزرگ مرد، روایت مشهور دیگری نیز وجود دارد که اکثر منابع نیز آن را تایید می کنند. روزی متوکل وارد کلاس فرزندانش شد و با ایشان گفتگو کرد و به ابن سکیت گفت: از تو می خواهم آنچه در دلت پنهان کرده ای، آشکار کنی. بگو بدانم ایا فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی بن ابی طالب: حسن و حسین را؟

ابن سکیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانی شده و گفت: به خدایِ علیِّ اعلی سوگند، رتبه و مقام کمترین غلامان آن حضرت که قنبرحبشی است، از تو و فرزندانت بسی بالاتر و عظیم تر است. این عقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمی شود.

متوکل که انتظار چنین صراحتی را نداشت، خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبان استاد را از پشت سرش بیرون آورند.

گروهی براین عقیده اند که گردآوری اشعار «کمیت اسدی» بزرگ شاعر شهید شیعه، از سوی «ابن سکیت» سبب شهادت او شد؛ این کار، مذهب واقعی اش را نمایان ساخت. متوکل در پی بهانه ای بود تا ابن سکیت را به اظهار عقیده ناگزیر سازد. بنابراین به کلاس درس فرزندانش رفت و آن پرسش را مطرح کرد. افزون براین، گروهی سودجو و شیعه ستیز که چه بسا به مذهب واقعی ابن سکیت پی برده بودند، در پی تحریک متوکل علیه او بودند.

«ازهری» در «تهذیب اللغه» می گوید: پس از شهادت استاد بی درنگ ده هزار درهم دیه او را به خانواده اش پرداخت کردند.

این کردار نشان می دهد که نقشه قتل ابن سکیت از پیش طراحی شده بود.

شهادت آن بزرگوار در دوشنبه پنجم رجب سال 243 یا 244 یا 246هجری تحقق یافت.

7 . احمد بن اسحاق اشعری قمی

محدّثی عظیم الشّأن، عالمی بزرگوار و یکی از اصحاب، ثقه و کاملاً مورد اطمینان اهل بیت: بود و مانند بسیاری از اصحاب خاص ائمه: از شهر مقدس قم به خدمت آن بزرگواران شتافت.

احمد بن اسحاق طی عمر شریفش توانست خدمت امام جواد و هادی علیه السلام برسد و جزء اصحاب مخصوص امام عسکری علیه السلام قرار گیرد و پس از آن بزرگواران، به شرف زیارت حضرت صاحب الزمان (عج) نایل گردد.

یکی دیگر از افتخارات احمد بن اسحاق این است که جزء سفرای سفارش شده حضرت حجت (عج) قرار گیرد؛ زیرا حضرت مهدی (عج) در توقیع شریفی ایشان را مورد تایید و عنایت قرار داده اند. به همین سبب، در کتاب «ربیع الشیعه»،احمد بن اسحاق از وکلا و سفرا و ابواب معروف حضرت حجت (عج) معرفی شده است؛ چنان که بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمی ها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کرده اند.اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانسته اند.از روایتی در بحارالأنوار استفاده می شود که او نماینده امام در موقوفات قم بوده است.

محمد بن جریر طبری می نویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده امام عسکری علیه السلام بود. بعد از شهادت آن حضرت، وکالت حضرت صاحب الزمان (عج) را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هایی خطاب به او صادر می شد و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گردآوری می کرد و به امام می رساند.احمد بن اسحاق 160 کیسه طلا و نقره را که از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم کرد.

سعد بن عبدالله در روایتی می گوید: زمانی همراه احمد بن اسحاق، در «سرّ من رأی» خدمت امام عسکری علیه السلام مشرف شدیم. هنگام خداحافظی، احمد از امام عسکری علیه السلام پارچه ای درخواست کرد تا برای کفنش از آن استفاده کند. پس از آن، حضرت سیزده درهم به او داد و فرمود: این پول را خرج مکن، مگر برای مخارج شخصی خودت و هر چه بخواهی، به تو خواهد رسید.

سعد بن عبدالله می گوید: پس از آنکه از نزد امام عسکری علیه السلام مراجعت کردیم و به سه فرسخی حلوان (که اکنون به پل ذهاب معروف است) رسیدیم، ناگهان حال احمد بن اسحاق دگرگون شد و به شدت تب نمود؛ به گونه ای که ما از سلامتی و زنده ماندن او قطع امید کردیم. هنگامی که به حلوان رسیدیم و در کاروان سرای آن مستقر شدیم، احمد گفت: امشب مرا تنها بگذارید و به اتاق های خود بروید و طبق خواسته احمد بن اسحاق، همه ما او را تنها گذاشتیم. هنگامی که صبح فرا رسید، به یاد احمد افتادم و سراسیمه از جای خود بلند شدم. ناگهان کافور خادم مخصوص امام حسن عسکری علیه السلام را دیدم که می گفت: «احسن الله بالخیر عزاکم و جبر بالمحبوب رزیتکم». پس از آن نیز گفت: غسل و کفنِ یار و همراهِ شما احمد را انجام دادیم، پس بلند شوید و به دفن او مشغول شوید. همانا که او عزیزترین شماست به جهت قرب به خداوند، نزد آقای شما. پس از آن سخنان، ناگهان از چشم ما غایب گردید. معلوم شد که او به امر و طی الارض امام حسن عسکری علیه السلام به آنجا آمده بود تا آن شخص بزرگوار را با احترام و عزّت غسل و کفن کند.

8 . ابراهیم بن مهزیار

شیخ طوسی او را از اصحاب امام جواد و امام هادی علیه السلام برمی شماردو نجاشی می گوید: کتاب «البشارات» از او است. کشّی به سند خود از محمّد بن ابراهیم بن مهزیار نقل می کند که گفت: «پدرم هنگام مرگ، اموالی به من سپرد و علامت و نشانه ای که جز خداوند آن را نمی دانست، به من داد و گفت: هر کس این نشانه را گفت، اموال را به او واگذار کن. محمّد می گوید: من نیز به بغداد رفتم و در کاروان سرایی منزل گرفتم. روز دوم پیرمردی آمده، در را کوفت. به غلامم گفتم: ببین چه کسی است. او بیرون رفت و برگشت و گفت: پیرمردی بر در است. من هم به او اجازه دادم داخل شود و او داخل شد و گفت: من «عمری» هستم، اموالی را که نزد خودت داری، به من بده و سپس مقدار اموال و نشانه را گفت. من نیز اموال را به او پرداختم.

این روایت دلیل بر آن است که ابراهیم بن مهزیار وکیل امام(عج) در گرفتن حقوق شرعیه بوده است و طبیعتاً امام(عج) کسی را وکیل قرار می دهد که ثقه و امین و عادل باشد.

9. ایوب بن نوح

وی مردی امین و مورد وثوق بود و در عبادت و تقوا رتبه والایی داشت؛ چندان که دانشمندان رجال او را در زمره بندگان صالح خدا شمرده اند. او وکیل امام هادی و امام عسکری علیه السلام بود و روایات زیادی از پیشوای دهم علیه السلام نقل کرده است.

ایوب به هنگام درگذشت فقط 150 دینار از خود به جای گذاشت؛ در حالی که مردم گمان می کردند او پول زیادی دارد.

عمرو بن سعید مدائنی می گوید: در «صریا» نزد امام هادی علیه السلام بودم که ایوب بن نوح داخل شد و پیش روی آن حضرت ایستاد. امام(علیه السلام) دستوری به او داد، سپس بازگشت. امام(علیه السلام) رو به من کرد و فرمود: ای عمرو! اگر دوست داری به مردی از اهل بهشت بنگری، به این مرد (ایوب بن نوح) بنگر.

10. ابوعلی حسن بن راشد

وی از اصحاب امام جواد و امام هادی علیه السلام شمرده شده و نزد آن دو بزرگوار از منزلت و مقام والایی داشته است. شیخ مفید او را از زمره فقیهان برجسته و شخصیت های تراز اول دانسته که عالم به حلال و حرام الهی بود و راهی برای مذمت و طعن بر آنان وجود نداشت.

شیخ طوسی نیز به هنگام بحث از سفرا و وکلای ممدوح امامان:، از حسن بن راشد به عنوان وکیل امام هادی علیه السلام نام برده و نامه های آن حضرت را به او یاد آور شده است.

شیخ طوسی2 نقل می کند که: امام هادی علیه السلام در سال 232 به علی بن بلال نوشت:

«به نام خداوند بخشنده مهربان

در نزد شما خدا را ستایش می کنم و او را بر بخشندگی و منّت دیرینش سپاس می گویم و بر پیامبرش محمّد و آل او ـ که صلوات و رحمت خدا بر ایشان باد ـ درود می فرستم. من، ابوعلی [راشد] را به جای حسین عبدربّه نصب کردم و او را ـ که فضل و ایمان بی نظیرش را می شناسم ـ امین خود قرار دادم و می دانم که تو بزرگِ دیار خود هستی. دوست داشتم به تو احترام گذارم و در این باره به تو نامه بنویسم. پس، از او پیروی کن و همه حقوق پیش خود را به او بسپار و اصحاب مرا نیز بر آن ترغیب کن و ایشان را در این باره چنان آگاه ساز که به یاری او برخیزند که این، رعایت احترام کامل ما و محبوب پیش ما خواهد بود و در برابر آن، از جانب خدا اجر و پاداش خواهی داشت که خدا به رحمت خود، بهترین بخشش و پاداش خود را به هر که خواهد، می دهد. در پناه خدا باشی!

این نامه را با خط خود نوشتم و بسیار خدا را سپاس گزارم».

محمد بن فرج، می گوید: «در نامه ای به امام هادی علیه السلام از ابوعلی و … پرسیدم؟ امام(علیه السلام) در پاسخم نوشت: از ابن راشد ـ که رحمت خدا بر او باد ـ یاد کردی. او سعادتمندانه زندگی کرد و شهید از دنیا رفت…»

11. عثمان بن سعید (نایب اوّل از نوّاب اربعه)

وی، در سن جوانی و در حالی که یازده سال از عمرش می گذشت، افتخار شاگردی امام دهم علیه السلام را پیدا کردو در اندک زمانی از آن چنان رشد و تعالی ای برخوردار شد که امام هادی علیه السلام از او به عنوان «ثقه» و «امین» خود یاد می کرد.

احمد بن اسحاق قمی می گوید: «به محضر امام هادی علیه السلام رسیدم و عرض کردم: سرورم! کار من طوری است که گاهی (در منزل) هستم و گاهی نیستم، زمانی هم که هستم، دسترسی به شما برایم میسّر نیست. (در چنین مواقعی) گفتار چه کسی را بپذیریم و دستور چه کسی را فرمان بریم؟

امام(علیه السلام) فرمود: ابوعمرو، ثقه و امین من است. هر چه به شما بگوید، از سوی من گفته و هرچه به شما القا کند، از ناحیه من القا کرده است. وی می گوید: بعد از شهادت امام هادی علیه السلام، روزی خدمت فرزند بزرگوارش امام حسن عسکری علیه السلام رسیدم و همان سؤال را کردم. در پاسخ فرمود: این ابوعمرو که ثقة و امین است، هم مورد وثوق امام هادی علیه السلام و هم مورد وثوق من در زندگی و مرگ است. پس آنچه به شما می گوید و آنچه به شما می رساند، از من می رساند. این روایات منزلت والای ابوعمرو و موقعیت برجسته او را نزد ائمه اطهار علیه السلام نشان می دهد و دلیل علم، فضل و امانت در فتوای او است و حاکی از آن است که او مرجع فتوا و بیان احکام بوده است.

12. حسین بن سعید بن حمّاد اهوازی

از اصحاب ممتاز و یاران مخصوص اهل بیت: و از راویان ثقه و مورد اطمینان، نزد محدّثین و علما است. اصالت او به کوفه باز می گردد، ولی همراه برادرش حسن به اهواز نقل مکان کرد و پس از مدتی از آنجا به قم شهر فقه و فقاهت رفت و به خدمت حسن بن ابان رسید و در همان جا بود؛ تا اینکه بدرود حیات گفت.

حسین بن سعید، این شیعه راستین در طول عمر شریفش پیوسته محبّ و خدمت گزار آستان ولایت و امامت بود و توانست نزد سه امام بزرگوار به کسب فیض بپردازد. امام رضا و حضرت جواد و هادی: امامانی بودند که حسین بن سعید آنان را درک کرد و به روایت حدیث از آنان پرداخت.

در زمینه علمی نیز حسین بن سعید را باید از چهره های ممتاز و شاخص به حساب آورد؛ زیرا او توانست در ابواب مختلف فقه سی جلد کتاب ارزشمند تألیف کند. کتاب هایی که در میان همه اصحاب و علما معروف و مشهور است؛ تا آنجا که سایرین را به او مثال می زنند و می گویند که کتب فلانی مانند حسین بن سعید، سی مجلّد است.

یکی دیگر از خدمات ارزشمند حسین بن سعید، هدایت برخی مسلمانان متعهّد و با استعداد به حریم و آستان اهل بیت: است.

آری، حسین بن سعید، شخصیت های برجسته ای مانند علی بن مهزیار و اسحاق بن ابراهیم را شناسایی و به خدمت امام رضا(علیه السلام) معرفی کرد و پس از آن علی بن ریان را نزد آن حضرت برد و با این عمل سبب هدایت آنان به مسیر حق و عدالت شد. همچنین روایات کتبش را برای آنان بیان و آنان را با معارف و حقایق ناب اسلام آشنا نمود و به همین سبب است که آن سه نفر به روایت حدیث از او مشهور شده اند.

13. حسن بن علی ناصر

شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی علیه السلام شمرده است. وی پدر و جد سید مرتضی; از سوی مادر است. سید مرتضی در وصف او می گوید: مقام و برتری او در دانش و پارسایی و فقه، روشن تر از خورشید درخشان است. او شخصی بود که اسلام را در «دیلم» نشر داد؛ به گونه ای که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهی به هدایت راه یافتند و با دعای او به حق بازگشتند. صفات پسندیده و اخلاق نیکوی او بیش از آن است که شمرده شود و روشن تر از آن است که پنهان بماند.

——————————————————————————————-

 پی نوشت ها

[1] . ر. ک: رجال الطوسی، ص409-427. برای آگاهی از تفصیل بیشتر شرح زندگانی آنان، ر.ک: حیاة الامام علی الهادی، ص170-230.

[2] . شیخ صدوق، التوحید، ص81، ح37؛ ر.ک: وسائل الشیعة، ج1، ص12- 13؛ امالی صدوق، ص278، ح24.

[3] . ر. ک: رجال نجاشی، ص247- 248؛ تنقیح المقال، ج2، ص157.

[4] . معجم رجال الحدیث، ج10، ص48- 49.

[5] . در سال 252 قمری در سن 79.

[6] . کامل الزیارات، ص537، ح1.

[7] . رجال ابن داود، ص142.

[8] . رجال نجاشی، ص177؛ اختیار معرفةالرجال (فهرست طوسی)، ج2، ص825. در دوره های گذشته «هندیجان» از شهرهای دورق قدیم – جزء فارس – محسوب می شد.

[9] . الکنی و الالقاب، ج1، ص432.

[10]. ر.ک: اختیارالمعرفة الرجال، ج2، ص807، ح1005.

[11] . اعیان الشیعه، ص226.

[12] . مجالس المؤمین، ص181.

[13] . رجال نجاشی.

[14] . معجم رجال الحدیث، ج12، ص194.

[15] . رجال نجاشی، ص253.

[16] . التهذیب، ج3، ص294.

[17] . مفسران شیعی، شفیعی، ص72.

 1. رجال کشی، 508

2. اصول کافی، ج1، ص324

3. منتهی المقال، ص128؛ تنقیح المقال، ج1، ص405

4. رک: تنقیح المقال، ج1، ص412ـ413

 5. شیخ طبرسی، إعلام الوری، ج2، ص136

 6. امالی صدوق، ص497، ح682

 7. همینیا، یکی از روستاهای اطراف بغداد بوده است

8. ابوطاهر، از عناصر نامطلوب دوران امام عسکری علیه السلام و امام زمان(عج) بود و به دروغ، ادعای وکالت از سوی امام عسکری علیه السلام را داشت اموالی از امام علیه السلام نزد وی بود که از تحویل آنها به «محمد بن عثمان» نایب خاص امام زمان (عج) خودداری کرد از این رو، شیعیان از وی بیزاری جستند و او را مورد لعن قرار دادند (ر ک: الغیبة، شیخ طوسی، ص245)

9. ر ک: معجم رجال الحدیث، ج11، ص293؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص212

10. رجال کشی، جزء 6، ص523، شماره 1005؛ اختیار معرفة الرجال، ج2، ص807، ح1005

11. تنقیح المقال، ج2، ص271؛ اختیار معرفة الرجال، ج2، ص865، ح1129

12. تنقیح المقال، ج3، ص329

13. الکنی و الالقاب، ج1، ص314

14. اختیار معرفةالرجال، ص23

15. حیاة الامام العسکری، ص333، محمد جواد طبسی

16. بحارالانوار، ج50، ص323

17. دلائل الامامة، ص272

18. احتجاج طبرسی، ص257

19. رجال کشی

20. رجال نجاشی

21. رجال کشی؛ الإرشاد، ص351؛ اعلام الوری، ص445

22. رک: معجم رجال الحدیث، ج3، ص260ـ262

23. الغیبه شیخ طوسی، ص212

24. معجم رجال الحدیث، ج4، ص324

25. الغیبه، ص212ـ213

26. اختیار معرفة الرجال، ج2، ص799، ح199

27. رجال کشی، ج6، ص603، ردیف 1122

28. رجال طوسی، ص420، ردیف36

29. الغیبة شیخ طوسی، ص215

30. معجم رجال الحدیث، ج5، ص28

یک دیدگاه

  1. سلام.وبسایت خیلی خوبی دارید.خیلی خیلی ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *