گفته بودم ساعت هشت بیایید
آقای حسن سلیمی:
یک روز امام زنگ زدند و فرمودند شیر آب چکه میکند. قرار شد ساعت هشت صبح فردا بروم و آن را درست کنم. روز بعد ساعت هشت و پنج دقیقه بود که پشت در اتاق آقا بودم از ایشان اجازه گرفتم که وارد شوم شیر آب را تعمیر کنم. امام از داخل اتاق به من اجازه ورود نداده و فرمودند من گفته بودم ساعت هشت، حالا برو فردا ساعت هشت بیا.(۱)
تنظیم اوقات زندگی
حجت الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی:
امام حتی برای مطالعه و قرائت قرآن و کارهای مستحب و حتی زیارتها و دعاهایی که قرائت آنها در وقت خاصی هم وارد نشده وقت خاصی را تنظیم کرده بودند و هر کاری را روی همان زمان بندی و تنظیم خاصی انجام میدادند به طوری که برای هر کس که مدتی با ایشان مأنوس و معاشر میشد مشخص بود که امام در چه ساعتی مشغول چه کاری و انجام چه عملی هستند اگر چه فرد در حضور ایشان نبوده و فرسنگها از محضرشان دور و جدا باشد.(۲)
تعجیل کنید
آقای خادم (از محافظین بیت):
امام همیشه کارهای خود را در ساعات معینی انجام میدادند. به طوری که وقتی خدمت ایشان میرسیدیم تا به انجام کار بپردازیم، باید در موعد مقرر کارمان تمام میشد تا امام به سایر امور بپردازند؛ در غیر اینصورت ایشان تذکر میدادند که تعجیل کنید.(۳)
هر چیز در جای خود
آقای دکتر محمود بروجردی:
گاهی به اتاق امام میرفتم با اینکه انباشته از کتاب و کاغذ و یادداشت بود، معذالک هر کاغذ یا یادداشتی را میخواستند فوراً پیدا میکردند برای اینکه تمام آنها با نظم و در جای مخصوص به خود بود.(۴)
خیلی مرتب بودند
خانم صدیقه مصطفوی:
امام خیلی زیاد مرتب بودند، خیلی زیاد؛ یعنی از آن ساعت صبح که از خواب بیدار میشدند، هیچ نوع کارشان بدون برنامه نبود. از آن ساعت اول صبح تمام کارهایشان روی برنامه بود. بدون برنامه هیچ وقت زندگی نکردند. سر ساعت، مطالعهشان بود. سر ساعت، استراحت داشتند، سر ساعت، خوابشان بود. سر ساعت، رادیو گوش میکردند. و تمام کارهایشان، حتی عبادتشان سر ساعت بود، ما میدانستیم الان چه ساعتی است باید برویم پیش آقا، خودمان را مهیا میکردیم که الان ساعت استراحت آقاست، برویم آقا را ببینیم وگرنه وقتی ساعت عبادت بود، نمیتوانستیم برویم، اگر وقت مطالعه و درس بود نمیتوانستیم برویم، اگر ساعت کارهای دیگری بود؛ مثلاً زمان مطالعهی گزارشهای مملکتی بود نمیتوانستیم برویم، فقط در ساعت استراحتشان – که در این موقع یک ربع یا بیست دقیقه قدم میزدند، و به این کار هم خیلی مقید بودند – خدمتشان میرسیدیم. امام هر روز نیم ساعت صبح، نیم ساعت عصر، قدم میزدند و ما در موقع قدم زدن ایشان و در زمان استراحتشان میتوانستیم از آقا استفاده کنیم، صحبتی بکنیم، سئوالی بکنیم، یک جوابی بشنویم، یک احوالی بپرسیم.(۵)
خدا به ما نعمتی داد
حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی:
وقتی امام خبر شهادت مرحوم حاج سید مصطفی را شنیدند، هیچگونه ناراحتی و نگرانی در چهرهی ایشان دیده نشد و حتی آنطور که برادرمان حاج سید احمد آقا تعریف میکردند، امام گفتند: «خدا به ما نعمتی داد و حالا گرفت.»
ایشان خیلی قاطعانه در مقابل این فاجعه بزرگ و مصیبت کمرشکن ایستادگی کردند و در برنامه درس و نماز و مطالعاتشان کوچکترین تغییری به وجود نیامد. حتی برادرمان حاج سید احمد آقا میگفتند امام به وجود آمده و امام یک چنین فرزند عزیزی را از دست دادهاند خسواه ناخواه نمیتوانند درس مطالعه کنند و شاید برای اینکه خودشان را سرگرم کنند کتابی را جلوی خودشان گذاشتهاند، اما بعد که دقت کردم روی نشانی که بر روی کتاب گذاشتند دیدم در یک روز حدود سیصد صفحه از آن کتاب را مطالعه کرده بودند.(۶)
میتوانم فکر نکنم
خانم فاطمه طباطبائی:
امام در برابر اصرار ما که از ایشان میخواستیم از خاطرات زندان و ترکیه برایمان تعریف کنند منظماً هر شب فقط ده دقیقه تعریف میکردند و نه بیشتر، چرا که این مدت زمان را به این کار اختصاص داده بودند و بعد به رختخواب میرفتند و میفرمودند: «اگر چه خوابم نمیبرد اما ساعت خواب است.» من میگفتم: «توی رختخواب که بیدار هستید بالاخره فکر و اینها هم به سویتان میآید پس برایمان تعریف کنید» ایشان میگفتند: «نه، میتوانم فکر نکنم» میگفتم: «اگر نیم ساعت در رختخواب میغلطید، خوابتان هم نمیبرد فکر هم نمیکنید؟» میگفتند: «میتوانم فکر نکنم.» من تا آن موقع عظمت آن حرف را نفهمیدم که چگونه میشود تسلط انسان بر نفسش به حدی باشد که حتی بتواند فکر هم نکند.(۷)
تغییری در برنامه روزانه خود ندادند
حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:
در اواخر جنگ که برای مدتی تهران مورد تهاجم موشکی دشمن قرار گرفت، روزانه گاهی بیش از ده موشک به تهران اصابت میکرد و تعداد زیادی از آنها یک خط منحنی را در شعاعی نزدیک به جماران تشکیل میدادند. اکثر ساکنان تهران و شمیران به شهرهای امن پناه برده بودند. امام علی رغم اصرار فراوان برای جابجایی و حداقل استفاده از پناهگاه به هیچ وجه در محل اقامت و در انجام کارها و برنامههای روزانهشان کمترین تغییری ندادند.(۸)
نظم امام باورنکردنی است
خانم زهرا مصطفوی:
نظم امام باور نکردنی است؛ یعنی تا خود آدم نبیند باور نمیکند؛ مثلاً اگر عصر باشد و به ایشان بگوییم چای میل دارید بیاوریم، ایشان به ساعتشان نگاه میکنند و میگویند یک چند لحظهای مانده یعنی چند ثانیه! ایشان چنین نظمی دارند که اگر درست یک و ده دقیقه بعد از ظهر در را باز نکنند و به طرف اندرون نیایند همه دلواپس میشوند؛ به خاطر اینکه کارشان طوری تنظیم شده است که رأس ساعت یک و ده دقیقه در را باز میکنند و میآیند برای ناهار. سر ساعت و یا بهتر بگویم سر دقیقه به رختخواب میروند، سر دقیقه احیاناً غذا میخورند و سر دقیقه بیدار میشوند، ایشان روزی سه بار قدم میزنند، هر بار بیست دقیقه، و اگر وقت تمام نشده باشد، سه تا قدم بیشتر راه میروند، بر میگردند و داخل میشوند، چون معتقد هستند به اندازه آن سه قدم زود بوده مثلاً برای داخل شدنشان نظام ایشان چیز غریبی است و همیشه بوده، یعنی از دوره جوانیشان. اتفاقاً من چند روز پیش برخورد کردم با یک مسألهای که دیگر دیدم خیلی ایشان انگار دقت دارند، گفتم: «شما مثل اینکه نظم را زیاد کردید، دیگر دقتتان خیلی شده»، امام خیلی جدی گفتند: «نخیر همیشه این طور بوده!»
ایشان این طور نیستند که بفرض اینکه من الان وارد شدم چون دخترشان هستم، حالا بنشینم به صحبت، این در کار نیست، با یک سلام وارد میشویم و مینشینیم چون ایشان یا رادیو گوش میکنند یا تلویزیون نگاه میکنند، یا نامههای رسیده را میخوانند، یا اخبار رسیده را مطالعه میکنند. یک دقیقه امام بیکار نیستند، حتی در حمام رادیو همراهشان است و یا هنگام وضو گرفتن رادیو روی دوششان است، گاهی چون خیلی دقیق هستند نسبت به جواب مسأله، اگر ما مسألهای (سؤالی) داشته باشیم و اگر تلویزیون برنامه خیلی مهمی نداشته باشد، آن را خاموش میکنند و میآیند و ما باید در چند لحظه مطالب را جور کنیم و مطرح کنیم و جواب بگیریم. آن هم به خاطر اینکه وقت تلف نشود. من میتوانم با اطمینان بگویم که ایشان اصلاً وقت تلف شده ندارند.(۹)
ورزش را رها نمیکردند
خانم زهرا مصطفوی:
شبی امام دراز کشیده بودند و داشتند طبق برنامه، ورزش و نرمش انجام میدادند. از تلویزیون هم برنامهای پخش میشد که امام به آن نگاه میکردند. از بالای سرشان که نگاه کردم دیدم در عین اینکه دارند حرکات نرمششان را میشمارند، به تلویزیون هم نگاه میکنند. برنامه ایشان اینگونه نبود که در این مواقع به خاطر دیدن تلویزیون، برنامه ورزش را رها کنند. ایشان طبق برنامه چون زمان، زمان نرمش بود این کار را دنبال میکردند.(۱۰)
هر مرتبه نیم ساعت قدم میزدند
آقای سید رحیم میریان:
امام روزی سه مرتبه و هر بار حدود نیم ساعت قدم میزدند این اوقات عبارت بودند از صبحها ساعت هفت تا هفت و نیم و نه تا نه و نیم و بعدازظهرها ساعت چهار تا چهار و نیم.(۱۱)
راه رفتن ایشان با ذکر تنظیم میشد
آیت الله توسلی:
امام در طول زندگی خود غیر از برنامهی ذکرهایی که داشتند، سه بار قرآن میخواندند. ذکرهای ایشان با برنامهی راه رفتنشان تنظیم شده بود و مثلاً اگر میخواستند نیم ساعت راه بروند، این نیم ساعت را به ذکر گفتن مشغول بودند و هنگامی که ذکرشان تمام میشد، از راه رفتن نیز باز میایستادند. یعنی نیم ساعت راه رفتن ایشان با ساعت تنظیم نمیشد بلکه با ذکرهایشان تنظیم میشد.(۱۲)
نظم حتی در سلول انفرادی
آقای دکتر محمود بروجردی:
وقتی پس از دستگیری امام در شب پانزده خرداد ایشان را به تهران بردند مدت نوزده روز آقا را در یک محلی نگه داشتند. سپس به مدت ۲۴ ساعت به یک سلول انفرادی بردند. خود امام میفرمودند طول آن سلول چهار قدم و نیم بود و من سه تا نیم ساعت طبق روال همه روزهام در آنجا قدم میزدم.(۱۳)
ساعت قدم زدن دیر شد
آیت الله خامنهای:
ما جلسهای خدمت ایشان داشتیم نشسته بودیم. بحث ما طول کشید. زیاد صحبت کردیم، وسط صحبت، امام یک وقت به ساعت نگاه کردند، فرمودند که ساعت قدم زدن دیر شد. راس ساعتی که پزشکان به ایشان میگفتند باید قدم بزنید ایشان بلند میشدند و قدم میزدند.(۱۴)
من هم کار خودم را میکنم
حجت الاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادی:
یک بار مرحوم آقای اشراقی تعریف میکردند: «گفتیم آقا! پلیس فرانسه ناراحت است. آنها این واهمه را دارند که مبادا در هنگام قدم زدن نتوانند امنیت شما را تأمین کنند.»
اما امام فرمودند:
آنها به وظیفهی خود عمل کنند. من هم کار خودم را میکنم.
بالاخره هم پلیس فرانسه مجبور شد که بر تعداد نگهبانها و مراقبان بیفزاید. و امام هم دست از برنامهی روزانه قدم زدن خود برنداشتند و تا آخرین روز حیات خود نیز آن را ادامه دادند. حال آنکه من، که پزشک مستقیماً دستور داده بود که پیاده روی داشته با برنامه را رعایت کردم. اما امام به محض اینکه تشخیص دادند که این برنامه، عمل مفیدی است، آن را انجام دادند و پیگیری کردند.(۱۵)
نظم چهارده ساله در زیارت
حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی رودباری:
رسم امام در طی اقامت در نجف آن بود که شبها ساعت دو و نیم پس از مغرب و در این سنوات اخیر ساعت دو از شب گذشته از اندرون به بیرونی تشریف میآوردند و طلاب و مردم را به حضور میپذیرفتند و سپس در ساعت سه از شب به حرم مطهر امیرالمؤمنین مشرف میشدند و زیارت امین الله را ایستاده و زیارت جامعه را نشسته میخواندند و بعد از نماز زیارت به منزل مراجعت میفرمودند. این برنامه آقا در تمام چهارده سال سکونتشان در نجف بود به استثنای شبهای شنبه در فصل تابستان که وقت شستشوی حرم و رواقها بعد از نمار مغرب و عشاء بود امام در این شب به حرم مشرف نمیشدند.(۱۶)
نظم اتوماتیک و خودکار در برنامهها
حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:
انسان میتواند زندگی خود را از روی ساعات کار امام تنظیم کند. اهل منزل امام زندگی ایشان را به صورت یک ساعت اتوماتیک و خودکار درک کردهاند و لذا دستورالعمل کارشان را از روی کار امام میزان میکنند. دقیقاً میدانند که امام چه ساعتی میخوابند، چه ساعتی بیدار میشوند، کی باید چای بخورند، چه زمانی برای ملاقات بیرون میآیند.
امام در نجف که بودند طلاب ساعتهای خود را از روی کار امام تنظیم میکردند آنها دقیقاً میدانستند که امام چه ساعتی به حرم رفته و یا در چه ساعتی به درسی حاضر میشوند.(۱۷)
اجازه میدهید؟
خانم زهرا مصطفوی:
امام نظامشان این طور نیست که هر وقت بخواهند قرآن بخوانند. ایشان دقیقاً و سر ساعت در زمانهای مختلف – روزی هفت مرتبه – قرآن میخوانند و کتاب دعا و ادعیههایی مثل کمیل و اینها را هم دقیقاً میخوانند. کاری هم ندارند که کی آمده و چه کسی میهمان است و یا کسی در اتاق هست یا نیست. فقط خیلی که بخواهند محبت کنند میگویند «اجازه میدهید؟» و ما هم میگوییم: «خواهش میکنیم، ما هم میشنویم و استفاده میبریم.»(۱۸)
کسی که کارش ضابطه دارد
خانم فاطمه طباطبائی:
امام همیشه میگفتند: کسی که کارهایش چهارچوب و ضابطهای دارد، کار بیهوده نمیکند و در نتیجه به زن و بچهاش هم ظلمینمیشود.(۱۹)
حضور به موقع در درس
حجبت الاسلام والمسلمین آقای سید حمید روحانی:
گاهی او قات که شاگردها نامرتب یا دیر و زود به درس میآمدند و در امور زندگی بینظم بودند رنج میبردند و کراراً به مناسبتهایی این نکته را به شاگردان درس گوشزد میکردند که در دنیا کسانی توانستند به جایی برسند و گلیم خویش را از آب بیرون بکشند که در زندگی دارای نظم و انضباط بودهاند.(۲۰)
با تقسیم وقت کارها برکت پیدا میکند
آیت الله قدیری:
امام از استادشان مرحوم آیت الله شاه آبادی نقل میکردند که صاحب جواهر برای نواشتن «جواهر» برنامه داشتند و هر شب مقداری از آن را مینوشتند. ایشان آقازادهای داشتند که اهل علم و فضیلت و مورد علاقه ایشان بود و مرحوم شد. مراسم تشییع جنازه او یک روز به تاخیر افتاد. شب جنازه را در اتاقی گذاشتند صاحب جواهر آن شب در کنار جنازه فرزند خود نشستند و به مقداری که هرشب مینوشتند همان جا نوشتند. امام بعد از این نقل تاکید کردند که آقایان باید، هم زحمت بکشید و هم کارها را تنظیم کنید که با منظم بودن و تقسیم وقت، کارها برکت پیدا میکنند. (۲۱)
به آقا بگوییم مرتب تشریف بیاورند
آیت الله حسین نوری:
امام در یکی از تابستانها که در تهران بودند، در نماز جماعت آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی شرکت میکردند. آقای رفیعی در مسجد جمعه تهران برای نماز مغرب و عشاء اقامه جماعت مینمودند، اما منظم نمیآمدند. یک روز که آقای رفیعی دیر کردند امام بلند شدند و به مردمی که در آن نماز جماعت شرکت کرده بودند، گفتند «بیایید با هم به آقا بگوییم مرتب بیایید. این جوری که ایشان غیر مرتب میآیند وقت بسیاری از مردم ضایع میشود. همه با هم به آقا بگوییم مرتب تشریف بیاورند.»
بعد از آن آقای رفیعی تشریف آوردند و شروع کردند به نماز نماز که خوانده شد، یک نفر به آقا گفت: یک سید جوانی به مردم گفت که به آقا بگوییم مرتب بیاید، ایشان تقریباً به نامرتب آمدن شما اعتراض داشت. آقای رفیعی فرمودند: «آن سید کی بود؟» آن شخص امام را که آن طرف نماز میخواندند نشان داد. همین که چشم آقای رفیعی به امام افتاد، فرمودند: «ایشان حاج آقا روح الله هستند مردی هستند بسیار فاضل و وارسته و بسیار با تقوی و منظم و مهذب. حق با ایشان است! اگر یک وقت من دیر آمدم، ایشان را جلو بیندازید تا به جای من نماز بخواند.»(۲۲)
موقع تفریح باید تفریح کنی
خانم زهرا مصطفوی:
امام وقتی میبینند من روزهای تعطیل مشغول هستم، میگویند: «به جایی نمیرسد چون باید موقع تفریح، تفریح کنی.» این مسأله را به پسر من جدی میگویند. و این نقل قول از خود امام است چون در حضور من مکرر به پسر من میگفتند: «من نه یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس و نه یک ساعت درسم را برای تفریح گذاشتم.» یعنی هر وقتی را برای چیز خاصی قرار میدادند و به پسر من هم این نصیحت را میکنند که تفریح داشته باشی، اگر نداشته باشی نمیتوانی خودت را برای تحصیل آماده کنی.(۲۳)
در ساعت تفریح درس نخوانید
خانم عاطفه اشراقی (نوه امام):
به یاد دارم که امام همیشه میگفتند که در ساعت تفریح، درس نخوانید و در ساعت درس خواندن، تفریح نکنید. هر کدام در جای خود. همچنین میگفتند که از زمان کودکی به یاد دارند که خودشان هیچ وقت ساعت این دو را با هم عوض نکردهاند و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.(۲۴)
گناه دیگر تو بی نظمی است
خانم زهرا اشراقی (نوه امام):
روزی از دانشگاه به خانه آمدم و در حالی که سر و وضع مرتبی نداشتم مستقیماً خدمت امام رفتم. هم لباسم سیاه بود و هم کفشهایم خاکی، امام همان طور که در حیاط قدم میزدند، اخمی کردند و از من پرسیدند: «چرا با این قیافه به دانشگاه میروی؟» من به شوخی گفتم: «در دانشگاه جمهوری اسلامیتان با وضعی بهتر از این نمیشود رفت.» امام گفتند: «تو دو گناه کردی؛ یکی اینکه ریاکار هستی و میخواهی بگویی که من آن قدر استطاعت مالی ندارم که یک جفت کفش بخرم؛ گناه دیگر تو بینظمی است که خلاف شرع و قانون اسلامی است.» من گفتم: «اگر بخواهم با سر و وضع مرتبتری به دانشگاه بروم شاید از من ایراد بگیرند.» امام فرمودند: «اگر خواستند ایراد بگیرند، بگو خمینی گفته باید مرتب به دانشگاه بروی.»(۲۵)
اگر ساعتمان عقب باشد
خانم مرضیه حدیده چی:
نظم در ترتیب زندگی امام در پاریس حتی رورى برنامه و کار پلیسهای فرانسه هم اثر گذاشته بود. من از داخل پنجرهی اتاقم که در منزل امام بود میدیدم که هنوز در منزل امام باز نشده آنها از ماشینها پیاده میشدند تا امام را بدرقه کنند. پلیسها چند بار به برادرها گفته بودند اما اگر ساعتمان گاهی عقب جلو باشد از روی تنظیم وقت امام برای نماز، ساعت صحیح را میتوانیم بفهمیم و این نظم برای آنها خیلی عجیب بود.(۲۶)
آنچه خوبان همه داشتند
حجت الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی:
امام مجموعهای بود از کمالات و محاسن اخلاق صوری و معنوی که به ندرت خدای متعال در کسی این همه محاسن و کمالات را جمع میکند و به راستی میتوان گفت آنچه خوبان همه داشتند و به تنهایی داشت. محاسان ظاهر و باطن در ایشان جمع شده بود؛ زیبایی صورت، فصاحت و بلاغت و جذابیت بیان، سلامت و تناسب اندام، زیبایی و شیوایی فوق العاده در خط، شجاعت و صلابت کم نظیر، هوش و ذکاوت، فراست و سرعت انتقال، حسن خلق، علوم اسلامی و عرفان بشری و زهد در درجه اعلا، خودساختگی از روی برنامه های دینی و از همهی اینها بالاتر ایمان و توکل خارق العاده به خدای تعالی که ثمرهی این شجره طیبه همان بود که ما و همه دنیای اسلام و جهان امروز شاهد آن بوده و مشاهده کردهایم.(۲۷)
ادامه دارد…
پینوشتها:
۱- همان ص ۵٫
۲- همان.
۳- همان.
۴- همان، ص ۷٫
۵- همان.
۶- همان، ص ۹٫
۷- همان، ص ۱۴٫
۸- همان، ص ۱۵٫
۹- همان.
۱۰- همان، ص ۱۶٫
۱۱- همان، ص ۱۷٫
۱۲- همان.
۱۳- همان، ص ۱۸٫
۱۴- همان، ص ۲۱٫
۱۵- همان، ص ۲۲٫
۱۶- همان، ص ۲۵٫
۱۷- همان، ص ۲۶٫
۱۸- همان، ص ۲۸٫
۱۹- همان، ص ۲۹٫
۲۰- همان.
۲۱- همان.
۲۲- همان، ص ۳۰٫
۲۳- همان، ص ۳۱٫
۲۴- همان.
۲۵- همان، ص ۳۴٫
۲۶- همان، ص ۳۷٫
۲۷- همان، ص ۳۶٫
منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (۱۳۹۰)، درسهایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم
بازدیدها: 236