امام برکناری شهید لاجوردی را فاجعه می‌دانست

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / امام برکناری شهید لاجوردی را فاجعه می‌دانست

یکی از مواضع قاطع شهید لاجوردی موضع او بر سر نفاق و منافقین جدید بود. بصیرتی که از زندان ناشی می‌شد و بعد از انقلاب نیز نسبت به منافقین با تیزبینی و قاطعیت برخورد می‌کرد.

شهریور ماه سالگرد شهید مظلوم سید اسدالله لاجوردی است. شهیدی که به تعبیر امام خامنه ای «فردی پولادین» به حساب می‌آمد. شهید سید اسدالله لاجوردی درسال 1314 متولد شد. لاجوردی در دومین سال تحصیل در دبیرستان‌، ترک تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد. با این همه‌ درس را در منزل به صورت فراگیری علوم قدیمه ادامه داد. علاوه بر این ادبیات عرب، علوم حوزوی را در حد کفایه فرا گرفت و جلسات تفسیر قرآن در منزلش تشکیل داد.

 18ماه حبس؛ سهم لاجوردی از اعدام انقلابی «منصور»

لاجوردی از اعضای تشکیل دهنده هیئت های موتلفه اسلامی بود. پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور نخست وزیر وقت رژیم پهلوی توسط فرزندان موتلفه اسلامی(بخارایی، نیک‌نژاد، صفارهرندی و امانی) در بهمن 1343، بسیاری از اعضای این جمعیت از جمله لاجوردی دستگیر شدند. صادق امانی که شوهر خواهر لاجوردی بود به همراه بخارایی، نیک‌نژاد، هرندی در سحرگاه 26 خرداد توسط رژیم شاه تیرباران و به شهادت رسیدند.

اسدالله لاجوردی هم به همراه برادرش سید مرتضی لاجوردی که عضو تیم اعدام انقلابی منصور بودند، دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل شد و پس از 100 روز تحمل انفرادی به 18 ماه حبس تادیبی محکوم شد.

لاجوردی پس از آزادی‌، جلسات تفسیر قرآن را از سر گرفت‌. براساس گزارش ساواک “سید که در بازار جعفری به دستمال‌فروشی و روسری‌فروشی اشتغال داشت‌، منزل خود را به محل گردهمایی افراد مذهبی‌، مبارز و آشنا به مبانی دینی تبدیل کرده بود.”

در فاصله سال‌های 44 تا 49 دوره ساماندهی تشکیلات زیرزمینی بود و لاجوردی در برقراری ارتباط میان شهید مطهری با گروه‌های مخفی اسلامی و سیاسی نقش‌آفرین بود. در جریان مسابقه فوتبال ایران و رژیم صهیونیستی در اردیبهشت 1349  بمبی در مقابل شرکت ال عال(شرکت هواپیمایی اسرائیل) در خیابان روزولت آن روز  منفجر شد و شیشه‌های شرکت مذکور را درهم شکست.

با دستگیری این گروه مسلح، دستگاه‌های پلی‌کپی، اسلحه و امکانات تخریبی به دست ساواک افتاد و اسدالله لاجوردی همراه عده‌ای دیگر دستگیر شد و عزت شاهی یکی دیگر از اعضای موثر موتلفه اسلامی که در مدیریت این گروه هم نقش داشت متواری شد. لاجوردی که بار دیگر بعد از روزها شکنجه، به 4سال حبس انفرادی محکوم شده بود در داخل زندان نیز به آموزش مبانی دینی به زندانیان پرداخت‌ و به همین علت نیز به زندان مشهد انتقال داده شد و بخشی از محکومیت خود را در آن شهر گذراند.

شهید لاجوردی در فروردین 1353 از زندان آزاد شد و در اسفند‌‌ همان سال مجدداً بازداشت شد. اتهام او این بار “فعالیت‌های زیرزمینی و همچنین خودداری از پاسخگویی راجع به اقدامات خرابکارانه” بود و به 18 سال حبس جنایی محکوم شد. او در این دوره از زندان خود، با اعضای سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و به مقابله با انحرافات فکری آنان پرداخت. لاجوردی به همراه بسیاری از زندانیان در مرداد 1356 آزاد شد. او در کنار شهید مهدی عراقی، شهید صادق اسلامی و محمد کچویی  از مسئولان انتظامات کمیته استقبال از امام خمینی بودند.

با پیروزی انقلاب اسلامی شهید محمد کچویی در زندان قصر مشغول به فعالیت می‌شود و از ابتدای سال 58 وی با دریافت حکمی ریاست اوین را بر عهده می‌گیرد و سپس اسدالله لاجوردی از 20 شهریور 1359 با نظر مساعد امام خمینی و آیت‌الله بهشتی دادستان انقلاب تهران شد و در این سمت به مبارزه جدی با عوامل سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که در آن زمان ترور مسئولان را در دستور کار خود قرار داده بود پرداخت.

عزل از دادستانی و بازگشت به بازار

یکی از اتفاقات در دهه شصت عزل مرحوم لاجوردی از دادستانی انقلاب است. بعد از لاجوردی، حجت‌الاسلام رازینی عهده‌دار این سمت شد. رازینی در گفت‌وگویی با تسنیم درباره علت عزل شهید لاجوردی از دادستانی، گفت: “مرحوم منتظری فشار آورده بود به شورای عالی قضایی که شهید لاجوردی را عوض کنند و فرد دیگری را جایگزین کنند. آقایان هم تحت فشار ایشان که آن زمان قائم مقام رهبری بود و هنوز عزل نشده بود خواسته وی را اجابت کردند و شهید لاجوردی را عزل ولی فرد مورد نظر منتظری را جایگزین نکردند. بنده را جای شهید لاجوردی به عنوان دادستان تهران منصوب کردند.”

رازینی در این مصاحبه با بیان اینکه قبل از آنکه مرحوم منتظری از قائم مقامی برکنار بشود شهید لاجوردی ایشان را قبول نداشت، اظهار داشت: “چون یک جاهایی ایشان دیده بود که آن مرحوم تحت تاثیر منافقین حرف می‌زند و زودتر ساده‌لوحی ایشان را فهمیده بود و خیلی صریح در مقابل خواسته‌های غیرمتعارف منتظری ایستادگی می‌کرد. مثلا وقتی دستور می‌داد که فلان زندانی آزاد شود شهید لاجوردی ترتیب اثر نمی‌داد بنابراین مرحوم منتظری بسیار فشار آورد که ایشان عوض شود بنده که دادستان شدم، احساس کردم باید زمینه منتفی کردن ادعاهای اطرافیان آیت‌الله منتظری را فراهم کنم.”

شهید لاجوردی بعد از عزل از دادستانی به بازار بازگشت و به شغل روسروی دوزی مشغول بود.  در سال 1368 لاجوردی دوباره به مدیریت زندان‌ها برگشت و پس از قبول ریاست زندان اوین، ریاست سازمان زندان‌ها را تا اسفند 1376 بر عهده گرفت.

اسدالله لاجوردی سرانجام اول شهریور 1377 در حالی که هیچ سمت رسمی نداشت، در محل کسب خود در بازار تهران توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ترور و به شهادت رسید.

چهار دهه کینه از لاجوردی بر سر موضعش علیه نفاق

یکی از مواضع قاطع شهید لاجوردی موضع او بر سر نفاق و منافقین بود. بصیرتی که از زندان ناشی می‌شد و بعد از انقلاب نیز نسبت به منافقین با تیزبینی و قاطعیت برخورد می‌کرد.

عزت شاهی از مبارزین پیش از انقلاب و از همرزمان شهید لاجوردی با اشاره به فضای داخل زندان و تخریب نیروهای مسلمان در درون زندان می‌گوید: “آنها به همین سبک لاجوردی را هم تخریب کردند و اتهاماتی بـه او زدنـد. بـه آنهـا می‌گفتم هم من و هم شما لاجوردی را می‌شناسیم. می‌دانـیم کـه او چـه آدم محکـم و مقاومی است. چرا این حرفهـا را پـشت سـرش می‌زنیـد. ابتـدا از جـواب دادن طفـره می‌رفتند، اما وقتی دیدند من دست بردار نیستم، گفتند: بله! تو درست می‌گویی او کاری نکرده، ما هم می‌دانیم، او حالا یک لاجوردی است، ولـی اگـر بـا او برخـورد نـشود و جلویش را نگیریم و بگذاریم هر حرفی که دلش می‌خواهد بزند، در ظرف یک سال دو تا لاجوردی دیگر هم خواهیم داشت و دو – سه سال بعد، ده – بیست تا لاجوردی.”(خاطرات عزت شاهی، صفحه 250)

وی در ادامه کتاب خاطراتش با بیان “لاجوردی به لحاظ فکری و اعتقادی آدم خود ساخته‌ای بود” می‌گوید: “او استراتژی، هدف، روش و بیـنش حـاکم بـر مجاهـدین را قبـول نداشت. از این رو آنها هم خود را مجاز می‌دیدند که او را ترور شخصیت کنند، و به او انگ ساواکی، حکومتی و بریـده و… مـی‌زدنـد. گـاهی حتـی فحـش و ناسـزا نثـارش می‌کردند. هیچ‌کس هم جرئت نداشت تحقیق کند که این حرف و حدیثها حق است یا ناحق.”(خاطرات عزت شاهی،ص250)

این نفاق‌شناسی تا بعد از انقلاب نیز ادامه یافت لذا “منافقین انقلاب” که همواره درصدد بودند چهره لاجوردی را خدشه دار کنند با طرح مسئله شکنجه در زندان‌ها می‌خواستند تا به نحوی نظر امام را نسبت به مرحوم لاجوردی عوض کنند. اسدالله جولایی همکار و یار دیرین شهید لاجوردی درباره دیدار امام و لاجوردی در گفت‌وگویی با تسنیم گفته بود “در یک مقطعی از بس به امام در مورد لاجوردی بدگویی کرده و به  ایشان فشار آورند، امام خمینی (قدس سره الشریف) از طریق مرحوم حاج سید احمد آقا از لاجوردی خواستند در یک جلسه شرکت کنند. لاجوردی می‌گفت در همان اتاق معروف بیت امام کنار در نشستم… امام به همین آقایون معمم حاضر در جلسه فرمودند که حرف‌هایتان را بزنید و آنها هم هریک شروع به بیان مطالب غیرواقع علیه مدیریت و رفتار با منافقین زندانی مطرح کردند و تا آخرین نفر حرف هایشان را زدند.

لاجوردی می‌گفت “هرچه حرف‌ها و گزارش‌های این آقایون بیشتر می‌شد ابروهای امام بیشتر در هم فرو می‌رفت و چین و چروک چهره‌شان بیشتر می‌شد. امام از این گزارش‌ها خیلی غضبناک شده بودند که بعد از اتمام گزارش آخرین نفر حضرت امام (قدس سره الشریف) روی به بنده کردند و فرمودند «تو چی می‌گی؟» که من شروع به جواب دادن تمام این ادعاها کرد… حین ارائه گزارش دیدم که چهره برافروخته امام باز می شد و رفته رفته چهره‌شان باز و ایشان خوشحال شدند وقتی هم که صحبت‌هایم تمام شد امام خطاب به بنده گفتند که «آقای لاجوردی مسائل این جلسه بین من، شما و خدا تا روز قیامت به امانت بماند».

مرحوم امام در نامه‌ای برای رفع برخی تهمت‌ها و ظلم‌ها علیه مرحوم حاج احمد خمینی به مسئله برخی اتهام‌ها علیه لاجوردی اشاره می‌کنند و می‌نویسند “در این آخر که قضیه زندان اوین پیش آمد و شکایاتی از آقای لاجوردی می‌شد و مخالفت‌هایی می‌شد،[غیر] از احمد کسی را ندیدم که بیشتر از آقای لاجوردی طرفداری کند و دفاع نماید و وجود او را برای زندان اوین لازم و برکناری او را تقریباً فاجعه می‌دانست.” (صحیفه نور، 1361/08/23)

این کینه‌ها و تهمت‌ها هر از چندسالی در قالب ادعاهای جدیدی علیه آن شهید مظلوم مطرح می‌شود، از ادعای اعدام بدون محاکمه برخی منافقین و متهمان گروهکی تا ادعای نگهداری فرزندان خردسال منافقین معدوم در اوین! که هرکدام این ادعاها توسط یاران و همکاران آن لاجوردی پاسخ داده شده است.

شهید لاجوردی در وصیت‌نامه‌اش با نام بردن از منافقین انقلاب هشدار می‌دهد “خدایا ! تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف ، خطر منافقین انقلاب را همانان که التقاط ، به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان، دستمال ابریشمی بسیار بزرگ – به بزرگی مجمع الاضداد – به دست گرفته اند، هم رجایی و باهنر را می‌کُشند و هم به سوگشان می‌نشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس … ! برقرار می‌کنند، هم آنان را دستگیر می‌کنند و هم برای آزادیشان و اعطای مقام و مسئولیت بدانان تلاش می‌کنند و از افشای ماهیت کثیف آنان سخت بیمناک می‌شوند، هم در مبارزه علیه آنان و در حقیقت برای جلب رضایت مسئولین و نجات بنیادی آنان خود را در صف منافق کُشان می‌زنند و هم در حوزه‌های علمیه به فقه و فقاهت روی می‌آورند تا مسیر فقه را عوض کنند به مسئولین گوشزد کرده‌ام…”

منبع: تاشهدا

بازدیدها: 55

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *