امام حسن عسکری در بیان استاد شهید علّامه مطهّری
وجود مقدّس امام حسن عسکری عليه السّلام از ائمّهاى هستند كه تحت فشار بسيار بودندچون هر چه كه دوران ائمّه به دوره امام عصر عليه السّلام نزديك تر مىشد كار بر آنها سختتر مىگرديد. ايشان در سامرا بودند كه در آن وقت مركز خلافتبود.از زمان«معتصم»مركز خلافت از بغداد به سامرا منتقل شد. مدّتى آنجا بود، دو مرتبه برگشت.علّتش هم اين بود كه لشكريان معتصم خيلى به مردم ظلم مىكردند و مردم شكايت كردند و ابتدا معتصم گوش نكرد ولى بالاخره هر طور بود راضىاش كردند و او براى اينكه سپاهيان از مردم دور باشند مركز را به سامرا منتقل كرد.
امام حسن عسکری و امام هادى عليهما السّلام اجبارا در سامرا به سر مىبردند، در محلّى كه به نام«العسكر»يا«العسكرى» ناميده مىشد، يعنى محلّى كه محلّ سپاهيان و در واقع پادگان بود، يعنى خانهاى كه در آن زندگى مىكردند برايشان انتخاب شده بود كه مخصوصا در پادگان باشند و تحت نظر. ايشان در بيست و هشتسالگى از دنيا رفتند(پدر بزرگوارشان هم حدود چهل و دو ساله بودند كه از دنيا رفتند)و دوره ی امامتشان فقط شش سال طول كشيد.
به نصّ تواريخ، تمام اين مدّت شش سال يا در حبس بودند يا اگر هم آزاد بودند ممنوع المعاشرة و ممنوع الملاقات بودند.از نظر معاشرت آزادى نداشتند،اگر هم احيانا رفت و آمدهايى مىشد يا گاهى حضرت را مىخواستند،تحت نظر بودند،وضع عجيبى بود.
مىدانيد كه هر يك از ائمّه گويى يك خصلتخاص بيشتر در او ظهور داشته است كه خواجه نصير در آن دوازده بند خودش هر يك از ائمّه را با يك صفتى توصيف مىكند كه بيشتر در او ظهور داشته است. وجود مقدّس امام حسن عسکری عليه السّلام به جلالت و هيبت و رواء (1) به اصطلاح، ممتاز بودند يعنى اساسا عظمت و هيبت و جلالت در قيافه ايشان به نحوى بود كه هر كس كه ايشان را ملاقات مىكرد تحت تاثير آن سيما قرار مىگرفت قبل از اينكه سخن بگويند و او از علم ايشان چيزى بفهمد. وقتى كه سخن مىگفتند درياى موّاجى شروع مىكرد به سخن گفتن، ديگر تكليفش روشن است.
در بسيارى از حكايات و روايات اين قضيه كاملا مشخّص و محرز است. حتّى دشمنان با اينكه ايشان را سخت تحت تعقيب داشتند و گاهى به زندان مىبردند وقتى كه با حضرت روبرو مىشدند وضع عجيبى داشتند، نمىتوانستند در مقابل ايشان خضوع نكنند، كه در اين زمينه داستانى را محدّث قمى در كتاب الانوار البهيه از احمد بن عبيد الله بن خاقان، پسر وزير المعتمد على الله، و او از پدرش نقل مىكند در حالى كه خودش هم حضور داشته است. داستان فوق العاده عجيبى است كه وقت گفتنش را عجالتا ندارم.
علّت عمده اين كه اينقدر امام شديد تحت نظر بود اين بود كه اين مطلب شايع بود و مىدانستند كه مهدى امّت از صلب اين وجود مقدّس ظهور مىكند. همان كارى كه فرعون با بنى اسرائيل مىكرد كه چون شنيده بود كسى از بنى اسرائيل متولّد مىشود كه زوال ملك فرعون و فرعوني ها به دست او خواهد بود پسرهاى بنى اسرائيل را مىكشت و فقط دخترها را زنده نگه مىداشت و زن هايى را مامور كرده بود بروند در خانههاى بنى اسرائيل و ببينند كدام زن حامله است و هر زنى را كه حامله بود تحت نظر بگيرند،عين اين كار را دستگاه خلافت با امام حسن عسکری عليه السّلام انجام مىداد.چه خوب مىگويد مولوى:
حمله بردى سوى در بندان غيب تا ببندى راه بر مردان غيب
اين احمق فكر نمىكرد كه اگر اين خبر راست است مگر تو مىتوانى جلوى امر الهى را بگيرى؟!هر چند وقتيك بار مىفرستادند به خانه حضرت به تفتيش، مخصوصا وقتى كه امام از دنيا رفت، چون گاهى مىشنيدند كه حضرت مهدى متولّد شدهاند. راجع به ولادت ايشان هم داستان را همه شنيدهايد كه خداى متعال ولادت اين وجود مقدّس را مخفى كرد و در حين ولادت كمتر كسى متوجّه شد. ايشان شش ساله بودند كه پدر بزرگوارشان از دنيا رفتند.در دوران كودكى، شيعيان خاص از هر جا كه مىآمدند حضرت، ايشان را به آنها ارائه مىدادند. ولى عموم مردم اطّلاع نداشتند، اما اين خبر بالاخره پيچيده بود كه پسرى براى حسن بن على عسكرى متولّد شده است و او را مخفى مىكنند.
گاهى مىفرستادند به خانه حضرت كه اين بچّه را به خيال خود پيدا كنند و بكشند و از بين ببرند، ولى كارى كه خدا مىخواهد مگر بنده مىتواند بر ضدّ آن عمل كند؟!يعنى وقتى قضاى حتمى الهى در يك جا باشد ديگر بشر نمىتواند كارى در آنجا بكند. بعد از وفات حضرت و نيز مقارن با وفات حضرت، مامورين ريختند خانه امام را تفتيش كامل كردند و زن هاى جاسوسه خودشان را فرستادند كه تمام زن ها، كنيز و غير كنيز را تحت نظر بگيرند، ببينند آيا زن حاملهاى وجود دارد يا نه؟ يكى از كنيزان را احتمال دادند كه حامله باشد.او را بردند تا يك سال نگاه داشتند، بعد فهميدند كه اشتباه كردهاند و چنين قضيهاى نبوده است.
وجود مقدّس اما حسن عسکری مادرى دارد به نام«حديث»كه به لقب«جدّه»معروف است. چون جدّه حضرت حجّت(عجّل الله تعالى فرجه الشّریف)بودند ايشان را«جدّه»مىگفتهاند. زن هاى ديگرى هم در تاريخ هستند كه به اعتبار اينكه شهرتشان به اعتبار نوهشان است اينها را«جدّه»مىگويند، از جمله جدّه شاه عباس است كه دو تا مدرسه هم در اصفهان به نام«جدّه»داريم. زنى كه شهرتش به نام نوهاش باشد قهرا به نام«جدّه»معروف مىشود. اين زن بزرگوار به نام«جدّه»معروف شد.ولى تنها جدّه بودن سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصيتى دارد كه نوشتهاند(مرحوم محدّث قمى رضوان الله عليه هم در الانوار البهية مىنويسد)بعد از امام عسكرى مفزع الشيعه بود يعنى ملجأ شيعه اين زن بزرگوار بود.
قهرا در آن وقت-چون امام حسن عسکری بيست و هشتساله بودهاند كه از دنيا رفتهاند،على القاعده مطابق سنّ امام هادى هم حساب كنيم-زنى بين پنجاه و شصتبوده است.اينقدر زنبا جلالت و با كمالى بوده است كه شيعه هر مشكلى برايش پيش مىآمد به اين زن عرضه مىداشت.
مردى مىگويد به خدمت عمّه ی امام حسن عسكرى، حكيمه خاتون دختر امام جواد علیهم السّلام رفتم، با ايشان صحبت كردم راجع به عقايد و اعتقادات مسأله امامت و غيره. ايشان عقايد خود را گفت تا رسيد به امام عسكرى. بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست كه الآن مستور و مخفى است.گفتم حال كه ايشان مخفى هستند اگر ما مشكلى داشته باشيم به چه كسى رجوع كنيم؟ گفتبه جدّه رجوع كنيد.گفتم:عجب!آقا از دنيا رفت و به يك زن وصيّت كرد؟!فرمود: امام عسكرى همان كار را كرد كه حسين بن على كرد.حضرت امام حسين وصىّ واقعىاش و وصىّ او در باطن علىّ بن الحسين بود ولى مگر بسيارى از وصاياى خودش را در ظاهر به خواهرش زينب سلام الله عليها نكرد؟عين اين كار را حسن بن على العسكرى كرد. وصىّ او در باطن اين فرزندى است كه مخفى است ولى در ظاهر كه نمىشد بگويد وصىّ من اوست. در ظاهر وصىّ خودش را اين زن با جلالت قرار داده است.
باسمك العظيم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم يا الله …
پروردگارا ما را قدر دان اسلام و قرآن قرار بده.
پروردگارا ما را قدر دان پيغمبر اكرم قرار بده، ما را قدر دان اهل بيت اطهار قرار بده، انوار محبّت و معرفتخودت در دل هاى ما بتابان، انوار معرفت و محبّت پيغمبر و آل پيغمبر در دل هاى ما قرار بده. اموات ما مشمول عنايت و رحمت و مغفرت خودت بفرما.
پي نوشت :
1- [به معنى حسن منظر].
منبع:مرتضى مطهرى، مجموعه آثار ، جلد ، 18 صفحه 147
سایت راسخون
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 87