ابن شهرآشوب، اين محدث و تاريخ نگار مي نويسد:
«اسحاق کندي» فيلسوف اسلام و عراق کتابي به نام «تناقضهاي قرآن»! به نگارش آورد وي مدتي در منزل نشست، گوشه نشيني اختيار کرد و خود را به نوشتن آن مشغول داشت. روزي برخي از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسکري عليه السلام شرفياب شدند. هنگامي که چشم حضرت به او افتاد فرمود: آيا در ميان شما مردي رشيد وجود ندارد که گفته هاي استادتان «کندي » را پاسخ گويد و او را از اين کار باز دارد؟ شاگرد گفت: ما همگي از شاگردان او هستيم، چگونه مي توانيم به اشتباه استاد در اين زمينه و يا زمينه ديگر اعتراض کنيم؟» .
امام عليه السلام فرمود: اگر مطلبي به تو تلقين و تفهيم کنم مي تواني به او برساني و براي او نقل کني؟ شاگرد گفت: آري. امام فرمود: از اينجا که برگشتي به حضور استاد برو و با او به گرمي و محبت رفتار کن، او را کمک کن و هنگامي که کاملا انس و آشنائي به عمل آمد، به او بگو: براي من مساله اي پيش آمده که غير از شما کسي شايستگي پاسخ آن را ندارد و آن مساله اين است که آيا ممکن است گوينده قرآن از گفتار خود معاني و مقاصدي غير از آن معاني که شما اراده و حس کرده ايد، اراده کرده باشد؟ کندي در پاسخ خواهد گفت: بلي ممکن است چنين منظوري داشته باشد، زيرا کندي مردي است که هر سخني را بشنود خوب مي فهمد، او مردي هوشمند است.
در اين هنگام به او القاء شبهه کن و بگو: چه مي داني شايد گوينده قرآن معاني و مقاصدي غير از آنچه تو مي پنداري اراده کرده باشد و سخنان شما از جايگاه و موضوع اصلي خويش بيرون باشد؟
آشنایی مختصری با کندی:
کندي در وقتي ظهور کرد که سرو صداهاي بسيار گوش خراش جامعه اسلامي را فراگرفته بود دوره مامون عباسي فلسفه هاي گوناگون در محيط اسلامي رخنه کرد و کندي در دوره انتقال بزرگي در فرهنگ و معرفت زندگي مي کرد، او روزي ظهور کرد که انديشه عربي بر واردات افکار يوناني، فارسي، پهلوي، هندي و سانسکريت تکيه کرده بود و کار ترجمه فرهنگهاي ملل اجنبي گسترش بسياري داشت. مترجمان زيادي پديد آمدند و مقدم بر همه آنان که در «بيت الحکمة » به کار اشتغال داشتند «حنين بن اسحاق » بود. مامون عباسي به وزن همه کتابهايي که حنين ترجمه کرده بود، به او جايزه طلا داد، و به اندازه اي شد که مي گفتند نزديک بود، خزانه کشور تهي شود.شايان ذکر است اشتباه فوق چيزي از شخصيت و بزرگي کندي نمي کاهد، امام عليه السلام در عين حالي که اشتباه او را گوشزد فرمود، وي را ستود، يعني کندي را اهل فکر، فهم، درايت، هوشمندي، تعقل، ژرف نگري دانست. سوزاندن تاليفاتش را مي توان نشانه انصاف و تسليم حق شدن او به حساب آورد.
شاگرد به حضور استاد خود کندي رفت و طبق دستور امام رفتار کرد با او به ملاطفت و مهرباني عمل نمود تا اين که زمينه براي طرح مطلب مساعد گشت، سپس سئوال امام را به همان شيوه مطرح ساخت و گفت: آيا ممکن است گوينده اي سخني بگويد و از آن مطلبي اراده کند که به ذهن خواننده نيايد؟ يعني مقصود گوينده چيزي باشد مغاير با آنچه در ذهن مخاطب است، کندي به دقت به سئوال شاگرد گوش داد و گفت: سئوال خود را تکرار کن. شاگرد سئوال خويش را باز گفت استاد چون اهل تعقل، تفکر و تدبر بود، مدتي در خود فرو رفت، تامل کرد و گفت: هيچ بعيد نيست، امکان دارد چيزي در ذهن گوينده سخن باشد که به ذهن مخاطب نيايد و شنونده از ظاهر کلام گوينده چيزي بفهمد که وي خلاف آن را اراده کرده باشد.
استاد که مي دانست شاگرد او چنين سئوالي را نمي تواند از پيش خود مطرح کند و در حد انديشه او نيست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را سوگند مي دهم که حقيقت را به من بگويي چنين سئوالي از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد گفت: چه ايرادي دارد که چنين سئوالي به ذهن خود من آمده باشد؟
استاد گفت: نه، تو هنوز زود است که به چنين مسائلي رسيده باشي، به من بگو اين سئوال را از کجا ياد گرفته اي؟
شاگرد گفت: حقيقت اين است که حضرت «ابومحمد» (امام عسکري عليه السلام) مرا بدين امر رهبري فرمود.
کندي گفت: اکنون واقع امر را گفتي، سپس افزود:
چنين سخناني تنها زيبنده اين خاندان است. آنگاه با درک واقعيت و پي بردن به اشتباه خود دستور داد آتشي روشن کردند و آنچه را درباره تناقضهاي قرآن (به عقيده خود) به رشته تحرير آورده بود، سوزاند.
منبع: تقویم شناسی تاریخ اسلام حضرت امام حسن عسگری،علی زمانی قمشه ای / زندگانی چهارده معصوم،سید محسن خرازی،مسجد مقدس جمعکران،1386،ص520-521
بازدیدها: 181