امام حسین ، کربلا و حادثه عاشورا در بیان امام خامنه ای

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / امام حسین (علیه السلام) / امام حسین ، کربلا و حادثه عاشورا در بیان امام خامنه ای

امام حسین ، کربلا و حادثه عاشورا در بیان امام خامنه ای – قسمت دوم

حقیقتی که خاموش نمی‌شود

     این چه حقیقتی است که گذشت زمان آن را خاموش نمی‌کند، بلکه روزبه‌روز برجسته‌تر می‌کند؟ مثل حادثه‌ کربلا. آن روز در آن بیابان خالی و بدون حضور دوستان و پُر از دشمنان، حسین‌بن‌علی (علیه‌السّلام) و یارانش به شهادت می‌رسند، خانواده‌اش اسیر می‌شوند و آنها را می‌برند و تمام. امروز بعد از گذشت قرن‌ها، همان حادثه‌ای که باید در ظرف ده روز، پانزده روز اثری از آن نمی‌ماند و یادی از آن نمی‌شد، ببینید چقدر برجسته است؛ نه فقط در بین میلیون‌ها شیعه در کشورهای مختلف، در بین مسلمانان، بلکه در بین غیر مسلمانان، نام حسین‌بن‌علی مثل خورشیدی می‌تابد؛ دل‌ها را روشن می‌کند، راهنمائی می‌کند. ۱۳۸۸/۱۱/۲۸

وقتی خواص احساس خطر نکردند!

     بسیارى از مسلمانانِ دوران اواخر شصت ساله بعد از حادثه هجرت – یعنى پنجاه ساله ى بعد از رحلت نبى مکرّم – از حوادثى که می‌گذشت، تحلیل درستى نداشتند. چون تحلیل نداشتند، عکس‌العمل نداشتند. لذا میدان، باز بود جلوى کسانى که هر کارى می‌خواستند، هر انحرافى که در مسیر امّت اسلامى به وجود مى‌آوردند، کسى جلودارشان نباشد؛ می‌کردند. کار به جائى رسید که یک فرد فاسقِ فاجرِ بدنامِ رسوا – جوانى که هیچ یک از شرایط حاکمیت اسلامى و خلافت پیغمبر در او وجود ندارد و نقطه عکس مسیر پیغمبر در اعمال او ظاهر است – بشود رهبر امّت اسلامى و جانشین پیغمبر! ببینید چقدر این حادثه امروز به نظر شما عجیب مى‌آید؟ آن روز این حادثه به نظر مردمى که در آن دوران بودند، عجیب نیامد. خواص احساس خطر نکردند. بعضى هم که شاید احساس خطر می‌کردند، منافع شخصى‌شان، عافیتشان، راحتشان، اجازه نداد که عکس‌العملى نشان بدهند.

     پیغمبر، اسلام را آورد تا مردم را به توحید، به پاکیزگى، به عدالت، به سلامت اخلاق، به صلاح عمومى جامعه بشرى سوق بدهد. امروز کسى به جاى پیغمبر مى‌نشیند که سر تا پایش فساد است، سر تا پایش فسق است، به اصل وجود خدا و وحدانیت خدا اعتقادى ندارد. با فاصله پنجاه سال بعد از رحلت پیغمبر، یک چنین کسى مى‌آید سر کار! این به نظر شما امروز خیلى عجیب مى‌آید؛ آن روز به نظر بسیارى از آن مردم، عجیب نیامد. عجب! یزید خلیفه شد و مأمورین غلاظ و شداد را گذاشتند در اطراف دنیاى اسلام که از مردم بیعت بگیرند. مردم هم دسته‌دسته رفتند بیعت کردند؛ علما بیعت کردند، زهّاد بیعت کردند، نخبگان بیعت کردند، سیاست‌مداران بیعت کردند.

     در یک چنین موقعیتى که این قدر غفلت بر دنیاى اسلام حاکم است که خطر را درک و استشمام نمی‌کنند، چه کار باید کرد؟ کسى مثل حسین‌بن‌على که مظهر اسلام است، نسخه بى تغییر پیغمبر مکرّم اسلام است – «حسین منّى و انا من حسین» – در این شرایط چه کار باید بکند؟ او باید کارى کند که دنیاى اسلام را – نه فقط آن روز، بلکه در طول قرن‌هاى بعد از آن – بیدار کند؛ آگاه کند؛ تکان بدهد. این تکان با قیام امام حسین شروع شد. حالا اینکه امام حسین دعوت شد براى حکومت در کوفه و حرکت کرد به کوفه، این‌ها ظواهر کار و بهانه‌هاى کار بود. اگر امام حسین (علیه السّلام) دعوت هم نمی‌شد، این قیام تحقّق پیدا می‌کرد.

نسخه امام حسین علیه السّلام

     امام حسین باید این حرکت را انجام می‌داد، تا نشان بدهد که دستور کار، در یک چنین شرایطى، براى مسلمان چیست. نسخه را به همه مسلمان‌هاى قرن‌هاى بعدى نشان داد. یک نسخه‌اى نوشت؛ منتها نسخه حسین‌بن‌على، نسخه لفّاظى و حرّافى و «دستور بده، خودت بنشین» نبود؛ نسخه عملى بود. او خودش حرکت کرد و نشان داد که راه این است.

     ایشان از قول پیغمبر نقل می‌کند که آن وقتى که شما دیدید که اسلام کنار گذاشته شد؛ ظالمین بر مردم حکومت می‌کنند؛ دین خدا را تغییر می‌دهند؛ با فسق و فجور با مردم رفتار می‌کنند؛ آن کسى که در مقابل این وضع، نایستد و قیام نکند، «کان حقّا على اللَّه ان یدخله مدخله»؛ خداى متعال با این آدم ساکت و بى تفاوت هم مثل همان کسى که «مستحلّ حرمات اللّه» است، رفتار خواهد کرد. این نسخه است. قیام امام حسین این است. در راه این قیام، جان مطهر و مبارک و گران‌بهاى امام حسین که برترین جان‌هاى عالم است، اگر قربانى شود به نظر امام حسین، بهاى زیادى نیست. جان بهترینِ مردمان که اصحاب امام حسین بودند، اگر قربان شود، براى امام حسین بهاى گرانى محسوب نمی‌شود. اسارت آل‌اللّه، حرم پیغمبر، شخصیتى مثل زینب که در دست بیگانگان اسیر بشود – حسین‌بن‌على می‌دانست وقتى در این بیابان کشته شود، آنها این زن و بچه را اسیر می‌کنند – این اسارت و پرداختن این بهاى سنگین به نظر امام حسین، براى این مقصود سنگین نبود. ۱۳۸۷/۱۰/۱۹

عاشورا یک مراسم خشک و خالی نیست

     عاشورا هم مراسمی است که در انسان‌ها شور و تحرّک و رویش و تفکر و اندیشه به وجود می‌آورد. عاشورا یک مراسم خشک و خالی نیست، مراسمی است که در آن فکر، برنامه، هدف، آگاهی بخشی و معرفت دهی هست. ۱۳۸۱/۰۱/۱۶

imam-hosain-imam-khamenei-ashoora

سه عنصر حرکت حضرت ابى عبداللَّه علیه السّلام: منطق و عقل، حماسه و عزّت، و عاطفه

     عاشورا یک حادثه تاریخىِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمى براى امّت اسلام بود. حضرت ابى عبداللّه (علیه السّلام) با این حرکت – که در زمان خود داراى توجیه عقلانى و منطقى کاملاً روشنى بود – یک سرمشق را براى امّت اسلامى نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکّب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابى عبداللَّه (علیه السّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزّت، و عنصر عاطفه.

     عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلّى است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جمله این بیانات نورانى، بیان‌کننده یک منطق مستحکم است. خلاصه این منطق هم این است که وقتى شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفه مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالى‌ترین مراحل، یا نداشته باشد. خطرِ بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود – همسر، خواهر، فرزندان و دختران – را در طَبَق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اینها چیزهایى است که از بس تکرار شده، براى ما عادى شده، در حالى که هر یک از این کلمات، تکان‌دهنده است.

     بنابراین، حتى اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتى شرایط براى اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند و دنیا نباید جلوى انسان را بگیرد؛ ملاحظه‌کارى و محافظه‌کارى نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیتِ جسمانى نباید مانع راهِ انسان شود؛ انسان باید حرکت کند. اگر حرکت نکرد، ارکان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «انّ رسول‌اللّه (صلّى اللّه علیه وآله) قال: مَن رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللّه و لم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقّا على اللَّه أن یدخله مدخله»؛ منطق، این است. وقتى اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثه فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حقِ على‌اللَّه است که انسان بى مسؤولیت و بى تعهد را با همان وضعیتى که آن طرف مقابل – آن مستکبر و آن ظالم – را با آن رو به رو مى‌کند، مواجه کند.

     حسین‌بن‌على (علیه السّلام) در خلال بیانات گوناگون – در مکّه و مدینه و در بخش‌هاى مختلف راه، و در وصیّت به محمد بن حنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسین‌بن‌على (علیه السّلام) عاقبتِ این کار را مى‌دانست؛ نباید تصور کرد که حضرت براى رسیدن به قدرت – که البته هدف آن قدرت، مقدّس است – چشمش را بست و براى آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومى ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به این جا بکشاند. نخیر، عاقبت این راه هم بر حسب محاسبات دقیق براى امام حسین (علیه السّلام) با روشن‌بینى امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آن‌قدر اهمیت دارد که وقتى شخصى با نفاستِ جان حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام) در مقابل این مسأله قرار مى‌گیرد، باید جان خود را در طَبَق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این براى مسلمان‌ها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط این‌طور نبوده که درسى براى سرمشق دادن روى تخته سیاه بنویسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، این با رنگ الهى در پیشانى تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.

emam-khomeini-ashoora

امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است»

     در محرّم سال ۴۲، امامِ بزرگوار ما از این ممشاء استفاده کرد و آن حادثه عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال ۱۳۵۷ هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است» و آن حادثه تاریخى بى نظیر – یعنى انقلاب اسلامى – پدید آمد. این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوى چشم خود ماست؛ ولى در طول تاریخ هم این پرچم براى ملت‌ها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همین‌طور باشد و همین‌طور خواهد بود. این بخشِ «منطق»، که عقلانى است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفى، حرکت امام حسین را تفسیر نمى‌کند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.

     عنصر دوم، حماسه است؛ یعنى این مجاهدتى که باید انجام بگیرد، باید با عزّت اسلامى انجام بگیرد؛ چون «العزّه للّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستى از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه مى‌کنى، یک چهره حماسى و عزّتمند است. اگر به مبارزات سیاسى، نظامىِ گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتى آنهایى که تفنگ گرفته‌اند و به جنگ رویاروى جسمى اقدام کرده‌اند، مى‌بینید که گاهى اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایى هم که حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام) یک شب را مهلت مى‌گیرد، عزّتمندانه مهلت مى‌گیرد؛ همان جایى هم که مى‌گوید: «هل من ناصرٍ» – استنصار مى‌کند – از موضع عزّت و اقتدار است؛ آن جایى که در بین راه مدینه تا کوفه با آدم‌هاى گوناگون برخورد مى‌کند و با آنها حرف مى‌زند و از بعضى از آنها یارى مى‌گیرد، از موضع ضعف و ناتوانى نیست؛ این هم یک عنصر برجسته دیگر است. این عنصر در همه مجاهداتى که رهروان عاشورایى در برنامه خود مى‌گنجانند، باید دیده شود.

     همه اقدام‌هاى مجاهدت‌آمیز – چه سیاسى، چه تبلیغى، چه آن جایى که جاى فداکارى جانى است – باید از موضع عزّت باشد. در روز عاشورا در مدرسه فیضیه، چهره امام را نگاه کنید؛ یک روحانى‌اى که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همه موجودى خود دارد، آن چنان با عزّت حرف مى‌زند که سنگینى عزّت او، زانوى دشمن را خم مى‌کند؛ این موضع عزّت است. امام در همه احوال همین‌طور بود؛ تنها، بى‌کس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهره امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانى قرار گرفتیم که یک نمونه عینى از آنچه را که بارها و سال‌ها گفته‌ایم و خوانده‌ایم و شنیده‌ایم، جلوى چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.

     عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنى هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیین‌کننده‌اى ایجاد کرده است، که باعث شد مرزى بین جریان عاشورایى و جریان شیعى با جریان‌هاى دیگر پیدا شود. حادثه عاشورا، خشک و صرفاً استدلالى نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبّت و ترحّم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمى است؛ لذا ما را امر مى‌کنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن.

     زینب کبرى (سلام‌اللَّه علیها) در کوفه و شام منطقى حرف مى‌زند، اما مرثیه مى‌خواند؛ امام سجاد بر روى منبر شام، با آن عزّت و صلابت بر فرق حکومت اموى مى‌کوبد، اما مرثیه مى‌خواند. این مرثیه‌خوانى تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاى عاطفى و در فضاى عشق و محبت است که مى‌توان خیلى از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضاها نمى‌توان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلىِ تشکیل دهنده حرکت عاشورایى حسین‌بن‌على (ارواحنافداه) است که یک کتاب حرف است و گوشه‌اى از مسائل عاشوراى حسینى است؛ اما همین یک گوشه براى ما درس‌هاى فراوانى دارد. این را از حسین‌بن‌علی الهام گرفت. ۱۳۸۴/۱۱/۰۵

     امام حسین به شهادت می‌رسد. جوشش معنوی او، تاریخ را هدایت می‌کند. بالفعل نمی‌تواند موفّقیت ظاهری پیدا کند، اما در طول تاریخ، موفّقیت حتمی متعلّق به اوست؛ همان‌طور که همه نبوّت‌ها و همه راهنمایان بشر و راهنمایان الهی در طول تاریخ، این را داشته‌اند. لذا شما می‌بینید با گذشت سیزده، چهارده قرن، نام حسین‌بن‌علی پرچم عدالت و فضیلت‌های معنوی است و همین نام توانسته است این انقلاب را به وجود آورد. این انقلاب – که از این حیث، شبیه نهضت نبی اکرم است؛ یعنی به موفّقیت رسید و دل‌ها و جان‌ها و نیروها و انسان‌ها با آن همراهی کردند و امام را تنها نگذاشتند – توانست پرچم شوکت و عزّت را سرِ پا کند. این را از حسین‌بن‌علی الهام گرفت و مظهر تجدید حیات اسلام شد. ۱۳۸۱/۰۷/۱۷

… ادامه دارد.

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 180

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *