امام ابتدا دعوت مأمون را نپذیرفت. بدنبال آن اصرارهای مأمون به تهدید تبدیل شد و بالاخره پس از تهدیدهای فراوان [۲]امام مجبور شد تا به مرو بیاید و ولایتعهدی را بپذیرد. امام این ولایتعهدی را تحت شرائطی قبول کرد؛ مهمترین شرط آن بود که مسئولیتی در قبال کارها نداشته باشد. از جمله امام فرمود: انی داخل فی ولایه العهد علی ان لا آمر و لاانهی ولاافتی و لااقضی و لااولی و لااعزل ولاأغیر شیئا مما هو قائم و تعفین من ذلک کله.[۳] من ولایتعهدی را میپذیرم به شرط آنکه هیچ امر و نهی نکرده و فتوا و قضاوتی ننمایم. همچنین نقشی در عزل و نصب و تغییر وضعی که حاکم است، نخواهم داشت و از همه اینها معاف خواهم بود. همین موضع امام سبب شد تا شورشهای علوی، همچنان برپا باشد و لذا به قول برخی این ولایتعهدی نیز در فروکش کردن شورشهای علوی سودی نبخشید.[۴] مأمون برای اینکه امام در مسیر خود به شهرهای شیعی برخورد نکند، دستور داده بود تا او از بصره به طرف اهواز، از آنجا به فارس و بعد به خراسان آورده شود. رجاءبن ابی الضحاک، چنین دستور یافته بود ه امام را جز از این طریق، از راه کوفه نیاورد.[۵]در بعضی از مصادر آمده است که امام از طریق قم، آورده شده است.[۶] اما این مطلب صحیح نیست چرا که در کتاب عیون اخبار الرضا، تصریح شده که مأمون به رجاء نوشته بود لا تأخذ علی طریق الکوفه و قم[۷] راه کوفه و قم را در پیش مگیر.
در مسیری که امام به مرو آورده شد ارتباط امام با کسانی که از دوستان اهل بیت _ علیه السلام _ بودند برقرار گردید. در نیشابور یکی از پرجمعیتترین اجتماعات برای استقبال از امام برپا شد. در میان استقبال کنندگان گروهی از علمای اهل سنت همچون ابی زرعه رازی از آن حضرت خواستند تا حدیثی برای آنها نقل کند. در ینابیع الموده نقل شده که امام چند روز در نیشابور ماند. پس از آن، هنگامی که خواست به مرو شاهجان برود، ابو زرعه رازی، محمدبن اسلم طوسی و شمار کثیری از طلاب آنها، سر راه امام آمدند تا او را زیارت کنند، پس از آن از او خواستند تا حدیثی از آباء گرامش، نقل کند. امام دستور داد پرده را کنار زدند. مردم در حال هجوم بودند و سروصدای زیادی، آن محیط را پر کرده بود. امام شروع به صحبت کردند و از مردم خواستند تا ساکت باشند. آنگاه از طریق آبائشان و به عنوان کلامی از خداوند، برای مردم نقل کردند: کلمه لا اله الا الله حصنی فمن خل حصنی امن من عذابی کلمه لا اله الا الله، حصار محکم من است. هر کس داخل آن شد، از عذاب من ایمن خواهد بود. وقتی همه مردم، حدیث را نوشتند، امام با کمی تأمل بدانها فرمودند: این مطلب شروطی دارد و انا من شروطها[۸] پذیرش من از جمله شروط آن است. این جمله به عنوان پذیرش ولایت حضرت معنا شده است، چیزی که اساس تفکر شیعی است. از نظر شیعه پذیرش امامت و گردن نهادن به ولایت امامان پس از توحید، شرط رهائی و فلاح است.
این تلاش از آن جهت صورت گرفت که امام _ علیه السلام _، در صدد بود محبت مردم را نسبت به علویان، جهت دار کند و تشیع ناشی از دوستی اهل بیت را تبدیل به یک تشیع اعتقادی اصیل کند.
بعد از آن، وجود امام در خراسان، سبب شد تا شخصیت آن حضرت به عنوان امم شیعه برای مردم بیشتر شناخته شود. لذا هواداران شیعه هر روز بیشتر و بیشتر میشدند.[۹] حیثیت علمی امام، مهمترین عامل در توسعه مذهب شیعه به حساب میآمد. به ویژه که مبانی فکری شیعه نیز در آن شرایط، مشخص شده بود و طبعا مرجعیت علمی امام، توسعه فکر شیعی را دربر داشت. رجاء بن ابی الضحاک که مسئولیت آودرن امام را بر عهده داشت، در مورد حوادث طول راه نقل میکند که در هیچ شهری از شهرها فرود نمیآمدیم، مگر آنکه مردم به سراغ او میآمدند و از او در مورد مسائلشان، استفتاء کرده و معالم دینیشان را میپرسیدند. او نیز احادیث زیادی از طریق آبائش (تا به علی _ علیه السلام _ و پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ برای آنها، نقل میکرد).[۱۰] اگر کسی با نقل روایت از طریق ائمه _ علیه السلام _ آشنا باشد، میداند که تکیه آنها بر طریق اباء خود بهترین علامت برای توسعه فکر شیعی بوده است. این طریق، تنها طریقی است که در آن صرفا با اتکای بر اهل بیت _ علیه السلام _ احادث ارائه شده و از دیگر راویان در سلسله سند حدیث استفاده نمیشود.[۱۱] این سند به نام سلسله الذهب بین روات حدیث مشهور است.
مأمون که خود را به مسائل علمی، علاقهمند نشان میداد، مجالسی را ترتیب داده و سعی میکرد تا بحث و مناظره، پیرامون امامت و نبوت با مخالفین و با حضور امام برپا کند.[۱۲] هیچ بعید نیست که هدف او، محکوم کردن امام بوده است.[۱۳] از آنجایی که مردم، اهل بیت _ علیه السلام _ رابه مثابه عالمانی میدانستند که بر دیگران برتری دارند و حتی در این باره به علم لدنی آنها اعتقاد داشتند، محکومیت امام در این قبیل مجالس عمومی، میتوانست ارزش آنها را نزد مردم از بین ببرد. اتفاقا این مجالس، توانست بهترین زمینه، برای ترسیم شخصیت واقعی امام رضا _ علیه السلام _ باشد. این جلسات مکرر به نفع امام خاتمه مییافت.[۱۴]و این خود، دردسری برای مأمون ایجاد کرد. عبدالسلام بن صالح هروی نقل میکند که به مأمون خبر رسید که علی بن موسی _ علیه السلام _ مجالس بحث کلام منقعد کرده و مردم جذب دانش او شدهاند. مأمون به محمد بن عمرو الطوسی گفت تا مردم را از مجلس او طرد کند. وقتی امام متوجه این نکته شد، او را نفرین کرد و ضمن آن از خداوند چنین تقاضا کرد: … وانتقم لی ممن ظلمنی و استخف بی و طرد الشیعه من بابی[۱۵] خدایا از کسی که به من ظلم کرده، مرا خوار نموده و شیعیان را از درب خانه من دور کرده انتقام بگیرد.
این روایت نشان میدهد که مردمی که به خانه آن امام رفت و شد میکردهاند در شمار شیعیان آن حضرت بودهاند. بنابراین حضور آن حضرت در خراسان در حقیقت، عاملی در جهت توسعه فکر شیعه بوده است. مردم در مورد مسائل مختلف کلامی از آن حضرت پرسش میکردند. دانسته است که از اواخر عهد منصور، کتب یونانی ترجمه شد و به تدریج عقل گرایی محدودی به حوزه اسلامی وارد شده بود. در این شرایط به نظر میرسید که شیعه نیز میبایست افکار خود را در ارتباط با شرایط فکری جدید، مشخص کند. ائمه شیعه بویژه کلمات امام صادق _ علیه السلام _ و امام رضا _ علیه السلام _ راهگشای این حقائق بود. در مورد رؤیت خداوند در قیامت، پرسش میشد که امام آن را مردود میدانست.[۱۶] در مورد حدیث ان الله خلق آم علی صورته، سوال میشد که امام تحریف روایت را در مورد حذف قسمتی از آن ـ که روشنگر معنای واقعی آن است ـ توضیح میداد.[۱۷] از امام درباره امر بین الامرین که فرموده امام صادق _ علیه السلام _ بود، سؤال میشد[۱۸] و جز آنها.
او در اجرای عبادات اسلامی نیز سعی کرد تا سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ را احیا کند. وقتی مأمون از او خواست تا نماز عید را بخواند، امام مطابق سنت پیامبر _ صلی الله علیه و آله و سلم _ و بدون تجملات شاهانه، خواست چنین کند. تأثیر این مسأله در میان مردم به اندازهای بود که مأمون دستور داد تا او را از نیمه راه برگردانند.[۱۹] گویا بعد از همین واقعه بود که سختگیریها شروع شد. مأمون کوشید تا روابط امام را با شیعیان قطع کرده و به طرق مختلف کنترل کند. در نهایت مجبور شد تا برای حذف محور شیعه، امام را به شهادت برساند،[۲۰] اما طبیعی قضیه این بود که در همان دو سال حضور امام در خراسان سبب گسترش تشیع در خراسان و نواحی اطراف آن شده بود.
مجموعه نامههای امام به افراد مختلف در توضیح مبانی شیعه به راحتی، گستردگی آن را نشان میدهد. نامه هایی از قبیل تبیین جایگاه اهل بیت _ علیه السلام _ در کتاب و سنت. [۲۱] برخی از مسائل کلامی [۲۲]و نیز مسائل اختلافی میان شیعه و سنی مانند مسأله ایمان ابوطالب، [۲۳]توضیح مصداق شیعه، [۲۴]توضیح مصداق صحابی [۲۵]و معنای اولی الأمر [۲۶]و جز آن. این پاسخها آموزههاییبود که برای شیعیان به عنوان دیدگاه قطعی پذیرفته میشد. گزارشی هم حکایت از آن دارد که امام اموال خود را در روز عرفه میان مردم قسمت کرد و در برابر اعتراض فضل بن سهل که آن را زیان خوانده بود. امام آن را غنیمت دانست.[۲۷] یکی از شیعیان خالص امام که در زمان حضور امام در مرو به خدمت ایشان رسید، دعبل خزاعی بود.
دانسته است که طایفه خزاعیان از طوایف شیعی عرب به شمار میروند و دعبل در این زمان شاعر برجسته عرب، خزاعی و شیعی شناخته میشد. زمانی که دعبل به خراسان آمد، قصیده تائیه خود را سروده و گفته بود که نباید کسی پیش از امام رضا _ علیه السلام _ آن را بشنود.[۲۸] این قصیده تاریخ شیعه را در این دوره منعکس میکند، تاریخی که همراه با درد و رنج و قتل و آزار است. دعبل امیدوار است که امامت در اختیار اهل بیت قرار گیرد:
خروج امام لا محاله خارج یقوم علی اسم الله و البرکات
یمیز فینا کل حق و باطل و یجزی علی النعماء و النقمات
امام از این شعر به شدت متأثر شد و یک صد دینار از دینارهایی که به اسم مبارک امام ضرب شده بود، به همراه جبهای به وی داد.[۲۹] عجیب آن که در راه دزدان قافلهای را که دعبل در آن بود، مورد حمله قرار دادند و تنها پس از آن که دعبل را شناخته و او قصیده خود را برای آنها خواند، وسائل اهل قافله را پس دادند. مردمان قم، از وی خواستند تا جبه را به قیمت هزار دینار بفروشد اما نپذیرفت. پس از خروج از قم، جوانان عرب آن را از وی گرفتند. وی به شهر برگشت و تنها رضایت داد تا بخشی از جبه را به وی داده و هزار دینار نیز بگیرد.[۳۰] به نظر آقای اشتر وی به احتمال در قم مانده تا زمانی که خبر درگذشت امام را شنیده است. مأمون از روی خباثتی که داشت امام را در نزدیکی قبر پدرش رشید در طوس دفن کرد. این امر آشوبی در وجود دعبل و شیعیان برانگیخت. در اشعار بعدی دعبل حملات صریحی به عباسیان است. وی بویژه به همین ماجرا اشاره کرد:
أری أمیه معذورین ان قتلوا و لا أری لبنی العباس من عذر
… قبران فی طوس: خیر الخلق کلهم و قبر شرهم هذا من العبر[۳۱] زمانی که مأمون در سال ۲۱۰ فدک را به طالبیان بازگرداند، دعبل در شعری چنین سرود:
أصبح وجه الزمان قد ضحکا برد مأمون هاشم فدکا[۳۲] دعبل با همه ارتباطی که با امیران و درباریان دوره مأمون و معتصم داشت، هیچگاه از تشیع دست نکشید و خود میگفت که پنجاه سال است که چوبه دار خود را همراه میبرد اما کسی او را بر دار نیاویخته است. اشعار وی در ستایش اهل بیت بسیار فراوان است:
بأبی و أمی خمسه أحبهم لله، لا لعطیه أعطاها
بأبی النبی محمد و وصیه الطیبان و بنته و ابناها[۳۳] و در آخرین شعری که پیش از وفاتش سرود گفت:
أعد لله یوم یلقاه دعبل: أن لا اله الا الله
… الله مولاه و النبی، و من بعد هما فالوصی مولاه[۳۴]
به هر روی در بحث تاریخ تشیع در ایران یکی از نکات غیر قابل انکار آمدن امام رضا _ علیه السلام _، به ایران است. توجه به حفظ آثار بر جای مانده از مسیر امام در شهرها و مناطقی که به نحوی محل استقرار امام بوده، نشان از علاقه ویژه شیعی در میان مردم است، هر چند ممکن است درباره برخی از این مکانها و ارتباط آنها با امام رضا _ علیه السلام _ خبر درستی در دست نداشته باشیم. به عنوان نمونه، مسجد امام رضا در اهواز[۳۵] یکی از قدیمیترین نقاطی است که در ایران به نام امام رضا _ علیه السلام _ وجود دارد. جدای از ابودلف، یاقوت هم از پل شوشتر در اهواز و مسجدی که به نام امام رضا _ علیه السلام _ روبروی آن بوده یاد کرده است.[۳۶] دو نقطه منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ در شهر شوشتر است یکی از آنها کمی دورتر از پل شاه علی و لشکر[۳۷] و دیگری در شرق شوشتر نزدیک رودخانه شطیط.[۳۸] بر این بنای دوم تاریخی از سال ۱۰۹۴ دیده میشود.
قدمگاه دیگری هم در شرق شهر دزفول موجود است.[۳۹] همه اینها به نام امام رضا _ علیه السلام _ دیمی قرار دارد که این دیمی نامی برگرفته از منطقه است.[۴۰] دو بقعه دیگر، یکی در دزفول و دیگری در شوشتر با نام شاخراسون وجود دارد. دو بقعه دیگر در شوشتر با نامهای امام ضامن در حوالی کنارستان و بقعه امام رضا در حوالی بلوک عقیقی وجود دارد.[۴۱] محلی هم به عنوان قدمگاه امام رضا در جنوب آبادی کهنک[۴۲] در حوالی شوشتر وجود دارد.
در شهر ارجان که در قدیم شهر آبادی بوده و اکنون در یک فرسخی آن بهبهان با قدمت سیصد ساله وجود دارد، محلی با نام قدمگاه یا مسجد امام رضا وجود دارد که گفته شده حضرت در حرکت خود به خراسان در اینجا نماز خواندهاند.[۴۳]مسجد قدمگاه امام رضا در ابرقو، مشهور به مسجد بیرون هم از اماکنی است که شناخته شده و آثاری از آن برجای مانده است.[۴۴] در شهر یزد هم چندین قدمگاه وجود دارد. از جمله آنها قدمگاه خرائق (مشهدک) است. خرانق در شصت کیلومتری شهر یزد قرار دارد. تاریخ این قدمگاه بر اساس کتیبه موجود در آن مکان به قرن ششم هجری باز میگردد. در این کتیبه آمده است:
لا اله الا الله، محمد رسول الله، امیرالمؤمنین به تاریخ ست و تسعین مائه علی بن موسیت الرضا اینجا رسیده است و در این مشهد فرود آمد و مقام کرد و به تاریخ سنه اثنی و تسعین و خمسمائه خراب بوذ و از جهد بوبکر بن علی ابی نصر فرمودنذ و به دست ضعیف پرگناه یوسف بن علی بن محمد بنا واکرده شد خدایا بر آن کس رحمت کن کی یک بار قل هوالله به اخلاص در کار آنک فرمود و آنک کرد و آنک خواند کنذ کتبه یوسف بن علی بن محمد فی شهر ربیع الاول سنه خمس و تسعین و خسممائه.[۴۵] به یقین در آن حوالی شیعیانی زندگی میکردهاند که این بقعه را سرپا نگاه داشتهاند. اثر تاریخی دیگر مربوط به آثار سفر امام رضا _ علیه السلام _، قدمگاه ده شیر در فراشاه است. این قدمگاه در کنار جاده تفت به ده شیر و در مرکز فراشاه قرار دارد. کتیبهای که در محراب بنای آن وجود دارد حکایت از آن میکند که گرشاسب بن علی از امرای کاکویه دیلمی در سال ۵۱۲ آن مکان را ساخته است. بنای مزبور در همان عصر به نام مسجد مشهد علی بن موسی الرضا شهرت داشته است.
کتیبه برجای مانده چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم ذلک الذی یبشر الله عباده … (شوری ۲۳)
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
متن: آیه تطهیر
خط دوم: لا اله الا الله محمد رسول الله (در زیر آن علی ولی الله با خط جدیدتر به آن الحاق شده است)
خط سوم: بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المؤمنون…
خط چهارم: بسم الله الرحمن قل هو الله احد…
امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _، العبد المذنب الفقیر الی رحمه الله تعالی کرشاسب بن علی بن فرامز ابن علاء الدوله تقبل الله منه فی شهور سنه اثنی عشره و خمس مائه.[۴۶] در محله دارالشفای یزد، مسجدی با نام مسجد فرط یا پتک وجود دارد که بسیار کهن و قدیم است. داستان بنای این مسجد به زمان خروج ابومسلم خراسانی برمیگردد. گفته شده است که امام رضا _ علیه السلام _ چون در سفر خراسان به یزد آمد در این مسجد نماز گزارد. اکنون نیز یکی از حجرات مسجد به نام صوعه امام رضا شناخته میشود. این مسجد در سال ۱۰۸۷ بازسازی شده است. سنگی در صومعه وجود دارد با این عبارت: وقف کرد بر صومعه متبرکه امام علی موسی الرضا میرک شربت دار فی تاریخ سنه ۹۳۷٫[۴۷] دو سنگ نبشته یکی با تاریخ ۵۱۶ در موزه آستان قدس مشهد و دیگری با تاریخ ۵۴۷ در موزه فریر گالری واشنگتن مربوط به مسجد مشهد امام رضا موجود است که هر دو نشانی است از قدمگاههای یزد و دیگر حضر تشیع در این دیار. متن هر دو سنگ را آقای افشار چاپ کردهاند.
عبارات سنگ مورخ ۵۱۶ چنین است:
حاشیه اول: بسم الله الرحمن الرحیم و نام دوازده امام.
حاشیه دوم: بسم الله الرحمن الرحیم و آیه انما و لیکم الله
حاشیه سوم: امر بعماره المشهد الرضوی علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ المذنب الفقیر الی رحمه الله ابوالقسم احمدبن علی بن احمد العلوی الحسینی تقبل الله منه.
پیشانی: الله اکبر
متن: هذا مقام الرضا علیه السلم اقبل علی صلوتک و لا تکن من الغافلین شعبان سنه سته عشر و خمس
زیر: مائه. عمل عبدالله بن احمد مره.[۴۸] سنگ نبشته دوم:
حاشیه اول: آیه ۱۷ و ۱۸ آل عمران
حاشیه دوم و سوم: بسم الله الرحمن الرحیم و نام چهارده معصوم
پیشانی: آیه تطهیر
متن: سوره اخلاص و این جمله: امر بعماره هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرضا علی السلام العبد المذنب الی رحمه الله تعالی جنید بن عمار برالفاد (نقطه فاء مشخص نیست).
زیر سنگ: فی سنه سبع و اربعین و خمس مائه. عمل احمد بن محمد بن احمد اسک.[۴۹] مسجد دیگری با نام مسجد قدمگاه در شهر یزد در مرحله مالمیر خارج حصار وجود دارد.[۵۰] در روستای بافران در پنج کیلومتری نائین درختی وجود دارد که از آن با عنوان مردم آن را موم رضا مینامند و چنین شهرت دارد که امام رضا _ علیه السلام _ زیر این درخت غذا تناول فرمودهاند. مردم هم در روز عاشورا و بیست و یکم رمضان در آنجا جمع میشوند. گفته شده که شاه عباس هم در آنجا بنایی ساخته بوده است.[۵۱] در خود نائین هم قدمگاه مسجد قدیمان وجود دارد گفته شده که حضرت در این مسجد نماز خوانده است. ایضا در نائین حمام و مسجد امام رضا وجود دارد که گفته شده حضرت در آنجا استحمام نموده و در مسجد نماز خوانده است. این دو در محله گودالو در نائین قرار دارند. در پشت مسجد کلوان هم قدمگاهی وجود دارد که منسوب به امام رضاست.[۵۲] رافعی نوشته است که قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا به قزوین و یقال انه کان مستخفیا فی دار داوود بن غازی.[۵۳] گویا کسی در این نکته تردید ندارد که مسیر امام در سفر به خراسان از قزوین نبوده است. نیز گزارش شده است که امام رضا _ علیه السلام _ از نطنز گذشته و محلی که اکنون به نام قدمگاه علی _ علیه السلام _، شهرت دارد مربوط به توقف امام رضا _ علیه السلام _ در این شهر است.[۵۴] همچنین گزارش شده است که امام رضا _ علیه السلام _ از دامغان گذشته و در محلی با نام آهوان، چند آهو خدمت آن حضرت رسیدند.[۵۵] ورود امام رضا _ علیه السلام _ به نیشابور در منابع فراوانی آمده است. شیخ صدوق از ورود آن حضرت به محله فرد در نیشابور یاد کرده و نوشته است که تا کنون (نیمه دوم قرن چهارم) در آن محل حمامی بنا شده که به حمام رضا مشهور است.[۵۶] همچنین در بیست و شش کیلومتری نیشابور قدمگاه معروف منسوب به امام رضا _ علیه السلام _ موجود است و به این نام شهرت دارد. جائی هم با نام عینالرضا در محلی با نام حمراء[۵۷] شناخته شده بوده است. از جائی نیز با نام پسنده، که محل اقامت امام بوده و ایشان از آن راضی بوده و به همین دلیل از آن با عنوان پسندیده یاد شده نام برده شده است.[۵۸] در میان اصحاب امام رضا _ علیه السلام _ کسانی هستند که حتی اگر عرب نیز بودهاند، در شهرهای ایرانی زندگی میکرده و نامی ایرانی یافتهاند. چند نفری که به همدانی شهرت دارند ندانستیم که همدانی هستند یا همدانی. بنابراین یادی از آنها نکردیم از رازیها و قمیها و غیر شهرهای ایران هم یاد نکردهایم. کسانی که لقب آنها منسوب به شهرهای ایرانی است عبارتند از: ابراهیم بن ابی محمد خراسانی (مسندالرضا _ علیه السلام _ ۲/ ۵۱۱) ابوسعید الخراسانی (مسند ۲/ ۵۱۴) محمدبن عبدالله الخراسانی (مسند ۲/ ۵۴۸) سلیمان بن حفص مروزی (مسند ۲/ ۵۳۳) سلیمان بن صالح مروزی (مسند ۲/ ۵۳۴) سهل بن قاسم نوشجانی (مسند ۲/ ۵۳۴) ابوالقاسم الفارسی (مسند ۲/ ۵۱۵) فتح بن یزید الجرجانی (مسند ۲/ ۵۴۲) فضاله بن ایوب ازدی سکن اهواز (۲/ ۵۴۳) محمدبن اسحاق طالقانی (۲/ ۵۴۵) محمدبن ابی یعقوب بلخی (مسند ۲/ ۵۴۵) محمدبن زید طبری (اصله کوفی) (مسند ۲/ ۵۴۷) نعیم بن صالح طبری (مسند ۲/ ۵۵۳) ابوسعید النیسابوری (مسند ۲/ ۵۱۵) حمزه بن جعفر الارجانی (مسند ۲/ ۵۱۵) ابوحیون مولی الرضا (مسند ۲/ ۵۱۴).
پی نوشت ها:
[۱] . ابن خلدون، ج ۴، ص ۷٫
[۲] . مقاتل الطالبیین، ص ۳۷۵ ط نجف. امام فرمود: قد علم الله کراهتی لهذا فلما خیرت بین قبول ذلک و بین القتل اخترت القبول علی القتل. خداوند میداند که اینکار به اجبار بود. هنگامی که من، مخیر شدم در قبول این امر یا قتل، قبول بر قتل ترجیح دادم. نک: غایه الاختصار، صص ۶۷، ۶۸٫
[۳] . الکافی، ج ۱، ص ۴۸۶؛ عیون الاخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۵۰٫
[۴] . تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ۴۹۸٫ مأمون نیز این حقیقت را درک کرده بود و لذا امام را به شهادت رساند و در ظاهر وانمود کرد که او به مرگ عادی رحلت کرده و خود را عزادار نشان داد. امام علویان، فریب او را نخوردند، زمانی که مأمون ضمن نامهای به عبدالله بن موسی نوشت بیا تو را به جای علی بن موسی، ولیعهد کنم، او به مأمون گفت: من فریب تو را نمیخورم. آیا خیال کردی من نمیدانم با انگور چه بر سر علی بن موسی آوردی؟ نک: مقاتل الطالبیین، ص ۴۱۵، ۴۱۶٫
[۵] . نک: المقالات والفرق، ص ۹۵٫
[۶] . رساله الدلائل الرهبانیه، منسوب به علامه حلی، چاپ شده در آخر کتاب الغارات، ج ۲، ص ۸۵۸ ط تهران. نسبت این رساله به علامه حلی تکذیب شده است. نک: ریاض العلماء ج ۱، ص ۳۷۹٫ گفته شده است که: در قم چشمهای است که گفته میشود علی بن موسی الرضا _ علیه السلام _ از آب آن نوشیده است. به احتمال منسوب به یکی از نوادگان علی بن موسی _ علیه السلام _ بوده است. نک: گنجینه آثار قم، ج ۱، ص ۳۸۱٫
[۷] . عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۴۸، ۱۴۹، ۱۸۰٫ در این مورد، گفتار صاحب عیون مقدم است. نک: بحارالانوار، ج ۴۹، صص ۹۱، ۹۲، ۱۱۸، ۱۳۴٫
[۸] . ینابیع الموده، ص ۳۶۴٫ از چند مدرک ـ سند اصل حدیث بقول ابا الصلت، آنقدر محکم بود که اگر بر دیوانهای میخواندند، جنون او برطرف میشد!! روایات دیگری نیز در مورد استقبال، ذکر شده است. نک: ینابیع الموده، ص ۳۸۵٫ عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۳۲، ۱۳۳٫
[۹] . بنا به نوشته کتاب ضیافه الاخوان که شرح حال علمای قزوین است امام رضا _ علیه السلام _ سال ۱۹۳ نیز یکبار به قزوین آمده و در منزل داود بن سلیمان اقامت کرده است. نک: حیاه الامام الرضا، صص ۲۲۷، ۲۲۸٫
[۱۰] . عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۸۰، ۱۸۳٫ امام بر آن بود که حدیث را از آبائش نقل کند. عیون اخبار الرضا، ج ۱٫ ص ۱۱۱٫
[۱۱] . ابوالمحاسن در مورد امام صادق _ علیه السلام _ مینویسد: لایرو الا عن اهل بیته او جز از اهل بیت _ علیه السلام _ چیزی روایت نمیکرد. النجوم الزاهره، ج ۲، ص ۹٫ بنابراین، آنچه گفته شده که شاید تنها خصوصیت تازه تشیع در قرن چهارم باشد که همه اخبار و آثار را به علی و خاندانش باز میگرداند (تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم ج ۱، ص ۸۱) صحیح نیست، مؤلف مزبور با شیوه نقل حدیث در تشیع از بدو امر آشنا نبوده است.
[۱۲] . عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۸۳، ۱۸۴٫
[۱۳] . مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۲۷۴٫
[۱۴] . بحار، ج ۴۹، ص ۱۰۰٫ در کتاب الاحتجاج مرحوم طبرسی به تفصیل متن این مباحثات آمده است.
[۱۵] . عیون اخبار الرضا، ج ۲، صص ۱۷۰، ۱۷۱٫
[۱۶] . همان مدرک، صص ۹۳، ۹۴٫
[۱۷] . همان، ص ۹۸٫
[۱۸] . همان، ص ۱۰۱، جواب امام در این مورد در حقیقت بیان کلام شیعه بود. امام در یک مورد در جواب مأمون درباره مسائل مختلف، از جمله در مورد جبر و اختیار، فرمودند: ان افعال العباد، مخلوقه خلق تقدیر لا خلق تکوین ولا تقل بالجبر ولا بالتفویض بحار، ج ۵، ص ۳۰٫ مجموعه این سوالات کلامی فراوان بوده و واضح است که شیوع آنها، شیوع فکر شیعه می باشد. به عنوان نمونه درباره به عدم رؤیت خداوند، الکافی ج ۱، ص ۹۶ (عربی). معادن الحکمه، ج ۲، ص ۱۶۱؛ التوحید، ص ۱۰۹٫ همچنین سوال در مورد مفهوم توحید که امام بوسیله نامهای، جواب میدادند. التوحید، ص ۵۶؛ بحار. ج ۴، ص ۲۸۴٫
[۱۹] . بحار، ج ۴۹ ص ۱۳۵، برای تحلیل قضیه نک: حیاه الامام الرضا ص ۲۵۶، مجالس المؤمنین ج ۲، صص ۲۷۱،۲۷۲٫
[۲۰] . بندرت میتوان عالمی شیعه یافت که در این مسئله تردید کند. هر چند رضیالدین علی بن طاووس محقق شیعی در این مسئله تردید کرده و چنین امری را با توجه به برخورداریهای مأمون غیرقابل قبول دانسته است. اما باید دانست این برخوردها همانگونه که استاد جعفر مرتضی توضیح دادهاند همگی در جهت مصالح سیاسی ویژهای بوده است. حتی اگر مأمون محمدبن جعفر صادق و زیدالنار که هر دو علیه او خروج کردند بخشید، در همین رابطه بوده و مؤیدی بر جهتگیری مثبت مأمون به صورت یک اعتقاد نیست اضافه بر اینکه در عیون اخبارالرضا روایاتی صریح در مسئله شهادت امام داریم و تقریبا اجماع علمای شیعه بر این است، نک: مجالس المؤمنین ج ۲، ص ۲۷۳، ۲۷۴٫ تاریخ بیهقی، ص ۴۸ ـ ۴۹٫
[۲۱] . الکافی، ج ۱، ص ۲۲۳؛ نصائر الدرجات، ص ۱۱۸؛ بحار، ج ۲۳، ص ۳۳۶٫
[۲۲] . نک: عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۶٫
[۲۳] . معادن الحکمه، ج ۲، ص ۱۷۶٫
[۲۴] . قرب الاسناد، صص ۲۰۳، ۲۰۶٫
[۲۵] . عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۸۷٫
[۲۶] . تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۳۶۰؛ بحار، ج ۲۳، ص ۲۹۶٫
[۲۷] . محاضرات الادباء، ج ۱، ص ۵۸۹٫
[۲۸] . دعبل بن علی الخزاعی شاعر اهل البیت، ص ۸۳، از الغدیر، ج ۲، ص ۳۵۹، الاتحاف، ص ۱۶۱٫
[۲۹] . دعبل بن علی الخزاعی، ص ۸۹، از عیون اخبار الرضا، ص ۳۶۸، الفصول المهمه، ص ۲۳۱٫
[۳۰] . دعبل بن علی الخزاعی، ص ۹۱٫
[۳۱] . همان، صص ۹۵، ۹۸٫
[۳۲] . فتوح البلدان، ص ۳۷، به نقل از: دعبل بن علی الخزاعی، ص ۱۰۷٫
[۳۳] . دعبل بن علی الخزاعی، ص ۲۱۲؛ دیوان دعبل الخزاعی، ص ۲۴۷٫
[۳۴] . دیوان دعبل الخزاعی، ص ۱۴۰٫
[۳۵] . ابو دلف (سفرنامه، ص ۸۹) در قرن چهارم از آن خبر داده است.
[۳۶] . معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۸۵، مرات البلدان، ج ۱، ص ۱۳۲٫
[۳۷] . درباره آن نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص ۵۸، ۵۹٫
[۳۸] . درباره آن نک: همان، صص ۵۹، ۶۰٫
[۳۹] . درباره آن نک: همان، ص ۶۱٫
[۴۰] . نک: دیار شهر یاران، بخش اول، ۱/ ۵۵۴، ۳۶۸، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص ۵۷٫
[۴۱] . دیار شهر یاران، بخش اول، ۱/ ۳۲۰، ۸۶۹، ۷۷۱، ۷۷۵٫
[۴۲] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص ۶۳٫
[۴۳] . مرات البلدان، ج ۱، ص ۳۶۸، زندگانی امام رضا، سحاب، ص ۲۴۳، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، صص ۷۸، ۷۹٫
[۴۴] . یادگارهای یزد، ج ۱، ص ۳۵۷، ۳۵۸٫ قسمتهایی از کتیبه کاشی معرق مورد نظر که اشاره به ورود امام رضا _ علیه السلام _، در آن آمده، به طور عمده از بین رفته است.
[۴۵] . یادگارهای یزد، ج ۱، ص ۱۷۳، ۱۷۷٫
[۴۶] . همان، ج ۱، ص ۳۸۳، ۳۸۴٫
[۴۷] . همان، ج ۲، ص ۲۱۱، ۲۱۷٫
[۴۸] . همان، ج ۲، ص ۹۱۷٫
[۴۹] . یادگارهای یزد، ج ۲، ص ۹۱۸ گویا نویسنده دانشمند کتاب جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا از این موارد و مورد بعدی غفلت کردهاند.
[۵۰] . یادگارهای یزد، ج ۲، ص ۲۷۴٫
[۵۱] . تاریخ نائین، ج ۲، ص ۲۳۶، ۲۳۷، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص ۱۰۹٫
[۵۲] . تاریخ نائین، ج ۲، ص ۲۳۰، ۲۳۷، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا ص ۱۱۳، ۱۱۵٫
[۵۳] . التدوین فی اخبار قزوین، ج ۳، ص ۴۲۸٫
[۵۴] . نک: میراث فرهنگی نطنز، صص ۱۵۸، ۱۶۱٫
[۵۵] . بحرالانساب، ص ۱۰۱، ۱۰۳ اشاره به ولایت خراسان کرده به خصوص دامغان، نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص ۱۱۶، ۱۱۷٫
[۵۶] . جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص ۱۳۲، ۱۳۳٫
[۵۷] . الثاقب فی المناقب، ص ۱۴۶٫ گفته شده که شاید حمراء آن روزگار ده سرخ فعلی باشد. نک: جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا _ علیه السلام _، ص ۱۳۶٫
[۵۸] . الثاقب فی المناقب، ص ۱۴۶٫
منبع:سایت اندیشه قم
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 179