مرحوم راوندی، طبرسی و برخی دیگر از بزرگان به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت کنند:
در زمان حکومت متوکل عباسی، توسط مأمورین حکومتی دست گیر و به همراه عده ای دیگر از شیعیان زندانی شدم.
پس از گذشت مدتی حضرت ابومحمد، امام حسن عسکری صلوات الله و سلامه علیه را نیز به همراه برادرش جعفر، محکوم و در زندان نزد ما آوردند.
چون امام حسن عسکری علیهالسلام را وارد زندان کردند، من حضرت را روی پلاس خود نشاندم و جعفر در نزدیکی حضرت، نیز کناری روی زمین نشست، پس از گذشت لحظه ای جعفر فریاد کشید: وای از دست شیطان – منظورش یکی از کنیزانش بود -.
امام علیه السلام با تهدید او را ساکت گردانید و همه متوجه شدند که جعفر مست کرده و دهانش بوی شراب می دهد.
و در ضمن، شخصی ناشناس نیز در جمع ما زندانی بود و خود را منسوب به سادات علوی می دانست.
حضرت فرمود: چناچه بیگانهای در جمع شما نمی بود، خبر می دادم که هر یک از شما چه زمانی آزاد خواهید شد.
همین که آن شخص ناشناس لحظه ای از جمع ما بیرون رفت، امام علیه السلام فرمود: این مرد از شماها نیست، مواظب سخنان و حرکات خود باشید، او در لابلای لباسهایش حرکات و سخنان شما را مینویسد و برای سلطان میفرستد.
پس بعضی از افراد سریع حرکت کردند و لباس آن شخص را که کناری گذاشته بود، بررسی کردند و دیدند که تمام مسائل و صحبتهای آنها را ثبت کرده و افزود است: آنها با حفر و سوراخ کردن دیوار زندان میخواهند فرار کنند.
و صحت پیش بینی و فرمایشات امام حسن عسکری علیهالسلام بر همگان ثابت شد.
منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسگری، عبدالله صالحی،صص۳۲-۳۳٫
بازدیدها: 150