امیدواری به رحمت پروردگار – عرفان در مناجات ماه شعبان – قسمت هفدهم
قوله: إِلَهِي لَمْ أُسَلِّطْ عَلَى حُسْنِ ظَنِّي قُنُوطَ الْإِيَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِي مِنْ جَمِيلِ كَرَمِكَ
إِلَهِي إِنْ كَانَتِ الْخَطَايَا قَدْ أَسْقَطَتْنِي لَدَيْكَ فَاصْفَحْ عَنِّي بِحُسْنِ تَوَكُّلِي عَلَيْكَ
إِلَهِي إِنْ حَطَّتْنِي الذُّنُوبُ مِنْ مَكَارِمِ لُطْفِكَ فَقَدْ نَبَّهَنِي الْيَقِينُ إِلَى كَرَمِ عَطْفِكَ
إِلَهِي إِنْ أَنَامَتْنِي الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِكَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِي الْمَعْرِفَةُ بِكَرَمِ آلائِكَ
إِلَهِي إِنْ دَعَانِي إِلَى النَّارِ عَظِيمُ عِقَابِكَ فَقَدْ دَعَانِي إِلَى الْجَنَّةِ جَزِيلُ ثَوَابِكَ
إِلَهِي فَلَكَ أَسْأَلُ وَ إِلَيْكَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِي مِمَّنْ يُدِيمُ ذِكْرَكَ وَ لا يَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لا يَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَ لا يَسْتَخِفُّ بِأَمْرِكَ. (شرحی از آیت الله فروغی حفظه الله تعالی را در این فراز ببینید)
الهی هرگز یأس و نومیدی را بر حُسن اعتقاد به رحمتت چیره نساختم و هرگز رشته امیدم به کرم نیکویت منقطع نگردید.
الهی اگر خطاهایم مرا نزد تو ساقط ساخت، به حُسن توکلی که بر تو دارم از من درگذر.
الهی اگر گناهانم از اوج مکارم لطفت به حضیض بی آبروئیم فرو افکند، سروش یقین، مرا به کرم عطوفتت آگهی و نوید داد.
ای خدا اگر غفلت مرا از آمادگی لقای تو به خواب غرور مبتلا ساخت، معرفت به نعمت های کرامتت بیدارم نمود.
ای خدا، اگر کیفر عظیم تو مرا به آتش می خواند، پاداش جزیل تو مرا به بهشت می خواند، پس ای خدایم فقط از تو مسألت دارم و به سوی تو، ابتهال و زاری و اشتیاق دارم، و از تو خواهانم که صلوات و درود بر محمّد و آلش فرستی مرا از آنهایی قرار ده که دائم به یاد تواند، و هرگز با تو پیمان شکنی نکنند و از شکر و سپاست لحظه ای غفلت نمی ورزند، و فرمانت را هیچگاه سبک نمی شمرند.
چرا یأس و نومیدی از رحمت پروردگار ، کفر و ضلال است؟
در هر فقره از این فقرات، معادله بین خوف و رجاء با ظرافتی خاصّ جلب توجه می کند، معادله بین حسن ظنّ باللّه تعالی، و بین یأس و نومیدی از رحمت حق تعالی، معادله بین خطاهای ساقط ساز و بین توکل سرافراز، معادله بین گناهان حضیض افکن و بین مژده سروش یقین، و همین گونه فقرهای دیگر.
اگر چه هر یک از این فرازها مشتمل بر موضوعی مستقل است که شایسته بحث تفصیلی است ولی ضیق مجال و کثرت اشتغال به امور دیگر چنین میدان بحث را از ما گرفته است و در اینجا همانند ابحاث گذشته به شرح موضوعی که اهمیت بیشتری دارد بسنده می کنیم و این صاحبدل است که از هر اشاره ای عبارت یا عبارات می سازد و موضوع اهمّ در این مقام چنانکه گفتم: «چرا یأس و نومیدی از رحمت پروردگار، کفر و ضلال است؟» در فراز اوّل از این فرازها، چنانکه تذکر دادم، بین حُسن ظن و اعتقاد خیر و رحمت نسبت به خداوند متعال و بین قنوط و یأس از رحمت حضرتش معادله افکنده و در نهایت ظرافت و لطافت، عدل و لنگه یأس و قنوط را به واسطه سنگینی گناهان در کفّه موازنه با حسن ظن به رحمت خدای تعالی، قرار می دهد و آن را همسنگ حسن ظنّ نمی یابد و رشته رجا و امیدواریش را به روح و رحمت خداوند متعال ناگسستنی می یابد، اگر چه خطایا و ذنوبش آن اندازه است که در مزعمه و پندارش، ممکن است با حسن ظنّ، در موازنه، به معادله برخیزد، و با این تعبیر لطیف رقت انگیز به عظمت خیره کننده معاصی خویش اعتراف می نماید، و معذلک این معاصی عظیمه یا رأی چیرگی بر حسن ظنّ به خدای تعالی را ندارد و یا آن همه ثقلی که دارد از گسستن رشته رجا و امیدواریش به الطاف الهی، ناتوان است.
بلی، حسن ظنّ باللّه تعالی یعنی اعتقاد خیر و رحمت به خداوند – عزّ و جلّ – و فقط او را ارحم الرّاحمین وجود مطلق دانستن، یگانه تکیه گاه وثیق است، چرا که تحصیل اخلاص در عمل بسیار دشوار، و بر فرض تحصیل اخلاص و رهایی از عبادت اکوان و ربوبیّت نفس، انسان مخلص چه حقّی بر خدای تعالی دارد؟ مگر نه این است که عامل و عمل و اخلاص و همه مبادی عبادتش، ملک خداوند سبحان است، پس تکیه بر اعمال نوعی خودفریبی است چنانکه در حدیث قدسی آمده:
«لا یتّکل العاملون علی اعمالهم – الی ان قال -: و لکن برحمتی فلیثقوا و فضلی فلیرجوا و إلی حُسن الظنّ بی فلیطمئنوا…»
«عابدان و پارسایان به اعمالشان تکیه نکنند – تا آنجا که فرمودند: ولی به رحمتم اعتماد کنند و به فضل و احسانم امیدوار شوند و به حسن ظنّ به من بیارامند..».
غلبه اصول سعادت زا بر اصول شقاوت زا
رجا ( امیدواری ) به رحمت باریتعالی و حُسن ظنّ به عنایت و کرامت حضرتش، با هر نفسی که گره خورد و صورت اعتقادیه برای آن شود بی تردید نفس مزبور، استعداد لقاء پروردگارش را دارد و اگر چه آلوده به قذارت عصیان و رهین سیئات متراکمه باشد، و روزی خواهد رسید که از رهانت و گروگانی سیئات به یُمن این حُسن اعتقاد بیرون می آید. و مغفرت الهی، سیئات و خطیئات را که عرضی بودند – نه ذاتی – زدوده می کند و این خود اصلی است قرآنی، زیرا در منطق قرآن مجید، اعتقادات حقّه و اعمال صالحه و به عبارتی جامع: اصول و فروع سعادت زا، بر اعتقادات باطله و اعمال پلید و اصول و فروع شقاوت، پیروز و غالبند و کافی است در این باره آیات کریمه: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِي السَّمَاء … وَ مَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»
آیا ندیدی که خدای تعالی چگونه تمثیل فرمودند کلمه طیبه «اعتقاد حق و عمل صالح» را همانند شجره طیّبه ای که اصلش ثابت و فرعش در آسمان است، میوه خویش را در هر زمان به اذن پروردگارش ارزانی می دارد و خداوند متعال این گونه امثال را برای مردم می زند، باشد که پند گیرند، و مثل کلمه خبیثه «اعتقاد باطل و عمل زشت» همانند شجره خبیثه ای است که از روی زمین کنده شده و بی قرار است.
بنابراین، اعتقاد طیّب و حسن ظن به خدای تعالی، متمکّن از صعود و عروج به آستان حق تعالی است:«الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه.»«»و صلاح عمل، اعتقاد حق را پرواز می دهد، و حسنات به طور کلی به قدر تمکّن و توان خویش، به سوی مبادی عالیه و مبدء المبادی، صعود می کنند ولی اعتقاد خبیث و عمل پلید، دارای چنین تمکّنی نیستند، زیرا اصول آنها از نشأت سافله اند و ناگزیر در این سیر صعودی، سیئات بازمانده می شوند و فکّ رهان می گردد، و نفوس با میمنت که در گرو سیئات بودند آزاد می گردند که در این آیات شریفه آمده است: «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ» هر نفسی در گرو اعمال زشت خویش است مگر اصحاب یمین. و فقط آن کس که از اصحاب یمین است و آمیزه ای با یمن و سعادت دارد، از این گروگانی انفکاک می یابد، و معرفت به خداوند عزّوجلّ که در وجودش همچون بذری دفین بوده شکوفا می گردد، و رجا به رحمت و حسن ظنّ به خیر و عنایت الهی به ثمر می نشیند، چنانکه سیئات و پلیدی ها نیز به مبادی سافله سقوط می نمایند.
رجوع هر چیزی به اصل خویش
باری در پایانه رجوع و عود کلمه طیبه إلی اللّه، از سیئات، چیزی در معیّت آن نیست، یا با مغفرت و عفو الهی زدوده شده اند یا مبدّل به حسنات گشته اند و در هر صورت، به مبادی خبیثه و اصول شیطانیه پیوسته اند، و همین نبأ عظیم را امام محمّد باقر علیه السّلام به یکی از اصحابش به نام «إبراهیم لیثی» در حدیثی طویل اعلام می فرماید که قطعه ای از آن را از علل صدوق (رحمه الله) نقل می کنیم:
اخبرنی یا إبراهیم عن الشّمس اذا طلعت و بدا شعاعها فی البلدان أ هو بائن من القرص؟ قلت فی حال طلوعها بائن، قال: أ لیس إذا غابت الشمس اتّصل ذلک الشعاع بالقرص حتی یعود إلیه؟ قلت: نعم. قال: کذلک یعود کلّ شی ء إلی سنخه و جوهره و اصله فاذا کان یوم القیامه نزع اللّه – عزّوجلّ – سنخ الناصب و طینته مع اثقاله و اوزاره من المؤمن فیلحقها کلها بالنّاصب و ینزع سنخ المؤمن و طینته مع حسناته و ابواب برّه و اجتهاد من النّاصب فیلحقها بالمؤمن أفتری هیهنا ظلما و عدوانا؟ قلت: لا یا ابن رسول اللّه…
ای إبراهیم از خورشید خبرم ده هنگامی که طلوع می کند و شعاع آن در شهرها ظاهر می شود، آیا این شعاع از قرص خورشید جداست؟ عرض کردم، در حال طلوع جداست، فرمودند: وقتی که غروب کرد، آیا این شعاع به قرص خورشید بر می گردد و به دنبال آن می رود؟ عرض کردم: بلی، فرمودند: چنین است، هر چیزی به نوع و جوهر و اصل خویش بر می گردد و از این رو، چون روز قیامت می شود، خدای تعالی سنخ و ریشه ناصب و دشمن حقیقت را از مؤمن می کند و با همه آثارش به ناصب ملحق می نماید و سنخ و اصل مؤمن را از ناصب می کند و با همه آثارش به مؤمن ملحق می سازد آیا به نظرت – ای إبراهیم – در اینجا ظلم و ستمی است؟ عرض کردم: نه یا ابن رسول اللّه.
حاصل آنکه یوم الرجوع إلی اللّه تعالی، رجوع هر چیزی به اصل و گوهر خویش تحقق می پذیرد، و کلم طیّب و فروع آن به اصل خویش برمی گردند و کلم خبیث و فروع آن نیز به اصل خود عودت می کنند و نتیجه مجموع آنچه بیان کردیم این می شود که مأیوس از روح و رحمت الهی به حقیقت کفر مبتلا است، زیرا ایمان به نامتناهی بودن رحمت حقتعالی که «وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» را ندارد، و گرچه مدعی ایمان باللّه هم باشد اما به دلیلی که گفتیم، خدای تعالی را محدود می پندارد که ضلالی است مبین و کفری است روشن: «إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» و «قَالَ وَ مَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ» بدیهی است چنین کسی که به سوء ظنّ باللّه تعالی و حقیقت کفر دچار گردیده و از صراط مستقیم عدول کرده و به ضلالت گرفتار آمده، راهی برای خلاصی وی نیست و عند الرجوع إلی اللّه تعالی به مبادی خبیثه ای که مسانخ با اوست بر می گردد و به اسفل سافلین مردود خواهد شد، و دعوای ایمانش در صورت ادّعاء جز دعوی نیست و از حقیقت عاری است و از نوع ایمان بأس است که در حقیقت ایمان نیست بلکه اقراری است از روی اضطرار که با مشاهده امارات عقوبت از خود ظاهر می کند تا از مهلکه مشهود نجات یابد، همانند ایمان فرعون در دریا به هنگام غرق و رؤیت راهایی در متن دریا که بنی اسرائیل از آنها عبور می کردند و احکام عالم برزخ مشهودش گردید. و با اظهار ایمان عند رؤیة البأس معلوم بوده که مقصودش فرار از مهلکه است، لذا سودی نداشت چون واقعا ایمان نبوده و به همین گونه امام رضا علیه السّلام به إبراهیم بن محمّد الهمدانی، پاسخ فرمودند وقتی که عرض کردند: لایّ علّة اغرق اللّه فرعون و قد آمن به و اقرّ بتوحیده؟ قال: لانّه آمن عند رؤیه البأس و الایمان عند رؤیة البأس غیر مقبول، و ذلک حکم اللّه تعالی ذکره فی السلف و الخلف، قال اللّه – عزّوجلّ -: «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ» و هکذا فرعون لمّا أدرکه الغرق «قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَ أَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» فقیل له: «آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ».
برای چه خدای تعالی فرعون را غرق کرد در حالی که به حضرتش ایمان آورد و به توحید و یگانگیش اقرار کرده بود؟ فرمود: چون عند رؤیة البأس ایمان آورد و ایمان هنگام مشاهده عقوبت، مقبول نیست و این یک حکم الهی است که در سلف و خلف جاری است و خدای تعالی فرموده: «سرکشان در امم گذشته وقتی که فشار و کیفر را از جانب ما می دیدند می گفتند ما به خدای یگانه ایمان آوردیم و دست از شرک کشیدیم ولی این ایمان بأس سودی به حالشان نداشت…» و فرعون چنین بوده، وقتی غرق به سراغش آمد گفت: «به خدایی که جز او نیست و بنی اسرائیل به او معتقدند، من ایمان آوردم و من از مسلمین هستم» به او گفته شد: «حالا؟ ایمان می آوری با آن همه معصیت که قبلا مرتکب شدی و از مفسدین در زمین بوده ای؟» در وسائل الشیعه روایت می کند: «نزد متوکّل عباسی مرد نصرانی را آوردند که با زن مسلمه ای زنا کرده بود، متوکّل اراده اقامه حد بر وی کرد، مرد نصرانی فاجر اسلام آورد، یحیی بن اکثم گفت، ایمان وی، شرک و ارتکاب زنایش را منهدم نمود، بعضی دیگر گفتند:
باید سه حدّ بخورد و بعضی ها گفتند: با وی چنین و چنان باید کرد، متوکل دستور داد نامه ای خدمت امام هادی علیه السّلام نوشته شود و حکم واقعه را از آن حضرت سؤال کنند، چون نامه به خدمت امام علیه السّلام رسید در جواب مرقوم فرمودند: آن قدر زده می شود تا بمیرد. یحیی بن اکثم و دیگر فقهای دربار سامراء، حکم امام علیه السّلام را انکار نموده و اعتراض کردند و به متوکّل گفتند: یا امیر المؤمنین از ایشان دلیل این حکم را پرسش نمایید زیرا چنین حکمی نه در قرآن است و نه در سنّت؟
متوکّل خدمت امام علیه السّلام نوشت که فقهای مسلمین بر حکمی که فرمودید اعتراض کرده و گفتند که چنین حکمی نه در قرآن است و نه در سنّت، مقتضی است بیان فرمایید که به چه دلیل فرمودید که فاجر مذکور را آن قدر کتک بزنید تا بمیرد؟ امام علیه السّلام مرقوم فرمودند: «بسم اللّه الرحمن الرّحیم «فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ …» تا آخر آیه که در حدیث بحار گذشت، پس متوکل دستور داد آن قدر کتکش زدند تا مرد.»
علی ایّ حال ایمان بأس مقبول نیست، چون حقیقتا ایمان نیست، چنانکه مأیوس از روح و رحمت خدای تعالی گرفتار به حقیقت کفر است و اگر ادّعای ایمان کند، ولی توبه بأس یعنی مسلم فاجری که به واسطه فجور در معرض کیفر در آمده با مشاهده امارات کیفر، توبه می نماید، توبه اش عند اللّه تعالی مقبول است، حتّی مرتدّ فطری اگر چه توبه اش نسبت به رجوع زوجه اش و اموالش بی فایده است ولی در تحریر الوسیله می فرماید: «تقبل توبته باطنا و ظاهرا ایضا بالنسبة إلی بعض الاحکام فیطهر بدنه و تصّح عباداته و یملک الأموال الجدیدة باسبابه الاختیاریة کالتجارة و الحیازة، و القهریة کالارث و یجوز له التّزویج بالمسلمة بل له تجدید العقد علی زوجته السابقة.» غرض آنکه دعا کننده در نهایت ادب تهیدستی خویش را از حسنات به درگاه پروردگار مهربان معروض می دارد و عرض می کند گناهانم آن قدر سنگین است که ممکن است پندار غلبه بر حسن ظنّم به رحمتت را، در من پدید آورد و هیچ بضاعتی ندارم مگر حسن ظنّ و امیدواری به کرمت و همین است سرمایه ام…
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 213