ام البکاء است رقیه سلام الله علیها «شعر»

خانه / اشعار / ام البکاء است رقیه سلام الله علیها «شعر»

ام البکاء است رقیه سلام الله علیها

همه را گریه‌ام آخر به تقلا انداخت

شام را در غم دلشوره‌ی فردا انداخت

خیلی از مجلس امروز اذیت شده‌ام

خاک را باید از این کاخ و ستون‌ها انداخت

اَبَتا گفتم و یک شهر بهم ریخت و بعد..

عمّه را یاد در و ناله‌ی زهرا انداخت

آهِ این سینه‌ی پا خورده‌ی من می‌گیرد

فکر کردند مرا می‌شود از پا انداخت!

جگری مانده برایم که به دردی بخورد

باید انگار تو را یاد مداوا انداخت

تا که آورد سرت را، سر من تیر کشید

یادم افتاد که با چوب سرت را انداخت

اینکه آورد تو را بین طبق فکر کنم…

با عجله دو سه دندان تو را جا انداخت

با سرش از روی ناقه به زمین خورد گلت…

زجر هم آمد و بر ساقه‌ی او، تا انداخت

بیشتر دلخور از اینم که چرا اینگونه

بدنم را جلوی نیزه‌ی سقا انداخت

راستی از سر بازار خبر داری که…

هر کسی خواست به ما چشم تماشا انداخت

حلقه‌ی جمعیت و بی ادبی‌های یهود

عمه را در وسط معرکه تنها انداخت

امشب از شام مرا پر ندهی می‌ميرم 

کار خیر است نباید که به فردا انداخت

#حبیب_اولیایی_فر

 

 

 

 

Views: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *