اگر در بهشت رنجی نیست چطور حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای امام حسین (علیه السلام) گریه می کنند؟

خانه / مطالب و رویدادها / اگر در بهشت رنجی نیست چطور حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای امام حسین (علیه السلام) گریه می کنند؟

این گریه‌ها در صحنهٔ جمعی، نوعی اعلام وفاداری نسبت به رهبران و پیشوایان دینی و مکتبی نیز هست.

۱ـ خدای متعال فرمود: « وَ یادَمُ اسْکنْ أَنتَ وَ زَوْجُک الْجَنَّهَ فَکلَا مِنْ حَیثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَاذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکونَا مِنَ الظَّلِمِینَ(۱۹) فَوَسْوَسَ لهَُمَا الشَّیطَنُ لِیبْدِی لهَُمَا مَا وُرِی عَنهُْمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَ قَالَ مَا نهَئکمَا رَبُّکمَا عَنْ هَاذِهِ الشَّجَرَهِ إِلَّا أَن تَکونَا مَلَکینْ‌ِ أَوْ تَکونَا مِنَ الخَْلِدِینَ(۲۰) وَ قَاسَمَهُمَا إِنی‌ِ لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ(۲۱) فَدَلَّئهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لهَُمَا سَوْءَاتهُمَا وَ طَفِقَا یخَْصِفَانِ عَلَیهِْمَا مِن وَرَقِ الجَْنَّهِ وَ نَادَئهُمَا رَبهُّمَا أَ لَمْ أَنهَْکمَا عَن تِلْکمَا الشَّجَرَهِ وَ أَقُل لَّکمَا إِنَّ الشَّیطَانَ لَکمَا عَدُوٌّ مُّبِینٌ(۲۲) قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسرِینَ(۲۳) قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُکمُ‌ْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکمُ‌ْ فی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إِلی حِینٍ ــــــــــ «و ای آدم! تو با جفت خویش در آن بهشت سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید، و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد.» (۱۹)پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت‌هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز آنکه دو فرشته گردید یا از جاودانان شوید.» (۲۰) و برای آن دو سوگند یاد کرد که: من قطعاً از خیرخواهان شما هستم. (۲۱) پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از آن درخت چشیدند، برهنگی‌هایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ بهشت بر خود آغاز کردند و پروردگارشان بر آن دو بانگ بر زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت شیطان برای شما دشمنی آشکار است.» (۲۲) گفتند: «پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی، مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.» (۲۳) فرمود: «فرود آیید، که بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید و برای شما در زمین، تا هنگامی قرارگاه و برخورداری است.» » (اعراف: ۲۴)

ـ طبق این آیات، شیطان در بهشت داخل شد و آدم را فریفت. مگر شیطان می‌تواند وارد بهشت شود؟
ـ طبق این آیات، آدم(علیه السلام) در بهشت بود که از فرمان خدا سر پیچی نمود. مگر می‌شود در بهشت هم از فرمان خدا سرپیچی کرد؟
ـ طبق این آیات، آدم(علیه السلام) در بهشت مورد سرزنش خدا قرار گرفت؟ مگر اهل بهشت هم از سوی خدا سرزنش می‌شوند؟
ـ طبق این آیات، آدم(علیه السلام) به خاطر ظلمی که به خود کرده بود، گفت: اگر به ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود. مگر اهل بهشت هم زیانکار می‌شوند.
ـ آیا آدم(علیه السلام) بعد از نافرمانی خدا در بهشت و سرزنش شدن از سوی خدا، ناراحت شد یا نشد؟ قطعاً ناراحت شد. مگر بهشت جای ناراحتی است؟

پاسخ:
این بهشت، بهشت برزخی بوده نه بهشت ابدی.
در این بهشت، شیطان راه دارد امّا در بهشت ابدی راه ندارد. در این بهشت، امکان نافرمانی وجود دارد. در این بهشت، کسی می‌تواند داخل شود و از آن خارج گشته و جهنّمی شود. لذا برخی سنّی‌های اهل تقوا، ابتدا در بهشت برزخی داخل خواهند شد تا پاداش اعمال خود را ببینند، آنگاه در آخرت، وارد جهنّم خواهند شد. در این بهشت برزخی است که ناراحتی هم راه دارد. مثلاً افرادی که وارد بهشت برزخی می‌شوند و می‌دانند که در آخرت، وارد جهنّم خواهند شد، در عین اینکه در بهشت برزخی هستند، ناراحت هم هستند به خاطر آخرتشان.
اهل بیت(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیه) هم اکنون در بهشت برزخی هستند که در آن، امکان ناراحت شدن وجود دارد.

۲ـ در سورهٔ یس، جریان مردی نقل شده که معروف است به مؤمن آل یس. این فرد، از رسولان الهی دفاع کرد و به همین سبب، قومش او را شهید کردند. خدای متعال فرمود: « قِیلَ ادْخُلِ الجَْنَّهَ قَالَ یالَیتَ قَوْمِی یعْلَمُونَ(۲۶) بِمَا غَفَرَ لی رَبی‌ِ وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکرَمِینَ(۲۷) ـــــــ به او گفته شد: «به بهشت درآی.» گفت: «ای کاش، قوم من می‌دانستند، (۲۶) که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمرهٔ عزیزانم قرار داد.»»
می‌بینید که این شخص، در بهشت غصّه می‌خورد که چرا قومش از حقیقت بی خبرند. مگر بهشت جای غصّه خوردن است؟ بلی در بهشت برزخی، امکان غصّه خوردن هم وجود دارد؛ امّا در بهشت ابدی، غصّه خوردن نیست.

۳ـ گریه تمثّلات
در عرفان بحثی است با عنوان تمثّل. طبق مباحث عرفانی، موجودات ملکوتی می‌توانند برای اهل دنیا متمثّل شوند، هم در خواب هم در حالت مکاشفه. لذا کسانی که فاطمه(سلام الله علیه) یا دیگر اهل بیت(علیه السلام) را در حال گریه دیده‌اند، در حقیقت، تمثّلات ایشان را دیده‌اند.
آیا تمثّلات، حقیقت دارند؟
هم طبق روایات شیعه هم طبق روایات اهل سنّت، تمثّلات حقیقت دارند.
جناب بخاری ـ صاحب معتبرترین کتاب روایی اهل سنّت ـ روایت کرده از رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) که: « من رآنی فی المنام فقد رآنی، إنه لا ینبغی للشیطان أن یتمثّل فی صورتی. ــــــ هر که مرا در خواب ببیند حتماً مرا دیده است چرا که برای شیطان ممکن نیست که به صورت من متمثّل شود. » (صحیح بخاری ، ج۱ ، ص۳۶ و ج۷ ، ص۱۱۸)

و خیلی‌ها آن حضرت را در حال گریه در خواب دیده‌اند. و طبق حدیث فوق، اگر کسی رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) را در خواب دید که گریه می‌کند، یعنی آن حضرت حقیقتاً گریان هستند؛ و این منافاتی با این ندارد که ایشان در بهشت، خوشحال باشند. خوشحال‌اند از فضل خدا و گریانند بر اعمال امّتشان. وقتی اعمال خوب ما را ببینند، خوشحال شده حمد خدا می‌کنند و وقتی گناهان ما را مشاهده کنند، ناراحت شده و برای ما استغفار می‌کنند.

نبی اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) به نقل هیثمی از بزرگان اهل سنّت در کتاب مجمع الزوائد ، ج۹ ، ص۲۴ ، فرموده‌اند:« حَیاتِی خَیرٌ لَکمْ تُحَدِّثُونَ وَ تُحَدِثُ لَکمْ وَ وفَاتِی خَیرٌ لَکمْ. تُعْرَضُ عَلَی أَعْمَالُکمْ فَإِنْ رَأَیتُ من خیرٍ حَمِدْتُ اللَّهَ عَلَیه و ما رأیت من شرٍ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ لَکمْ ـــــــ حیات من خیر است برای شما ، شما با من سخن می گویید و من نیز با شما سخن می گویم و وفات من نیز خیر است برای شما. اعمال شما به من عرضه می‌شود ؛ اگر خیری از شما دیدم خدا را بر آن حمد می‌کنم و اگر شرّی از شما دیدم از خدا برای شما طلب غفران و بخشش می‌کنم.» هیثمی بعد از ذکر این روایت گفته است: « آن را بزّاز روایت نموده که رجال آن همه صحیح است».

ذهبی از اکابر اهل سنّت حدیث کرده که: « إنّه رأی النبی صلّی الله علیه و سلم و هو یقول له: ما هذه الجفوه یا بلال؟! أما آن لک أن تزورنی یا بلال؟ فانتبه حزینا و رکب راحلته و قصد المدینه، فأتی قبر النبی صلّی الله علیه و سلم، فجعل یبکی عنده و یمرّغ وجهه علیه ؛ فأقبل الحسن و الحسین، فضمّهما و قبّلهما. ــــــــ بلال نبی (صلی الله علیه و اله و سلم) در خواب دید که به وی می‌گوید: ای بلال این جفا چیست؟! آیا وقت آن نشده که مرا زیارت کنی یا بلال؟ پس بلال متنبّه شد در حالی که محزون بود و مرکب خود را سوار شده قصد مدینه نمود ، سپس نزد قبر نبی (صلی الله علیه و اله و سلم) آمد و شروع به گریه در نزد قبر نمود و صورت خود را بر آن می‌مالید. پس حسن و حسین نزد وی آمدند و او آن دو را به خود فشرد و بوسید. » (تاریخ الإسلام ، ذهبی ، ج۱۷ ، ص۶۷ و أسدالغابه، ابن اثیر ، ج۱،ص:۲۴۴)
ملاحظه می‌کنید که رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) حتّی بعد از وفاتشان هم به اعمال امّتشان توجّه دارند و از اینکه بلال به زیارتشان نیامده، ناراحت شده و به خوابش رفته و او را توبیخ نموده‌اند که چرا به زیارت من نمی‌آیی؟


۴ـ در صحیح بخاری ـ معتبرترین کتاب حدیثی اهل سنّت ـ از رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) نقل شده که فرمودند: « فاطمه بضعه منی فمن أغضبها أغضبنی ـــ فاطمه پاره ای از من است؛ پس هر کس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.» (صحیح البخاری، ج ۴، ص ۲۱۰)
همچنین در کتاب صحیح مسلم، که بعد از صحیح بخاری، مهم‌ترین کتب حدیث اهل سنّت است، در بخشی با عنوان «کتاب فضائل الصحابه » زیر موضوع « باب فضائل فاطمه علیها السلام » از رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) نقل نموده که فرمودند: « إنما فاطمه بضعه منی یؤذینی ما آذاها ـــ این است و جز این نیست که فاطمه، پاره ای من است؛ هر کس او را آزار دهد مرا آزار داده است.»
سؤال: اگر بعد از وفات رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) کسی فاطمه(سلام الله علیه) را آزار دهد و آن حضرت را ناراحت و عصبانی کند، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) هم در بهشت برزخی ناراحت و عصبانی می‌شود یا نه؟ طبق این حدیث، آن حضرت هم ناراحت و عصبانی می‌شوند.
سؤال: آیا کسانی بعد از وفات رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم)، فاطمه(سلام الله علیه) را ناراحت و عصبانی کردند یا نکردند؟ به گواهی کتب حدیثی خود اهل سنّت، ابوبکر و عمر، آن حضرت را ناراحت کرده‌اند.

« عن عائشه ان فاطمه علیها السلام بنت النبی صلی الله علیه وسلم أرسلت إلی أبی بکر تسأله میراث‌ها من رسول الله صلی الله علیه وسلم مما أفاء الله علیه بالمدینه وفدک وما بقی من خمس خیبر فقال أبو بکران رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقه إنما یأکل آل محمد فی هذا المال وانی والله لا أغیر شیئا من صدقه رسول الله صلی الله علیه وسلم عن حال‌ها آلتی کان علیها فی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلم ولأعملن فی‌ها بما عمل به رسول الله صلی الله علیه وسلم فأبی أبو بکران یدفع إلی فاطمه منها شیئا فوجدت فاطمه علی أبی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتی توفیت وعاشت بعد النبی صلی الله علیه وسلم سته أشهر فلما توفیت دفن‌ها زوج‌ها علی لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر و صلی علیها …» (صحیح البخاری، ج ۵، ص ۸۲ – ۸۳)
ترجمه:
«عایشه گفت: همانا فاطمه علیها سلام دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم کس فرستاد سوی ابوبکر و میراث خودش از رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) و از آنچه خدا در مدینه به رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) بخشیده بود و از فدک و آنچه از خمس خیبر مانده بود را درخواست نمود. ابوبکر گفت: رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. آل محمّد نیز از این مال می‌خورند؛ به خدا سوگند من چیزی از صدقهٔ رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) را از آن حالی که در زمان خود رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) بود، تغییر نمی‌دهم. من حتماً در این اموال چنان رفتار خواهم نمود که خود رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) رفتار می‌نمود. پس ابا نمود ابوبکر از دادن چیزی از آن اموال به فاطمه؛ در نتیجه فاطمه بر ابوبکر غضبناک شد در این ماجرا؛ و با او قهر کرد و با او سخن نگفت تا وفات نمود. و بعد از پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) شش ماه زندگی کرد. پس زمانی که وفات کرد، همسرش او را دفن نمود به هنگام شب؛ و به ابوبکر خبر نداد برای دفن فاطمه و خودش بر او نماز خواند. … »

در جایی دیگر از صحیح بخاری آمده است:
« عن عائشه ان فاطمه والعباس علیهما السلام اتیا أبا بکر یلتمسان میراثهما من رسول الله صلی الله علیه وسلم وهما حینئذ یطلبان أرضیهما من فدک وسهمهما من خیبر فقال لهما أبو بکر سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول لا نورث ما ترکنا صدقه إنما یأکل آل محمد من هذا المال قال أبو بکر والله لا ادع امرا رأیت رسول الله صلی الله علیه وسلم یصنعه فیه الا صنعته قال فهجرته فاطمه فلم تکلمه حتی ماتت » (صحیح البخاری، ج ۸، ص ۳)
ترجمه:
عایشه گفت: همانا فاطمه و عبّاس(عموی پیامبر) علیهما سلام پیش ابوبکر آمده و میراث خودش از رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) را درخواست کردند. آن دو در این هنگام زمین خودشان را از فدک و سهم خودشان را از خیبر طلب می‌کردند. ابوبکر گفت: شنیدم از رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) که می‌فرمود: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. آل محمّد نیز از این مال می‌خورند. ابوبکر گفت: به خدا سوگند امری را که رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) بر آن دیدم رها نخواهم کرد. عایشه گفت: پس فاطمه با ابوبکر قهر کرد و با او سخن نگفت تا وفات نمود.»

در جایی دیگر از صحیح بخاری آمده است:
«ان عائشه أم المؤمنین رضی الله عنها أخبرته ان فاطمه علیها السلام ابنه رسول الله صلی الله علیه وسلم سألت أبا بکر الصدیق بعد وفاه رسول الله صلی الله علیه وسلم ان یقسم لها میراث‌ها ما ترک رسول الله صلی الله علیه وسلم مما أفاء الله علیه فقال لها أبو بکران رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقه فغضبت فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه وسلم فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتی توفیت وعاشت بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم سته أشهر … .» (صحیح البخاری، ج ۴، ص ۴۲)
ترجمه:
«عایشه‌ام المومنین رضی الله عنها خبر داد که: همانا فاطمه علیها سلام دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم از ابوبکر درخواست نمود بعد از وفات رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) که تقسیم کند( بدهد) میراثش را از آنچه رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) باقی گذاشته است؛ از آنچه خدا به رسول خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) بخشیده است. ابوبکر به او گفت: همانا رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) فرموده است: ما چیزی به ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه ترک نماییم، صدقه است. پس فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وسلم بر ابوبکر غضبناک شد و با او قهر کرد و همچنان با او قهر بود تا وفات نمود. و بعد از پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) شش ماه زندگی کرد؛ … .»

۵ـ ابن قتیبه از علمای سنّی در کتاب «الإمامه و السیاسه» صفحه ۱۴ چنین نقل نموده است:
« فقالت- یعنی فاطمه علیها السلام- لأبی بکر و عمر: أرأیتکما إن حدثتکما حدیثا عن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم تعرفانه و تفعلان به؟ قالا: نعم فقالت: نشدتکما اللّه ألم تسمعا رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول: رضا فاطمه من رضای، و سخط فاطمه من سخطی، فمن أحب فاطمه ابنتی فقد أحبنی، و من أرضی فاطمه فقد أرضانی و من أسخط فاطمه فقد أسخطنی؟ قالا: نعم سمعناها من رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم قالت: فانی أشهد اللّه و ملائکته أنکما أسخطتمانی و ما أرضیتمانی و لئن لقیت النبی صلی اللّه علیه و سلم لأشکونکما الیه، فقال أبو بکر: أنا عائذ باللّه تعالی من سخطه و سخطک یا فاطمه، ثم انتحب أبو بکر یبکی حتی کادت نفسه أن تزهق و هی تقول: و اللّه لأدعون اللّه علیک فی کل صلاه أصلیها، ثم خرج- یعنی أبا بکر- فاجتمع الیه الناس فقال لهم: یبیت کل رجل منکم معانقا حلیلته مسرورا بأهله و ترکتمونی و ما أنا فیه لا حاجه لی فی بیعتکم أقیلونی بیعتی … . »
ترجمه:
« در ملاقاتی که «ابو بکر» و «عمر» با حضرت زهرای مرضیه علیها السّلام داشتند، فاطمه علیها السّلام خطاب به آن‌ها گفت: حدیثی را از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به شما گوشزد می‌کنم و می‌دانم که هر گاه آن حدیث را از من بشنوید، آن را می‌شناسید و اگر خواستید، به مضمون آن عمل کنید! گفتند: آری! فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله نشنیدید که فرمود: « خشنودی فاطمه، خشنودی من و خشم او، خشم من است؛ کسی که دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و کسی که رضایت خاطر او را برآورد، رضایت خاطر مرا برآورده است، و کسی که خاطر او را بیازارد، خاطر مرا آزرده است.» (ابوبکر و عمر) گفتند: آری! چنین است که می‌فرمایید، ما این حدیث را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیده‌ایم! فاطمه علیها السّلام فرمود: خدا و فرشتگان او را گواه می‌گیرم که مرا آزردید و رضایت خاطر مرا برآورده نساختید و هر گاه پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله را ملاقات کنم، شکایت شما را به عرض آن حضرت می‌رسانم!! «ابو بکر» گفت: از نارضایتی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و شما به خدا پناه می‌برم! این سخن را گفت و به سختی گریست چنانکه نزدیک بود از شدّت گریه، روح از بدنش بیرون بیاید؟! حضرت زهرا علیها السّلام خطاب به او، گفت: به خدا سوگند! در تعقیب هر نمازی که می‌گزارم، تو را نفرین می‌کنم. سرانجام «ابو بکر» با ناراحتی از حضور حضرت زهرا علیها السّلام بیرون رفت. مردم گرد او را گرفتند و چگونگی ملاقات او را جویا شدند. گفت: هر یک از شما شب‌ها در کنار همسرانتان بر بستر کامیابی و شادی می‌خوابید و از من غافل هستید اکنون نیازی به بیعت شما ندارم بیعت خود را پس بگیرید و استعفایم را قبول نمایید.»

توضیح:
طبق این حدیث ـ که خود اهل سنّت نقل نموده‌اند ـ حضرت زهرا(صلی الله علیه و اله و سلم) خوشنودی خود را خوشنودی رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) و ناراحتی خود را ناراحتی رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) دانسته است؛ آن هم رمانی که رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) وفات کرده بودند و در بهشت برزخی بودند.
باز طبق این حدیث، آن حضرت اظهار نمودن که وقتی خدمت رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) رسیدم، از شما در محضرش شکایت خواهم کرد. آیا وقتی آن حضرت شکایت نمودند، رسول الله(صلی الله علیه و اله و سلم) بر آن دو غاصب، خشمگین نخواهند شد؟

۶ـ فلسفه عزاداری
الف: پرسیده می‌شود: « ما چرا باید برای مرگ کسی که اهل کشور ما نبوده، گریه کنیم؟»
می گوییم:
کشور دیگر، نزد عقل، بی معنی است. مرزها را خدا نگذاشته بلکه بشر طمّاع این مرزها را کشیده است. از منظر عقل و دین، تمام مردم از یک پدر و مادرند و کلّ زمین هم برای تمام مردم است. لذا این کشور و آن کشور، این نژاد و آن نژاد، این زبان و آن زبان، همگی ناشی از خوی جاهلانهٔ بشر است. مظلوم در هر کجای جهان باشد، مظلوم است. ظالم نیز هر کجا باشد، ظالم است. لذا اگر مردم فلسطین هم قتل عام شوند، انسان‌های آزاده ساکت نمی‌نشینند.

ب: پرسیده می‌شود: « ما چرا باید برای مرگ کسی که ۱۴۰۰ سال قبل از دنیا رفته، گریه کنیم؟»
می گوییم:
گرفتار شدن در حصار زمان، لایق انسان نیست. ما حیوان نیستیم، که با گذر زمان، حوادث گذشته را فراموش کنیم. هیچ حیوانی تاریخ و حافظهٔ تاریخی ندارد؛ امّا انسان‌ها، تاریخ و حافظهٔ تاریخی دارند. چون عقل، موجودی لازمانی است که گذشته و حال و آینده برایش فرقی نمی‌کند. عقل همان گونه که به حوادث زمان حال فکر می‌کند به حوادث گذشته هم فکر می‌کند و از آن درس یا عبرت می‌گیرد. کما اینکه به آینده هم فکر می‌کند و برای آینده، برنامه ریزی می‌کند. امّا حیوانات، در زمان حال زندگی می‌کنند. نه تاریخ دارند و نه از تاریخ درس یا عبرت می‌گیرند. با آینده هم کاری ندارند. حتّی اگر برای فردای خود غذا ذخیره می‌کند، از روی غریزه است.
پس ما با تاریخ کار داریم، چون انسانیم. تاریخ را زنده نگه می‌داریم تا بتوانیم از آن درس بگیریم. تاریخ را بازخوانی می‌کنیم تا از آن عبرت بگیریم. و البته هر چه یک حادثهٔ تاریخی، درس‌ها و عبرت‌های بیشتر و بهتری داشته باشد، ما نیز به همان اندازه بیشتر به آن می‌پردازیم؛ تا آنجا که با برخی حوادث تاریخی، زندگی می‌کنیم.

ج: چرا بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا گریه می‌کنیم، با اینکه می دانیم، آن‌ها با شهادت، به سعادت ابدی رسیده‌اند؟
از دو زاویه می‌توان به این سؤال پاسخ داد. از منظر عقل و از منظر عشق.
پاسخی مبتنی بر منطق عشق
اگر شما عزیزی بسیار متّقی داشته باشید که با وضع اسفناک و مظلومانه ای کشته شود، به صرف اینکه می دانید او به محض کشته شدن وارد بهشت می‌شود، از مرگ او خوشحال می‌شوید؟!! یقیناً خوشحال نمی‌شوید؛ بلکه بر عکس، مردم در این گونه موارد بسیار بیشتر محزون می‌شوند. عاطفه، چرا بر نمی‌دارد؟ اگر جلوی چشم مادری، گوش فرزندش را ببرند، جگرش کباب می‌شود. حال فرض کنید بعد از بریدن گوش، آن را بخیه بزنند و گوش فرزند سالم شود. بعد از چند سال، فیلم بریدن گوش فرزند را دوباره برایان مادر نمایش دهیم. به نظرتان چه عکس العملی نشان می‌دهد؟ روشن است؛ دوباره جگرش آتش می‌گیرد؛ در حالی که ماجرا گذشته و تمام شده، گوش فرزندش هم سر جایش سالم است؛ امّا مادری که عاشق فرزند خود است، حتّی از تصوّر آنکه گوش فرزندش را زمانی بریده بودند، دلش آتش می‌گیرد. این منطق عشق و عاطفه است. عقل اینجا نمی‌تواند فضولی کند. برای چنین مادری نمی‌توانی استدلال کنی که الآن دیگر جا ندارد برای آن ماجرا گریه کنی. اگر استدلال کنی، می‌گوید: مادر نیستی تا بفهمی.
گریه در فراق عزیزان و گریه بر مظلومیت یک انسان وارسته و صد در صد بهشتی امری است فطری. لذا افراد دارای فطرت سالم، در مرگ افراد بلند مرتبه بیشتر محزون می‌شوند تا در فراق افراد عادی. اگر کسی پدرش بمیرد، پدری که می‌داند جهنّمی است، شاید اصلاً گریه هم نکند؛ امّا اگر پدرش یک عارف ربّانی باشد چه؟ روشن است، برایش خون گریه می‌کند؛ با اینکه می‌داند او در بهشت برین است.

برخی دنبال دلیل می‌گردند تا بر امام حسین(علیه السلام) گریه کنند. این‌ها نیاز به طبیب دارند نه دلیل. چون فطرتشان مشکل دارد. فطرت سالم وقتی در تلوزیون ببیند که کودکی را در آن سر دنیا سر می‌برند، در همان پای تلوزیون ضجّه می زند. حتّی اگر ده‌ها سال بعد هم همان صحنه را برایش نمایش دهند، با علم به این که آن واقعه ده‌ها سال قبل رخ داده باز گریه می‌کند. در چنین حالتی اگر کسی محزون نگشت یقیناً مشکل روحی و روانی دارد.
شگفتا! عدّه ای می‌پرسند: چرا گریه کنیم؟ ما می‌پرسیم: چگونه گریه نکنیم؟ مگر می‌شود انسان باشی و عواطف داشته باشی و فطرتت کمی تا قسمتی سالم باشد و از تصوّر فجایع عاشورا چشمت تر نشود؟

سعدی علیه الرّحمه فرمود:

« بنی آدم اعضای یک پیکرند؛ که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار؛ دگر عضوها را نماند قرار. تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نامت نهند آدمی».

وی می‌گوید اگر فردی عادی از بشر دردمند شد، آن هم از سوی روزگار، تو اگر قلبت آتش نگرفت و به درد نیامد، اساساً آدم نیستی؛ بلکه در جرگهٔ حیوانات هستی؛ بلکه از حیوانات هم کمتری. چون حتّی برخی حیوانات نیز با همنوعان خود همدردی می‌کنند. امّا سعیدیا! حسین ما عضوی از این پیکر نیست؛ بلکه جان عالم امکان است. وقتی به روح نِشتر می‌زنند تمام وجود آدمی به درد می‌آید. اگر عزیزی از ما را ده سال قبل با وضع مظلومانه ای کشته باشند همین الآن هم که او را یاد می‌کنیم بغض گلویمان را می‌فشارد، سید شهیدان عزیز ما که سهل است، تمام هویت ماست؛ موجودیت ماست؛ شخصیت ماست؛ آرمان ماست؛ آرزوی ماست؛ عشق ماست؛ جان ماست؛ قلب ماست؛ معنی ماست. کسی که می‌پرسد: چرا برای امام حسین(علیه السلام) گریه کنیم؟ یا چرا اهل بیت(علیه السلام) برای او می‌گریستند؟ لابد این‌ها را نمی‌فهمد یعنی چه. نمی‌فهمد که وقتی عشق کسی را مظلومانه می‌کشند، دیگر گذشت زمان برایش معنی ندارد. داغ او در روح فرازمانی اوست.

پاسخ عاقلانه:
حکمت گریه بر ابی عبدالله (علیه السلام) تنها به جهت قربانی شدن، مظلومیت و به اسارت درآمدن خانوادهٔ ایشان نبود؛ تا گفته شود که آن حضرت با شهادت خویش به مقامات عالی رسیده‌اند و دیگر اشک ریختن برای او چه معنا دارد؟ گرچه حتّی اگر هیچ حکمت دیگری هم نداشت باز گریه بر او سزاوار بود؛ چون این گریه یک واکنش عاطفی و عاشقانه است که دلیلش حبّ است؛ نه حبّ فامیلی که کهنه می‌شود؛ بلکه حبّ ایمانی که تا ایمان هست تازه است. گذر زمان، می‌تواند بر علائق غریزی و حیوانی ما سایه اندازد، امّا گذر زمان، روی علائق عاقلانه و عاشقانه، نه تنها سایه نمی‌اندازد بلکه باعث پررنگ‌تر شدن آن می‌شود. همین مسأله است که باعث می‌شود ما وقتی نام ابن سینا یا زکریای رازی یا امثال او را می‌بریم، احساس افتخار بکنیم، در حالی که اسم پدر پدر پدر بزرگم را نمی‌دانم. چون بین من و پدر پدر پدر بزرگم، هیچ گونه رابطهٔ عقلی یا عشقی وجود ندارد که اسمش برایم مهمّ باشد، امّا بین من و ابن سینا یا رازی یا ابوریحان بیرونی و امثال این‌ها، رابطهٔ عقلی وجود دارد. حال اگر رابطه، عاشقانه هم باشد، که خیلی قویتر می‌شود.
ائمه(علیه السلام) حقیقتاً برای امام حسین(علیه السلام) بزرگوار می‌گریستند؛ و گریهٔ آن‌ها گریهٔ عشق است؛ سوز دل است. لازمهٔ انسانیت آن‌هاست. شرط عاشقی است. امّا در ضمن همین گریهٔ عاشقانه و فطری، اهدافی سیاسی و اجتماعی و تربیتی و … نیز وجود دارد؛ که به جنبهٔ عقلی قضیه بر می‌گردد. لذا آن بزرگواران برای آن‌هایی هم که چنین عشقی را نمی‌فهمند تا ناخودآگاه اشک بریزند، توصیه می‌کنند که گریه کنید! به امید ثواب هم شده گریه کنید!

امّا چرا این همه توصیه؟
به خاطر فواید فروانی که در این گریه وجود دارد؛ که به پاره ای از آن‌ها اشاره می‌شود.

ــ در روانشانسی ثابت شده که اگر کسی رفتار ناشی از یک حالت روحی را تقلید کند، آن حالت روحی در او نیز نمودار می‌شود. مثلاً کسی که خوشحال است با حالت خاصّی می‌خندد. حال اگر شخصی غیر خوشحال دقیقاً با همان حالت شروع به خندیدن کند، حقیقتاً حالت خوشحالی در وجود او نمودار می‌شود. این اصل روانشناختی را اهل بیت(علیه السلام) نیز بیان داشته‌اند. امیر مومنان(علیه السلام) طبق همین اصل فرمودند: « إِنْ لَمْ تَکنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَک أَنْ یکونَ مِنْهُم ــــ اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری بزن ( مثل افراد بردبار رفتار کن) ! زیرا کم تّفاق می‌افتد که کسی خود را شبیه گروهی کند و از آنان نگردد » (نهج البلاغه،حکمت۲۰۳)

عشق ایمانی به امام حسین(علیه السلام) شخص عاشق را از درون وا می‌دارد که بر مظلومیت معشوق خود بگرید؛ و هر چه معرفتش به مراتب وجودی معشوقش فرزونتر و ایمانش به او بیشتر شود، این عشق نیز شدیدتر و به تَبَعش، آن گریه هم شدیدتر می‌شود. گریه ای که دست خود شخص نیست؛ گریه ای که به صورت خودکار از دل عاشق می‌جوشد؛ و تا آن عشق هست، آن جوشش هم وجود خواهد داشت.

حال کسی که عاشق امام حسین(علیه السلام) نیست، اگر مثل عاشقان آن حضرت گریه نماید؛ و از گریهٔ آن‌ها تقلید کند، کم کم او نیز آن حالت عاشقی و شیدایی نسبت به امام حسین(علیه السلام) را تجربه خواهد نمود. و غرض اهل بیت(علیه السلام) از این همه توصیه آن است که این حالت در شیعیان پدیدار گردد. چرا که فواید فروانی در این حالت عاشقانه است. همین حالت عاشقانه است که شهدای کربلا را در برابر لشکری سی هزار نفره پایدار کرده بود. همین حالت است که باعث می‌شد سربداران شعار دهند:« سر به دار می‌دهیم، تن به ذلّت نمی‌دهیم». همین حالت است که باعث می‌شود حسین فهمیده نارنجک به خود ببندد و زیر تانک دشمن رود. همین حالت است که شهید چمران درست می‌کند. شما اگر کتاب‌های شهید چمران را بخوانید، این شیدایی را به وضوح در نوشته‌های او می‌بینید. آنچه یک دکترای فیزیک پلاسما را از آمریکا به لبنان و از لبنان به ایران، و از مجلس شورای اسلامی به جبهه‌های حقّ علیه باطل می‌کشد همین شیدایی شگفتی ساز است. آنچه باعث می‌شود بسیجی ما با اختیار خویش پا در میدان مین بگذارد تا راه باز کند، همین حالت عاشقی و شیدایی است. آنچه باعث می‌شود مادر دو شهید، فرزند سومش را هم به جبهه بفرستد، همین حالت عاشقی است. آنچه گروه اندکی به نام حزب الله لبنان را در برابر قوی‌ترین ارتش منطقه شیر غرّان کرده، همین حالت عاشقی است. و … .

ــ وقتی کسی این حالت عاشقانه را در خود زنده نمود پیوند عمیق عاطفی میان او و الگوی راستین هدایت و مبارزه با ظلم و ذلّت ناپذیری پدیدار خواهد شد. در نتیجه او نیز چنین روحیه ای را پیدا خواهد نمود. به حزب الله لبنان نگاه کنید! چه چیزی این گروه کوچک را این گونه شکست ناپذیر کرده است؟ رمزش الگوگیری از امام حسین(علیه السلام) است. کسی که از شهادت نترسد، او را با هیچ چیزی نمی‌تواند ترساند. کسی که حتّی به قیمت جانش هم حاضر به پذیرفتن ذلّت نیست، او را با هیچ ابزاری نمی‌توان ذلیل نمود. چه چیزی باعث شد ما در هشت سال دفاع مقدّس، این گونه شگفت انگیز ایستادگی کنیم؟ پاسخش روشن است؛ الگو گیری از جریان عاشورا. ما در اوائل انقلاب، کشوری بودیم با ارتشی از هم پاشیده و سپاهی تازه تأسیس شده، که از جانب تمام ممالک شرق و غرب، در تحریم تسلیحاتی و اقتصادی بودیم. و رژیم بعث عراق کشوری بود با ارتش منظم و تا بن دندادن مسلّح که توسّط چهل کشور دنیا، حمایت مالی و نظامی و سیاسی می‌شد. با این اوضاع، اصلاً به ذهن دشمنان ما نمی‌رسید که ما بتوانیم دوام بیاوریم؛ امّا نه تنها دوام آوردیم بلکه دشمن را شکست دادیم. چرا و چگونه؟ با الهام گیری از عاشورا. بسیجیان ما افرادی بودند درس آموخته از عاشورا و برخاسته از مجالس عزای حسینی، که ترسی از شهادت نداشتند؛ در حالی که دشمنان ما چنین روحیه ای نداشتند. بسیجی ما با یک سلاح ساده، حاضر به عقب نشینی نبود و تا پای جان می‌ایستاد در حالی که افراد دشمن با آن همه سلاح پیشرفته، پا به فرار می‌گذاشتند؛ چون به هیچ قیمتی حاضر به جان دادن نبودند. برای آن‌ها، جانشان مهمّترین چیز بود، ولی برای ما، عزّت و ایمانمان مهمّترین چیز بود، که آن را از شعار معروف امام حسین(علیه السلام) آموخته بودیم که « هیهات من الذّله».

ــ این گریه‌ها در صحنهٔ جمعی، نوعی اعلام وفاداری نسبت به رهبران و پیشوایان دینی و مکتبی نیز هست. لذا مؤمنان شیعه در هر زمانی با نام امام حسین(علیه السلام) با رهبر دینی خود اعلام وفاداری می‌کنند؛ که نمونه‌اش را در انقلاب اسلامی دیدیم و می‌بینیم؛ که واضح‌ترین نمودش در دفاع مقدّس بود. شعار « ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» که یک شعار توأم با شعور سیاسی است، برآیند همین گریه‌هاست.

ــ در این مراسمات و گریه‌ها، تاریخ کربلا نیز به عنوان نماد ذلّت ناپذیری و ظلم ستیزی زنده می‌ماند. و عاقلان دانند که نمادها چه نقش عظیمی در اشاعهٔ یک فرهنگ و سمت و سو دادن به حرکت‌های اجتماعی دارند. لذا ملاحظه می‌کنید که غربی‌ها با چه حجم عظیمی از نمادها استفاده می‌کنند برای اشاعهٔ فرهنگ خودشان. دقیقاً به همین سبب هم بود که در طول تاریخ، حکام ظالم، سعی داشتند قبر امام حسین(علیه السلام) را محو سازند. چون متوجّه شده بودند که کربلا و عاشورا تبدیل شده است به نماد مبارزه با ظلم؛ آن هم از نوع مبارزهٔ شهادت طلبانه که ستمگران عالم هیچ راه مقابله ای برای آن ندارند. چون راه سرکوب مردم، ترساندن آن‌ها از مرگ است؛ امّا با کسی که شعار می‌دهد یا پیروز می‌شویم یا شهید، چه می‌توان کرد؟ لذا جبّاران زمان بارها قبر شریف آن حضرت را شخم زدند و در آن گندم کاشتند؛ ولی مردم آن گندم‌ها را به تبرّک بردند. پس چاره را در آن دیدند که بخشی از فرات را به سمت کربلا باز کنند تا قبر شریف زیر آب رود. مردم آمدند و آب آن منطقه را به تبرّک بردند. امروز هم ملاحظه می‌کنید که مذهب دست ساز انگلیس، یعنی وهّابیت، دقیقاً همان شیوه را در پیش گرفته و می‌خواهد این نمادها را نابود سازد. لذا یا به حرم‌های شریف حمله می‌کنند یا به مجالس عزاداری. اسرائیلی‌ها هم بارها گفته‌اند که قوّت و قدرت شیعه در سه چیز است. در یادآوری جریان کربلا، در فرهنگ مهدویت و انتظار و در تبعیت از فقهای زمان شناس.

۷ـ گفته است: « من خیلیا رو دیدم که بی حجاب و اهل فسادن ومیان مراسم گریه میکنن بهتر نیست جای این همه گریه الکی خودشون رو اصلاح کن؟؟»
چرا به جای گریه، خودشان را اصلاح کنند؟ مگر گریه کردن مزاحم اصلاح خودشان است؟ هم گریه کنند هم خودشان را اصلاح کنند.
مثل این است که کسی هم زکات بدهد هم حجابش را مراعات نکند؛ و کسی به او بگوید: به جای زکات دادن برو حجابت را درست کن! انسان هم باید زکات بدهد هم حجابش را درست کند. هم باید عزادری کند هم حجابش را درست کند. مگر بناست کسی برای اصلاح خودش از یک کار خوب دیگردست بردارد.

منبع:مجمع جهانی شیعه شناسی

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *