اگر زینب نبود… قسمت اول
بسم رب الحسین علیه السلام، واحد پیروان عترت پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام در ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مجموعه اگر زینب نبود … را تقدیم حضور شما مخاطبین همیشگی سایت هیات می نماید.
چشم انداز درخشان کربلا!
کاروان اسیران به راه افتاده بود و اندک اندک در حال فاصله گرفتن از کربلا بود، یکباره زینب کبری متوجه حال امام سجاد علیه السلام شد و احساس کرد که آن حضرت بر روی شتر گویی در حال جان دادن است! خود را با سرعت به نزدیک وی رساند و دلیل چنین حالتی را که در سیمای حضرت نمایان بود جویا شد، و پس از شنیدن علت آن به دلداری یادگار برادر پرداخت و سخنانی را از رسول خدا و امیرالمؤمنین نقل نمود که بسیار درخور دقت و توجه می باشد. امام سجاد این جریان را چنین نقل می کند:
هنگامی که در کربلا آن مصیبت بر ما وارد گشت، و پدرم به شهادت رسید، و تمام فرزندان و برادران و جمیع خاندانش که با او بودند، کشته شدند، و خانواده آن حضرت را بر روی شتران برهنه نشانده و به سمت کوفه حرکت دادند، من به پیکرهای شهیدان چشم دوخته بودم که بر روی خاک افتاده و کسی به دفن آنان اقدام نکرده بود. این صحنه بر من سخت گران آمد و به شدت سینه ام را فشرد و بی تاب کرد تا آنجا که نزدیک بود قالب تهی کنم و جان دهم!
عمه ام زینب کبری دختر علی بن ابی طالب علیه السلام متوجه حالت بی قراری من شد و به سراغم آمد و فرمود: این چه حالی است که از تو می بینم؛ ای یادگار جدم رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم و پدرم امیرالمؤمنين علیه السلام و برادرم مجتبی علیه السلام، چه شده است که گویی در حال جان دادن هستی؟!
گفتم: چگونه ناراحت نباشم و بی تابی نکنم در حالی که می بینم آقايم حسین علیه السلام و برادرانم و عموها و پسر عموهایم و جمیع خاندانم بر روی خاک افتاده و در خون خویش غلطانند، لباسهایشان را به غارت برده و بدنهایشان را برهنه رها کرده اند! بدون این که کسی به فکر کفن کردن و دفن نمودن آنان باشد، حتی بشری به آنان نزدیک نمی شود و همچون کشته های کافران با کمال بی اعتنایی از کنارشان عبور می کنند!(گوبی که آنان را مسلمان نمی دانند!)
عمه ام زینب فرمود: این صحنه ها موجب آزردگی خاطر تو نگردد، به خدا سوگند هر آنچه که اتفاق افتاده است، از طرف رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم به اطلاع امیرالمؤمنین علیه السلام و امام مجتبی علیه السلام و پدرت امام حسین علیه السلام رسیده بود (و آنچه که اتفاق افتاد یک برنامه الهی بود). همچنین خداوند از گروهی از مردم که ستمکاران روی زمین آنان را نمی شناسند، و در عین حال در آسمانها معروف هستند، پیمان گرفته است که در این صحرای کربلا حضور یافته و پیکر پاک شهیدان را جمع آوری نموده و بدنهای خون آلود آنان را به خاک بسپارند، و در این سرزمین برای قبر سیدالشهداء علیه السلام علامتی نصب کنند که هیچگاه اثرش کهنه نگردد و گذشت شب و روز آن را محو نکند. گرچه رهبران کفر و الحاد و رهروان جاده گمراهی سعی فراوانی در نابود کردن آن حرم خواهند داشت، اما نتیجه ای نخواهند گرفت و به جای این که آن حرم از بین برود، عظمت و شکوه آن افزوده تر خواهد گشت و آثار آن آشکارتر می گردد.
از عمه ام سؤال کردم: این خبری که رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم به اطلاع اهل بیت علیهم السلام رسانده است چه می باشد؟
زینب کبری در پاسخ فرمود: «ام أيمن، برای من نقل نمود که روزی رسول خدا به منزل دخترش فاطمه با تشریف آوردند فاطمه علیها السلام غذایی برای پذیرایی از پدر فراهم کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز ظرف خرمایی تهیه کرد، و من هم مقداری شیر و سرشیر خدمتشان آوردم.
رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم و امیر المؤمنين و فاطمه و حسن و حسین از آن غذا میل کرده و سپس آن شیر را آشامیدند، و پس از آن از خرما و سرشیر نیز تناول نمودند.
بعد از صرف غذا، امیرالمؤمنین علیه السلام آب آوردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دستهایشان را شستند، آنگاه نگاه محبت آمیزی به سیمای دخترش فاطمه و علی و حسن و حسین انداختند که حاکی از سرور فراوان حضرت بود و از چهره رسول خدا نهایت شادمانی وی قابل مشاهده بود، حضرت با گوشه چشم به آسمان نگریست و صورت مبارک به سوی قبله کرد و دستهای خویش را به طرف آسمان بلند کرد و دعا نمود، پس از لحظاتی چشمان حضرت پر از اشک شد و به حالت سجده افتاد و بر شدت گریه اش افزوده شد، سجده رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم طولانی و گریه هایش بلندتر می شد، شانه های حضرت بالا و پایین می رفت و قطرات اشک پی در پی جاری بود، تا این که سر از سجده برداشت و در حالی که اشک امانش نمیداد و قطرات اشک همچون باران بر صورتش می ریخت، به گوشه ای خیره شده بود.
گریه رسول خدا اهل خانه را در هاله از غم فرو برد، اما هیبت حضرت مانع از پرسش بود و کسی جرأت نمی کرد که دلیل گریه های حضرت را سؤال کند، تا آنکه گریه طولانی شد و على علیه السلام و فاطمه علیها السلام عرضه داشتند: یا رسول الله، چرا گریه می کنید؟ خدا هرگز چشمان شما را نگریاند، دلهای ما از گریه شما آتش گرفت، چه چیزی موجب گریه شما شد؟!
رسول خدا صلی الله و علیه و آله وسلم خطاب به امیرالمؤمنین فرمودند: برادرم، با مشاهده شما بسیار مسرور و شادمان شدم، سروری که تا کنون سابقه نداشته است، به شما نگریسته و خدا را بر این همه نعمت حمد و سپاس نمودم، در این هنگام جبرئیل نازل شد و چنین گفت: ای محمد، خداوند متعال بر آنچه در دل تو گذشت اطلاع یافته و دید که سرور و شادی تو به واسطه برادرت و دخترت و حسن و حسینت می باشد، پس نعمتش را اینگونه بر توکامل کرده و هدیه اش را بر تو گوارا نمود که ایشان و ذریه آنها و دوستداران و شیعیانشان را در بهشت با تو همسایه نمود، تا آنجا که بین تو و ایشان جدایی نمی اندازد، و ایشان را از الطاف بی منتش منتفع می کند همانگونه که تو از آن بهره مند می شوی، و به آنها عطا می کند همانگونه که به تو عطا می کند، تا آنجا که راضی و خشنودشان می کند و بلکه فوق رضایت تو و ایشان عنایت می فرماید. این لطف و عنایت خداوند در مقابل امتحانات و ابتلائات بسیاری است که در دنیا نصیب اهل بیت تو می شود، و در نتیجه تحمل ناملایمانی است که به وسیله مردمی که خود را از امت تو میدانند – در حالی که از خداوند و تو بسیار دور هستند. متوجه آنان می گردد، از ناحیه این مردم ضربات شدید و غیر قابل تحمل بر آنان وارد شده و هر از گاهی با قتل و کشتار مواجه می گردند، قتلگاههایشان پراکنده و مزارشان دور از همدیگر می باشد. این حوادث را خداوند متعال برای تو و اهل بیت تو انتخاب نموده است، پس شکر خدای را به جای آور و به قضای الهی راضی باش.
من نیز حمد خدا را به جا آورده و به قضای او و هر آنچه که برای شما اهل بیت اختیار فرموده است راضی گشتم.
# ادامه دارد
معاونت خواهران هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0