شهید مطهری برعکس آنها که میگویند آنچه از سرزمین ما برخاسته و در سرزمین ما ظهور پیدا کرده است احساسات ناسیونالیسمی ما را دربرمیگیرد و آنچه که به هر شکلی از خارج مرزهای ما آمده اجنبی و بیگانه است، اعتقاد دارد نه هر عنصری که از وطن برخاست جنبه ملی دارد و نه هر چیز از مرز و بوم دیگر آمد بیگانه است
ایرانیان خودخواسته و عاشقانه اسلام آوردند
شهید مطهری برعکس آنها که میگویند آنچه از سرزمین ما برخاسته و در سرزمین ما ظهور پیدا کرده است احساسات ناسیونالیسمی ما را دربرمیگیرد و آنچه که به هر شکلی از خارج مرزهای ما آمده اجنبی و بیگانه است، اعتقاد دارد نه هر عنصری که از وطن برخاست جنبه ملی دارد و نه هر چیز از مرز و بوم دیگر آمد بیگانه است
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به نقل از جوان: برافراشتن علم عناصر ملی با هدف مقابله با گرایشات اسلامی ملت ایران همواره یکی از دستور کارهای اصلی جریان روشنفکری و مخالفان انقلاب اسلامی بوده است. آنها پیوسته تلاش دارند هویت ایرانی را در برابر هویت اسلامی قرار دهند و اسلام را خارج از عناصر ملیتی ایرانیان قلمداد کنند. ناسیونالیستها به صراحت اعتقاد دارند اگر بناست ایرانیها مذهبی را بپذیرند باید از داشتههای ملی خود که همان دین زردتشت است بهره گیرند و از همین رو در سالهای اخیر بازخوانی شعائر دین زردتشت را بیش از پیش شدت بخشیده و از بستر شبکههای اجتماعی نیز بیشترین سود را بردهاند. در مقابل اندیشمندان و رهبران انقلاب اسلامی همواره تأکید داشتهاند اسلام بخشی از ملیت ایرانی بوده و از همین رو هویت ایرانی از هویت اسلامی جدا نیست فلذا منافع اسلامی تأمینکننده و در راستای منافع ملی است. برای درک علل این پیوستگی و ملیتی خواندن دین اسلام برای ایرانیان در این مقال مروری خواهیم داشت بر نظر استاد شهید مرتضی مطهری که علاوه بر کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» به تازگی با به دست آمدن یک مقاله و چند سخنرانی از ایشان در کتابی با عنوان «اسلام و مسئله ملیت» نیز به چاپ رسیده است.
معنای ملیت
برای درک چارچوب معنایی استاد شهید از مسئله ملیت، نخست باید معنای این واژه از نظر ایشان را بررسی و فهم کنیم. استاد شهید در تشریح معنای ملیت دو تعریف لغوی و اصطلاحی را بیان میکنند. در لغت عربی ملیت به معنای راه و روش است و از همین جهت قرآن از ملت ابراهیم نام میبرد. اما شهید خاطرنشان میکند از نظر ایشان «ملت» همان معنای عرفی و اصطلاحی را دارد و به معنای واحد اجتماعیای بزرگتر از «خانواده» و «ایل و قبیله» است که با خود نوعی احساس و تعصبات نسبت به «واحد اجتماعی» که آدمی به آن تعلق خاطر میکند، به وجود میآورد. آنچنان که از آثار شهید برمیآید ایشان این احساس را ابتدای امر منفور نمیدانند بلکه برای آن مرز و تفاوتی با ناسیونالیسم قائل هستند. ایشان معتقدند تعلق اشاره شده در ناسیونالیسم به جای آنکه سوار بر عقل و منطق باشد، بر عواطف و احساسات سوار است و این موجب پدید آمدن نوعی «خودخواهی» میشود، در حالی که عقل و منطق حکم میکند به هر آن چیز که از ملیت برمیآید تعصب نشان نداد و برای محترم شمردن عناصر ملی معیارها و ملاکهایی قرار داد.
مقیاس ملی بودن عناصر برآمده از داخل یک ملت
استاد شهید مطهری برعکس آنها که میگویند آنچه از سرزمین ما برخاسته و در سرزمین ما ظهور پیدا کرده است احساسات ناسیونالیسمی ما را دربرمیگیرد و آنچه که به هر شکلی از خارج مرزهای ما آمده اجنبی و بیگانه است، اعتقاد دارد نه هر عنصری که از وطن برخاست جنبه ملی دارد و نه هر چیز از مرز و بوم دیگر آمد بیگانه است؛ ایشان صرفاً برخاستن یک عنصر از داخل مرزها را برای به حساب آوردن آن جزو ملیت کافی نمیدانند چراکه بسیار بوده است افکار و عناصری که از میان یک ملت هم برخاسته، اما آن ملت آن را نپذیرفتهاند. به عنوان مثال ایشان از مرامهای مزدکی و مانی سخن میگویند که با وجود برآمدن از داخل مرزهای ایران، اما مورد قبول اکثریت ایرانیان قرار نگرفت بنابراین امروز به عنوان یک مرام و مسلک ایرانی شناخته نمیشود. به این ترتیب میتوان تصریح کرد در دیدگاه شهید مطهری معیار به حساب آوردن یک عنصر برآمده از داخل مرزهای کشور به عنوان عنصر ملی، پذیرفته شدن آن نزد اکثریت مردم آن ملیت است و وقتی اکثریت مردم آن را طرد کردند و نپذیرفتند و از خودشان دور کردند دیگر آن مسلک متعلق به آنها نیست. چه بسیار بوده است که ملتی سالیان دراز با سنتی یا روشی زندگی کرده و بعد از سالیان تصمیم گرفته باشند به هر طریق آن سنت را کنار گذاشته و سنتی دیگر برگزینند. به عنوان مثال نظام سیاسی ایرانیان سالها سلطنت استبدادی بود تا سرانجام در حوالی یک قرن پیش ایرانیان تصمیم گرفتند آن را به سلطنت مشروطه تغییر دهند. حال آیا کسی میتواند استدلال کند که ایرانیان خلاف ملیت خود عمل کردند؟ خیر! چراکه بنا بر آن نیست که هر آنچه از درون ملتی برخاسته تا ابد ملیت به حساب آید بلکه ممکن است ملتی چیزی را سالها و قرنها انتخاب کنند، اما روزی با دست و خواست خود آن را عوض نمایند بنابراین از روزی که این عنصر جایگزین شد، دیگر خارج از آن ملیت به حساب میآید و آنچه جایگزین شده است، جزو ملیتش به شمار میآید.
مقیاس ملی بودن عناصر آمده از خارج از ملت
در خصوص عناصری که از سایر زمینها وارد یک سرزمین میشود نیز شهید معتقد است دو شرط برای به حساب آوردن آن عنصر در قلمرو ملیت وجود دارد: نخست آنکه آن عنصر یا پدیده، رنگ ملیت خاصی را نداشته باشد؛ به عنوان مثال ایشان از علم یاد میکنند که عنصری فرای هر رنگی است و هیچ کس نمیتواند بگوید مثلاً جدول فیثاغورث یا نظریه نسبیت انیشتین مربوط به یک ملت خاص است. همچنین است اعلامیه حقوق بشر که هیچ ملتی نمیتواند بگوید این اعلامیه رنگ اروپایی یا امریکایی دارد بلکه «مثل خورشیدی بر سر تمام مردم است»، اما نازیسم آلمان تنها ویژه قوم ژرمن است و یک ایرانی نمیتواند آن را بپذیرد چراکه اصل این نظریه بر اساس برتری قوم آلمان بر سایر قومها بنا شده است و هر آنکس که آن را قبول کند در واقع اجنبیپرستی کرده است. معیار دوم پذیرفتن یک عنصر خارجی در یک ملیت آن است که ملتی که در معرض آن عنصر قرار گرفته است، آزادانه و بدون زور یا فریب آن عنصر را پذیرفته باشد.
اسلام عنصری ملی یا بیگانه برای ایرانیان؟
با توجه به مقیاسهای ذکر شده حال برای پاسخ به مسئلهای که ابتدای این نوشته یاد شد باید به بررسی ملاکهای فوق در خصوص اسلام پرداخت تا مشخص شود آیا اسلام را میتوان از عناصر ملی ایرانیان به حساب آورد یا آنکه اسلام عنصری غیرملی و بیگانه با ملیت ایران است که در ملیت ایرانی جایی ندارد. با توجه به اینکه اسلام دینی برخاسته از میان قوم عرب بوده است، در بررسی ما یک عنصر برآمده از خارج از مرزهای ایران محسوب میشود و از همین نظر مقیاسهایی که از منظر شهید مطهری باید بررسی شود، در دو سؤال خلاصه میگردد: ۱) آیا اسلام رنگ و بوی ملتی خاص (قوم عرب) را میدهد؟ و ۲) آیا ایرانیان اسلام را به زور پذیرفتهاند؟
اسلام دینی فرای ملیت
اثبات فراملیتی بودن دین اسلام چیزی نیست که سخت و با بحثهای پیچیده فلسفی و کلامی قابل اثبات باشد. هر آنکس که قرآن را یکبار گشوده باشد در آن آیات فراوانی مییابد که دین اسلام و خداوند را «للعالمین» میخواند و خطابش را با «یا ایها الناس» به همه انسانهای روی زمین قرار میدهد. در قرآن هیچ آیهای نداریم که خطابش «یا ابها العربی» یا «یا قریشی» باشد. به گفته شهید مطهری «شما یک ماده قانونی در اسلام پیدا نخواهید کرد که در آن اسلام از نظر ملیتها تفاوتی قائل شده باشد از ایرانی یا غیر ایرانی، اهل این سرزمین یا آن سرزمین، با این رنگ یا آن رنگ. نه تنها اسلام از این جهت قانونی نیاورده است بلکه به شدت هم با آن مبارزه کرده که این مبارزاتی که اسلام در ۱۴ قرن کرده است و با موفقیت هم به سرانجام رسانده، امروز مایه افتخار ماست.» آنطور که شهید مطهری شرح داده است پیغمبر اکرم تفاخر به نسب و نژاد را گندناک و متعفن میخواند که مردم یا باید آنها را رها کنند یا از جعلها پستتر خواهند بود. این توضیحات و بسیاری از احادیث به دست آمده از اهل بیت علیهم السلام نشان میدهد اسلام مقیاسهایش مقیاسهایی جهانی و بشری و بیرنگ است. به عبارت دیگر همانطوری که اعلامیه جهانی حقوق بشر یا دموکراسی رنگ ملی خاصی ندارد، اسلام هم از رنگ ملیت و قومیت مبراست.
ایرانیان به اسلام عشق میورزیدند
در پاسخ به سؤال دوم درباره نحوه پذیرفتن دین اسلام از سوی ایرانیان، باید به تاریخچه اسلام آوردن ایرانیان رجوع کرد. شهید مطهری اذعان دارد نخستین اخبار اسلام به ایرانیان در همان صدر اسلام و در زمان پیامبر اکرم صل الله علیه وآله و سلم رسید. ایرانیان بسیاری که مقیم کشورهای بحرین و یمن بودند پس از گرویدن به اسلام این تفکر را به سرزمین خود آوردند. در زمان خلفا، اما جنگهایی مابین ایرانیان و اعراب در گرفت. در این زمان ایران یکی از دو امپراطوری بزرگ حکمران بر جهان بود که بالغ بر ۱۴۰ میلیون نفر جمعیت داشت، اما به رغم تجهیزات گسترده و پیشرفتی که ایرانیان در فنون جنگی و نظامی داشتند، مسلمانان توانستند با جمعیتی بالغ بر ۵۰ هزار نفر بر بزرگترین ارتش آن زمان پیروز شوند. شهید راز این پیروزی را گرهگشای سؤال ذکر شده میداند. ایشان برخلاف کسانی که ایمان آوردن ایرانیان را از ترس جان و با زور شمشیر میدانند، معتقد است ایرانیان با آغوش باز اسلام را پذیرفتند و چه بسا خود در پیروزی اعراب بر حکومت ظالم ساسانی نقش داشتند. شهید استدلال میکند طبقاتی بودن جامعه ایرانی در آن زمان، ظلم و ستم پادشاهان و همراهی موبدهای زردتشتی با آنها موجب بیایمانی مردم ایران به وضع موجود و تلاش آنها برای تغییر ولو با دخالت یک قدرت خارجی بود. از طرف دیگر مسلمانان احترام ویژهای برای ادیان آسمانی قائل بودند و حساب اهل کتاب و غیر کتاب را جدا میدانستند. شهید مطهری خاطرنشان میکند روش مسلمانان پس از پیروزی بر «آزادی مذاهب» بوده است چراکه آنها نه قصد کشورگشایی بلکه قصد برداشتن حکومتهای ظالم و موانع آزادی مردم را داشتند و اگر گروهی طالب ادامه مذهب خود بودند، به جای خمس و زکاتی که مسلمانان میدادند به دولت مالیات میپرداختند و بر کیش خود میماندند. گواه این ادعا قرنها حفاظت مسلمانان از آتشکدههای ایرانیان است. تاریخ گواهی میدهد آتشکدههای زردتشتی تا قرن چهارم هجری در ایران وجود داشت و این خود ایرانیها بودند که تحت تأثیر اسلام فوج فوج از کیش زردتشت دست برداشتند و مسلمان شدند. از قرن پنجم هجری نیز که دیگر حکومت عربی در ایران وجود نداشت و ایرانیها خود حکومت میکردند معارف اسلامی با روح ایرانی آمیزش بیشتری پیدا کرد. شهید همچنین اثبات میکند ایرانیان صد سال پس از شکست از اعراب به قدرتی مستقل دست پیدا کردند که اعراب را در همان قادسیه شکست دادند و اگر واقعاً زوری در پذیرفتن اسلام وجود داشت میتوانستند در همان زمان اوستا را بار دیگر جایگزین قرآن کنند. فرای همه موارد فوق، شهید عشق ایرانیان به اسلام را دلیلی محکم بر پذیرفتن اسلام با آغوش باز میدانند. شهید معتقد است اگر ایرانی، اسلام را نپذیرفته بود و به اسلام ایمان نداشت، آن همه خدمتهای صادقانه برای چه بود؟
نتیجهگیری
جمیع آنچه ذکر شد نشان داد مقیاس برای به حساب آوردن عنصری در ملیت یک کشور نخست پذیرش خودخواسته و عاشقانه اکثریت و سپس فراملیتی بودن آن عنصر است. به صورت خلاصه نشان داده شد اسلام هر سه شرط فوق را داراست؛ یعنی نهتنها رنگ ملیتی خاص ندارد بلکه از سوی ایرانیان با عشق پذیرفته شد بنابراین میتوان گفت اسلام برای ایرانیان عنصری ملیتی به حساب میآید که ایرانیان با شوق آن را جایگزین کیش قبلی خود کردند و از این رو هیچ تضادی با ملیت آنها ندارد. ایرانیان خود انتخاب کردند روشی را که تا پیش از اسلام انتخاب کرده بودند کنار گذاشته و اسلام را جایگزین آن کنند و در راه گسترش و خدمترسانی به آن تا پای جان بایستند کمااینکه در طول تاریخ هیچ ملتی به اندازه ایرانیان به اسلام خدمت نکرده است. شهید مطهری در اتمام بحث خود از راز اصرارها بر ملیت ایرانی و تلاش برای ایجاد تقابل میان ملیت ایرانی و اسلام میفرمایند: «به خدا چرند است که میخواهند بگویند ایرانی در مقابل اسلام تعصب نشان میداده است. دلم میخواهد شما متن تاریخ را به دقت مطالعه کنید. به حرف غلامان و نوکران استعمار گوش نکنید. خدا میداند که غرض است. مثل همین حرفهایی که به ما میگویند، به هندیها هم میگویند، به ترکها هم میگویند که شما از دیگران بهتر هستید، برای اینکه میخواهند خرمان کنند و سوارمان بشوند، برای اینکه میخواهند وحدت اسلامی میانمان وجود نداشته باشد. وحدت اسلامی را آنهایی به هم میزنند که تکیهشان بر قومیتهاست.»