بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
ديگر بحث هاي الان را واقعا بايد به فهرست اکتفاء کنيم.
عملکرد اصحاب اميرالمؤمنين در جريان سقيفه
سؤال: بحثي که در مورد سلمان و ابوذر و اصحاب اميرالمؤمنين کرديد فکر مي کنم زبير بود ظاهرا که دفاع کرد، حالا يعني مثل سلمان و ابوذر بصيرتشان از زبير کمتر بوده است؟ يا موضوع چيز ديگري بوده است .
جواب: چيزي که ما داريم در مورد زبير فقط اين است که ديد دارند مي آيند به طرف خانه ي علي بن ابي طالب عليه السلام، گفت کجا مي رويد؟ گفتند مي رويم علي را بياوريم با خليفه بيعت کند. گفت ساکت باشيد! علي بن ابي طالب را هفتاد روز قبل پيغمبر منصوب کرد و … علي با شما نمي آيد. اينها سيلي به زبير زدند و رفتند. بعضي ها هم مي گويند در خانه بود ، او را خواستند ، شمشيرش را گرفتند و شکستند . آن را هم من ديده ام. هر دوي اينها هست اما نمي دانم حالا .. آن آقايان حرفشان اين است که زبير احساسي برخورد کرد.
سؤال: سلمان را مي گويند تماما نگاهش به اميرالمؤمنين بود که حضرت چه مي فرمايند
جواب: من سؤالم اين است که آيا در بحث دفاع از ولايت بايد نشست و ديد امام چه مي فرمايد؟ من اين را قبول ندارم، فاطمه ي زهرا ننشست تا ببينيد اميرالمؤمنين چه مي گويد.
اشکال: او سيده حجج است و وظيفه اش فرق مي کند
جواب: همين را مي خواهم بگويم ، ببينيد اباالفضل العباس که شما مي فرماييد که به فرموده امام زين العابدين تمام شهدا غبطه ي اباالفضل را مي خورند در قيامت، عظمتش به خاطر چيست؟ ولايتمداري. يعني اباالفضل العباس مثل محمد بن حنفيه عمل نکرد طبق مشهور مي گويم نه غير مشهور. محمد بن حنفيه عشق حسين بن علي دارد، اما اين عشقش را چگونه ابراز داشت؟ تلاش کرد که امام حسين نرود. اباالفضل العباس نه در مدينه نه در مکه نه در کربلا يک بار نه اينکه پيشنهاد کند، سؤال نکرد کجا؟ ولي همين اباالفضل يک جايي گفت خودم تصميم مي گيرم، نگفت حسين شما چه مي گوييد؟ کجا بود؟ جايي بود که براي او امان نامه آوردند. گفت با حسين بودن را از حسين نبايد ياد بگيرم. من دفاع از علي را نبايد از علي بن ابي طالب دستور بگيرم. اگر نهم دي را رهبري مي فرمود و ما انجام مي داديم، قيمت نداشت. ابوذر! در دفاع از ولايت ننشين که علي بن ابي طالب بگويد ، ببين چرا من را دارند مي کشند و مي برند. اينجا نبايد اين را بگويد، نبايد بگويد که من نگاه مي کنم ببينم علي بن ابي طالب مي گويد به ميدان بيايم يا نه؟ عرض کردم شهوت عملي که نيست که. ابوذر را که من العياذ بالله متهم نمي کنم به دنيا طلبي که ، من مي گويم چرا اين بينش را نداري که نگاه مي کني که آيا علي مي گويد بيا از من دفاع کن يا نه؟ بدان يک جاهايي نبايد منتظر دستور باشي.
من از قرآن استفاده بکنم. اگر کسي مي آمد در راه رفتن از پيغمبر جلو مي افتاد يا در مجلس بالا دست او مي نشست، يا با پيغمبر با صداي بلند حرف مي زد، پيغمبر اعتراض کرد يا نکرد؟ نه. خدا فرمود مؤمنين! حالا پيغمبر خيلي آدم خوبي است شما چرا اينقدر پررو هستيد؟
سؤال: علت اصلي که حضرت زهرا سلام الله عليها پشت در آمد اين بود که آنها نقشه ريخته بودند که با کوچکترين بهانه اي اهل بيت را قتل عام کنند و از بين ببرند لذا حضرت آمدند نقشه ي آنها را نقش بر آب کردند. و من احساس مي کنم اگر آنها مي آمدند و جاي حضرت زهرا نقش آفريني مي کردند اين بهانه دست آنها مي آمد و لذا اين از بصيرتشان بود که نيامدند و بهانه را از دست آنها گرفتند که همه را قتل عام نکنند
جواب: توجيه عجيب و غريبي است. يعني شما حاضريد حضرت زهرا اينطور به شهادت برسد علي بن ابي طالب را آن طور ببرند .. کي گفته اگر 5 نفر بودند من مي گويم اگر بيست نفر مقابل خانه ي علي بن ابي طالب بودند اصلا آنها بر مي گشتند و مي رفتند.
سؤال: استاد سؤال شما البته روح مطلب شما به جا است که ما بايد براي دفاع از ولايت از هستيمان مايه بگذاريم اما اين سؤال برمي گردد به وجود نازنين اميرالمؤمنين هم، چرا ايشان نيامدند دفاع کنند
جواب: علي نبايد بيايد ، ما بايد برويم. علي بن ابي طالب حرفش اين است چون فاطمه هم صحبت کرد با علي بن ابي طالب و آمد که گفت علي جان تو نرو. من دختر پيغمبر هستم، تو الآن به عنوان جانشين پيغمبر خودت نبايد از خودت دفاع کني بگذار من بروم. يعني در دفاع از … من مي خواهم اين را بگويم در سوره ي توبه آيه اي داريم که اگر جايي خطري متوجه پيغمبر شد مؤمنين بايد خودشان را سپر قرار دهند. بحث شخص علي بن ابي طالب نيست ، الآن تجسم توحيد ربوبي روي زمين علي بن ابي طالب است. فاطمه بايد فداي او شود. اشکال ندارد. اما خودش نبايد برود. اين سؤال را رد شويم
سؤال: جناب سلمان هم بودند در آن واقعه که اميرالمؤمنين خطاب مي کند شک نکن يا عبارت ديگري که ايمان بياور دوباره، همه اينها در اين موقعيت نگاهشان به لبان اميرالمؤمنين است اين از بصيرتشان است
جواب: ببينيد من حالا يک چيزي گفتم شما که بنا نيست باور کنيد، بگذاريد من آخرش يک جمله بگويم، وقتي که فاطمه زهرا تصميم گرفت برود نفرين کند ، سلمان جلوي او را گرفت درست است؟ گفت نکن اين کار را. فاطمه زهرا به سلمان چه گفت؟ گفت سلمان! تو چرا جلوي من را مي گيري؟ فقط يک جمله فاطمه را برگرداند گفت من نمي گويم علي مي گويد. گفت چشم. من با آن جمله ي قبلش کار دارم، اعتراض فاطمه به سلمان چيست؟ تو ديگر چرا؟
در خيلي از کتاب ها نقل شده تفاوت دارد، داستان قضيه ي بعد از پيغمبر، شما مي دانيد چه در منابع اهل تسنن چه شيعه خيلي فراز و نشيب دارد. شما اگر بخواهيد نگاه کنيد مثلا کتاب الامامه و السياسه از ابن قتيبه سني را ببينيد اين يکي از کتاب هايي است که توسط سني نوشته شده است اما ببينيد چگونه حرف مي زند. حالا به عنوان يک شبهه شما لازم نيست که … عرض کردم اين جمله ي اول را گوش نکرديد بنده و صدها نفر مثل من خاک پاي سلمان نمي شويم. ثمره ي عملي بحث چيست؟ خواص اگر به موقع تشخيص ندهند، خوب نفهمند، تکليف را نفهمند بعدا خسارت بزرگي به دست مي آيد
سؤال: …
جواب: من همه ي حرفم همين است اصلا فرموديد نتيجه ي عملي يا کاربرديش را نمي خواهم بگويم ببينيد آقايان! تعارف نکنيم. در فتنه ي 88 که من به شما بگويم که هنوز حتي 20 درصد فتنه ي 88 لو نرفته است. ما در معاونت سياسي سپاه 9 جلد کتاب تحت عنوان دائرة المعارف فتنه نوشته ايم مباحث آشکار فتنه را.
سؤال: شما الآن بايد آقاي موسوي را بکشيد طبق بصيرت خودتان اگر حضرت آقا فرمودند اين کار را بکنيد!
جواب: کشتن يک حرفي است … من نمي گويم از ولايت جلو افتادن ! يک جاهايي … اصلا بصيرت يعني همين يعني تشخيص اينکه کجا دفاع از ولايت است و کجا تحميل الرأي علي الولايت است و کجا انقلابي تر از ولايت نبايد بود که غلط نکنيم اصلا بصيرت يعني همين. من مي گويم فاطمه ي زهرا سلام الله عليها به اين جمع بندي رسيد که اسلام در خطر است. اين داستاني که ابن قتيبه نقل کرده بفرماييد شما که بعد از قضايا که تمام شد يک روز حضرت زهرا رو کرد به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود يک مرکبي آماده کن با بزرگان انصار کار دارم. يادتان هست که؟ کجا فاطمه ديگر از کوره در رفت ديگر برنگشت به خانه و گفت ديگر نمي خواهم اين مردم را ببينم. چه به ايشان گفتند؟ گفتند فاطمه جان! علي کانديدا نشد بعد هم مگر حالا چه شده؟! تو دختر پيغمبري، مقام معنوي اي داري، عزيزي، فلان. مي داني يعني چي؟ يعني فاطمه چرا اينقدر دنيا طلب شدي؟! پا شدي با اين حالت در خانه ما را زدي که چرا شوهر تو رييس نشد؟ فاطمه مي گويد اي واي! من دارم غصه ي دين شما را مي خورم شما من را متهم به دنيا طلبي مي کنيد!
فصل دوم : زيربناي سياست در اسلام
بگذاريد رد شويم. فصل اول که اشاره کرديم سياست منهاي دين نمي شود فصل دوم مطرح مي شود. يک نکته را اشاره کنم و فصل دوم را رد شوم. اين را خواهش مي کنم شما در تعاليمتان به مردم ياد بدهيد. اسلام در هر موضوعي که وارد مي شود در دو مرحله سخن مي گويد: يک فونداسيون دارد، يک زيرساخت دارد، يک مباني دارد، يک جهان بيني دارد، يک حکمت نظري دارد. اين يک بخش است. بخش دوم يک حکمت عملي، دستورالعمل، بايد و نبايدها، شکل حکومت. مثلا در اخلاق شما يک اخلاق عملي داريد، غيبت نکن، تهمت نزن، دروغ نگو اما اين دستورالعمل ها مبتني بر يک فلسفه ي اخلاق است. آنها فونداسيون است. غيبت نکن مبتني بر اين است که غيبت قبيح است. آن را يک جايي بايد حل کرد. دروغ نگو يک چنين چيزي است. در حقوق هم همينطور است، در اقتصاد هم همينطور است. در سياست چيزي که به آن پافشاري دارم اين است، در سياست هم اسلام در دو مرحله سخن دارد؛ يک مباني سياست اسلامي است، زير ساخت سياست است، که آنچه سياست را مي سازد، مبنا است فونداسيون سياست. متأسفانه غالبا به اين توجه نمي شود. آيا اسلام جهان بيني سياسيش کدام است؟ اينکه بايد و نبايد ها بر اساس اين جهان بيني است. من اصرارم اين است آنچه که ما امروز بيشتر احتياج داريم که بيشتر در حوزه ها به آن توجه کنيم، آن فونداسيون است. من فونداسيون سياست را 5 اصل ديدم، بسيار قابل توجه.
چهار اصل زيربنايي در سياست اسلامي
الف) اصل اول توحيد:
توحيد با سياست چه کار دارد؟ مي توانم از شما خواهش کنم تو را به خدا بياييد در بحث هاي جهان بيني ، کاربردي عمل کنيم. باز از شما سؤال مي کنم اعتراض مي خواهيد بفرماييد بفرماييد. در قرآن توحيد ذاتي چند آيه دارد ؟ ده تا آيه ندارد. توحيد ربوبي چند آيه دارد؟ 1000 تا آيه دارد! چرا؟ چون توحيد ربوبي کاربردي است، با زندگي انسان سر و کار دارد. و لذا خواهش من اين است توحيدي نگوييد که يک بحث انديشه ي فلسفي ذهني صرف باشد، توحيدي بگوييد که در اخلاق، سياست، اقتصاد پيدا باشد. من حداقل هفت اثر را از توحيد در سياست در آورده ام :
- يک انحصار حاکميت به خدا. بَه عجب چيزي در مي آيد! اصلا مي دانيد توحيد يعني چه؟ اينها را براي جوان ها بگوييد ، ببينيد چقدر عاشق اين اسلام و اين نظام سياسي مي شوند. توحيد يعني اي انسان غير از خدا هيچ فرمانروايي و حاکمي بر تو وجود ندارد، حتي پيغمبر از طرف و قائم مقام است. چرا قرآن ولايت را انحصاري خدا معرفي مي کند؟ از اين رد شوم ، گفتم که ديگر توضيح ندهم. بحث قشنگي است ، (2)از توحيد برابري و نفي امتيازات در مي آيد، (3)آزادي در مي آيد، از همه ي اينها مهمتر، اين بحث است که (4)توحيد بزرگترين مسأله ي فلسفه ي سياسي را حل مي کند با اطلاع مي گويم بزرگترين مسأله در بحث فلسفه ي سياسي چه غرب چه شرق و چه اسلاميش اين است که آيا مشروعيت حکومت چگونه شکل مي گيرد؟ آنقدر زيبا توحيد بيان کرده است.(5) توحيد محور وحدت حقيقي که خيلي قشنگ بيان مي کند که مي گويد توحيد فقط دست ها را متحد نمي کند، قلوب را متحد مي کند(6) توحيد عامل التزام
ب) اصل دوم اصل محوريت قانون الهي است
اينها را رد شوم به عنوان اصول، ويژگي هاي نظام حقوقي
نگاه اسلام به انسان
بحث سوم که خيلي مهم است، به عنوان مبناي سياست و جهان بيني سياسي ، نگاه اسلام به انسان است چون سياست از علوم انساني است. براي کدام انسان؟ من اينجا فقط دوازده سرفصل از نگاه قرآن به انسان را بيان کرده ام. حضرت عباسي ، نمي گويم خداوکيلي که خيال کنيد چانه مي زنم چون اگر خداوکيلي بود تبصره دارد اما روز جمعه اي مي گويم از خدا و پيغمبر گذشته است به حضرت عباس قسم قرآن راجع به انسان عجيب است. داستانش را بلد هستيد بگويم که براي منبرهايتان خوب است. آقاي ستوده مي فرمود درس هاي من را که ياد نمي گيريد اما اين طنزها را ياد بگيريد ، به درد منبرهايتان مي خورد. مي گفت که رفت بالاي منبر در تعريف از حضرت اباالفضل کلي صحبت کرد ولي بعد در آمد و يک جمله اي گفت که مردم به شما بگويم که به حضرت عباس قسم ، خدا هست يک کم خدا را تحويل بگيريد. يک نفر بلند شد و گفت هر کجا هست اباالفضل نگهدارش باشد. به هر حال به حضرت عباس قسم ، چقدر قرآن انسان را را زيبا معرفي کرده است. يکي ديگر هم آمد نزد يک روحاني و گفت حضرت آقا! من گوسفند دارم ، سه تا از گوسفندهايم را نذر کرده ام براي سه امام شما قبول مي کنيد اينها را؟ گفت براي کدام امام ها؟ گفت براي همان امامي که مي گويم بکش، گفت باشد. گفت گوسفند اول را براي قمر بني هاشم عليه السلام. گفت باشد. گفت دومي را براي حضرت اباالفضل عليه السلام. گوسفند سوم را هم براي حضرت عباس عليه السلام. گفت عزيزم اينها همه اش سه تا نيستند يک نفر است. گفت برو بابا، اين همه کار از يک نفر ساخته نيست اين يکي نبوده است حتما سه تا بوده است. حالا به حضرت عباس عليه السلام براي انسان چقدر زيبا فرموده است. دوازده عنوان را من از سرفصل هاي .. که اينها عنوان هايي است که گفته اند در سياست نقش داشته است.
اهداف سياست در اسلام
بحث سوم اينکه سياست در اسلام براي کدام هدفها است؟ مطلوب بالذات نيست براي کدام هدفها است؟ اينها هم بيان شده است
مردم سالاري
بحث چهارم اين است که تا حالا هرچه گفته ايم از الهي بودن حکومت است يکي از مباني سياست اسلام مردم سالاري آن است ، مباني ها! که اثبات شده اينجا. يکي از آنها را اينجا مي گويم. اولا قرآن را نگاه کنيد مي گويد من قرآن را مي فرستم، من رهبر مي فرستم اما اينها مقدمه اند براي تحقق عدالت اجتماعي با قيام بالقسط . اصلا صدر و ذيل آيه چه تناسبي با هم دارد ؟ لقد ارسلنا رسلنا و انزلنا معهم الکتاب و الميزان تا اينجايش ما، ما، ما ، براي اينکه ليقوم الناس بالقسط چرا نفرمود ليقوم الرسل بالقسط؟! يعني ارکان حکومت سه رکن است؛ قانون الهي، رهبر الهي، اما قيام مردمي تا نباشد حکومت شکل نمي گيرد . اين يک نکته اما اينکه مردم سالاري مي فرمايد يک سؤال بپرسم جوابش را بلديد، خدا مي خواهد حکم ولايت علي بن ابي طالب را به او بدهد آيه ي ولايت را همه حفظ هستيد انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزکوة و هم راکعون من يک سؤال بپرسم، آيا علي بن ابي طالب ويژگي بزرگتر از اينکه در نماز مستحبي انگشتر به سائل بدهد نداشت؟ شماها از پيغمبر نقل کرده ايد که پيغمبر در جنگ خندق در مورد ضربت علي فرمود ضربة علي يوم خندق افضل من عبادة الثقلين اگر همان عبارت پيغمبر اطلاقش را بگيريد از همه ي نمازهاي علي آن ضربه بالاتر است ، نمازهاي من و شما را کنار بگذاريد ها، همه ي عبادت ها را کنار بگذاريد . پيامبر فرمود اين ضربه از عبادت ثقلين يعني از نماز من! آقا اگر تبصره و تخصيص مي خورد بفرماييد اطلاق کلام پيغمبر اينطور است اگر اينطور است آن ضربه بالاتر است يا اين انگشتر دادن؟ ليلة المبيت جاي پيغمبر خوابيدن بالاتر بود يا انگشتر دادن؟ فتح قلعه ي خيبر بالاتر بود يا اين انگشتر دادن؟ چرا خدا اين را … چه کار کرده؟! بعد آمده اين را به رخ من و شما کشيده مي دانيد ولي شما کيست؟ يک خدا ، دو پيغمبر، سه آني که در نمازش در رکوع انگشتر به سائل داد که بعد جوان بيايد به شما اشکال کند که پس علي بن ابي طالب در نماز حواسش به کجا بود؟! چه نمازي بود که مي خواند؟ چرا خدا اين کار را مي خواهد بکند؟ خدا رحمت کند يکي از علماي بزرگ که رفتم نزد او ، گفتم من از اين آيه اين را مي فهمم اشکال ندارد بگويم؟ گفت چه مي فهمي؟ گفتم اينطور مي فهمم که خدا مي گويد رهبر جامعه ي ديني، سکاندار جامعه ي اسلامي بايد کسي باشد که در اوج خلوت با خدا، از خلق خدا غافل نباشد! آني که نمازش، عبادتش او را از توجه به ديگران باز مي دارد شايستگي ولايت ندارد، علي چون خدا را در نماز مي ديد نمي توانست خلق خدا را نبيند ، به قول آقاي بهجت خدا و مردم دو طرف جوي نيست. پيامکش براي من آمد نمي دانم ايشان اين را گفته است يا نه. من زياد اين را مي گفتم بعد يکي پيامکش را براي من فرستاد که تو چه مي گويي اين حرف آقاي بهجت است! گفتم عجب من نمي دانستم، پس اعتبار پيدا کرد که خدا و مردم دو طرف جوي نيستند. خيلي قرآن ما قشنگ بيان کرده است! از اين بهتر؟ آقاي مطهري در سيري در نهج البلاغه بحثي دارد که در ادبيات اسلام آيا حکومت بر مردم يا حکومت براي مردم؟ آيا مردم اصل هستند و حکومت فرع، يا حکومت اصل است مردم فرع؟ خيلي زيبا اين را جواب مي دهد که در انديشه ي اسلامي حکومت بايد جهت گيري اش مردم باشد.
به هر حال جمع بندي فصل دوم اين است که اين 5 اصل مباني است
نظام سياسي اسلام
فصل سوم مي شود نظام سياسي. سؤال: آيا اسلام بر اين مباني يک مدل خاصي هم داده يا نداده است؟ سؤال مهم است. اينجا خيلي دعوا مي شود. بعضي ها قبول دارند که اسلام انديشه ها و نظريه دارد اما آيا مدل دارد يا ندارد؟ اينجا سه نظريه داريم من رد مي شوم؛
الف) يک نظريه مي گويد اسلام مدل ندارد ؛ اسلام فقط بحثش ارزش ها و روش ها است. سکولارهاي پله ي پايين (سکولارهاي پله ي بالا که مي گفتند اسلام اصلا هيچ وارد سياست نشده است) سکولارهاي کلاس دومي اينطور مي گويند : اسلام در عرصه ي سياست مباني را داده ، ارزش ها را گفته اما روش ها را نگفته است. ببينيد آقاي مجتهد شبستري چه مي گويد: آنچه در مورد نظام سياسي اقتصادي و اجتماعي از يک دين الهي مي توان انتظار داشت، بيان اصول ارزشي است و نه شکل و سيستم ها و نهادها! آقاي سروش هم همين را مي گويد و بقيه هم همين را مي گويند.
ب) نظريه ي ديگر مي گويد (اين نظريه مال حوزه ي علميه است) اسلام مباني را داده است ، به ساختار هم بي توجه نيست اما چون ساختار را نمي شود براي همه ي زمان ها بست، يک ساختار ثابت براي همه ي زمان ها بست، اسلام آمده است ساختار را از احکام ثانويه گذاشته است و گفته است شکل حکومت دست رهبري است، رهبري بگويد شکل حکومت چگونه باشد و اين از احکام متغير و ثانوي اسلام است . اين را آقاي دکتر جواد نوروزي که مسؤول گروه سياسي مؤسسه ي حضرت امام هستند بيان کردند . ايشان نسبت مي دهند که آقاي مصباح هم همين نظر را دارند. من اين را قبول ندارم.
ج) من معتقدم معجزه ي اسلام اين است که علاوه بر مباني ، يک مدل واحد براي حکومت داده است که در همه ي زمان ها قابليت اجراء دارد. مي دانيد چه مي خواهم بگويم و فرق اين با نظريه ي دوم چيست؟ نظريه ي دوم مي گفت مدل حکومت را ولي امر حالا يا امام معصوم يا ولي فقيه مي گويد . من يک سؤال دارم : اصلا چرا به خود امامت بعد ساختاري نمي دهيد؟ چرا فقط يک بحث اعتقادي مي دانيد؟ خود امامت،شکل حکومت است! خود ولايت شکل حکومت است يعني مي گويد تجلي يافتن حاکميت خدا به وسيله ي ولي خدا. بله زير مجموعه هايش را ولي تعريف مي کند اما خود ولايت چرا بعد مدلي نداشته باشد؟ توضيح مي خواهد رد مي شوم .
شاخص هاي نظام دين، مدل حکومتي که عرض مي کنم شاخص هايي دارد اين هم شاخص هايش است که 12 تا است.
نظام ولايي
بحث مهمي که مي ماند اين است که نظام ولايي چگونه شکل مي گيرد؟ زمان پيغمبر يک بحث دارد، زمان امامت يک بحث دارد، زمان فقاهت بحث ديگر. که زمان پيغمبرش همان چيزي که عرض کردم نبوت پيغمبر. پيامبر دو حکم دارد؛ نبوت، حکم ولايت. ولايتش هم دو بعد دارد تکويني و تشريعي. تشريعي آن هم سه بعد دارد حفظ اصول و بيان فروع و زعامت و رهبري که اين سه، سه قوه مي شوند.
از شما سؤال مي کنم که بعد از پيغمبر طبق حرفي که زديم کدام خاتمه يافت؟ نبوت. ولايت اين چهار شأن را دارد. زمان غيبت چه مي شود ؟ براي پيغمبر اگر اينطوري بشماريد 5 شأن است: نبوت، ولايت تکويني، حفظ اصول، زعامت و داوري. براي امامت چند تا است؟ چهار تا. براي ولي فقيه چندتا است؟ سه تا. الآن هم ولايت تکويني به ولي فقيه تعلق ندارد، الآن هم واسطه ي فيض ما کيست؟ همان. منتهي يک نکته اي دارد پيغمبر و امام ولايتشان قائم مقامي خدا است اما ولي فقيه ولايتش نايبي و قائم مقامي امام معصوم است. اين هم روشن شد .
ولايت فقيه يا ولايت فقه ؟
سؤال: ما ولايت فقه داريم يا ولايت فقيه؟ بعدش ولايت فقيه اگر ثابت شود، بايد انحصار در فردي داشته باشد؟
جواب: اگر صبر کنيد و فهرست فصل چهارم را بگويم همه ي اينها مي آيد.
اصلا ولايت فقيه با ولايت فقه تفاوتش چيست؟ چون دو جور برداشت مي شود . بعضي مي خواهند بگويند ولايت فقه نه ولايت فقيه يعني هيچ کسي نبايد در رأس حکومت باشد ، اين حرف غلط است اين همان لا حکم الا لله است، اين ترجمه ي لاحکم الا لله است که خوارج مي گفتند، آيه ي قرآن است ، درست است ما هم مي گوييم بله ولايت فقه است ، امام هم مي فرمود در اسلام آنکه حکومت مي کند حکم الله است و لا غير حتي پيغمبر هم حکومت نمي کرد.
نظام ولايي بعد از پيغمبر
اينجا آن دو ديدگاهي که گفتم مطرح مي شود اهل تسنن چه مي گويد شيعه چه مي گويد. اين را رد شوم خيلي بحث قشنگ است .
نظام ولايي در عصر غيبت
مي رسيم به نظام ولايي در عصر غيبت. ببينيد يک جمله را اشاره کنم من از کجا شروع کردم رسيدم به عصر غيبت. وقتي مي خواهيد از ولايت فقيه بحث کنيد بايد اين سير را برويد ، مي رسيد به زمان غيبت. شؤون امام معصوم در عصر غيبت تعطيل است يا تعطيلي بردار نيست؟ اثبات مي کنيم که تعطيل بردار نيست چون اگر تعطيل کرديد هدايت ديني ناقص است. چگونه بايد انجام شود؟ بايد برويم سراغ مشابه امام. مشابه امام. اگر خواستيد مشابه امام را بشناسيد مشابه هر چيزي را بخواهيد بشناسيد بايد اول اصل آن چيز را بشناسيد. يک تعريف از امام معصوم بکنيد تا ببينيم مشابه او کيست. امام معصوم يعني کسي که دو ويژگي دارد؛ يک مصونيت صد در صد از انحراف علمي، کسي که در علم صد در صد است و هيچ اشتباه نمي کند. دو مصونيت صد در صد از انحراف عملي. در عمل به دين هم انحراف ندارد خلاصه امام معصوم يعني انساني که در حکم خدا و در عمل به حکم خدا صد در صد است. سؤال: مشابه او کيست؟ کسي که در علم تخصص داشته باشد. من از شما سؤال مي کنم متخصص ممکن است اشتباه بکند يا نه؟ بله. لذا امام را متخصص معرفي نکنيد، نگوييد معصوم متخصص. چون تخصص اکتسابي است، متخصص ممکن است اشتباه کند اما شما اگر چشمتان درد گرفت، به چشم پزشک مراجعه مي کنيد نه دندانپزشک. اما چرا سراغ چشم پزشک مي روي با اينکه احتمال خطا دارد؟ دندانپزشک خطا مي کند براي چشم، چشم پزشک هم خطا مي کند اما چرا سراغ چشم پزشک مي روي؟ چون درصد خطايش پايين تر است. دو درصد خطا مي کند. ما مي گوييم دستمان به امام معصوم نمي رسد، سراغ کسي برويم که در علم مشابه امام باشد. در علم دين، عربي آن مي شود -عربي مشابه امام معصوم در علم- مي شود فقيه. اصلا فقيه را معنا کنيد -اصرار دارم اينطور بگويم چون بعضي ها اينطور مي گويند که آيا حکومت متخصصان يا حکومت فقهاء؟ اصلا فقه يعني تخصص! بي انصاف ها چرا اينطوري معنايش مي کنيد؟! فقيه يعني کسي که تخصص عاليه در فهم حکم خدا را دارد. اين يک. پس مشابه امام است چون فقيه است. دو بايد از نظر عملي هم مشابه امام باشد و لذا امام حسن عسگري چه فرمود؟ چون ايام ولادت ايشان بود اين را مي خوانم ايشان فرمودند سراغ فقهايي برويد که من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهواه مطيعا لامر مولا يعني بحث علمي آن را يکي گفت (من الفقهاء) بحث عملي آن را چهارتا! فللعوام ان يقلدوه. ادامه ي روايت يک جمله دارد که غالبا شما براي مردم نمي خوانيد. بگوييد دنبالش چيست؟ حضرت عباسي هر کس بلد است بگويد. اين روايت را همه ي شما منبرش را رفته ايد اما ادامه ي روايت را نخوانده ايد. بگويم خودم؟ آن وقت ببينيد واقعا عجيب است و ذلک لا يکون الا بعض فقهاء الشيعه لا کلهم. ببينيد حضرت عباسي در وسائل و جاهاي ديگر اين روايت را امشب ببينيد که چقدر عجيب است. مي گويد فکر نکنيد همه ي فقهاء اينهايي را که من گفتم دارند و ذلک لا يکون الا بعض فقهاء الشيعه من اولين باري که اين جرقه به ذهنم رسيد خدا سلامتش بدهد آقاي محمدرضا حکيمي سال 58 آمد در فيضيه گفت آهاي علما! چرا روايت را ناقص مي خوانيد.
سؤال: من الفقهاء اين را مي رساند يعني اگر اين را نخوانيم هم باز هم از من فهميده مي شود .
جواب: اين آخر روايت باز هم تأکيد مي کند. مي خواهم اين را بگويم که آقاي حکيمي گفت اين حوزه ي علميه بايد سال ها بدود، تلاش بکند، و .. يک روح الله الموسوي در آن در بيايد. به هر حال اين ولايت فقيه
فصل سوم که تمام شد و نظام ولايي جا افتاد، مي رسيم به بحث ولايت فقيه.
عناوين بحث ولايت فقيه
15 بحث در باب ولايت فقيه را من اينجا آورده ام. خودم هم قبول دارم. اول هم در ذهنم اين بود که همه را کنار بگذارم و از اينجا شروع کنم اما چون معتقد هستم شما در اين موضوعات از من باسوادتر هستيد مثل بقيه ي موضوعات، فقط مي خواستم مهندسي بحث را به شما بدهم. اين 15 عنوان را نگاه کنيد از اينکه اسلايد 92 هست تا اسلايد 150 به اين 15 موضوع پرداخته شده که اينها به شما داده مي شود و بسياري از اين مباحث هم در کتاب فلسفه و نظام سياسي اسلام که من عرض کنم من بيشتر در اين بحث فلسفه و نظام سياسي اسلام دو تا موضوع را دنبال کردم يا سه تا موضوع بگويم يکي آنکه در فصل اول گفتم که همه ي اينها در کتاب آمده است. دوم در بحث مباني خيلي حساسيت داشته ام مواردي که عرض کردم اسلام فونداسيون دارد . خيلي من با اساتيد دعوايم شد سر اين که چرا شما اسلام را از جهان بيني شروع نمي کنيد ، چون اسلام يک انديشه اي مي سازد که عمل را جهت بدهد. سومين چيزي که در اين کتاب دنبالش بوده ام در اين عناوين نگاه کنيد (در اسلايدها) بند شش را نگاه کنيد، ولايت فقيه اکتسابي يا انتخابي؟ به بقيه هم اشاره کردم ولي اين براي من حساسيت داشته است اين خيلي بحث مهمي است. مشکل دارترين بحث ولايت فقيه امروز اين بحث است. دعواي آقاي منتظري با امام سر اين بحث است.
عنوانهاي اين بحث:
1- مفهوم ولايت فقيه: من معتقدم ولايت فقيه مفهوما براي جوان هاي ما روشن نيست و نفهميده اند يعني چه
2- کلامي بودن ولايت فقيه، کلامي که آثار فقهي دارد
3- پيشينه ي ولايت فقيه. من دو هزار صفحه زيراکس دارم از شيخ مفيد تا الآن، زيراکس که مي گويم نه اينکه کسي از روي آنها نوشته باشد، بلکه خود متن کتاب هاي آنها را زيراکس کرده اند ، برايم آورده اند در مورد ولايت فقيه، 2000 صفحه شده مثلا از کتاب شيخ مفيد يک صفحه، شيخ طوسي فلان فلان فلان. مثلا آخرين فقيهي که از فقهاي معاصر امام با ولايت فقيه مشکل داشت آقاي خويي را مي گويند . به خدا يک ولايت فقيهي اين آقاي خويي قبول دارد عجيب و غريب! محکم قبول دارد. ممکن است مصداقا حرف داشته باشد يا در اختيارات. اما … اصلا در امور حسبه را ايشان نگاه نمي کند ، مي گويد التزام جامعه ي اسلامي جز با ولايت فقيه امکان ندارد. به نظرم يکي از جاهايي که ايشان بحث مي کند کتاب الجمعه اي است که ايشان نوشته اند
سؤال: جهاد ابتدايي را هم ايشان صحيح مي داند؟
جواب: اجازه بده. گاهي يک نسبت هايي به علماي ما مي دهند. بابا صاحب جواهر آدم باسوادي است که مي گويد و من العجب وسوسة بعض الناس ديديد ديگر. صاحب جواهر وقتي مي خواهد به بعضي ها شبهه کند مي گويد بعض الفضلا بعض الاساتيذ اما يک جاهايي مي گويد وسوسة بعض الناس! ناس يعني بي سواد. بعد هم مي گويد اگر کسي در مورد ولايت فقيه حرف داشته باشد مزه ي فقه را نچشيده است!
ولايت فقها درست است الآن مي گويم چرا. ادله ي ولايت فقيه را حضرت عباسي باز مي گويم سراغ مقبوله ي عمر بن حنظله نرويد. امام ولايت فقيه را با ادله ي کلامي اثبات مي کند. الان مي گويم که مي فرمايد فما هو دليل الامامة امامت را با روايت درست مي کنيد يا دليل عقلي داريد براي آن؟ از قانون لطف استفاده مي کنند و ادله ي ديگر.
ادله ي ولايت فقيه چه ادله ي امامت چه ادله عقلي و چه ادله ي نقلي
شرايط و ويژگي هاي ولايت فقيه: شش شرط دارد
ولايت انتصابي يا انتخابي ؟
ولايت فقيه انتصابي يا انتخابي: دعوايي ترين مسأله همين جا است. اينجا امام جواب شما را مي دهد. آخه يک شبهه اي آقاي منتظري ايجاد کرده که همه ي حرف ايشان اين است 500 صفحه ايشان مي خواهد – بر عکس آنچه که بعضي فکر کرده اند که ايشان در کتابش کذا نوشته است- ايشان انديشه ي امام را زده است. حرف ايشان در اساس اين کتاب اين است ايشان مي فرمايد ولايت فقيه انتصابي امکان ندارد به لحاظ مقام ثبوت و وقتي به لحاظ مقام ثبوت انتصاب و نصب امکان نداشت ، نوبت به انتخاب نمي رسد. چون نصب دو جور داريم نصب خاص، نصب عام. نصب خاص که مختص اهل بيت است. نصب عام هم به درد نمي خورد ، چون نصب عام فقها را منصوب مي کند ، فقها به درد نمي خورد چون ما يک رهبر مي خواهيم پس نصب عام در …امام جوابي که نوشته اند -امام بيست سال قبل از شما جواب اين سؤال را داده است کتاب البيع امام را نگاه کنيد بي انصافي است که ما نسبت به کتاب البيع امام توجهي نداريم. امام در نجف در درس خارج خود مطرح کردند نصب عام به نحو وجوب کفايي. اين کشف و … که مطرح مي کند بگذاريد کنار، امام زيباترين تقرير را دارد. اولا مي فرمايد ولايت براي فقهاء جامع الشرايط يک وجوب است يک وظيفه است، يک تکليف است. ثانيا مي فرمايد وجوب کفايي است آن وقت ثمراتي دارد. پس ولايت شأن ربوبي دارد هرگز با انتخاب شکل نمي گيرد . من جوابي که به آقاي منتظري نوشتم همين بود گفتم بر عکس آنچه شما گفتيد که ولايت با انتصاب امکان ندارد من عکس آن را مي گويم ولايت با انتخاب امکان ندارد چرا؟ چون ولايت شأن ربوبي است نه شأن مردمي. اصرار قرآن اين است که به ما بگويد ولايت شأن ربوبي دارد و شأن ربوبي را با رأي مردم نمي توان ايجاد کرد. بايد بفرستي سراغ مجلس خبرگان. مجلس خبرگان چه مي کند؟ امام مي فرمايد مجلس خبرگان ولايت را انشاء نمي کند ، ولايت کفايي را خدا انشاء کرده است ، عيني مي کند مثل اينکه نماز ميت بر همه واجب است ، اگر وصي به من گفت فلاني نمي خواهم تو بخواني مي خواهم اين شخص بخواند، حرف اين وصي، تعين مي دهد. ايشان هم وقتي مي خواهد نماز بخواند نمي گويد امتثالا لامر الوصي الله اکبر، آنجا هم مي گويد امتثالا لامر الله ، الله اکبر. يعني حکم را از خدا گرفته است. اينجا خيلي بحث هاي فراواني وجود دارد.
فقهي يا کلامي ؟
سؤال: … يک مسأله ي فقهي است اصلش کلامي است وقتي مسأله ي فقهي شد اختلاف نظر فقهاء و مراجع دوباره دردسر درست مي کند، الآن ما طبق اين مبنا مقلد حضرت امام مي شويم
جواب: بله. من اصلا بحثم همين است که بحث ولايت فقيه را بياوريد در مباحث جدي کلامي، ملاک کلامي بودن يا فقهي بودن چيست؟ فعل الله و فعل المکلف. خيلي خب من مي گويم ولايت شأن ربوبي است اين مي شود کلامي.
سؤال: انتخاب و انتصابش چه؟
جواب: همين را دارم مي گويم ، مي گويم نمي تواند انتخاب باشد چون شأن ربوبي دارد نمي تواند فقهي باشد نمي تواند انتخاب باشد
سؤال: نحوه ي انتصاب را چه طور بايد …
جواب: مي گوييم خدا طبق قانون لطف بعد از آن دوراني که نايب خاص گذاشته است براي زمان ديگري به وسيله ي ائمه ، وجوب کفايي کرده است ، اين وجوب کفايي اثر فقهي دارد. همه ي مباحث کلامي اثر فقهي دارد اين يک. دوم موضوع بحث فقهي است اما در مباحث فقهي همه ي آقايان يک حرف دارند که وقتي ولي فقيهي تعين پيدا کرد، حکمش براي همه …
سؤال: چطور تعين پيدا مي کند؟
جواب: يا خودش داوطلب مي شود اسلام يادمان داده است ديگر، وجوب کفايي چگونه تعين پيدا مي کند؟
سؤال: بر همه ي فقهاي طراز اول؟
جواب: واجب است. اگر يکي از آنها داوطلب شد از بقيه ساقط مي شود مثل امام. امام را چه کسي انتخاب کرد؟ ميرزاي شيرازي را که حکم داد چه کسي انتخاب کرد؟ داوطلب شد. اگر کسي داوطلب نشد به اين عنوان که من از خودم بهتر سراغ دارم، فقهاء نشستند بر اساس مرجحات، کسي را انتخاب کردند مثل وصي، مثال مي زنم براي شما
سؤال: جايگاهش انتصابي است .
جواب: مشروعيت، حکم را خدا داده است اما تعين، تعين يعني چه؟ من عرض کردم يک مثال ساده عرض کنم پدري رو مي کند به چهار فرزندش و مي گويد يکي از شما برويد اين کار را انجام دهيد. بر کدام واجب است؟ بر هر چهار نفر واجب است. اگر يکي داوطلب شد براي او تعين دارد و اگر هر چهار نفر نشستند و قرعه زدند اين قرعه نقشش چيست؟ تکليف ايجاد نمي کند بلکه تکليف ايجاد شده را تعين مي دهد. ما مي گوييم خبرگان همين است. حالا توضيح دارد عرض مي کنم مي خواهم رد شوم
سؤال: پس خبرگان شد يک متد و روش؟!
جواب: بله
سؤال: پس امکان دارد از بين همان فقها عده اي مي آيند روش را قبول نکنند. الآن ما نحن فيه همين است که عده اي از …
جواب: خب باشد، بحث علمي يعني همين، اشکال ندارد باشد بحث کنند. بحثم اين نيست، مي گويم اسلام روش را بيان کرده است. ما مي خواهيم وجوب کفايي عيني شود، مثل همان …
عرض کردم اگر دو سه نفر داوطلب شدند بايد چه کرد؟ اسلام ياد داده است که اگر سه نفر گفتند ما مي خواهيم نماز اين ميت را بخوانيم اسلام مي گويد براي تعين، سراغ مرجحات برويد. وجوبش روي هر سه نفر هست اما مرجحات داريم . من سؤال مي کنم شما اين روشي که در کتاب فقهي خوانده ايد مرجحات امامت جماعت، مرجحات قاضي بودن اينها را براي چه نوشته اند ؟
سؤال: اينها انحصار طلب است ، چون امام يک امام است اما شما براي رهبري دليل بياور که بايد يک نفر باشد
جواب: اين که خيلي مسلم است اين را که هم امام رضا عليه السلام فرمود و هم عقل مي گويد که ولايت تعدد بردار نيست. آمد پيش امام رضا عليه السلام در منشور است گفت يابن رسول الله! مي شود دو امام در يک زمان باشد؟ فرمود بله ولي يکي از آنها بالفعل است و بقيه صامت است يعني تا پيغمبر هست علي بن ابي طالب سرباز است تا علي بن ابي طالب هست امام حسن و امام حسين سرباز هستند. امام حسن و امام حسين يک سال فاصله دارند اما تا امام حسن هست امام حسين .. حتي يکي آمد نزد او گفت بابا! امام حسن انقلابي نيست تو حسين بن علي با انقلابيون راه بيفت چه جواب داد امام حسين عليه السلام؟
سؤال: الآن چالش بحث همين است ادامه دارد بحث. الآن خبرگان يک نفر را مشخص کرده اند يک عده از فقها اين روش را قبول ندارند ، خودشان يک فقيه و اعلمي را انتخاب مي کنند بعد در عراق يک عده ديگر يک نفر را انتخاب مي کنند
جواب: همه ي اينها درست است بگذاريد تا آخر بروم بعد بياييم استدلالش را ببينيم
اختيارات ولايت فقيه و تفاوت آن با استبداد
ولايت فقيه و نهادهاي حکومتي
رابطه ولايت فقيه و مرجعيت تقليد که در اين بحث هست
ولايت فقيه و مردم سالاري
ارکان حکومت ديني
ولايت فقيه و جمهوري اسلامي
کار آمدي ولايت فقيه
سؤالات و شبهات
يکي يکي اينها را من اسلايدهايش را داده ام. اين بحث مفهوم ولايت فقيه است
کلامي بودن آن است. عبارت از آقاي جوادي
پيشينه ي بحث از ولايت فقيه
ادله ي ولايت فقيه اينها را هم گفتم
اين بحث مهمي است که مي فرماييد که ولايت فقيه انتخابي است يا انتصابي. من اين را مطرح کردم اول نظريه ي ايشان را با ذکر دليلشان آوردم. بعد نظريه ي امام است. و اين سؤالاتي که ايشان مي فرمايند. چند سؤآل و شبهه در مورد ولايت فقيه هست
حتي ديده ام بحث کافي نيست گفته ام شبهات انتصابي بودن ولايت فقيه. اينها همه اش آمده است و اينها را آنجا نگاه کنيد
اختيارات ولايت فقيه يک بحث قشنگي است.
سؤال: اين اسلايدها همان کتاب شما است؟
جواب: نه. اينها همه اش در کتاب نيست.
بحث ولايت فقيه تفاوتش با استبداد که مي فرمايد ولايت مطلقه بر کرسي نشاندن اراده ي يک فرد است.
ولايت فقيه و نهادهاي حکومتي: يک مشکل اصلي در کشور ما اين است که بعد از امام هر چهار رييس جمهور مشکلشان اين است هم آقاي هاشمي اين مشکل را داشته هم خاتمي و هم احمدي نژاد و هم روحاني اينکه يادشان رفته در نظام اسلامي رييس جمهور رييس قوه ي مجريه است؛ سياست گذاري مي کنند. وارد حوزه کار رهبر مي شوند. بحثي من دارم تحت عنوان رابطه ولايت فقيه و نهادهاي حکومتي که بحث خيلي قشنگي است
سؤال: در چالش بين نحوه ي انتصاب و تعيين فرد را بفرماييد
جواب: صبر کنيد من که اين را رد شدم اگر مي خواهيد که يک جلسه جدا اين را بحث کنيم.
سؤال: شما مي گوييد کتاب، خود مصنف الان پيش ما است
جواب: سؤالتان چيست؟
سؤآل: اولا که الآن فقهاي ما در خبرگان مي آيند تعيين مي کنند رهبر را اما يک عده اي هم هستند که با طراز اهميت و قدرت علمي شايد يک سبک ديگري دارند و اين روش را قبول ندارند
جواب: اسلام مي گويد چه کار کنيم؟ چون نظام اسلامي يک رهبر بيشتر نمي خواهد بحث نظري دارم فقيه عالي قدر هم هستم اما بحث نظري درست است اما هرگاه تعدادي از فقها آمدند و گفتند ايشان را از نظر ما مرجحات دارد.
اشکال: اين آقا اعلم است مثلا
جواب: باشد اما در بحث ولايت فقيه اعلميت در فقه و اصول کافي نيست
اشکال: صائنا لنفسه حافظا لدينه
جواب: بابا شش شرط من گفته ام. اين آقايي که مي گويي از مديريت سر در نمي آورد.
اشکال: من کار به شخص ندارد واجب کفايي
جواب: مي دانم واجب کفايي روي دوش کسي مي رود که فقيه است و اين شش شرط را دارد
اشکال: روش تعيينش؟
جواب: تعيينش يک خودش داوطلب شود، دو مردم او را بخواهند و بقيه را نخواهند،
اشکال: حالا همچين اتفاقي
جواب: صبر کن اينطور نيست نه اينطور نيست اين ادعا است ادعا را اثبات کنند اگر توانستند اثبات کنند اثبات کنند
اشکال: اثبات نمي خواهد همين که در سرتاسر استان ها و جهان اسلام و نماينده و وکلا دارند مديريت …
جواب: شما آقاي شيرازي را مي فرماييد
جواب: نه نه
جواب: من به شما عرض کنم ولايت فقيه تعدد بردار نيست حتي نسبت به جغرافياييش بحث هست
اشکال: شما تصريح کرديد واجب کفايي است الان مي گوييد تعدد بردار نيست!
جواب: من بيشتر از اين سر در نمي آورم. واجب کفايي اتفاقا يعني تعدد بردار نيست. واجب کفايي معنايش اين است که انشاي حکم عام است اما با اتيان مأمور به تکليف از بقيه ساقط مي شود معناي واجب کفايي اين است اينکه شکي در آن نيست.
اشکال: تشبيهي که شما فرموديد بين ولايت معصوم و ولايت فقيه خب اينها فرق هاي زيادي پيدا مي کنند، ولايت معصوم شخصي است ولايت فقيه .. است آنجا تنصيصي است اينجا توصيفي است
جواب: بله اينها را گفتم نصب خاص با نصب عام معنايش همين است همه چيز اينجا خوابيده است. نصب خاص يعني چه؟ چون معنا را من نبايد توضيح بدهم نصب خاص يعني نصب شناسنامه اي علي بن ابي طالب هذا علي اين يعني همان ديگر، تنصيصي مي شود اسمش را هرچه مي خواهي بگذار. يعني نصب خاص. نصب عام يعني نصب عنواني، فقهاي واجد شرايط، درست شد؟ اين فقهاي واجد شرايط مثل اينکه مثلا فرمود بر همه ي کساني که توانايي دارند نماز ميت واجب است. اين نصب عنواني است چگونه تعين پيدا مي کند؟ شرع مقدس براي اين تعين ده راه گذاشته است. ايشان بحثشان روي آن ده تا راه است. ده تا راه، يا مي رويم سراغ شرع که مرجحاتي دارد. اگر اختلاف شد چه کار مي کنيم اينها را من عرض کردم نمي خواهم وارد شوم. اگر عده اي آمدند گفتند ايشان اين مرجحات را دارد، آن شخص اون مرجحات را دارد کدام مقدم مي شود؟ اسلام راه داده است. هرچه اکثر فقها مي گويند. مثلا ما ده نفر هستيم هر ده نفر مي خواهيم نماز ميت بخوانيم يادتان هست زمان هاي قديم يک مرجع که از دنيا مي رفت دعوا سر اين بود که نماز را که بخواند. آن وقت چکار بايد کرد آنجا يک مرجحاتي را اسلام بيان کرده است که بايد رفت سراغ مرجحات.
اشکال: مرجحات در باب سند داريم در باب روايت داريم مرجحات در باب تعارض بين اولياء اولين بار است مي شنويم.
جواب: اشکال اين است که شما مي فرماييد اسلام در باب يک امام جماعت مرجح دارد اما در باب حاکميت ديني مرجح ندارد! مي شود چنين چيزي؟ يعني اسلام بگويد در يک نماز جماعت اينها مرجحات است اما در بحث رهبري جامعه ي ديني من هيچ مرجحي ندارم ؟
اشکال: من اين را نگفتم من مي گويم مرجح دارد روش بگوييد
جواب: شما مي گوييد اين مرجحات مال باب تنصيصي است
اولا دقت کنيد جواب اين سؤال اين است اولا وقتي ولي فقيهي تعين پيدا کرد مثل امام قانون اساسي را امضاء کرد آمد راه تعين بخشيدن ولي فقيه را محدود کرد ديگر راه هاي ديگر اعتبار ندارد و ما در اين نظام فعلي اگر مي فرماييد
رابطه ي ولايت فقيه با مرجعيت تقليد از بحث هاي جدي است شايد بحثي که ايشان مي فرمايد خيليش اينجا حل شود. که آيا هر فقيهي در زماني که يک ولي فقيه يک نظام پيدا کرد هر فقيهي آزاد است هر حکمي بدهد؟ من همه حرفم همين است. بابا در اسلام کارشناس تعدد بردار هست ، راهنما تعدد بردار هست اما راهبر تعدد بردار نيست. در يک بيمارستان 50 متخصص ممکن است باشند اما رييس بيمارستان يک نفر بيشتر نمي تواند باشد.
اشکال: اين بحث است بحث ديگر .. اين تصويري که داديد در مانحن فيه جاري نمي شود ايشان اصلا اصرار داشت که من نمي خواهم زعيم شوم
جواب: در وجوب کفايي يکي خودش است. نماز ميت را اگر ايشان گفت من نمي خواهم بخوانم و وصي گفت شما بايد بخوانيد تعين دارد که بخواند. من داوطلب نيستم امام جماعت شوم نماز بر ميت شما را اما وصي مي گويد بخوان
اشکال: پس خبرگان ولايت دارند بر رهبري؟
جواب: اصلا ولايت ندارند. وصي ولايت دارد؟ وصي که مي گويد آقا شما نماز بخوان بر ايشان ولايت دارد که بخوان؟ نه راه تعين است .
اشکال: آنجا هم امام مي تواند بگويد براي من وجوب تعييني ندارد من مي توانم نخوانم بر مردم اين است که يک نفر جلو برود .
جواب: عزيز من وجوب کفايي معنايش اين است که اگر تمرد کردي ، انجام ندادي ديگري هم انجام نداد شلاقت مي زنند. بحث وجوب کفايي تعينش با عرف مي تواند با انتخاب مي تواند با داوطلبي خودش مي تواند اگر مردم يک فقيه را خواستند بقيه ي فقيه ها را نخواستند به قول امام که مي فرمايد يکي از راه هاي تعين يافتن وجوب کفايي بسط يد است اگر ولي فقيهي بسط يد داشت بقيه نداشتند براي او متعين مي شود.
ولايت فقيه و مردم سالاري يکي از بحثهاي ديگر است
ارکان حکومت اسلامي که بيان شده است اين هم يک بحث است
آيا جمهوري اسلامي مدل حکومت ديني است يا ولايت فقيه
بحث کارآمدي: آيا در عصر جديد ولايت فقيه کارآمدي و توانايي دارد يا نه؟
آخرين بحث که خودش ده بحث دارد همين سؤالات و شبهات است. شبهات مربوط به ولايت فقيه که آيا ولايت فقيه از اصول مذهب است يا نه؟ بحث قلمرو ولايت فقيه تنها کشور خود او است يا ولي فقيه بر همه ي مسلمان ها است؟ آيا ولايت فقيه فعليت يافته مادام العمر است يا محدوديت زماني دارد؟ عصمت ندارد اطاعت مطلقه ي او لازم است؟ انتقاد از ولي فقيه جايز است يا نه؟ آيه ي شوري و ولايت فقيه، بحث بيعت با ولايت فقيه، ولايت فقيه و قانون اساسي، چرا خبرگان بايد مجتهد و فقيه باشند چشم پزشک نمي آوريد. شبهه دو و صلي الله علي محمد و آل محمد
نقش مقبوليت در تعين ولي فقيه
سؤال: آيا مقبوليت در تعين نقش دارد؟
جواب: بله بله بله بحث مقبوليت را مطرح نکردم اصلا که خودتان ببينيد. مقبوليت شرط تحقق است. علي بن ابي طالب حکمش نصبي خدا بود اما تا مردم قبولش نکنند قدرت اعمال ولايت ندارد. در نهج البلاغه مي فرمايد لا رأي لمن لا يطاع تا ولايت مقبوليت نداشته باشد مثلا مي فرمايند تعارض بين ولايت ها اگر دو سه نفر ادعاي ولايت کردند هر کدام مقبوليت بالاتري داشت براي او تعين دارد چرا؟ چون مقبوليت شرط اعمال ولايت است بدون مقبوليت مشروعيت امکان اجرايي ندارد. سؤال: ائمه معصومين ما 250 سال ما امام معصوم داشتيم اما نظام ولايي نداشتيم چرا نداشتيم؟ مقبوليت تعين بخش به وجوب کفايي است.
اشکال: نظام ولايي داشتيم خلافت نداشتيم. مگر مي شود بگوييم نظام ولايي نداشتيم. قدرت حکومتي نداشتيم
جواب: امام داشتيم اشتباه شما همين است. نظام ولايي يعني حکومت. نظام ولايي! نه امام. معناي نظام همين است نظام يعني تشکيلات، حکومتي که در رأسش ولي خدا باشد
اشکال: داشتند، وکيل داشتند اما حکومت دستشان نبود نظام ولايي دارند. شما اصرار داريد نظام ولايي را مترادف با حکومت بدانيد.
جواب: بله. مثل مرجع تقليد بود که زمان شاه نايباني داشت که براي ما وجوهات جمع کنيد. خيلي تعجب مي کنم که در حوزه اينقدر طلبه گيرندگي ندارد نظام يعني ساختار حکومتي با تشکيلات که بتوانيم .. يعني آن 5 سال علي بن ابي طالب. آن 25 سال هم علي حکم ولايت داشت بالفعل هم امام بود همه اينها را هم قبول دارم امام اعمال ولايت يعني تشکيلات داشتن. تشکيلاتي حکومتي بله همان موقع هم علي بن ابي طالب .. اما علي بن ابي طالب حکمي دارد به عثمان بن حنيف يک حکمي دارد به مالک اشتر زمان ولايتش و يک حکمي دارد مال 25 سالي که در خانه نشسته بود اينها فرق مي کند با همديگر.
سؤال: فرموديد وجوب کفايي اين وجوب با تعين در يک مصداق ساقط مي شود، آيا ولايت هم ساقط مي شود؟
جواب: بله ديگر وقتي وجوب افتاد ديگر ولايت ندارد مثلا يک مثال تاريخي براي شما بزنم
سؤال: بايد براي آن محدوده مشخص کنيم يا کلا از ولايت مي افتد؟
جواب: از ولايت مي افتد يعني تکليف ندارد
سؤال: تکليف ندارد فرق مي کند با ولايت نداشتن، اگر به او مراجعه شد چي؟ آيت الله سيد محمد شاهرودي يک خانمي را بدون مراجعه به دادگاه طلاق دادند. شوهر آن زن شر به پا کرد در قم رفت پيش علما و مراجع و دفتر آقا و شکايت از آقاي شاهرودي به دادگاه که ايشان بدون اجازه ي من طلاق داده است. آقا پشت برگه ي نامه اي که به ايشان رسيده بود نوشته بودند که آيت الله شاهرودي ولايت داشته اند با ولايت خودشان در اين مورد عمل کردند.
جواب: يک بحث جدي تر از اين مصداقي بگذار بزرگترش را بگويم. يکي از شؤون ولايت بحث خمس است که خمس را فقط ولي فقيه مي تواند بگيرد تا زماني که تعين نداشت وجوب کفايي را همه داشتند مي گرفتند وقتي تعين پيدا کرد نمي توانند بگيرند. طبق قاعده تعين پيدا کرد در ولايت بقيه ولايت ندارند و نبايد بگيرند. زمان امام اين شبهه مطرح شد اولين کسي هم که مطرح کرد خود آقاي منتظري بود آمد گفت که کسي غير از امام حق ندارد بگيرد. (من واقعا باورم نيست که به خاطر حب نفس بود بلکه بحث فقهي بود) خود ايشان گفت من نيابتا از طرف امام مي گيرم. مسأله به امام رسيد امام فرمود درست است از نظر فقهي (من خودم درس خارجش را خوانده ام) در ادله ي فقهي بحث ما اين است … امام گفتند بله حکم فقهي آن اين است که من له اخذ الحکم کسي که مي بايد خمس را بگيرد مقام ولايت است نه مقام مرجعيت. بعد اما چون مباحثي دارد مصارفش مشترک است اين به همه ي آقايان واگذار شد يعني تفويض. بعد از امام همين استفتاء از مقام معظم رهبري شد به خود آقا نبردند قضيه را بردند دفتر استفتائشان و دفتر همين را نوشت که بله در زمان غيبت بايد به ولي فقيه داد. اين در خانه ي مراجع پخش شد همان فتنه به پا شد آقا بلند شدند مي خواهند دفتر مراجع را ببندند خبر به آقا رسيد فوري نوشتند چون مصرف يکي است بلا مانع است و بعد به دفترشان نوشتند از اين به بعد اين گونه استفتائات را بياوريد خودم جواب بدهم. من حقيقت به شما بگويم خودم الان سي سال است هر کسي وجوهات مي دهد بدهم به دفتر فلان مرجع من نمي دهم. مي خواهم عرض کنم شبيه اين موارد که آقا فتنه را جمع کردند حقيقت اين است رفتم خدمت يکي از مراجع (اين نظر همه نيست ها) درسي براي ما مي داد من له اخذ الخمس شش ماه اثبات کرد که در زمان غيبت فقيه جامع الشرايط بايد خمس را بگيرد. به عنوان شأن ولايت نه کارشناس نه مرجعيت. اثبات کرد. من رفتم گفتم چرا شما مي گيريد ؟ اين را صاف گفتم. تازه الان امام يکي دو سال بود از دنيا رفته بود. گفتم شما از ولايت فقيه اذن داريد؟ گفت نه گفتم شما مي گوييد ولايت فقيه بايد بگيرد گفت بله اما ما معتقديم آن ولايت فقيهي که تعدد ندارد يکي است رياست است اما گرفتن وجوهات و بعضي از شؤون ولايت را ما داريم. گفتم چي شد؟! شما تفکيک کرديد ولايت را، قسمت قسمتش کرديد، گفتيد ولايت به معناي رياست و زعامت انحصار دارد به يک نفر، اما ولايت به معناي گرفتن وجوهات اين عام است!؟
سؤال: چه مبناي فقهي دارد؟
جواب: حرفش اين بود که اين وجوب کفايي آنجاييش تعين پيدا مي کند که تزاحم مشکل ايجاد کند اينجا که تعدد مزاحمت ايجاد نمي کند …
سؤال: اين بحث در نجف هم بود که وجوهات ما را به فلان مرجع ندهيد آقاي چيز نوشته بود علما بحثشان شد آخر هم به نتيجه نرسيدند در نجف
جواب: مبنايش همين است که آيا وجوب کفايي وقتي عيني شد ولايت را يک سره عيني مي کند يا تبعيضي مي شود برخي از بخش هايش شؤون اجرا مي کند … مثلا مي گويند مقام افتاء تعين پيدا نمي کند من هم قبول دارم چرا؟ چون مقام افتاء تزاحم ندارد حتي اگر ده کارشناس هم داشته باشد اما من مي گويم در بحث وجوهات تزاحم ايجاد مي شود. بحث خمس از لوازم حکومت است از لوازم ولايت است
سؤال: البته شؤون خمس الان مختص ولي فقيه هست شما خمس غنائم و معادن را شما حساب کنيد نفت الان خمسش مخصوص ولي فقيه است
جواب: اتفاقا آقايان بحثشان الان همين است که نمي شود خمس را تبعيض کرد مي گويند چطور شد خمس غنائم دست ولي فقيه باشد، انفال اما خمس مکاسب ارباح چرا نباشد. حرف آقايان همين است که اين چه بازي است.
سؤال: الان در حوزه چقدر حرف زده مي شود در حالي که در حوزه مرجعيت علمي …
جواب: آقاي جنتي اين بحث را در زمان امام مطرح کرد آقاي يزدي آمد در خطبه هاي نماز جمعه مطرح کرد بعضي از آقايان ديگر هم مطرح کردند مثلا الان بعضي از آقايان را من مي دانم اسمشان را نمي آورم ها چون اين مبنا را دارند با آقا صحبت کردند که ما مبنايمان اين است شما اذن مي دهيد وجوهات بگيريم؟ گفتند بله. من مي شناسم ها چون رفتم با بعضي از اينها صحبت کردم. خيلي عالي است يعني مبناي فقهيش اين است خيلي کار خوبي است. آقايان دو دسته اند بعضي معتقدند که ولايت در زمان غيبت اصلش کفايي است اين کفايي عيني نمي شود الا در موارد خاصي که تعدد بردار نيست حالا جالب است بگويم که فقط به خمس و اينها محدود نمي شود يکي از آقايان در بحث عيد فطر به او گفتيم عيد فطر يک وقت شما به عنوان مرجع تقليد هستي مي گويي من اينطور برداشت مي کنم حالا اگر مقلدي از اطمينان من اطمينان پيدا کرد افطار کند اشکال ندارد اما يک وقت مي گويي من حکم مي کنم، شما مي توانيد حکم کنيد؟ من گفتم به يکي از اين آقايان شما وقتي مقلد به دفتر زنگ مي زند مي گويد آقا افطار کردن شما هم افطار کنيد. حق دارد اين را بگويد؟ گفتم که اين حکم مي شود. گفت کي گفته حکم به اول ماه بودن فقط شأن ولي فقيه يا حاکم است؟! کي گفته؟ گفت شأني که انحصار به ايشان دارد مباحث حکومتي است اما بقيه ي مباحث که تعدد در آن مشکل نباشد همه ما هستيم هر کس نسبت به مقلد خودش، گفتم زمان جنگ اگر ولي فقيه مي گفت جبهه رفتن واجب است اگر شما تشخيصتان اين بود که واجب نيست مي توانستيد بگوييد؟ گفت بله! چقدر من دلم مي خواهد اين بحثها در حوزه در خارج حوزه هي رويش بحث شود که مي شود ولايت تبعيضيش کرد؟ مي شود ولايت خودش کرد؟ گفت اين بخشش تعين دارد اين بخشش تعين ندارد!
السلام علیکم
بازدیدها: 1