بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین
شکر و سپاس خدا را به خاطر همه ی نعمتهایش به ویژه نعمت هدایت نعمت ولایت نعمت دولت کریمه ی حقه. با تسلیت رحلت فاطمه ی معصومه سلام الله علیها و اظهار خوشبختی و خرسندی از توفیق زیارت برادران و سروران عزیز
موضوع بحثی که بنا هست من خدمت شما گزارش کوتاهی از آن ارائه کنم تحت عنوان مهندسی حکومت دینی هست .
ابتدائا عرض کنم امکان این که این بحث در این فرصت کوتاه ارائه شود حتی فهرست آن، وجود ندارد. من طرح بحث می کنم اما اصل بحث را به خود شما واگذار می کنم . ان شاء الله به دوستان هم عرض می کنم این اسلایدها را در اختیار شما قرار بدهند، کتابش را هم به شما معرفی می کنم، فقط مایلم انگیزه ای بشود که دوستان ما نسبت به این مسأله ورود پیدا کنند و اصل کار این است.
یک مقدمه کوتاه عرض می کنم و تا جایی که بتوانم فهرست این چند فصلی که قرار است به آن توجه شود را بیان کنم.
۱۵۰ اسلاید هست که هر اسلایدی بعد از مقدمه حداقل بیست دقیقه وقت لازم دارد. که فرصت این کار نیست و من فقط اگر بتوانم فهرست بحث را ارائه می دهم.
اسلام مدلی برای حکومت دارد
انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام تولد جدید اسلام ناب بود. دستاوردهایی داشته ، پیام هایی داشته، حرف هایی برای گفتن داشته، که یکی از برجسته ترین حرف های این انقلاب این بوده است که اسلام برای حکومت یک مدل دارد. اسلام در امر اداره زندگی بشر ساکت نیست، صامت نیست . فلسفه وجودی اسلام که هدایت است فقط به ارائه الطریق اکتفا نکرده است، ایصال الی المطلوب هم دارد، رانندگی هم دارد. اسلام آمده بشریت را اداره کند. انقلاب اسلامی آمد یک نظامی برپا کرد به نام نظام ولایی و در عصر غیبت ولایت فقیه . این مدل جدید برای دنیا مأنوس نبود، برای جهان استکبار قابل تحمل نبود. هرچه هم روز و ماه و سال گذشت، آنها نسبت به این مدل جدید احساس خطر بیشتری کردند.
کم کاری ما در زمینه تبیین نظام سیاسی اسلام
آنها علیه این مدل کار کردند، متأسفانه ما کار مطلوب انجام ندادیم. ببینید می گویم کار مطلوب! شاید در این سی و چهار پنج سال ، بالای دویست جلد کتاب درباره ولایت فقیه نوشته شده است . کارهای اینچنینی شده اما با یک ادبیاتی با یک مهندسی ای، با یک هندسه ی بحثی که امروز بتواند در مقایسه با مدل های دیگر ، این مدل مدل برتر و نجات بخش باشد ، کار شایسته ای انجام نگرفته است. من از سال تقریبا ۷۲ بود که کتاب آقای منتظری را خواندم در بحث دراسات فی ولایه الفقیه از آن موقع احساس نگرانی کردم که حالا اگر فرصت شد می گویم چرا . با اینکه الآن در حوزه معروف است مفصل ترین و جامع ترین کتابی که نوشته شده است در باب ولایت فقیه همین کتاب دراسات است که چهار جلد عربی ، متن درس خارج است ، مال سه چهار سال درس خارج است ، ولی اشاره خواهم کرد که چگونه این کتاب احساس خطر برای من ایجاد کرد و نگرانی ایجاد کرد که من آمدم اول یک پایان نامه ای را در نقد آن کتاب نوشتم بعد حرکت های دیگر. تجربه سبب شد در این حوزه بیشتر ورود پیدا کنم.
بحثی که الان خدمت شما ارائه می دهم به عنوان متن درسی است در مقطع دکتری و کارشناسی ارشد. من تا به حال موفق نشده ام در هیچ ترمی ۱۶ جلسه کامل این درس را ارائه بدهم، ۱۶ جلسه دو ساعته! حتی بعضی جاها ۴ واحدیش کرده ام. حالا چگونه می خواهم خدمت شما .. شما گیرنده هاتان قوی است و خودتان مسلط هستید و عالم هستید من فقط فهرست آن را عرض می کنم.
چینش بحث
اعتقادم این است آن چیزی که اصرار دارم از الآن به آن تأکید کنم چینش بحث است. محتوای بحث را مسلما از من بهتر بلد هستید ، چینش بحث است که از کجا آغاز کنیم ، به کجا بینجامیم. از اول سراغ بحث ولایت فقیه نرویم. ۴ فصل با ترتیب، با ترتیب یکدیگر من خدمت شما دارم .
یکی بحث قلمرو دین است
یکی بحث مبانی سیاست است که این خیلی بحث مهمی است در اسلام و کمتر به آن پرداخته شده است
بحث سوم مدل حکومت دینی است
و بحث آخر بحث ولایت فقیه است
حالا وارد می شوم که ببینیم به کجا می رسیم:
بحث قلمرو دین
اولین بحث، خب چون گفتم فهرست ها را عرض می کنم اولین بحثی که مهمترین بحث هم هست در شروع بحث، این است که ببینیم که آیا اصلا قلمرو و حوزه ی کار دین در زندگی انسان کجاست؟ ببینید عنوان قلمرو دین عام است، زیر عنوان های فراوانی دارد . ما در بحث قلمرو دین که الآن خیلی هم چالشی شده است ، مباحث متعددی داریم ، مثلا یکی از بحث های جدی کشور ما این است که آیا رابطه ی دین با اقتصاد، چه رابطه ای است؟ آیا اقتصاد در قلمرو دین است، بانکداری را اسلام باید بگوید؟ تورم را اسلام باید حل کند؟ اگر کشور از نظر اقتصادی الآن نتوانست آن رونق را داشته باشد ، این به گردن دینی بودن حکومت است یا نه؟ یک بحث جدی است. آیا حقوق با دین چه رابطه ای دارد؟ نظام حقوقی باید حتما از دین گرفته شود؟ اخیرا حتی گفته اند اخلاق، آیا اخلاق با دین چه رابطه ای دارد؟ من با اینها کار ندارم ، من با یکی از اینها کار دارم.
رابطه دین و سیاست
یکی از زیرعنوان های قلمرو دین ، رابطه ی سیاست با دین است. آیا نسبت دین و سیاست چیست؟ پیش نیاز بحث از حکومت دینی آن است که شما بتوانید اثبات کنید حکومت و سیاست در قلمرو دین هست. اگر کسی رأسا ادعا کند که اصلا چه کسی گفته کار دین ورود به این مسأله است؟ورود به سیاست، کار دین نیست؟ اینها حوزه های جداگانه ای دارند . اگر اینطور باشد بحث مهندسی حکومت دینی و حکومت دینی سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. حالا ما باید ببینیم آیا چه رابطه ای دارد؟ پیش نیاز این است. قدیمی ترین بحث همین است جدید ترین بحث هم همین است. اگر فرصت شد اشاره خواهم کرد حتی چالش اصلی امروز جبهه ی انقلاب با جبهه ی استکبار هم همین است!
سه نظریه در این باب
در پاسخ این سؤال که دین و سیاست چه رابطه ای دارند؟ ما سه نظریه ی کلان داریم، طرفدار دارد، متن دارد، کتاب دارد، استاد دارد، شاگر دارد ، مدرسه دارد. جدی دارند کار می کنند.
یک نظریه، نظریه ای است که قائل به تضاد است اشاره می کنم
دوم نظریه ای است که تحت عنوان سکولاریسم است؛ سوم نظریه ی تلازم است.
الف)نظریه اول : نظریه تضاد
نظریه ی تضاد. این نظریه تحت تأثیر عملکرد سیاسیون از خیلی سال های قبل – شاید هم بشود برگرداند به زمان اهل بیت- معتقدند دین و سیاست مانعه الجمع هستند.
دلیل اول : پاکی دین و ناپاکی سیاست
نمی شود انسان اهل دین باشد، ورود به سیاست پیدا کند. ورود به سیاست، خروج از دیانت است و لازمه ی دینداری، عدم ورود به سیاست است. سیاست منطقه ی ناپاکی است از نظر این نظریه. سیاست فریب است، کلک است، حقه بازی است، دین صداقت است، صفا است، دوستی است. اینها با هم هیچ ارتباطی ندارند، هیچ پیوندی ندارند. الآن هم نگاه کنید در اصطلاحات عامیانه ی مردم هم گاهی با همدیگر که صحبت می کنید می گویید فلانی! سیاسی برخورد نکن! سیاسی برخورد نکن یعنی چه؟ یعنی دروغ نگو! کلک نزن. مقابل سیاسی برخورد نکن، حضرت عباسی است، درست است؟ حضرت عباسی، خداوکیلی. می گوید ببینید دین و سیاست ، هم به لحاظ ماهیت و هم به لحاظ موضوع، تباین دارد. هویت سیاست قدرت است، برنده شدن است، هر طور که شده! سیاست می گوید یک کار بکن که بتوانی حاکمیت را به دست بگیری هر طور که شده! در حالی که هویت دین، صداقت و راستی و گذشت است. شما روحانیون هم نگاه کنید تا وقتی که بالای منبرها هستید به مردم می گویید دروغ نگو، غیبت نکن، حق مردم را ضایع نکن اما وقتی وارد سیاست می شوید الآن سی و چهار پنج سال است که تجربه کرده ایم ، خیلی از شماها وقتی وارد سیاست می شوید چه کار می کنید؟ دروغ هم می گویید، تهمت هم می زنید، نمی شود نکرد! اگر بخواهی در انتخابات وارد شوی و همان اخلاق را رعایت کنی خب برنده نمی شوی!! رأی نمی آوری! حرف اینها این است که لازمه ی سیاست این است که از این اهرم ها و ابزارها استفاده کنی! خودنمایی بکنی، بزرگ نمایی بکنی، ماهیت سیاست این است. امام هم یک خاطره ای نقل می کنند دیدید در صحیفه ی نور که امام می فرماید وقتی مرا گرفتند بردند … رییس سازمان ساواک آمد گفت حضرت آیت الله! شما بروید به نماز مردم، به روزه ی مردم، به دین مردم بپردازید! حضرت آقا! سیاست فریب است، کلک است، حقه بازی است. خلاصه پدر سوختگی است! این را به ما واگذار کنید! چرا این کار را می کنید؟ بابا شما می خواهید با پیوند سیاست و دیانت، سیاست را مقدس کنید، نگران این باشید که عدم تقدس سیاست ، دین را هم نجس کند. لااقل دینتان را نجات دهید. دیدید گاهی به من و شما می گویند (البته این جواب دارد ها) زمان طاغوت شما حکومت و ریاست نداشتید اما در خیابان تاکسی با احترام جلوی پای شما ترمز می کرد. شما آمدید سیاست را مقدس کنید ، تقدس را از دین هم گرفتید. این یک دلیل.
دلیل دوم : تباین موضوعی دین و سیاست
دلیل دومی که بیان می کنند می گویند اصلا موضوعا دین وسیاست تباین دارند، موضوع دین، آخرت سازی است، آبادانی آخرت است. این قرآن شما است ، با صراحت مردم را دو دسته تقسیم می کند : منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخره و من از شما سؤال می کنم خدا طرفدار کدام یک است؟ من کان یرید حرث الآخره نزد له فی حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نؤته منها و ما له فی الآخره من نصیب . انما الحیوه الدنیا لهو و لعب و زینه و تفاخر و تکاثر فی الاموال و الاولاد . دین اینطوری است. و حیات واقعی مال آخرت است پس دین آمده آخرت را آباد کند، دین موضوعش آبادانی آخرت است ، در حالی که سیاست موضوعش آبادانی دنیا است. و اینها دو کفه ی یک ترازو هستند. شما معلوم کن بالأخره جزء صف “منکم من یرید الدنیا”یی هستی یا جزء صف “منکم من یرید الآخرتی” هستی؟ این را معلوم کن. اولین مقاله ای که در سال ۱۳۴۱ در کشور در روزنامه ی اطلاعات آن زمان مقابل نهضت امام نوشته شد همین بود . عنوانش این بود : کار دین، پرداختن به مبدأ و معاد است ، در حالی که کار سیاست پرداختن به دنیای امروز است. که ببینید دین بحثش مبدأ و معاد است.
احیای این نظریه در زمان ما
این نظریه ی اول است. چرا من این نظریه را در جمع شما مطرح می کنم؟ چون یک جریان جدیدی دنبال احیای این تفکر است. نگویید این یک بحث تاریخی است ، نگویید بحثی است که در سال ۱۳۲۳ امام به عنوان مهمترین مشکل خودش داشت. حالا امام در منشور روحانیت مطرح می کند که این متحجرین که اینطور فکر می کنند ، امام آنجا می فرماید اینها خون دلی به این پدر پیرتان دادند که ساواکی ها ندادند! بله اولین بار هم امام مقابل این اندیشه سال ۱۳۲۳، ۱۳۲۳ … وقتی کشف الاسرار را می نوشت امام، مقابل این نظریه ایستاده بود ولی می خواهم بگویم این یک نظریه ی تاریخی نیست، الآن در حوزه ی علمیه ی قم و بعضی حوزه های دیگر از این اندیشه دفاع می شود، دارد از این اندیشه دفاع می شود. دارد این تفکر جا می افتد. ما اگر بخواهیم دینداری خودمان و دینداری مردم را حفظ کنیم ، ورود به سیاست را ببندیم، ورود به سیاست.
لزوم بیان مباحث روز و مورد نیاز جامعه در منبر
من می گویم برادری ، عزیزی که منبر تشریف می برید وصحبت می کنید، در کنار ذکر مقدس یا حسین که نظیر ندارد، آموزش با حسین بودن را هم در برنامه هایت باشد. جبهه ی امام حسین علیه السلام را تعریف کن. عرض می کنیم که عاشورا که یک حادثه ای نبود متعلق به دهم محرم سال ۶۱ که تا یکی دو ماه بعدش تمام شده باشد! حالا من نمی گویم تا ظهر عاشورا تا بعد از ظهر عاشورا. تا برگشتن اهل بیت به مدینه و بعد خاطره اش مانده باشد نه! به ما اهل بیت اینطور یاد داده اند عاشورا طلوعی بود بی غروب. شروعی بود بی پایان. همه ی جغرافیا را در نوردید. همه ی زمان ها را گرفت. کل ارض همین است دیگر. اگر اینطور است امام حسین علیه السلام آمد جبهه درست کرد ، گفت دو جبهه وجود دارد و ما در این جلسات باید کنار ذکر یا حسین، باحسین بودن را آموزش بدهیم. وقتی اینها را می گویم که آقا زیارت عاشورا که واقعا بی نظیر است ، این زیارت عاشورا محتوا هم دارد فقط ثواب ندارد! زیارت عاشورا فقط ثواب ندارد، آموزش هم دارد، تبری قوی دارد. طاغوت ستیزی و کفر ستیزی سی و چند باره دارد. آخر زیارت عاشورا هم خواسته ی اصلی ما این است و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین ، معیت با امام حسین علیه السلام. وقتی اینها را می گویم باور کنید چند بار دوستان این را گفتند حتی از منبری های مشهور گفته اند ، می گوید آقا ما جلسه ی امام حسین را به این چیزها آلوده نمی کنیم! یا بعضی از آقایان دیگر می گویند مردم دوست ندارند! مثل اینکه ما بنا داریم آنچه مردم دوست دارند را بگوییم نه آنچه آنها نیاز دارند! طبیب می گوید چی دوست داری برایت بنویسم ؟ قرص بنویسم یا شربت بنویسم یا آمپول؟ ببین چی احتیاج دارد؟ درود خدا بر شهید مطهری. می گوید هیچ کتابی ننوشتم بر اساس علمم، هیچ سخنرانی نکردم بر اساس علمم، آنچه نوشتم و گفتم بر اساس نیاز مخاطبم بود.
گسترش جریان های دینداری بدون انقلاب
عزیزان! الآن یک جریان دینداری منهای انقلاب در بعضی هیئت های ما در بعضی از درس های ما … یکی از اعضای بزرگوار جامعه مدرسین -رییس جامعه مدرسین- فرمودند: رفتیم خدمت یکی از علما. (اینها را جایی نگویید ها اما برای اینکه خودمان درد را احساس کنیم می گویم) گفت رفتیم خدمت یکی از علما از مراجع صاحب نام، عرض کردم که حضرت آیت الله! اجازه بدهید ماهی یک بار ما چند نفر -که شاگردان شما بودیم، افتخار داریم که خدمت شما بودیم – خدمت شما برسیم و یک گزارشی از وضع کشور و مسائل نظام و اینها خدمت شما ارائه دهیم و شما هم رهنمود بدهید. گفت روکرد وگفت من خوشحالم از اینکه نه روزنامه می خوانم، نه بولتن می خوانم، نه رادیو گوش می دهم، نه تلویزیون تماشا می کنم و نه حاضرم وقت خودم را به عنوان یک سرباز امام زمان برای این جلسات شما بگذارم . من قال الصادق و قال الباقر را بر همه ی اینها ترجیح می دهم! نمی خواهم! بروید دنبال کارتان بگذارید دینم حفظ باشد. در این کشور الآن محل رجوع مردم است . این تفکرات وجود دارد. دیگر من در این حوزه ها وارد نمی شوم. این یک اندیشه ی به تاریخ سپرده شده نیست. در دانشگاه های ما دارند چنین فکری را راه می اندازند. این نظریه را امام خیلی از دستشان عصبانی بود نظریه ی تضاد را . نمی خواهم واردش شوم و چند تا جواب مفصل داده من جواب ها را نقل نمی کنم فقط سرنخ می دهم.
۳ پاسخ به این نظریه :
سیاست شیطانی و حیوانی و انسانی
امام فرمود ما سه جور سیاست داریم (خیلی قشنگ است اینها را برای مردم بگویید) شیطانی، حیوانی و انسانی. خواهشم این است روی خط اسم ها دقت کنید با عنایت انتخاب شده است ! سومی را نفرمود الهی، نفرمود سیاست الهی، فرمود : شیطانی، حیوانی و انسانی. شیطانی را می گوید فریب و کلک و حقه بازی است همان سیاست شیطانی است. امام می فرماید بله این با دین تضاد دارد ، چون جبهه ی خدا و جبهه ی شیطان دو جبهه متقابل هستند و با هم تضاد دارند. اسلام با این تضاد دارد. سیاست حیوانی اگر در دنیا پیدا شود معنایش این است که بدون کلک و فریب و حقه بازی ، به دنبال تأمین نیازهای مادی مردم باشد. امنیت برقرار کند ، نظم برقرار کند ، خدمات عمومی انجام دهد. امام می فرماید این هم در دینِ ناقص است. تعریف سیاست انسانی این است که (کمتر به این جمله ی امام توجه شده است) امام می فرماید سیاست انسانی یعنی هدایت. اولین کاری که امام کرد این بود که فرمود سیاست را به قدرت معنا نکنید، قدرت لازمه ی سیاست است نه معنای سیاست! سیاست یعنی هدایت و تأمین نیازهای مادی و معنوی بشر. بعد امام می فرماید اگر سیاست را اینطور معنا کنیم در غیر دین پیدا نمی شود! گوش کنید نمی فرماید با دین تضاد ندارد، سیاست به معنای هدایت و تأمین همه ی نیازهای بشری، در غیر دین پیدا نمی شود! عبارت امام این است این اختصاص دارد به انبیاء و به تبع آنها جانشینان و علمای اینها. امام می فرماید سیاست این است. این یک سرنخ که امام روی آن تکیه می کند و می گوید چرا شما نجاست را ، خباثت را، شیطنت را ، ذاتی سیاست می دانید، نخیر آن سیاست کار آقای ماکیاولی است ، سیاست اسلامی اینطور نیست .
اسلام دین آبادانی دنیا و آخرت
دومین نکته ای که به نظرم امام روی آن تکیه دارند و می خواهند در نقد این نظریه شما به آن توجه کنید این است که امام می فرماید آیات قرآن را هم غلط معنا نکنید . اسلام برای آبادانی دنیا آمده است! اصلا اسلام برای آبادانی آخرت نیامده است ، آبادانی آخرت نتیجه ی آبادانی دنیا است. آنچه که قرآن مذمت می کند مریدی دنیا است! نه آبادانی دنیا. منکم من یرید الدنیا. من فکر می کنم -نمی دانم این جمله را می پسندید یا نه- اگر بخواهیم نگاه اسلام را در باب دنیا خلاصه ی خلاصه ی خلاصه کنیم، آیات و روایات را خلاصه کنیم من فکر می کنم در یک جمله می شود خلاصه اش کرد، حرف اسلام این است : ای انسان دنیا برای تو است نه تو برای دنیا. همه ی حرف اسلام این است: دنیا در خدمت انسان است ، نوکر انسان است، نه اینکه انسان عبد دنیا باشد، دنیای مذموم دنیایی است که معبود باشد. اما دنیای مَعبَد، دنیای خوبی است. دنیای مسجود بد است نه دنیایی که مسجد باشد. دنیای منزل بد است نه دنیایی که مَمَرَّ باشد. به تعبیر امام حسین علیه السلام معبود بودن دنیا خراب می کند دنیا را. آقای مطهری یک جمله ای دارند من در کتاب هایشان ندیدم ، از شاگردانشان شنیدم ، خیلی جمله ی قشنگی است ، موضع اسلام را می گوید راجع به ثروت . اگر کسی سؤال کرد پولداری، ثروت خوب است یا بد است؟ آقای مطهری جمله شان این است می فرماید ثروت نوکر خوبی است ، ارباب بدی است. پول اگر نوکر بود ، در دست شما بود ، خیلی هم خوب است، با این می شود خیلی جاها را گرفت اما اگر این پول و ثروت ارباب شد، فرمانده شد، گفت کجا برو و کجا نرو، مرا اسیر کرد ، این بدبختت می کند، این حرف آقای مطهری است . همه ی حرف اسلام این است. اسلام برای دنیا آمده است، آبادانی آخرت به آبادانی دنیا برمی گردد.
دینداری را ملازم ترک دنیا معرفی نکنیم
من یه خواهش بکنم : باید مراقب باشیم دعوت ما به دین، به گونه ای نباشد که مخاطب احساس کند دینداری یعنی ترک دنیا. چند وقت پیش در تلویزیون یکی از آقایان را نشان می داد که یک نفر از او این سؤال را پرسید که چرا ما هر وقت روحانی نگاه می کنیم، به آخوند نگاه می کنیم به یاد مرگ و گریه و روضه می افتیم؟! چرا هر وقت صدای قرآن می آید می گوییم چه کسی مرده است؟ این تلقی را ما باید عوض کنیم. نشان بدهیم اگر کسی دیندار بود ، زندگی دنیایش هم لذت بخش تر است . بابا این آیه ی قرآن را هم بگوییم جوان قرن بیست و یکم که می گویی آسایش ها بالا رفته ، زندگی ها مدرن شده، همه ی امکانات فراهم شده، آسایش رفته بالا اما آرامش آمده پایین، نه تنها بالا نرفته ، آمده پایین! خدا جوابش را در قرآن داده است. آخر فقط از خدا که نباید ترسید ، خدا در قرآن می گوید انسان به علاوه ی پول ، به علاوه ی مقام ، به علاوه ی همه چیز ، منهای خدا مساوی است با چی؟ مساوی است با اضطراب «و من اعرض عن ذکری فإن له معیشه ضنکا». این مال دنیا است چون آخرتش را بعد می گوید «و نحشره یوم القیامه اعمی». بابا چرا زندگی ها در آن لذت نیست؟ چرا آرامش نیست؟ خدا می گوید چون خدا نیست. دین آمده است زندگی را به کامت کند جوان! دین آمده تو را از این پوچی و از این نگرانی ها و اضطراب ها نجات دهد. آیه ای که خواندم معاینه اش بود و آیه ی درمانش هم این است «الا بذکر الله تطمئن القلوب» بابا دلها را که نمی شود باغیر خدا آرام کرد. حالا این فلسفه هم دارد، مبنا دارد که چرا دل انسان با غیر خدا پر نمی شود؟ دل انسان با غیر خدا اشباع نمی شود . هرچه در این دل بریزی اولش دل مقداری آرامش می گیرد اما کمی که گذشت می بیند نه بابا! این سیرش نمی کند. انسان با غیر خدا سیر نمی شود. به هر حال این هم یک نکته .
هدایت اقتضای ورود به سیاست را دارد
نکته ی دیگری که امام روی آن عنایت دارند این است که می فرمایند فلسفه ی وجودی دین اقتضاء می کند که به سیاست بپردازد. اصلا اگر دین فلسفه ی وجودیش هدایت است ، اساسی ترین مبنای هدایت، سیاست است. این نظریه را رد شوم. نظریه ی اول خیلی حرف داشت من رد شدم .
ب)نظریه دوم : نظریه سکولاریسم
نظریه دوم: خواهشم این است که به آن عنایت کنید چرا؟ چون بعد از ۳۵ سال معتقدم و اگر هم فرصت بود اثبات می کردم مهمترین دعوای امروز جبهه ی استکبار با جبهه ی انقلاب اسلامی بر سر اندیشه ی سکولاریسم است. یک جمله ای جرج بوش گفته ، خیلی جمله ی درستی بود به نظرم جمله ی حساب شده ای بود. آمریکایی ها خیلی حواسشان هست لو ندهند بعضی حرف ها را ،اما گاهی وقت ها دیگر می گویند. مثلا یکی از جملات آقای جرج بوش این بود که ایران سکولار سلاح هسته ای اش هم خطرناک نیست، ایران غیر سکولار دانش پزشکی اش هم خطرناک است!
دین و سیاست در یکدیگر دخالت نکنند
سکولاریزم ظریف تر از نظریه ی قبلی است. حرف سکولاریزم این است : می گوید دین و سیاست تضاد ندارند، این حرفی که نظریه ی قبلی می زد غلط است. اینکه می گفت یا دین یا سیاست ، غلط است. می شود دین و سیاست را با هم داشت، تضاد ندارند اما تلازم هم ندارند. دین و سیاست کنار هم ، رفیق هم ، مشکل با هم ندارند، آنجایی این دوتا با هم درگیر می شوند که در کار یکدیگر فضولی و دخالت کنند. اگر این اصطلاح را شما فراموش نکنید، از شما مسلمان ها هم یاد گرفته ایم ، اگر این را عمل کنید مشکل حل است ، جا به جاک نعبد ، جا به جاک نستعین . سکولاریزم این است هر چیزی سر جای خودش! می گوید اگر مسیحی هستی یکشنبه که به کلیسا می روی ، سیاست را وارد کلیسا نکن، در کلیسا یک مؤمن معتقد باش، اگر مسلمان هستی در محرابت، در مسجدت، در منبرت، در روضه ات، این بحث های سیاسی را وارد نکن که خراب شود ، بعد وقتی هم که وارد حکومت می شوی از دینت در مورد حکومت هزینه کن. انجیل رو برندار، قرآن را برندار، ببر در دارالحکومه بگو حالا چطور حکومت کنم ؟ جا به جاک نعبد ، جا به جاک نستعین. یک مثال ساده (حرف سکولاریزم است) آقا مهارت نجاری با تخصص جراحی تضاد دارد یا تلازم دارد؟؟ هیچکدام ، نه تضاد دارد نه تلازم. می شود یک کسی جراح باشد از الفبای نجاری هم هیچ بلد نباشد ، می شود نجار باشد از جراحی سر در نیاورد و می شود کسی هر دو را بلد باشد اما اگر کسی هر دو را بلد بود ، باید چه چیزی را رعایت کند ؟ جا به جاک نعبد جا به جاک نستعین . نرود در اتاق جراحی بگوید خب می خواهیم این بدن را پاره کنیم، آقا این اره را بیاورید! اینطور اگر بخواهد خراب می شود. برود در مغازه ی نجاری ، خب این چوب را می خواهیم ببریم ، آقا می شود یک آمپول بیهوشی به این چوب بزنید ، آن چاقوی جراحی را هم بیاورید؟! اینطوری خراب می شود اما اگر وقتی وارد اتاق جراحیش می شود ، جراح باشد ولا غیر ،و در اتاق نجاری هم که وارد می شود ، نجار باشد و لا غیر، آقای بوعلی را نگاه کنید : وقتی طبیب و پزشک بود، پزشک بود نه فیلسوف، وقتی فیلسوف بود ، فیلسوف بود نه وزیر ، وقتی هم وزیر بود هیچکدام از این دو نبود . جا به جاک نعبد جا به جاک نستعین. می گوید ما نمی خواهیم شما را بی دین کنیم، حرف سکولاریزم این است. ما الآن در کشورمان سکولارهای نماز شب خوان داریم من تردید ندارم. بعضی از سکولارهای ما نماز شب هم می خوانند. در سیاست هم وارد می شوند . چون بعضی می گویند این با نظریه قبلی چه فرقی دارد ؟ نظریه قبلی می گفت برای اینکه دینت حفظ شود ، وارد سیاست نشو اصلا ، این می گوید می شوم ولی با نسخه ی دین وارد نمی شوم. نمی گویم قرآن گفته چگونه وارد شو، وارد می شوم با عقلم ، با علم سیاست.
از بین بردن نرم افزار انقلاب
این نظریه ی سکولاریزم را که امروز دنبال احیائش هستند و جالب است بدانید جبهه ی استکبار بعد از بیست سال (حالا می گویم چرا بعد از بیست سال) انواع عملیات ها را تجربه کرد ، ۱۵ سال قبل به این جمع بندی رسید : باید نرم افزار انقلاب را بگیرد. باید گفت حرفشان این است . می گویند دست و پای انقلاب را بزنید ، فایده ندارد الآن در آستانه ی دهه فجر هستیم ،اشاره کنم می گویند این شیعه (این را یک خبرنگار آمریکایی می گوید، آمده دو ماه در ایران مطالعاتی کرده و رفته ، زمان جنگ هم بوده ، یک کتاب هم نوشته این خانم رابین رایت . ترجمه ی فارسی این کتاب خواندنی است اگر گیرتان آمد بخوانید : شیعیان مبارزان راه خدا، یک خبرنگار آمریکایی آمده گزارش سفر نوشته ، بعد آنجا حرف های عجیبی دارد مثلا یکی از حرف هایش این است می گوید : من نمی دانم چرا شیعه را هر چه می کشی کم نمی شود؟! در طول تاریخ خیلی شیعه ها را کشتند ، کم نشدند ، زیاد شدند. دو: یک حرفی شیعه می زند که در ادبیات ما غربی ها معنا ندارد ، با صراحت می گوید ما بیشترین تلاش را می کنیم جوانهای ایرانی را بترسانیم اگر این کار را کردید ، اگر با ما درگیر شدید، شما را می کشیم و نابود می کنیم ، خبر ندارد این همان چیزی است که آنها می خواهند. آنها یک چیزی دارند به نام شهادت که شهادت را فناء و نابودی نمی دانند. حرف های عجیبی زده، شهادت را تولد می دانند، رسیدن به سرمنزل حیات می دانند، شهادت را ابدیت می دانند. شیعه را که اینطور نمی شود از بین برد. از ۱۵ سال قبل در اتاق فکر آمریکا در ۷۵۰ مرکز مطالعاتی آمریکا این جمع بندی شد و آمد در دفتری در کاخ سفید و الآن هم آن دفتر وجود دارد؛ در کاخ سفید یک دفتری هست به نام دفتر هماهنگی امور ایران، آنجا به این جمع بندی رسیدند که باید نرم افزار انقلاب را گرفت. بعد گفتند نرم افزار انقلاب چیست؟ اولین چیزی که به آن رسیدند این است که ماهیت دینی انقلاب را باید گرفت. سکولارشان باید کرد، ببینید حرف قشنگی زده به این عنایت کنید می گوید غیر مسلمانها را می شود از اسلام ترساند ، اسلام هراسی برای چه کسی جواب می دهد؟ برای مسلمان ها جواب نمی دهد بلکه برای غیرمسلمان ها جواب می دهد. می شود غیر مسلمان ها را از اسلام ترساند اما مسلمان ها را چکار کنیم؟ می گوید مسلمان ها را اسلام جایگزین برایشان بگذاریم و سه چهارتا مصداق تعیین کردند که اگر فرصت شد اشاره می کنم . اولین مصداق جایگزین اسلام ناب، اسلام سکولار است.
اسلام بی زهر
یک حرف قشنگی دارند این را هم گوش کنید ضرر ندارد می گوید اسلام سکولار اسلام بی زهر است. بی خطر است. اسلام سکولار اسلامی است که برای ما تهدیدی نیست، نماز می خواند ، روزه می گیرد ، نماز شب می خواند ، عبادت می کند اما اسلام را وارد صحنه ی مدیریت نمی کند. به قول آن دانشمند بزرگ مصری : اسلامی که ولایت ندارد برای استکبار خطر ندارد.
راه پیروزی استکبار ؛ قطع اتصال امت با امام
سه تا جمله پیوند داده شده به هم را عرض می کنم به بحث هم ارتباط ندارد اما به آن عنایت کنید که اگر فرصت شد به آن کمی بپردازیم: جبهه استکبار به یک جمع بندی رسیده -خیلی قشنگ است- در رابطه با شیعه و ولایت. سه تا جمله است که خیلی درست است من معتقدم که این حرفشان درست است. پشت این حرف آیات قرآن هست ، روایات هست ، تاریخ هست. استکبار می گوید امت بی ولایت برای ما خطر ندارد، امام بی امت اقتدار ندارد، امت متصل با ولایت شکست ندارد. هر سه تا درست است هر سه جمله اش درست است و لذا به این جمع بندی رسیده اند : نقطه ی اتصال امت با ولایت را باید زد. می گویند اگر خواستی بر مسلمان ها سوار شوی باید مسلمان ها را منهای علی بکنی ، سواری می دهند. اسلام منهای علی بی زهر است، بی خطر است. اسلام را منهای ولایت بکن مشکلت حل می شود. و اسلام منهای ولایت یعنی اسلام سکولار.
فهرست مطالبی در مورد سکولاریسم
هم خودتان هم در حوزه نسبت به این چالش اصلی اندیشه ی سکولاریزم مباحث متعددی را باید بدانید من فهرست وار بگویم چندتا بحث وجود دارد:
۱/تعریف سکولاریسم
اولین موضوع راجع به سکولاریزم تعریف سکولاریزم است تا اشتباه معنا نکنیم. سکولاریزم غیر از ماتریالیسم است. سکولاریزم غیر از لائیسم است . علت اینکه ماتریالیسم عمری نکرد، مرد، امروز هم خریداری ندارد اما سکولاریزم هنوز هم زنده است و هنوز هم حیاتش باقی است این است که ماتریالیسم می گوید دینی وجود ندارد، می گوید ماوراء طبیعت وجود ندارد، خدا وجود ندارد اما سکولاریزم این را نگفت، سکولاریزم می گوید من از وجود و عدم دین بحث نمی کنم ، من می گویم دین هست ولی در زندگی من حضور و دخالت ندارد. تعریف سکولاریزم این است تنظیم امور دنیوی بدون دخالت دین . نمی گویم دین نیست ، می گویم دنیا را خودم می توانم اداره کنم، منِ بشر به بلوغی رسیده ام. می دانید سکولاریزم یعنی چه؟ یعنی در اتاق نجاری جراحی را وارد نکن! نمی گویم جراح نباش ، می گویم در اتاق نجاری جراحی را وارد نکن.
حلقه کیان
آقای سروش! در کیان – می دانید ۵۰ شماره ی حلقه ی کیان در دوران اصلاحات در این کشور منتشر شد و مقداری بعد از آن، رسالت اصلی حلقه ی کیان و ماهنامه ی کیان از سروش گرفته تا شمس الواعظین، تا مجتهد شبستری، تا کدیور، تا حمید پایدار و و و علوی فلان فلان که حالا بعضی شان فرار کرده اند ،از کشور رفته اند و بعضی شان هنوز هستند ، تمام تلاش اینها این بوده :احیاء سکولاریزم در ایران؛ چون به این جمع بندی رسیده اند : یگانه راه از کار انداختن نظام ، احیاء سکولاریزم است.- آنجا سروش اینطور معنا می کند -از غربی ها سکولاریزم را مقدس تر معنا می کند- : کنار گذاشتن آگاهانه ی دین از صحنه ی معیشت و زندگی انسان، زندگی دنیایی انسان! چی به آن اضافه کرد؟ آگاهانه. گفت بابا! اینکه بشر دین را کنار می گذارد این از سر جهلش نیست، این از سر علمش است! حالا این تعریف نکاتی دارد ، من این را هم رد شوم. (ماهنامه ی کیان شماره ۲۶)
۲/سکولاریسم در غرب
مطلب دوم سکولاریزم در غرب است . این هم خیلی نکته مهمی است . سکولاریزم در غرب عمر طولانی ندارد، تاریخ تولدش بر می گردد به رنسانس . رنسانس یعنی چی؟ خودمانی اش می شود تولد دوباره، نوزایی هم همین است. غرب معتقد است من در دوران قرون وسطی مُردَم ، انسانیت مُرد، با رنسانس تولد یافتم. قوی ترین سرفصل رنسانس، تفکر سکولاریزم است. این تاریخ تولدش. پدر دارد، مادر دارد، ماما دارد.
عوامل شکل گیری سکولاریسم در غرب
که تحت عنوان عوامل شکل گیری سکولاریزم است. عامل اصلی و محوری سکولار شدن غرب، عملکرد کلیسا بود در قرون وسطی. مگر چکار کرده؟ من نمی دانم قرون وسطی به همین سیاهی است که نوشته اند و می گویند یا کمی سیاه نمایی شده است نمی دانم، اما حداقلش این است دوران حاکمیت کلیسا در غرب دوتا ویژگی داشته است، خوب گوش کنید دوتا ویژگی را با عنایت می گویم ، چون الآن دارند به اسلام هم نسبت می دهند، می گویند اسلام هم همین دوتا ویژگی را دارد . اصلا این خاصیت ذاتی حکومت دینی است که اینطور باشد، منتهی غرب دورانش را گذرانده است و شرق دارد تجربه می کند.
عامل اول : دو ویژگی ادعایی در مورد کلیسا
می گویند حاکمیت کلیسا دوتا ویژگی داشت: یک به لحاظ نظری خردستیز بود، دو اینکه به لحاظ عملی خشونت طلب بود. در اندیشه، خرد ستیزی عمل می کرد ، باعلم ، با پیشرفت ، با دانش مخالفت می کرد، در عمل هم اهل مدارا نبود. اگر دقت کنید امروزه خیلی ها بسیجی را ، حزب اللهی را همین طور معنا می کنند. در سالگرد ۱۸ تیر ۷۸ یکی از هم لباسی های من و شما آمد در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. این جمله را گفت ، گفت دانشجویان عزیز! از این بسیجی ها توقع نداشته باشید، تعجب نکنید اینها دوتا ویژگی دارند : بسیجی یعنی دوتا ویژگی یک اینجاش خبری نیست (اشاره به سر) اهل عقلانیت نیست ، می گوید : آقا چه فرمود؟ تعبد است. تسلیم است. فرمانبر است نه عاقل. دو بسیجی اهل مدارا و گفتگو نیست ، اهل چماق است! با کسی که خرد ستیز است ، خشونت طلب است چطور می خواهی حرف بزنی؟ در کشور ما این گفته شده یعنی همان چیزها که من یکی دو روز بعدش رفتم آنجا گفتم یک ما اهل تعبد هستیم درست، ما افتخار می کنیم به تعبدمان اما یک چیز را فراموش کردی : تعبد ما مبتنی بر قوی ترین تعقل ها است، عقلانیت به ما می گوید متعبد باش، چرا در برابر خدا تعبد داریم؟ اولا تعبد در برابر خدا است و حکم خدا ، نه هیچ کسی دیگر. گفتم اتفاقا خدا به ما گفته آقا اصلا توحید معنایش این است ، توحید که معنایش این نیست که خدا یکی است ، دوتا نیست ، این که مشکل ندارد، توحید یعنی اینکه از غیر خدا فرمان نبر. در برابر غیر خدا متعبد نباش. چرا؟ عقل می گوید چه کسی بهتر از خدا … بعد سؤال کردند بیماری از بیماری رنج می بَرَد، خودش تخصص ندارد ، به پزشک مراجعه می کند، پزشک می گوید این دارو را ۶ ساعت یک بار، این یکی را ۸ ساعت یک بار و این یکی را روزی یک بار مصرف کن. آقای دکتر!چه کسی گفته تو به من دستور بدهی؟ چرا از من می خواهی تعبد داشته باشم در برابر تو؟ می گوید ببین قبول داری من تخصص دارم یا نه؟ قبول داری که من سلامت تو را هم می خواهم تأمین کنم؟ بله. پس هرچه می گویم ، بگو چشم. این تعبد مبتنی بر تعقل است. دوم اینکه ما چماق هم داریم بله، اما گوش کنید مال کجاست؟ خدا می گوید شما دو نوع مخالف دارید؛ استدعایم این است که این را از قرآن برای جوان ها بگویید. قرآن می گوید شما با دو نوع مخالف مواجهید: یک عده فاسد هستند، گمراهند، به قول علی بن ابی طالب علیه السلام فتنه زده و مفتون هستند. می گوید با اینها تندی نکن، با اینها چماق برندار، با اینها جاذبه داشته باش، اینها را بیاور . اما یک عده را قرآن می گوید فقط خودشان را غرق نمی کنند ، به دنبال غرق کشتی هستند، مفسد هستند، مضل هستند، فتنه گر اند، اسلام می گوید برای دفاع از دیگر انسان ها این غده های سرطانی را نه با چماق بلکه با چاقو ببر ،بینداز دور. اگر در این بدن من یک غده ی سرطانی وجود داشته باشد، اگر با این مدارا کردی ، این کشورِ بدن را نابود می کند. اینجا است که عقل می گوید این غده را ببر بینداز دور، تا بدن سالم بماند. می خواهم این را بگویم ، مواظب باشید ما را قرون وسطایی می خواهند معرفی کنند. این یک عامل. عامل اصلی سکولار شدن بشر این بود که احساس کرد دین مقابلش ایستاده است.
عامل دوم : ظهور اندیشه های علمی
عامل دوم ظهور اندیشه های علمی بود. بشر بعد از رنسانس به یک اندیشه های علمی جدیدی دست پیدا کرد که این اندیشه های علمی جدید را دین تحمل نکرد. دقت کنید مشکل اینجا است. خب علم پیشرفت کند ، چرا سکولار شد؟ بشر عالم شد، چیزهایی را دید که دین گفت بی خود می بینی، تو غلط کردی که اینها را می بینی! و یک نوع تقابل علم و ایمان شکل گرفت. یک جمله در پرانتز خدمت شما سروران عزیز عرض کنم؛
تقابل های ساختگی
مراقب یک سلسله تقابل های ساختگی و دروغین باشید. در غرب این تقابل ها به خاطر مسیحیت تحریف شده جا افتاده است . مواظب باشید وارد فرهنگ ما هم می خواهند بکنند. گوش کنید تقابل ها را. می گویند علم یا ایمان ، می گویند تعقل یا تعبد ، می گویند حق یا تکلیف. امروزه جدیدا دارند می گویند استقلال یا پیشرفت. دیدید یکی از آقایان حتی این را هم مطرح فرمودند اصول یا منافع. یکی از آنها همین است که علم یا ایمان. این بعد از رنسانس در غرب شکل گرفت. بشر دید یا باید راه دین برود یا راه علم ، اینها جمع نمی شوند.
خلاصه بعد از این تقابل علم و ایمان شکل گرفت. من سؤال می کنم اگر دین با علم قطعی تعارض پیدا کرد ، بشر کدام راه را می رود؟ یعنی اگر الآن مرجع تقلید شما بیاید اینجا بگوید من می گویم الآن مغرب است بلند شو نماز مغرب بخوان، آیا شما می خوانید یا نه؟ خیر. چرا؟ می گویید خودم دارم خورشید را می بینم.
تقابل علم و ایمان در غرب
همین وضعیت در غرب است. گالیله را نگاه کنید خیلی قشنگ بود . گالیله اتفاقا یک کشیش بود خودش ، نیم کشیشی بوده ، خیلی هم با کلیسا رابطه داشته، حکم اعدامش صادر شد که تو می گویی زمین حرکت می کند؟! کتاب مقدس چنین حرفی نزده ، تو غلط کردی که این حرف را زدی!! گفت بابا شوخی نکنید من را که اعدام نمی کنید. دید نه ، حکم اعدامش صادر شد. شبی که بنا بود فردا او را برای اعدام ببرند، رفت نزد یکی از رفقایش گفت جدی جدی من را می کشید؟! گفت بله ، اسقف دستور داده است. گفت چه کار کنم نجات پیدا کنم؟ گفت توبه، توبه ی مسیحیت هم اینطور است که باید به کلیسا بیاید اقرار و اعتراف کند و بهایش را پرداخت کند. گفت باشد ، چاره ای نیست جانم در خطر است. فردا آمد کلیسا ، مراسمی گرفتند مراسم توبه ی گالیله. چون تو حرف بزرگی زدی باید بیایی جلوی همه توبه کنی شاگردان هم همه آمدند. رفت و توبه کرد. گفت غلط کردیم ، ما یک چیزی گفتیم زمین حرکت می کند ، نخیر چنین چیزی نیست. گفتند خب آزادی برو. گالیله نگاه کرد به شاگردانش دید می گویند عجب! ما یک عمری پای درس این آقا رفتیم چه شد؟ آمد بیرون از کلیسا که نگاه کرد برگشت اینطرف آن طرف دید آیت اللهی حجت الاسلامی و المسلمینی کشیشی، اسقفی چیزی وجود ندارد ، وقتی دید هیچ خبری نیست پایش را محکم زد زمین ، سرش را هم انداخت پایین ، به کسی هم نگفت . گفت آی زمین! تو حرکتت رو بکن ، کاری به توبه ی گالیله نداشته باش. همین را گفت و رفت. شاگردانش فهمیدند می خواهد چه بگوید ، بابا من از ترس جانم گفتم غلط کردم اما زمین که تابع حرف من نیست ، زمین راهش را می رود! خب این تقابل علم و ایمان ، بشریت غرب را انداخت در جاده ی علم که آقای مطهری کتابی در این باره نوشته است : کتاب علل گرایش به مادیگری، که آقای مطهری می گوید اصلا بشر رفت بی دین بشود. تقابل علم و ایمان بشر را انداخت در جاده ی بی دینی.
عامل سوم : نهضت اصلاح دینی
اینجا بود که عامل سوم شکل گرفت ؛ یک حجه الاسلام و المسلمینی این آقای مارتین لوتر -یک کشیش باسواد است ، ثقه الاسلام نیست ، حجه الاسلام هم نیست اگر نگویم آیت الله است.- در مسیحیت یک حجه الاسلام و المسلمین قوی به نام مارتین لوتر احساس کرد ای وای، در تقابل علم و ایمان دین دارد نابود می شود ، مسیحیت دارد از بین می رود ، گفت باید نجاتش بدهم. یک کاری بکنم نجاتش بدهم. گفت چکار کنم که دین از بین نرود؟ نمی توانم جلوی علم را بگیرم یک کاری می کنم، دین را اصلاحش می کنم. یک دست در دین می برم، یک صافکاری در دین انجام می دهم ، دین را منطبق می کنم، آقای مارتین لوتر دو سه تا کار کرده در نهضت رفورمیسم. باز این را هم دقت کنید اینها تاریخ نیست که من می گویم ، آقایانی به عنوان پیروان مارتین لوتر معتقدند همانطور که مسیحیت خودش را اصلاح کرد تا زنده بماند ، شما مسلمانان هم بدانید ، علما حوزه های علمیه! اگر اسلام را اصلاح نکنید نابود می شود! دارند به ما این را می گویند. نمی شود با رساله ی عملیه ی هزار سال قبل ، الآن جامعه را اداره کرد، غلط است، دست بردارید، بابا مسیحیت اصلاح شد که دین ماند، شما مسلمان ها نمی خواهید دست بردارید؟ این فقه سنتی صاحب جواهری نمی تواند دین را نگه دارد، این محکوم به نابودی است، باید یک فقه پویایی نوشت ؛ یعنی چه که می گویید زن نصف مرد ارث می برد؟! این مال زمانی است که زن ها مثل امروز در تولید ، نقش نداشتند ؛ امروز که زن ها به اندازه ی مردها در تولید ثروت نقش دارند، زن ها مثل مردها قیمت پیدا می کنند! دیدید این فتوا را یا نه؟ از خود حوزه ی علمیه قم! از حوزه ی علمیه ی قم این فتوا داده شده است. می گویند باید اصلاح کرد.
دو اقدام مارتین لوتر
اول : رواج سکولاریسم
آقای مارتین لوتر دو سه تا کار کرده من دوتا را می گویم :یکی سکولاریزم بود ،می دانید چه کار کرد؟ گفت آی مردم! سر دوراهی گیر کردید راه علم یا راه دین بروید؟ من راه سوم سراغ دارم ؛ هم علم هم دین، گفتند چطور هم علم هم دین؟ گفت تقسیم کار، سکولاریزم، می آییم می گوییم ماوراء طبیعت مال دین، طبیعت مال علم. دعوا حل می شود.
دوم : اصل خود کشیشی
کار دومی که کرد این را هم بگویم که خیلی قشنگ است که این کار را که کرد . گفتند تو از اسلام این را یاد گرفته ای. می دانید که مارتین لوتر متهم است به اسلامیسم کننده ی مسیحیت. یعنی می گویند تو سکولاریزم را از اسلام و مسلمانان گرفتی. بی ربط هم نیست ، حالا ثابت می کنم که درست می گویند. که آقای مارتین لوتر سکولاریزم را از غرب به شرق نیاوردند ، سکولاریزم اول از شرق به غرب رفت و بعد اتو کشیده شد، کراوات زد . مثل نفت ما هست که از اینجا نفت می رود و تولیداتش برمی گردد برای خودمان . همین کار را در فرهنگ هم کرده اند. کار دوم مارتین لوتر قشنگ است ، گفت یکی از عوامل دین گریزی مردم این است که مسیحیت می گوید اگر گناه کردی ، راه پاک شدن از گناه این است که باید بیایی نزد آقای کشیش و اعتراف کنی. اعتراف هم نه اینکه بگویی آقای کشیش! ما یک گناهی کرده ایم ، برای ما طلب مغفرت کن ،نه اینطور نیست بلکه این است که باید بیایی بگویی چه کار کرده ای، کی؟ چگونه؟ فلان ساعت رفتم فلانی در خانه اش بود ، گرفتم و کشتمش ، فلان جا فلان خانم را بهش تجاوز کردم، فلان جا مال فلانی را دزدیدم. صریح باید بگویی. خب بشر از این بدش می آمد که اسرارش را بگوید، مخصوصا که یک اتفاقی هم افتاد ، مارتین لوتر گفت که کشیش های فاسد از این اعترافات سوء استفاده کردند ، مثلا کسی می آمد می گفت آقا فلان روز رفتیم فلان کار کردیم و فلانی را کشتیم. فردا کشیش می گفت یا ده هزار دلار بده یا می روم به پدرش می گویم. رفتیم در خانه ی فلانی به زن فلانی تجاوز کردیم ؛ یا اینقدر پول بده یا به او می گویم. سبب شد مردم از کلیسا متنفر بشوند . آقای مارتین لوتر یک کاری کرد مشکل را حل کرد، یک کار قشنگی کرد : اصلی را مطرح کرد به نام اصل خود کشیشی، گفت هر انسانی کشیش خودش است و لازم نیست برای پاک شدن از گناه او به کشیش بگوید که کشیش به خدا بگوید . هر انسانی مستقیما می تواند دست بلند کند و بگوید خدایا من این گناه را کردم، غلط کردم و تمام. گفت خدا که مسؤول دفتر ندارد که! خدا که منشی ندارد که برو به منشی اش بگو. این حرف مردم را خوشحال کرد ، دین جاذبه پیدا کرد، دین شیرین شد، بازار کلیسا کم رنگ شد . به خاطر همین هم مارتین لوتر را کشتند. با این ثابت شد سکولاریزم در غرب شکل گرفت.
۳/اصول عقاید سکولاریسم
بحث مهم بسیار مهم که واردش نمی شوم فقط عنوان هایش را نگاه کنید . سکولاریزمی که تحت تأثیر این سه عامل شکل گرفت ، اصول عقایدی برای خودش تعریف کرد. اصول عقاید سکولاریزم اینها است این خیلی مهم است یعنی حتما هفت هشت جلسه می خواهد فقط یک نکته را راجع به این اصول عرض کنم. اومانیسم، راسیونالیسم ساینتیسم لیبرالیسم مدرنیسم نسبیت ، قرارداد اجتماعی، دقت کنید یک چیزی که دارم می بینم خیلی از مترجمین و محققین حتی، اشتباه می کنند . اومانیسم را درست معنا کنید. الآن اومانیسم را چه معنا می کنند؟ انسان محوری. خب انسان محوری خوب است یا بد؟ بنده معتقدم هیچ کتابی به اندازه ی قرآن اومانیست نیست اگر اینطوری باشد! این که بد نیست. تعقل، راسیونالیسم، درجه دارد که بگوییم تا اینجایش خوب است بقیه اش بد است!؟ تعقل که بد نیست : خرد ورزی، ساینتیسم : علم محوری، آقا علم محدودیت دارد؟ اگر این باشد که بد نیست. نه اینها را دقت کنید یک جنبه ی ایجابی دارد یک جنبه ی سلبی، غالبا به این جنبه ی سلبی آن دقت نمی کنند.
معنای درست اومانیسم
اومانیسم نمی گوید انسان محوری بلکه می گوید انسان به جای خدا! این مهم است یعنی می گوید نمی شود با خدامحوری، انسان شخصیت پیدا کند. راه اینکه انسان انسان بشود نفی خدا است. انسان محوری به جای خدامحوری این مهم است.
معنای صحیح راسیونالیسم
راسیونالیسم را اینطور معنا می کند : عقل جای تعبد و همان تقابل ها که گفتم. اول پذیرفته خدا یا انسان ؟ عجیب ظلمی دارند به اسلام می کنند که خدا یا انسان ؟ خدا یا مردم ؟ تئوکراسی یا دموکراسی ؟ فریاد قرآن بلند است -اگر فرصت نکردم بگویم بعد یادم بیاورید- فریاد قرآن بلند است در آیات متعددی که خدا آن طرف است که مردم هستند. نگویید خدا یا مردم . مردمی ترین حکومت ها، الهی ترین حکومت ها است
معنای واقعی ساینتیسم
ساینتیسم، علم محوری به جای وحی محوری.
معنای درست لیبرالیسم ، مدرنیسم و نسبیت و قرارداد اجتماعی
لیبرالیسم -این هم قشنگ است این را هم نگفتم بگویم- لیبرالیسم یعنی آزادی به جای عبودیت. شما بالاترین مقامی که در دینتان برای انسان قائلید می گویید به کجا می رسد انسان؟ مقامی که از مقام نبوت هم بالاتر است ، مقام عبد بودن و عبودیت است. بابا من سکولار حرفم این است من آمده ام آزاد باشم نه عبد باشم. مدرنیسم تجدد به جای سنت. نسبیت به جای مطلق گرایی؛ هیچ چیز ثابتی نیست، قرارداد اجتماعی مشروعیت مردمی، به جای مشروعیت الهی. اینها اصول عقاید.
۴/ دموکراسی زاییده سکولاریسم
خب سکولاریزم را اینطور نگاه کنید : بدنه ی یک درخت ببینید اینها زیرساخت ها ، ریشه هایش است که خروجی آن می شود سکولاریزم ، با این ریشه ها خروجی اش دموکراسی می شود. دموکراسی مدلی از حکومت است که مبتنی بر سکولاریزم است . می دانید چه می خواهم بگویم ؟
دموکراسی اسلامی یک تعبیر غلط است
خواهشم این است نگویید دموکراسی اسلامی، حیف است در حوزه این تعبیرهای غلط . چون دموکراسی معنای لفظی و لغویش مراد نیست امروز، شما خواندید بعضی چیزها اصطلاح شده است، اصطلاح را باید به چه معنا کرد؟ شما امروز کلمه ی استعمار را چه معنا می کنید؟ طلب عمران معنا نمی کنید، استعمار یک اصطلاح است . استثمار ؛ استثمار که خیلی حرف خوبی است : طلب ثمره کردن ؛ من از این درخت استثمار دارم می کنم، اما اصطلاح شده ، دموکراسی هم امروز یک اصطلاح است ! جامعه ی مدنی یک اصطلاح است ، با مدینه النبی نمی شود پیوندش داد لذا بگویید مردم سالاری دینی داریم اما دموکراسی دینی کوسه ی ریش پهن است این هم یک بحث مهمی است که رد شوم.
۵/ سکولاریسم در اسلام
من این را بگویم و رفع زحمت کنم این خیلی مهم است . عزیزان غربی ها در اینکه سکولار شدند به آنها حق می دهید یا نه؟ چرا؟ چون با آن دین ، همین که بی دین نشدند دستشان درد نکند ، سکولار شدند خیلی ممنون. سید قطب یک کتاب دارد که آقای محدثی ترجمه کرده است که آیا سکولارها چگونه اند. آنجا این سؤال را طرح می کند : آیا غربی ها در اینکه سکولار شدند ، معذور هستند یا معذور نیستند؟ می گوید بله و خیر. با آن مسیحیت ، بله حق داشتند، اما یک سؤال: -این را خوب گوش کنید بدون تعصب و بدون اینکه شما مبلغ دین هستید اگر ایراد دارید همینجا بگویید- اسلامی که هرگز انسان را تحقیر نکرد، انسان را خلیفه و گل سرسبد دانست ، حتی گفت بابا خدا نیامده جای توی انسان را بگیرد، خدا تو را جانشین خودش معرفی می کند و می گوید اصلا دین آمده به انسان انسانیت بدهد یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم این یک. اسلامی که برای علم هیچ محدودیتی قائل نیست . اسلامی که برای تعقل هیچ محدودیتی قائل نیست . اسلامی که آزادی را فصل ممیز انسان می داند ، اصلا عبودیت یعنی چه؟ ای کاش این را معنا می کردیم عبد خدا شدن یعنی چه؟ یعنی آزادی از همه ی قیدها و بندگی ها و تن دادن به بندگی خالق. عبودیت یعنی آزادگی، اسلامی که این همه پویایی دارد ، آیا اسلام زمینه برای سکولاریزم داشت یا نداشت؟
سقیفه ؛ شروع سکولاریسم
ولی من این را به شما بگویم جهان اسلام قبل از غرب سکولار شد! و سکولاریزم را آقای مارتین لوتر از جهان اسلام یاد گرفت، چه زمانی ؟ سقیفه. البته سقیفه اجراء بود. یک برنامه ریزی شد . می دانید سکولاریزم در اسلام کی شروع شد؟ حیف که در کتاب های شهید مطهری -در مجموعه آثار- این بخش را حذف کردند بی انصاف ها. من قبول ندارم . ما وحدت داریم اما تبیین اندیشه هایمان را هم باید داشته باشیم . من خودم سرسختانه با این جریان شیرازی ها و اینها مخالفم ، صاف این را بگویم اما با این هم که تحلیل نکنیم [مخالفم] . خود مقام معظم رهبری روز عید غدیر وقتی وارد می شود یک تحلیلی از غدیر می کند قوی. ما از تشیعمان دست بر نمی داریم. می دانید چه اتفاقی افتاد عزیزان؟
اختلاف اساسی شیعه و اهل تسنن
آنچه بعد از پیغمبر اتفاق افتاد اختلاف مصداقی نبود فقط! خوب گوش کنید ،این را همان بچه شیعه ها بلد نیستند ، می گویند اختلاف بعد از پیغمبر این بود که شیعه می گوید علی بن ابی طالب، اهل تسنن می گویند ابوبکر. این نیست حرف اول! اساس حرف این است که شیعه می گوید بعد از رحلت پیغمبر ، نبوت پیغمبر خاتمه یافت اما ولایت پیغمبر خاتمه نیافت ، شیعه می گوید خود قرآن می گوید پیغمبر خاتم النبیین هست اما خود قرآن می گوید پیغمبر خاتم الاولیاء نیست ، قرآن می گوید همان قرآنی که تصریح بر نبوت پیغمبر دارد ، تصریح به عدم خاتمیت ولایت دارد ، کجا؟ در آیه ی اولی الامر منکم. یعنی جایی که بحث ولایت را مطرح می کند ، انما ولیکم حکم ولایت این است دیگر . حکم نبوت این است خاتم النبیین. من یک بحثی دارم حالا اینجا فرصتش نیست -خیلی بحث قشنگی است به اعتقاد خودم ،آخر گاهی وقت ها انسان جهل مرکب می گیرد خودش خوشش می آید- می گویم خدا در قرآن دوتا حکم به پیغمبر داده : یک حکم نبوت و یک حکم ولایت. حکم نبوت چهار ویژگی دارد ، حکم ولایت هم چهار ویژگی دارد . آنقدر بحث قشنگی است! به قول آقای علی پناه اشتهاردی -خدا رحمتش کند- می گفت حضرت امام می فرمودند گاهی ما طلبه ها یک مطلب را می شنویم ، می گوییم این به درد منبر می خورد! می گفت حضرت امام می گفت این حجاب است برای ما طلبه ها . حالا این واقعا بحث قشنگی است برای … بیست سی صفحه برای آن نوشته ام که اقتضائات نبوت ، اقتضائات ولایت. حالا، یکی از آنها این است که قرآن می گوید نبوت که پیک خدا است . پیک وقتی آخرین پیام را آورد ، دیگر پیک برای چه بیاید؟ اما ولایت قائم مقامی خدا است. ببینید قرآن نبوت را شأن انسانی می داند یا شأن امکانی می داند ،اما ولایت را … شما در قرآن ندارید الله نبی المؤمنین یا الله رسول المؤمنین اما الله ولی المؤمنین، الله ولی الذین آمنوا داریم یعنی نبوت شأن امکانی دارد ولی ولایت شأن واجب الوجودی دارد. ولایت اول مال خدا است و ولایت با پیغمبر هم خاتمه نمی یابد اصلا نبوت تعطیلی بردار و خاتمیت بردار هست اما ولایت خاتمیت بردار نیست.
اهل سنت به ختم ولایت قائل شدند
شیعه حرفش این است . متأسفانه اتفاقی که بعد از پیغمبر افتاد این بود که گفتند خاتمیت تمام شؤون پیغمبر را فراگرفته است. اهل تسنن حرفشان این است که نبوت پیغمبر خاتمه یافت، ولایت پیغمبر هم خاتمه یافت . خب پس اداره ی حکومت دست کیست؟ شأن مردمی دارد. خوب گوش کنید حرف اهل تسنن این بود که گفتند از حالا به بعد حکومت شأن متشرعه است نه شأن شارع! به شارع ربطی ندارد. همه ی بلاها از اینها آغاز شده . آقای مطهری عبارتی دارد حذف کردند . در کتاب امامت و رهبری الآن هست اما در مجموعه آثار که کتاب ها را آورده اند حذف کرده اند . ایشان می گوید بزرگترین انحراف در عالم اسلام روزی آغاز شد که عملا سیاست از دیانت جدا شد و تخم این جدایی در زمان خلیفه ی اول کاشته شد. ما در عالم اسلام دوتا سکولاریزم داریم : یکی همین که اشاره کردم .
جریان دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از ولایت
خیلی دلم می خواست که چون در آستانه ی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم ، وارد این می شدم که آیا حضرت زهرا سلام الله علیها در دفاع از امیرالمؤمنین و شوهرش شهید شد یا نه؟ خیلی ظلم به حضرت زهرا سلام الله علیها است. چرا امام زمان می گوید من برنامه ی کاریم را از فاطمه می گیرم؟ امام معصوم است ، بی خودی که حرف نمی زند، مگر فاطمه چه کار کرد؟ من اثبات می کنم که امام حسین هم برنامه اش را از فاطمه ی زهرا گرفت ، همه از فاطمه ی زهرا گرفتند . چرا؟ چون فاطمه ی زهرا تنها کسی بود که می دانست دین دارد سر بریده می شود. به خود خدا قسم شک ندارم ، هم فاطمه می دانست ، هم علی می دانست زهرا پشت در برود کتک می خورد، بچه اش سقط می شود، می دانستند این کار می شود اما چرا؟ چون به این جمع بندی رسیدند که باید برای حفظ اسلام جان بدهند ، فرزند بدهند، حالا توضیح می خواهد که من نمی خواهم وارد آن بشوم. مشکل ما این است می دانم که به من اعتراض می کنید ولی می گویم، می دانم اعتراض می کنید من مشکلم با بعضی از صحابه ی بزرگ است. بزرگان صحابه! بنده خاک پای شما نمی شوم اما یک سؤال از شما دارم جناب آقای سلمان! ببینید گوش کنید عصبانی نشوید، جناب آقای سلمان! بنده خاک پای شما نمی شوم، ابوذر! خاک پایت نمی شوم، مقداد! خاک پایت نمی شوم، عمار خاک پایت نمی شوم اما مرده بودید بیایید در خانه ی علی صف بکشید بگویید دستتان به علی نمی رسد مگر از روی جنازه ی ما رد بشوید ؟ فقط فاطمه این حرف را زد! جواب چه دارید برایش بگویید؟ می گویید علی بن ابی طالب گفت این کار را نکنید؟ من که ندیدم در تاریخ.
سؤال: گفته می شود آنها را دستگیر کرده بودند .
جواب: این مال بعد است نه مال اینجا. در این مرحله همه آزاد بودند بعدا اصلا خود علی بن ابی طالب گفتند کوتاه بیایید اما سؤالم این است آن روزی که حمله کردند به خانه ی علی و فاطمه گفت دستتان به علی نمی رسد مگر از روی جنازه ی من رد شوید، گفت یا نگفت؟ که یکی از افراد گفت خانه را به آتش می کشم ، یکی گفت در این خانه فاطمه دختر پیغمبر هست! دیدید در تاریخ اینها را. چرا اینها نیامدند؟ توجیهی دارید برایش ؟ دیدند وقتی علی بن ابی طالب را به مسجد آوردند مگر علی علیه السلام به که فرمود برو به فاطمه بگو نفرین نکن؟ دیدند . این ارادت ما را کم نمی کند [به این صحابه بزرگ] . یک چیزی الآن استفاده می کنم. ده تا جواب برایش گفته اند من نپسندیده ام . خودم برایش یک جواب و توجیه دارم نمی دانم شما می پسندید یا نه؟
اختلاف تحلیل حضرت زهرا سلام الله علیها با آن اصحاب بزرگ
توجیهم این است که این صحابه ی پاک تحلیلشان این بود که الآن به علی ظلم می شود، شکی نیست، دارد به علی بن ابی طالب بزرگترین جفا می شود ، به علی بن ابی طالب دارد ظلم می شود! گوش کنید اما علی برای اسلام خیلی زجر کشیده، علی برای اسلام خیلی تحمل کرده ، اسلام نهال نوپاست، حالا دارد به علی ظلم می شود اشکال ندارد، الآن هم برای اینکه اسلام از بین نرود ، علی این ظلم را هم تحمل کند! این تحلیل اینها بود که بله دارد به علی ظلم می شود قبول داریم اما علی به خاطر خدا این ظلم را هم بپذیرد. چرا فاطمه این تحلیل را نداشت؟ فاطمه گفت بابا! به علی ظلم نمی شود ، اسلام دارد سربریده می شود! بصیرت فاطمه را نگاه کنید . من همه حرف را این می دانم که بصیرتی فاطمه داشت، نگاهی داشت که آنها این بصیرت را نداشتند، تحلیلشان غلط بود نه اینکه دنیاپرست بودند العیاذ بالله ، اینها را که نمی شود به سلمان نسبت داد! نمی شود گفت ترسید العیاذ بالله این را که نمی شود به او نسبت داد . آنچه که اینها را متوقف کرد این بود که نهال نوپای اسلام نباید درگیر این درگیری های داخلی شود. فاطمه گفت بابا! الآن نباید بگذاریم این سنگ بنا را . خطرناک است ! اسلام را نابود می کند. حالا توضیحش بماند.
سکولاریزم مدرن را هم رد شوم.
۶/ سه دوره سکولاریسم در ایران
روی این مطالعه کنید که سکولاریزم در ایران سه دوره داشته است خیلی قشنگ است : (الف) دوران نفوذ تدریجی سکولاریزم جدید، دوران قاجار است . آنقدر زیباست دوران قاجار را ببینید سکولاریزم آرام آرام می آید. (ب) دوران حاکمیت سکولاریزم در ایران دوران پهلوی است . دوران پهلوی انصافا -بشکند دستش- از همه ی دنیا در حاکمیت سکولاریزم موفق تر بود. جالب است ایران شیعه را سکولار کردن سخت تر است ؛ چون اهل تسنن سکولاریزم با مبانیشان می سازد اما شیعه نمی سازد اما در عین حال ایران شیعی از غرب ، از عرب ها سکولارتر شد ، از ترک ها سکولارتر شد . می خواهید مثال بزنم : عرب ها که سکولار شدند لباس هایشان عوض نشد ، دشداشه هایشان را در نیاوردند ولی ما در آوردیم. عرب ها سکولار شدند تاریخشان … چرا عرب ها را بگویم ؟ غرب الآن سکولار است اما مبدأ تاریخش چه زمانی است؟ میلاد مسیح. اما ایران سکولار می گفت معنا ندارد که تاریخ ما یک امر دینی باشد ، مبدأ تاریخ ما باید امر ملی باشد. لباس عوض کرد ، معماری را عوض کرد ، بشکند دستش انصافا پهلوی خیلی موفق بود در حاکمیت سکولاریزم.
(ج) مرحله ی سوم در ایران افول سکولاریزم است ؛ انقلاب اسلامی … سرتان را بلند کنید آنقدر جوسازی کرده اند و ناکامی های انقلاب را گفته اند که … ما کارهای بزرگ را نمی گوییم به مردم . انقلاب اسلامی سکولاریزم را در ایران سرنگون [کرد] ، در دنیا به چالش کشاند. کار بزرگی کرد انقلاب اسلامی و لذا الآن این عبارت ذیلش را نگاه کنید دشمنان برای نابودی انقلاب دنبال مرحله ی چهارم هستند . مرحله ی یک و دو و سه تمام شده مرحله ی چهارم مرحله ی احیای سکولاریزم است. این هم یک بحث مفصلی است که نمی گویم .
۷/ راه های ترویج سکولاریسم
فقط یک جمله می گویم. برای احیای سکولاریزم دشمن در دو محور کار می کند یکی محور فرهنگی تبلیغاتی که ما در منبرها باید مراقب باشیم و یک محور علمی که در دانشگاه و حوزه باید مراقب باشیم به لحاظ فرهنگی دنبال این هستند
اول : القای اینکه نابسامانی های کشور به خاطر دینی بودن حکومت است
(استدعا می کنم به این جمله دقت کنید) دنبال این هستند که اینطور القاء کنند که نابسامانی ها و مشکلات کشور، این قحطی ها و این اقتصاد و اینها اینها معلول دینی بودن حکومت است! ناتوانی دین است در اداره ی حکومت.
پاسخ :
مقام معظم رهبری که من استدعایم این است که حوزه قدر شناس نه فقط نعمت ولایت فقیه، بلکه قدرشناس این ولی فقیه باشد دوبار به این شبهه پاسخ داده اند خوب گوش کنید، مفصل است . به ده عبارت گفته اند ولی من یکی از آنها را می گویم . می فرماید نابسامانی ها و مشکلات کشور به خاطر عمل به شریعت نیست بلکه به خاطر عمل نکردن به شریعت است! این را بگویید به مردم، بگویید اگر در اقتصاد متوقف هستیم به خاطر این نیست که به اصولمان پایبند بودیم ؛ به خاطر آن است که به اصول اسلامیمان عمل نکردیم.
نقد سخنان رئیس جمهور
من آن وقتی که آقای رییس جمهور صحبت کردند که این همه اقتصاد به سیاست یارانه داد ، حالا وقتش هست که سیاست به اقتصاد یارانه بدهد ، نمی دانم گرفتید این مطلب یعنی چه یا نه؟ یعنی بابا در سیاست کوتاه بیایید، کوتاه بیایید. عبارت بعدی را هم که ایشان فرمودند گوش کنید ، عبارت بعدی ایشان این است که ما بحثمان سر میز مذاکره سر اصول نیست بلکه سرمنافع است! می دانید چه می خواهند بگویند؟ می خواهند بگویند آقا جان! یک مقدار از این گفتمان محکم سیاسی خود کوتاه بیایید که در اقتصاد مشکلی حل شود. من آنجا یک جوابی دادم دو سه تا جواب دادم که یکی از آنها را عرض می کنم. گفتم که اقتصاد نیاز به وام و یارانه ی از سیاست ندارد، اقتصاد! از سیاست درس یاد بگیر. درس چیست؟ بپرس سیاست! تو چرا موفق بودی در این ۳۵ سال که دشمنت نتوانست تو را به زمین بزند که من اقتصاد نتوانستم. جوابی که سیاست می دهد این است که من مقاومت کردم. اقتصاد! تو هم باید مقاومت کنی، اقتصاد مقاومتی. ما در سیاست کوتاه نیامدیم که پیروز شدیم ، محکم بودیم پیروز شدیم ، توی اقتصاد ذلیلانه عمل کردی هی ذلیل تر شدی. ولی برای مردم این را باز کنید که عمل به شریعت علت ناکامی ها نیست عمل نکردن به شریعت علت است. این یک محور محور تبلیغاتی.
دوم : استدلال به قرآن برای اثبات سکولاریسم
محور دوم که تلاش می کنند برای احیای سکولاریزم بحث علمی است دفاع علمی. عزیزان! با استناد به قرآن ، با استناد به ادله ی عقلی ، با استناد به براهینی ، سکولاریزم را اثبات می کنند . من فقط قرآنش را می گویم چون شما اهل قرآن هستید من از قرآن برای شما آیه می آورم که قرآن هم می گوید سکولار باشید. شما علما مسلمان ترید یا پیغمبر؟ قرآن می گوید پیغمبر انسان استاندارد اسلامی است و لکم فی رسول الله اسوه حسنه . خب حالا ببینید همین پیغمبر را خدا به او چه می گوید. آی علما! آی مراجع! آی حجه الاسلام و المسلمین ها! ببینید خدا می گوید پیغمبر! تو فقط منبر برو ، تو ریاست نکن : ما علی الرسول الا البلاغ، انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر . بابا شفاف تر از این قرآن بگوید که کار دین فقط دعوت است!؟ انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ؛ ما راه را نشان می دهیم ، ما منبر می رویم بشیرا و نذیرا. بابا قرآن می گوید و ما جعلناک علیهم وکیلا. آقای بازرگان این آیات را می آورد و می گوید بابا قرآن می گوید سکولار باشید . علی عبد الرازق در دانشگاه الازهر این آیات را می آورد می گوید قرآن می گوید سکولار باشید . چه می گویید شما؟ حالا ادله ی نقلی هم دارند این را هم رد می شوم فقط اسلایدها را ببینید.
چهار دلیل من آوردم برای .. اصلا این دلیل خیلی دلیل عجیبی است اینقدر جاذبه دارد این دلیل. تحول انسان مکلف به انسان محق. می گوید می دانید چرا بشر سکولار شد؟ چون خواست آزاد باشد شخصیت پیدا کند.
ج) نظریه سوم : نظریه تلازم دین و سیاست
یک نظریه سوم هم در فصل اول هست نظریه ی سوم تلازم دین و سیاست است . دین و سیاست ما ادعایمان این است که رابطه ی دین و سیاست از نسب اربع چیست؟ هیچکدام . چون نسب اربع مربوط به رابطه ی دو کلی است . رابطه ی انسان با سرش چه رابطه ای است؟ هیچکدام از نسب اربعه نیست ؛ رابطه ی جزء و کل است که جزء نسب اربعه حساب نمی شود. اسلام می گوید دین یک مجموعه است یک جزء آن سیاست است. رابطه ی سیاست و دیانت رابطه ی جزء و کل است اما با دو نکته یکی اینکه این اجزاء انضمامی نیستند بلکه ترکیب حقیقی هستند. اگر ترکیب حقیقی را خواستید برای مردم معنا کنید به مشارکت مشاع نسبت بدهید مثل اینکه صد متر است و صد نفر در آن شریک هستند و ۹۹ نفر به شما اجازه داده اند در آن نماز بخوانید ولی یک نفر اجازه نمی دهد لذا شما نمی توانید در آن نماز بخوانید. درست است که او یک متر سهم دارد اما یک متر مشاع است یک متر پیدا نیست. مشاعیت اسلام با معنویت با اقتصاد همه اش مشاع است.
سؤال: عینی بودن که فصاحت و بلاغتش بیشتر است که، اگر بگوییم اسلام و سیاست عین هم هستند.
جواب: نه، تبیین آن مهم است که چطور عین هم هستند. حالا نکته ی دوم را دقت کنید.
نکته ی دوم این است که این اجزاء ، اجزاء اسلام هستند . اسلام تجزیه بردار نیست ، نمی شود گفت نؤمن ببعض و نکفر ببعض. اگر کسی گفت نؤمن ببعض و نکفر ببعض ، حتی راجع به اسلام نه ، راجع به همه ی ادیان، خدا به او چه می گوید؟ خیلی عجیب آیه ای است برای دیگران ممکن است لطیف نباشد ، برای شما لطیف است اولئک هم الکافرون حقا ، قربان قرآن بروم این کلمه ی حقا را جای دیگر نمی آورد اولئک هم الکافرون زیاد داریم اما اولئک هم الکافرون حقا. این را هم رد شویم .
راه های اثبات نظریه تلازم :
پیشنهاد من این است از سه راه تلازم را می توانیم اثبات کنیم یکی فلسفه ی وجودی دین را بیان کنیم که خیلی قشنگ اثبات می کند. دوم سیره ی پیشوایان . سوم از همه ی اینها مهمتر بگو وقتی می خواهیم بدانیم مثلا انیشتین در مورد فلان موضوع چه گفته است به کتابش مراجعه می کنیم. فلان حزب در مورد فلان موضوع چه می گوید به مرامنامه اش مراجعه می کنیم. آیا اسلام وارد سیاست شده یا نه؟ به قرآن مراجعه می کنیم. من یک کار بیست – سی ساعته کرده ام . چون رشته ام رشته علوم قرآن و حدیث بوده است بیست – سی ساعت کار کرده ام روی آیات سیاسی قرآن ، شصت تا سرفصل در آورده ام نه شصت تا آیه، بعضی آیه ها چندتا سر فصل دارد ، بعد نشان یک استاد سیاسی دادم ، نگفتم از قرآن در آورده ام ، گفتم استاد من شصت تا عنوان سیاسی به شما می دهم شما ببینید آیا چیزی در سیاست هست که در این نباشد؟ می شود کاملترش کرد یا نه؟ خیلی آدم قوی ای هم هست. اینها را گرفت دو هفته بعد رفتم سراغش ، گفت بیا ببینم ، راستش را بگو این عنوان ها را از کی گرفتی؟ تو سواد اینها را نداری! من بیست سال تدریس کننده ی سیاست ، خیلی از این عناوین را بلد نبودم . این را از کی یاد گرفتی ؟ از کدام کتاب دزدیدی ؟ بگو من بروم کتاب را بخوانم؟ گفتم از کتاب خدا قرآن، گفت مسخره بازی در نیاور ، از کدام کتاب سیاسی یاد گرفتی؟ گفتم تازه خبر نداری این عناوین که به تو دادم زیر عنوان دارد مثلا اگر قرآن دارد ظلم ستیزی با ۲۹۰ آیه، ظالم را معنا می کند ، مظلوم را معنا می کند ، مستضعف را معنا می کند و اینها را ، همه را قشنگ معنا کرده است. آن وقت گفت الله اکبر! هیچ سر فصلی نیست از مباحث سیاسی که در آن نباشد . گفتم همه اش در قرآن هست.
لزوم استفاده از قرآن
آن وقت بی انصافی نیست که پیغمبر فرمود ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا ، آیا این بی انصافی نیست که ما امروز در کشورمان بعد از ۳۵ سال هنوز در انتخابات میکروفن پیش هر کسی می رود که نظرت را بگو اما نمی رویم بگوییم خدایا به کی رأی بدهیم به کی رأی ندهیم! چرا این کارها را نمی کنیم؟ در سیاست چرا نمی گوییم خدایا تو چه می گویی؟ و این کار حوزه های علمیه است! بر سر حکومتی ها نزنیم . اگر ادعای تبیانا لکل شیء هست یا نه ،راست می گوید قرآن یا نه دروغ می گوید العیاذ بالله؟ این تبیان بودنش را چه کسی وظیفه دارد به نمایش بگذارد؟ چه کسی وظیفه دارد نشان دهد قرآن برای سیاست داخلی و خارجی عالی ترین نسخه ها را دارد؟ بیایید پیش خدا توبه کنیم نماز شب خوان ها! بیایید توبه کنیم که خدایا ان قومی نه ان علمائی این است! بابا قرآن کتاب مقدسی است کتاب زندگی است! کتاب زندگی. در بیاری چقدر .. در ایام انتخابات خیلی از من می خواهند صحبت کنم راجع به انتخابات ، می گویم من پاسخ بدهم به که رأی بدهید یا خدا بگوید؟ از خدا می پرسیم این میکروفن را برمی دارم می دهم خدمت خدا. عزیزان بیایید یک کار بکنیم ، بیایید در بعضی جلسات جلسه پاسخ به سؤالات برای جوان ها . بگذاریم بگوییم خدا می خواهد جواب بدهد. من محرم ها الآن دو سال است که دو جا منبر می روم در هیئت های بزرگ . اسمش را گذاشته ام جلسه ی پاسخ به سؤالات توسط امام حسین علیه السلام. ۲۰ تا سؤال از امام حسین دارم از مدینه تا وقتی که شهید می شود من می پرسم ، امام حسین جواب می دهد . عالی ترین بحث در آمده است. با علی بن ابی طالب جلسه ی پاسخ به سؤالات برگزار کنید . به خدا قرآن عجیب در سیاست وارد شده . وقتی آدم اینها را می بیند به آن جمله ی امام می رسد این جمله ی امام است دیگر : نسبت اجتماعیات و مباحث سیاسی قرآن به احکام فردی و عبادی قرآن از نسبت صد به یک هم بیشتر است. این حرف ۵۰ سال قبل امام است. و الله اسلام همه اش سیاست است . این مال بعد از انقلاب است.
حاصل کلام : حاصل فصل اول من این شد : نمی شود دین داشت و وارد سیاست نشد. اگر کسی بگوید من وارد حوزه ی سیاست نمی شوم از نظر اسلام آدم بی دینی است.
معنای تبیانا لکل شیئ
سؤال: این معنای تبیانا لکل شیء خیلی اوقات درست باز نمی شود، آیا قرآن در همه ی زمینه ها وارد شده است؟
جواب: در امر هدایت
سؤال: هر آنچه هم که در امر هدایت دخالت دارد همه می توانند آن را استفاده کنند از قرآن یا فقط معصوم می تواند؟
جواب: قدم اول مبین قرآن پیغمبر است و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس بعد از پیغمبر ائمه هستند ، در زمان غیبت علما. اصلا فلسفه ی وجودی این عمامه روی سر من و شما چیست؟ ما چه کاره ایم من از شما سؤال می کنم ما برای چه درست شده ایم؟ حوزه ی علمیه برای چه درست شده است؟ برای تبیانا لکل شیء. مگر ما نیامده ایم سخنگوی دین باشیم؟
لزوم تدبر در قرآن
سؤال: ولی هرچه از معصوم به ما رسیده است.
جواب: ببینید هرچه از معصوم رسیده اگر بخواهید بگویید فقط معصوم است پس باب اجتهاد را ببندید. اجتهاد را شما معنا کنید که یعنی چه؟ در برابر نص نه. آنجا که نص داریم وظیفه ی من و شما این است که این نص را به مردم برسانیم . ما در بحث تبیانا لکل شیء یک جاهایی نص از معصوم داریم ، وظیفه ی ما این است آن نص از معصوم را به مردم برسانیم. اگر جایی نص نداشتیم بلکه ملاک داشتیم … من همین را می خواهم بگویم الآن اطلاعات در اسلام قرآن حرف دارد یا نه؟ چرا در نمی آوریم به مردم بدهیم اینها را؟ بابا خدا گفته، مگر به ما نگفته اند تدبر در قرآن؟ آخر اگر بگوییم معصوم ، پس تدبر در قرآن معنایش چیست ؟ شما که نمی خواهید باب فهم قرآن را ببندید؟ پس می شود در قرآن تدبر کرد .
یک مثال : آزادی و اجبار بر هدایت در قرآن
من یک مثال ساده می زنم همین آیه ای که مثال زدم انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا آقایان این آیه را گرفته اند یک جمله می گویند ، می گویند طبق این آیه وظیفه ی علما این است که در کاباره را نبندند ، ماهواره را نبندند، بگذارند در تلویزیون ۵۰ تا کانال باشد هر چه را می خواهد نشان بدهد . شما برو بالای منبر بگو بد است ، خیلی زشت است تماشا نکنید! این را تماشا کنید . چون خدا حرفش این است انا هدیناه السبیل ما راه را نشان می دهیم ، جاده را نشان می دهیم ، اجبار نمی کنیم. به پیغمبرش می فرماید که بنا نیست با اجبار افراد را [هدایت کنی] در حالی که آیه مال کجاست؟ مال قبل از ورود به دین است انا هدیناه این ضمیر (ه) به که برمی گردد؟ به انسان برمی گردد اما همین قرآن وقتی به جامعه ی دینی می رسد آیه ی آزادیش فرق می کند ، آیه ی آزادی در جامعه انا هدیناه السبیل نیست، لا اکراه فی الدین نیست ، اینها مال ورود به دین است . آیه ی آزادی در جامعه ی دینی این است ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم. من می گویم حوزه بیاید اینها را بگوید. بگوید بابا اشتباه نکن آقای بازرگان! آی دنیا! نیایید بگویید چون قرآن می گوید انا هدیناه السبیل ما فقط وظیفه مان این است.
نقد حوزه
سؤال: مشکل ما این است که مفسرین به این نپرداخته اند
جواب: مفسرین چه بگویند ؟ خدا حفظ کند من یک وقتی خدمت آیت الله جوادی آملی رسیده بودم در مورد نخبگان حوزه -مسؤول واحد نخبگان بودم- رفتم گفتم چهار – پنج نفر از این نخبه ها را می خواهیم شما شناسایی کنید و پرونده آنها را ارزیابی کنید. ایشان فرمود آقا نخبه کجا بوده دیگر؟!! نخبه ای وجود ندارد. سؤالم این است صاحب جواهر نه کامپیوتر داشت، یک روایت که می خواست پیدا کند ، باید پا می شد ده تا … علامه امینی در الغدیر می گوید برای یک روایت چند تا شهر را می رفت بگردد؟ حالا ما یک دکمه می زنیم روایت می آید . حضرت عباسی ما این امکانات را داریم که علامه ی امینی نداشت، اما خروجی هزارتا ده هزارتا مثل من یک ذره ی امینی نشده است چرا؟
البته اینها را بیرون نباید بگوییم و باید سخت از روحانیت دفاع کنیم ، محکم باید بایستیم در مقابل جریانی که می خواهد اسلام منهای روحانیت را معرفی کند . من به شما بگویم نابودی اسلام به همین است. من معتقدم همان کسانی که می گفتند اسلام را از ولایت اهل بیت جدا کنید اسلام بی خطر می شود، امروز می گویند اسلام را از روحانیت جدا کنید بی خطر می شود. اما در خودمان باید یک بازبینی بکنیم، مجالس امام حسینمان را یک بازبینی بکنیم. وقتی در حوزه ی علمیه قم افرادی هستند صاف می گویند خدا لعنت کند مطهری را که حماسه ی حسینی نوشت! می گویند چرا مطهری حماسه ی حسینی نوشت؟ یعنی امام حسینِ احساسی را کسی با او مشکل ندارد ! این درجه ی بالایش ، بیایید پایین تر و خفیفترش بکنید. ما وقتی آمدیم یک بچه ی کلاس دومی -خدا شاهد است در همین قم کلاس دومی ۱۵ سالش بود در یک مدرسه اینجا یک سؤال از من پرسید دختر کلاس دومی، من از شما حوزه های علمیه می پرسم جوابش را بدهید من بروم به این بچه بگویم، ۱۵ سال است بلد نیستم جوابش را بدهم . توجه کنید می گویم به یک بچه ی کلاس دومی ، نمی گویم به یک آدمی که از روضه ی امام حسین عرفان می جوید ، گفت چرا امام حسین که شهید می شود دو ماه جشن تعطیل، پارک تعطیل، شیرینی تعطیل، عروسی تعطیل، گریه برپاست اما امام حسین که متولد می شود فقط یک شب شیرینی می خریم!؟ تو را به خدا اگر جوابش را بلد هستید بگویید من بروم به این بچه بگویم. بعد یک جمله ی دیگر گفت ، گفت ما بعضی روزها که می گویند ولادت فلان امام است کاش که روز شهادتش بود! گفتم چرا؟! روز ولادت! گفت چون روز شهادت تعطیل است اما روز ولادت تعطیل نیست! این جاذبه های دین است در همان مدرسه . دبیر آن مدرسه -من یک مسؤولیتی داشتم رفته بودم آنجا رفتم آنجا- دبیر آمد پیش من افتخار کند که ما حضرت آقا حجه الاسلام تو آخوندی، من یک کار کردم. گفتم چه کار کردی؟ گفت این بچه ها در هفته دو جلسه ورزش داشتند ، من یکی از آنها را تعطیل کردم و کلاس قرآن گذاشتم! خب خدا لعنتت کند، گفت چرا؟ گفتم چرا کلاس ریاضی را تعطیل نکردی ، قرآن بگذاری؟ این بچه از همین اول با قرآن بد می شود.
عدم ورود حوزه به مسائل جدید
ببینید من خواهشم این است که حوزه های علمیه باید بیایند الآن در بانکداری، در اقتصاد . من رفتم زانو زدم (این که می گویم مال ده سال قبل است ، نمی گویم یکی از مراجع مکاسب محرمه را ، خارجش را برای ما گفت .گفت از فردا کتاب البیع را می گوییم.) من بودم و آقای متوسل داماد آقای قرائتی و بعضی از آقایان دیگر. رفتیم گفتیم خواهش می کنیم کتاب البیع را نفرمایید! گفت چرا؟! گفتیم هزار نفر گفته اند چاپ هم شده است. کتاب البیع امام، کتاب البیع همه چاپ شده ما می رویم می خوانیم، شما بیا و یکی از مسائل مبتلا به جامعه را … مرجعیت که می گویند باید زنده باشد چرا می گوییم مرجع زنده، و الا من و شما رساله ی عملی شیخ طوسی را .. مثل سنی ها عمل می کردیم رساله ی عملیه ی شیخ طوسی بهتر از همه ی اینها است. گفت چه کار کنیم؟ چه موضوعی را پیشنهاد می کنید؟ ده تا موضوع ما پیشنهاد کردیم بیمه، بانکداری، قضاء، حتی اطلاعات در اسلام، حکومت در اسلام. گفت باشد امشب می روم و روی آن فکر می کنم. رفتیم دفترچه نو خریدیم که ان شاء الله از فردا درس خارج بحث جدید است. استاد آمد نشست و همه آماده. بسم الله الرحمن الرحیم بیع در لغت … رفتیم سراغش گفتیم چرا شما این کار را می کنید؟ من نرفتم درسش ، گفتم شما چه می خواهید بیشتر از امام برای من بگویید؟ نمی گویم فقط امام ! چون شما ده تا از این درس های خارج کسانی که قبلا کتاب البیع را گفته اند . چون می دانید امروز کفایه گفتن از درس خارج گفتن سخت تر است ، الآن در قم کفایه گو نداریم. من خودم خدا رحمت کند کفایه را نزد آقای ستوده می خواندم ، نپسندیدم رفتم تمام نوارهای آقای فاضل را گوش کردم. با بی کیفیتی بعد هم رفتم به آقای فاضل گفتم یک بار کفایه برای ما بگو چون من شاگرد خاص ایشان بودم گفت چشم هایم نمی بیند. گفتم ما عبارت ها را می خوانیم ، شما توضیح بدهید ، من کفایه را امتحان داده ام نمره ی عالی هم گرفته ام! قبول نکرد حالا می خواهم این را عرض کنم که ما در حوزه ی علمیه مان بیاییم سراغ اینکه این جور بحث ها … این را داشتم می گفتم به آن استاد گفتم چرا این را نگفتی؟! گفت من دیدم اولا کتاب البیع گفتن آسان است، دیگران گفته اند آن را من چه بگویم ؟ باید بروم بیست ساعت مطالعه کنم تا بیایم نیم ساعت بگویم . این یک دو اگر بخواهم کتاب البیع را بگویم کسی دردسری ایجاد نمی کند اما اگر در بحث بانکداری وارد شدم و به یک مسائل جدیدی رسیدم تکفیرم می کنند! من حرفم این است ما طلبه ها راضی شدیم هر چه مراجعمان می گویند علما استادهایمان، یکی هم اینکه شماها وارد شوید. اصلا می دانید انگیزه ام را ؟ چرا جمعه ای روز استراحت شما و خودم انگیزه پیدا کردم ؟ می گویم معلوم نیست امام زمان راضی باشد ما این شهریه را بگیریم و همان راهی را برویم که ۵۰ سال قبل رفته اند ۱۰۰ سال قبل رفته اند.
من یک سؤال دارم: روحانیت در عصر حاکمیت دین خدا با روحانیت در عصری که حاکمیت را در دست ندارد یکسان است یا یکسان نیست؟ اگر وظیفه اش یکسان نیست حوزه ی علمیه ی ما با قبل از انقلاب چقدر فرق کرده است؟
لزوم ورود طلبه ها به عرصه های مختلف نظام
سؤال: یک آقایی حرف خوبی زد می گفت نقش روحانیت وقتی برای عده ای روشن شد ، برنامه ریختند روحانیت از آن وظیفه ی اصلی اش جدا شود ، دائم این طرف دانشگاه فلان، عقیدتی سیاسی این ور و اون ور، طلبه ها را از وظیفه ی اصلیشان کشاندند جاهای دیگر و ماند آن قرآن و روایات و فقه پویایی که همه اش شعارشان این است .
جواب: من خواهشم این است ما نسبت به اینکه روحانیت را بازی ندهند … این را می خواستم بگویم. در تربیت مدرس در دارالشفاء آقای فاضل مخالف بود طلبه ها آنجا بروند . به خود من گفت من راضی نیستم! گفتم چرا؟ گفت این یک خطر است برای حوزه که یک عده را به نام قاضی می برند ، یک عده را به نام استاد دانشگاه می برند، شما در سپاه می روید و … چیزی دیگر نمی ماند! استعدادهای درخشان نمی ماند. این یکی است، اما همین اخیرا جامعه مدرسین جلسه ای داشتند بحث تعامل حوزه ی علمیه با نظام، من از موضع حوزه نرفتم صحبت کنم ، از موضع نظام حرف زدم ، گفتم من آمده ام از حوزه طلبکاری کنم، من در سپاه کار می کنم سنگر نشینی سپاه را به روحانیتش می دانیم، ۳۲ سال است در سپاه هستم، ضعف سپاه را که از نظر معنوی ضعیف شده است خودم را مقصر می دانم نه فرمانده ی سپاه! یعنی ما آخوندها ضعیف شده ایم. من هم با ماشین و امکانات و این چیزها گرفتار شده ام و نگاه می کنم طلبه هایی که الآن دارند وارد مجموعه ی سپاه می شوند انگیزه های شغلیشان خیلی بیشتر از انگیزه های رسالت روحانیتشان است! و حال آنکه خود ما در دوران جوانیمان وقتی وارد شدیم، با گریه رفتیم! دلمان نمی خواست برویم، تکلیف شرعی بود، من پیش آقای مظاهری بودم و ارتباطی داشتم با ایشان، گفتم بچه های سپاه درخرمشهر همان جهان آرا و اینها آمده اند سراغ من که من بروم آنجا، چه کار کنم؟ گفت جایز نیست بروی! گفتم حاج آقا! جنگ است و سپاه چه کنم؟ یک مرتبه نشست، بعد از نماز آیت الله اراکی بود ، گفت یک قرآن بیاور استخاره کنم. جرأت نمی کنم بگویم نرو. خیلی دوست داشت من باشم. در درسش هم مستشکل بودم دوست داشت. نه به خاطر خودش به خاطر خودم، لطفشان بود. استخاره کرد من نگاه نکردم ببینم آیه چه آمده است، دیدم وقتی قرآن را بست گفت واجب است بروی! آقا! تو چند دقیقه قبل می گفتی نرو ، حالا می گویی واجب است بروی! بعد گفتم چه آمده؟ بعدا به من گفت این آیه آمده است ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه گفت واجب است بروی. من حرفم این است واقعا حوزه به فکر این هست که نظام را نگه دارد یا نه؟ما الآن در مجلس این دوره، کمترین روحانی را داریم یعنی ۲۷ نفر. مجلس جای بزرگی است، نبض فرهنگی این کشور است. در نهادهای دیگرمان همین طور است. حوزه باید باور کند مادر نظام است. مادر نظام است صاحب نظام است، در هواپیما که می نشینی، خلبان ریش تراشیده و آن خانم کذایی سبب شده اند هواپیما تأخیر داشته باشد من آخوند که سوار می شوم همه بلند می شوند نگاه می کنند، می گویند ببین این تأخیر هواپیما زیر سر شما آخوندها است! حالا بگو به حضرت عباس من هم مثل شما مسافر هستم اما بخواهیم یا نخواهیم مردم نظام را مال ما می دانند ، واردش شوید .
سؤال: با حرف های ما که درست نمی شود!
جواب: اشکال ندارد مطالبه کنید
سؤال: مطالبه می کنیم چنان در دهان آدم می زنند ، می گویند کی گفته؟ ما در یک زمینه ای رفتیم پیش یکی از مسؤولین حوزه گفتیم آقا دغدغه ی رهبری این است و .. ناراحت شد که چرا به او این حرف را زده ایم که که گفته است؟! ما پیگیریم. گفتم آقا اگه پیگیر بودید مگر من مریض بودم دنبال این کار بروم ؟
جواب: من با صدای بلند می گویم ، اشکال هم ندارد منتقل شود . آقا مشکلش این است که حوزه ، آقا را برای خودش می خواهد استفاده کند، پول را می گیرد اما مشکل دارترین و کم ولایت ترین افراد در حوزه علمیه است!
السلام علیکم و رحمه الله
بازدیدها: 4