همزمان با سراسر کشور همایش شیرخوارگان حسینی در بام ایران برگزار شد .
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام استان چهارمحال و بختیاری؛ خورشید عاشورا، از اوج آسمان، حرارت را بر کربلا می بارید، از ابتدای صبح، فریاد و ناله کودکان، از خیمه ها برپا بود. صدای واعطشا، کربلا را شرمنده کرده بود.
آنجا، گوشه خیمه رباب، کودکی شیرخوار، در آغوش مادر، بی تابی می کرد. با گریه اش، گویا آب می خواست. تشنه بود. اما مادر از او تشنه تر. شیری هم نداشت تا کودک را قدری آرام کند.
عصر عاشورا، امام حسین علیه السلام به خیمه ها آمد. برای خداحافظی. اهل حرم گرداگرد امام حلقه زدند. تشنگی یادشان رفته بود. این بار در فراق امام حسین علیه السلام اشک می ریختند. در این هیاهو، آن حضرت به خیمه رباب رفت تا با همسر و فرزند شیرخوارش وداع کند. حضرت علی اصغر علیه السلام با دیدن بابا، دست و پا تکان داد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت. علی اصغر علیه السلام آرام شد. رباب نگاهی به امام افکند. گویی با نگاهش از امام حسین علیه السلام ، آب طلب می کرد. اما نه برای خود. برای این طفل معصوم.
سیدالشهدا علیه السلام فرمود: «او را به نزد لشکر می برم تا شاید سیرابش کنند.» به نزد سپاه عمر سعد آمد. کودک ششماه اش را به روی دست گرفت و فریاد زد: «ای لشکر ستم سیرت، شما با من نبرد می کنید. این کودک شیرخوار، تشنه است. او را از من بگیرید و سیرابش کنید و به من بازگردانید.»
آه! عجب صحنه ای! امام حسین علیه السلام ، اینک با کودکی در آغوش به میدان آمده. دیگر یار و یاوری برای او نمانده؟ آسمان و زمین دارند این صحنه را تماشا می کنند. اینک، امام حسین علیه السلام است و علی اصغر علیه السلام و یک لشکر. با او چه می کنند؟ آیا کودکش را سیراب خواهند ساخت؟ اینکه خواسته مهمی نیست. حتماٌ اجابت می کنند.
حضرت علی اصغر علیه السلام ، لب تشنه، با گوشه چشمان کوچکش، لشکر را نظاره کرد. نامردمانی را که تشنه خون پدرش بودند. نگاهش را سوی پدر برگرداند. چشمان بابا را دید که در میان لشکر، بدنبال یک جوانمرد می گشت تا امیدش را ناامید نسازد.
لبهای خشکیده بابا را دید که مانند دو چوب خشک، برهم می خوردند. صورت زخمی و خونین بابا را نظاره می کرد. چهره خسته و مظلوم پدر را می دید.
و آن حضرت، با شرمساری چهره تشنه حضرت علی اصغر علیه السلام را تماشا می کرد. علی و بابا محو تماشای یکدیگر بودند که ناگهان امام پاسخ خود را دریافت کرد. تیری سه شعبه از کمان حرمله رها شد و گلوی نازنین علی اصغر علیه السلام را درید.
زضرب تیر، چنان دست و پای خود گم کرد که خواست گریه کند، جای آن تبسم کرد.
آخرین و کوچکترین سردار کربلای حسینی نیز، با شربت شهادت، سیراب شد. امام، دست خود را از خون گلوی علی اصغر علیه السلام پر کرد و بر آسمان افشاند و قطره ای از آن بر زمین باز نگردید. اشک از چشمانش جاری شد و فریاد زد:«علی جان! خدا لعنت کند قومی را که تو را کشتند.»
اینک امام حسین علیه السلام ، میان میدان کربلا مانده. نه تاب ایستادن دارد و نه توان بازگشتن به خیمه ها را. آرام،علی اصغر علیه السلام را به پشت خیام برد. با نوک نیزه قبر کوچکی حفر نمود و میوه دلش را در میان قبر گذاشت.
صدای ناله ای او را به خود آورد. رباب بود که با اشکهای خویش، کودک شیرخوارش را بدرقه می کرد.
ای سردار کوچک سیدالشهدا ! ای علی اصغر! ما دست توسل به دامان تو بسته ایم. با دستان کوچکت، گره از کار ما بگشا…..
در ششمین روز از ماه پیروزی خون بر شمشیر مراسم شیرخوارگان حسینی روز جمعه ۹ آبان از ساعت ۹ صبح به همت هیأت های رزمندگان اسلام ، بسیجیان وهیئات مذهبی در سراسر استان به صورت با شکوه برگزار شد این مراسم در شهرکرد به همت هیأت یا زهراسلام الله علیها در مصلای امام خمینی (ره) این با حضور پرشور هزاران مادر و کودک اجرا شد.
انتهای خبر /
بازدیدها: 76