بصیرت و جایگاه فردی و اجتماعی آن
سؤالی که طرح می شود این است که بصیرت در زندگی و مسایل اجتماعی و سیاسی چه جایگاهی دارد و انسان چگونه بصیرت پیدا میکند؟
برای پاسخ به این پرسش، از بیان شیوای رهبر حکیم و فرزانه ی انقلاب بهره می جوییم.
مقام معظّم رهبری در این باره میفرمایند:
بصیرت ، نورافکن است، بصیرت ، قبلهنما و قطبنماست. توى یک بیابان انسان اگر بدون قطبنما حرکت کند، ممکن است تصادفاً به یک جایى هم برسد، لیکن احتمالش ضعیف است. احتمال بیشترى وجود دارد که از سرگردانى و حیرت، دچار مشکلات و تعبهاى زیادى شود. قطبنما لازم است بهخصوص وقتى دشمن جلوى انسان هست. اگر قطبنما نبود، یک وقت شما مىبینید بى سازوبرگ در محاصرهى دشمن قرار گرفتهاید، آن وقت دیگر کارى از دست شما برنمىآید. پس بصیرت ، قطبنما و نورافکن است. در یک فضاى تاریک، بصیرت روشنگر است. بصیرت راه را به ما نشان میدهد.
انسان باید بصیرت پیدا کند. این بصیرت به چه معناست؟ یعنى چه بصیرت پیدا کند؟ چه جورى میشود این بصیرت را پیدا کرد؟
تحصیل بصیرت
این بصیرتى که در حوادث لازم است و در روایات و در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام هم روى آن تکیه و تأکید شده، به معناى این است که انسان در حوادثى که پیرامون او میگذرد و در حوادثى که پیش روى اوست و به او ارتباط پیدا میکند، تدبر کند؛ سعى کند از حوادث به شکل عامیانه و سطحى عبور نکند؛ به تعبیر امیرالمؤمنین، اعتبار کند: «رحم اللَّه امرء تفکر فاعتبر»؛(۱) فکر کند و بر اساس این فکر، اعتبار کند. یعنى با تدبر مسائل را بسنجد – «و اعتبر فأبصر» – با این سنجش، بصیرت پیدا کند. حوادث را درست نگاه کردن، درست سنجیدن، در آنها تدبر کردن، در انسان بصیرت ایجاد میکند؛ یعنى بینایى ایجاد میکند و انسان چشمش به حقیقت باز میشود.
امیرالمؤمنین علیه الصّلاه و السّلام در جاى دیگر میفرمایند: «فانّما البصیر من سمع فـتفکّر و نظر فأبصر»؛(۲) بصیر آن کسى است که بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتى شنید، بیندیشد. هر شنیدهاى را نمیشود به صرف شنیدن رد کرد یا قبول کرد؛ باید اندیشید. «البصیر من سمع فتفکر و نظر فأبصر». نَظَرَ یعنى نگاه کند، چشم خود را نبندد. ایراد کار بسیارى از کسانى که در لغزشگاههاى بى بصیرتى لغزیدند و سرنگون شدند، این است که نگاه نکردند و چشم خودشان را بر یک حقایق واضح بستند. انسان باید نگاه کند؛ وقتى که نگاه کرد، آنگاه خواهد دید. ما خیلى اوقات اصلاً حاضر نیستیم یک چیزهایی را نگاه کنیم. انسان مىبیند منحرفینى را که اصلاً حاضر نیستند نگاه کنند. آن دشمن عنود را کار نداریم – حالا این را بعداً عرض خواهم کرد؛ «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوّا»(۳) – بعضىها هستند که انگیزه دارند و با عناد وارد میشوند؛ خوب، دشمن است دیگر؛ بحث بر سر او نیست؛ بحث بر سر من و شماست که توى عرصه هستیم. ما اگر بخواهیم بصیرت پیدا کنیم، باید چشم را باز کنیم؛ باید ببینیم. یک چیزهایى هست که قابل دیدن است. اگر ما از آنها سطحى عبور کنیم، آنها را نبینیم، طبعاً اشتباه میکنیم.
من یک مثال از تاریخ بزنم. در جنگ صفّین لشکر معاویه نزدیک به شکست خوردن شد؛ چیزى نمانده بود که بهکلّى منهدم و منهزم شود. حیلهاى که براى نجات خودشان اندیشیدند، این بود که قرآنها را بر روى نیزهها کنند و بیاورند وسط میدان. ورقههاى قرآن را سر نیزه کردند، آوردند وسط میدان، با این معنا که قرآن بین ما و شما حَکَم باشد. گفتند بیایید هرچه قرآن میگوید، بر طبق آن عمل کنیم. خوب، کار عوامپسند قشنگى بود. یک عدّهاى که بعدها خوارج شدند و روى امیرالمؤمنین شمشیر کشیدند، از میان لشکر امیرالمؤمنین نگاه کردند، گفتند این که حرف خوبى است؛ اینها که حرف بدى نمیزنند؛ میگویند بیاییم قرآن را حَکَم کنیم. ببینید، اینجا فریب خوردن است؛ اینجا لغزیدن به خاطر این است که انسان زیر پایش را نگاه نمیکند.
هیچ کس انسان را نمیبخشد اگر بلغزد، به خاطر اینکه زیر پایش را نگاه نکرده، پوست خربزه را زیر پاى خودش ندیده. آنها نگاه نکردند. آنها اگر میخواستند حقیقت را بفهمند، حقیقت جلوى چشمشان بود. این کسى که دارد دعوت میکند و میگوید بیایید به حَکَمیّت قرآن تن بدهیم و رضایت بدهیم، کسى است که دارد با امام منتخبِ مفترضالطّاعه میجنگد! او چطور به قرآن معتقد است؟ امیرالمؤمنین علىّ بن ابىطالب علیهما السّلام غیر از اینکه از نظر ما از طرف پیغمبر منصوص و منصوب بود، امّا آن کسانى هم که این را قبول نداشتند، این مسأله را قبول داشتند که آن روز بعد از خلیفهى سوم، همهى مردم با او بیعت کردند، خلافت او را قبول کردند؛ شد امام، شد حاکم مفترضالطّاعهى جامعهى اسلامى. هر کس با او میجنگید، روى او شمشیر میکشید، وظیفهى همهى مسلمانها بود که با او مقابله کنند. خوب، اگر این کسى که قرآن را سر نیزه کرده، حقیقتاً به قرآن معتقد است، قرآن میگوید که تو چرا با على میجنگى. اگر واقعاً به قرآن معتقد است، باید دست هایش را بالا ببرد، بگوید آقا من نمیجنگم؛ شمشیرش را بیندازد. این را باید میدیدند، باید میفهمیدند. این مطلب مشکلى بود؟ این معضلى بود که نشود فهمید؟ کوتاهى کردند. این میشود بى بصیرتى. اگر اندکى تدبّر و تأمّل می کردند، این حقیقت را می فهمیدند؛ چون اینها خودشان در مدینه اصحاب امیرالمؤمنین بودند؛ دیده بودند که در قتل عثمان، عوامل و دستیاران خود معاویه مؤثّر بودند؛ آنها کمک کردند به کشته شدن عثمان؛ در عین حال پیراهن عثمان را به عنوان خونخواهى بلند کردند. آنها خودشان این کار را کردند، مقصّر خودشان بودند، اما دنبال مقصّر می گشتند. ببینید، این بى بصیرتى ناشى از بى دقّتى است؛ ناشى از نگاه نکردن است؛ ناشى از چشم بستن بر روى یک حقیقت واضح است.
در همین قضایاى فتنهى اخیر(فتنه سال ۸۸)، یک عدّهاى اشتباه کردند؛ این بر اثر بى بصیرتى بود. ادّعاى تقلّب در یک انتخابات بزرگ و باعظمت میشود؛ خوب، این راهش واضح است. اگر چنانچه کسى معتقد به تقلّب است، اوّلاً باید استدلال کند، دلیل بیاورد بر وجود تقلّب؛ بعد هم اگر چنانچه دلیل آورد یا نیاورد، قانون راه را معیّن کرده است؛ میتواند شکایت کند. باید بازرسى شود، بازبینى شود؛ آدمهاى بى طرفى بیایند نگاه کنند تا معلوم شود تقلّب شده یا نشده؛ راهش این است دیگر. اگر چنانچه کسى زیر بار این راه نرفت و قبول نکرد – با اینکه ما کمکهاى زیادى هم کردیم: مدّت قانونى را بنده تمدید کردم؛ حتّى گفتیم خود افراد بیایند جلوى دوربینهاى تلویزیون شمارش کنند – دارد تمرّد میکند. … توجّه بفرمایید. مقصود این نیست که راجع به قضایاى گذشته اظهارنظر کنیم؛ می خواهیم مثال بزنیم.
پس بصیرت پیدا کردن، کار دشوارى نیست. اگر شما نگاه کردید دیدید یک راه معقول قانونىاى وجود دارد و کسى از آن راه معقول قانونى سرمیپیچد و کارى میکند که براى کشور مضرّ است، ضربهى به منافع ملّت است، خوب، با نگاه عادلانه، با نگاه متعارف، با نگاه غیرجانبدارانه، معلوم است که او محکوم است؛ این یک چیز روشنى است، یک قضاوت واضحى است. پس ببینید مطالبهى بصیرت، مطالبهى یک امر دشوار و ناممکن نیست. بصیرت پیدا کردن، کار سختى نیست. بصیرت پیدا کردن همین اندازه لازم دارد که انسان اسیر دامهاى گوناگون، از دوستىها، دشمنىها، هواى نفسها و پیش داورىهاى گوناگون نشود. انسان همین قدر نگاه کند و تدبّر کند، میتواند واقعیت را پیدا کند.
مطالبهى بصیرت ، مطالبهى همین تدبّر است؛ مطالبهى همین نگاه کردن است؛ مطالبهى چیز بیشترى نیست. و به این ترتیب میشود فهمید که بصیرت پیدا کردن، کار همه است؛ همه میتوانند بصیرت پیدا کنند. البتّه بعضى نه به خاطر عناد، نه به خاطر بدخواهى، که گاهى غفلت میکنند. انسان با اینکه جان خودش را خیلى دوست دارد، امّا گاهى ممکن است در حال رانندگى هم یک لحظه حواسش پرت شود، یک لحظه چرت بزند، یک ضایعهاى پیش بیاید. لغزشهایى که در این زمینه پیش مىآید، اینها را نمیشود گناه دانست؛ امّا اگر چنانچه تداوم پیدا کند، این دیگر بى بصیرتى است، این دیگر غیر قابل قبول است.
پینوشتها:
۱) نهجالبلاغه، خطبهى ۱۰۳
۲) نهجالبلاغه، خطبهى ۱۵۳
۳) سوره نمل، آیه ۱۴
منبع: برگزیده از بیانات مقام معظّم رهبری در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم، ۱۳۸۹/۰۸/۰۴
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 259