بوی گند شاه | بخش دوم

خانه / مطالب و رویدادها / بوی گند شاه | بخش دوم

بوی گند شاه – بخش دوم

فشار افکار عمومی برای اخراج شاه

     روز به روز اشتیاق کاخ سفید به اینکه شاه هر چه زودتر از آمریکا برود بیشتر می‌شد. نظر جیمی کارتر این بود که به شاه فقط به منظور معالجه اجازه‌ی ورود داده شده و اکنون که این کار انجام شده است او باید خاک آمریکا را ترک گوید. او اطمینان داشت اگر او را بیرون کند خواهد توانست گروگان ها را به خانه‌هایشان بازگرداند. امیدوار بود این کار قبل از عید میلاد مسیح صورت بگیرد. در واقع دلایل زیادی در دست نبود که نشان بدهد عزیمت شـاه از آمریکا به آزادی گروگان ها کمک خواهد کرد.

     مقامات ایرانی مرتّباً هشدار می‌دادند که فقط بازگشت او و حضور وی در دادگاه برای کلّیه ی جنایاتی که مرتکب شده است می‌تواند باعث آزادی گروگان ها شود. با این حال کارتر مایل بود او هر چه زودتر از ایالات متّحده بیرون برود. یک واقعه ی شگفت‌انگیز دیگر نیز روی داد. هر چه اقامت شاه طولانی‌تر می‌شد، بخش های عظیمی از ملّت آمریکا از او روگردان می‌شدند.

shah-e-kha-en

     هر چه گروگانگیری طولانی‌تر می‌شد، ناتوانی آمریکا نومیدکننده‌تر و خفّت‌بارتر می‌شد. بخشی از این خشم را سیاستمداران صریح‌اللهجه ابراز نمودند. ادوارد کندی که در آن هنگام، تازه مبارزات انتخاباتی خود را (برای انتصاب به نامزدی حزب دموکرات) در برابر کارتر آغاز کرده بود، اظهار کرد: «شاه یکی از خشن‌ترین رژیم ها را در تاریخ بشر اداره می‌کرده است. و پرسید چرا باید به این شخص اجازه داده شود با میلیاردها دلاری که از ایران دزدیده بیاید و در اینجا استراحت کند در حالیکه اسپانیایی تباران فقیری که طبق قانون در آمریکا مستقر شده‌اند باید نه سال منتظر بمانند تا به فرزندانشان اجازه ورود داده شود؟»

     یک بحث موازی در ستون نامه‌های وارده نیویورک تایمز آغاز شد که چرا و چگونه باید شـاه را محاکمه کرد. پاره‌ای از نویسندگان پیشنهاد کردند که یک دادگاه بین‌المللی تشکیل شود. مقامات انقلابی ایران اشاره به دادگاه نورنبرگ کردند. در میان بعضی از اعضای مطبوعات و نویسندگان، این فکر گسترش یافت که تنها کار شرافتمندانه‌ای که برای شاه باقی مانده این است که خودش را فدا سازد و برای حضور در دادگاه به ایران برگردد. بدین سان خواهد توانست آبروی از دست رفته‌اش را بازیابد. جیمی برسلین مقاله‌نویس نیویورک دیلی نیوز در ستون مخصوص خودش نوشت: « در یک جایی باید شیپوری وجود داشته باشد که این مرد را از خواب بیدار کند و بدون هیچ فشار یا وعده‌ای وادار به عملی مجرّد سازد که به خطر جانی دیگران خاتمه دهد. » برسلین با نقل قول از کتاب داستان دو شهر نوشته چارلز دیکنس اعلام داشت که تسلیم اختیاری شاه بهترین کاری خواهد بود که تاکنون انجام داده است و افزود: «او مردی است که یک فرصت منحصر به فرد برای ابراز نجابت واقعی به او عرضه شده است تا زندگی کسانی را که اکنون در اسارت به سر می‌برند و کودکانی که بعد از آنها متولّد خواهند شد، نجات دهد.» شاه هیچ نشانه‌ای از اینکه این شیپورها را شنیده است از خود ابراز نکرد. در برابر پیشنهاد باربارا والترز خبرنگار تلویزیون «ای بی سی» گفت: «تاکنون دشمنانم صفات متعدّدی به من نسبت داده‌اند، امّا هیچ کس مرا احمق خطاب نکرده است.» ولی مثل همیشه مساله این بود که به کجا بروند؟

دردسری به نام شاه

     وزارت خارجه ی آمریکا دنیا را برای یافتن سوراخی برای آنها جستجو می‌کرد. فهرست کشورهایی که ممکن بود به آنها اجازه ورود بدهند چندان دلگرم کننده نبود. سایروس ونس به کارتر گزارش داد در میان کشورهایی که بلافاصله پاسخ منفی نداده بودند کاستاریکا و پاراگوئه و گواتمالا و ایسلند و تونگا و باهاما و آفریقای جنوبی و پاناما وجود داشتند. امّا بیشترشان بی‌اندازه مردّد بودند. گواتمالا متعاقب حمله ی کندی موافقت خود را پس گرفت. هادینگ کارتر سخنگوی ونس به روزنامه‌نگاران اظهار داشت که دستگاه حکومتی هنوز امیدوار است که شاه هر چه زودتر آمریکا را ترک گوید ولی تا زمانی که جایی برایش یافت نشده آزاد است بماند و افزود: «ما نمی‌توانیم کسی را که هیچ پناهگاهی ندارد سوار یک قایق ساحلی کنیم و از آب های ساحلی خود دور سازیم.» البتّه هنوز مصر وجود داشت. بلافاصله پس از آنکه مکزیک با اقامت شاه مخالفت کرد، انور سادات دعوت خود را به بازگشت شاه تجدید کرد.

     امّا هم «حسنی مبارک» (معاون رئیس‌جمهوری) و هم «اشرف غربال» (سفیر مصر) در آمریکا به واشنگتن توصیه کردند که بازگشت او جز به تیره شدن روابط مصر با سایر کشورهای عرب که هم اکنون نیز خوب نیست، کمکی نخواهد کرد. کارتر در دفتر خاطرات روزانه‌اش نوشت: «وضع از این قرار است که من مایلم او به مصر برود ولی نمی‌خواهم به سادات صدمه‌ای برسد، سادات مایل است او در ایالت متّحده بماند ولی نمی‌خواهد به من صدمه‌ای وارد شود.» به نظر می‌رسید که هیچ راه‌حلّی وجود ندارد. امّا در این هنگام یک شوالیه ی نسبتاً غیرعادی تاخت‌کنان به نجات کارتر شتافت. ژنرال «عمر توریخوس» (دیکتاتور پاناما)، هنگامی که مخالفت مکزیک با ورود مجدّد شاه اعلام شد در لاس وگاس مشغول تماشای یک بوکس بازی حرفه‌ای پانامایی بود. در روحیه ی حاکم بر لاس وگاس، ژنرال از دستیارانش پرسید که آیا گمان می‌کنند شاه ورق مهمّی در بازی باشد؟

     توریخوس یک قمارباز درجه ی یک بود. جردن دستیار وفادار کارتر، مامور شد به شـاه بفهماند که آمریکا مایل است او به پاناما برود. شاه گفت: «اطمینان دارم اطّلاع دارید که من مایلم هر کاری از دستم ساخته است در کمک به کشورتان در حلّ بحران گروگانگیری بکنم. نمی‌خواهم برای این قضیه ی وحشتناک، مورد سرزنش تاریخ قرار بگیرم.» جردن گفت دستگاه حکومتی معتقد است مادام که شاه در آمریکا بسر می‌برد بحران گروگانگیری حل نخواهد شد. شاه گفت اشخاصی که دست به گروگانگیری زدند کمونیست‌های دیوانه‌ای هستند که با منطق نمی‌شود با آنها کنار آمد. او گفت آماده است که آمریکا را ترک کند امّا مسأله این است که به کجا برود؟ پرسید: «آیا به اتریش و سوئیس هم مراجعه شده است؟» جردن گفت که هر دوی کشورها جواب رد داده‌اند. شاه بشدّت ناراحت شد. روابط او با برونو کرایسکی همیشه خوب بود. و در سوئیس نیز از سال ها پیش مالک خانه‌ای بود. با صدای خفه و غمناکی به جردن گفت: «مثل اینکه در این دنیای بزرگ هیچ کشوری حاضر به پذیرفتن من نیست. جردن فوراً جواب داد: «اعلیحضرتا اینطور هم نیست.»

     شاید هم این پاسخ، شـاه سابق را تشویق کرد. آنگاه جردن مانند یک شعبده‌باز از درون کلاهش پاناما را بیرون کشید. شاه آشکارا خوشحال نشد. شکایت کرد که توریخوس «از سنخ دیکتاتورهای آمریکای جنوبی است.» بعدها جردن نوشت که از شنیدن این سخن یکّه خورده است. مگر خود شاه دیکتاتور نبود؟ کوشید محسّنات توریخوس را برای شاه شرح دهد و گفت از زمانی که کارتر زمام امور را در دست گرفته، سوای سادات، او جالب‌ترین شخصیتی است که ملاقات کرده است. حافظه‌ی جردن یاری نمی‌کند که واکنش شاه را نسبت یه این قضاوت بازگوید. نیز جردن اظهار داشت که توریخوس مرد باصداقتی است و می‌کوشد در کشورش رژیم دموکراسی برقرار سازد. وسوسه شده بود به شاه بفهماند که این «دیکتاتور» کارهایی کرده است که اگر او کرده بود رژیمش ساقط نمی‌شد. آمریکایی مرموزی که از ابتدای خروج شاه او را همراهی می کرد و تا لحظه مرگ شاه در کنار او بود و همه ی امور شاه را شخصاً کنترل و برنامه ریزی می‌کرد.

منبع: آخرین سفر شاه ، ویلیام شوکراس ، عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، نشر البرز ۱۳۷۱ – پرتال فرهنگی راسخون

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 116

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *