تأثیر توافق امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی بر ظرفیت جبهه مقاومت | عباس حاجی نجاری
روز پنجشنبه ۲۳ مرداد ماه رئیس جمهور آمریکا با رونمایی از روابط پنهان امارات ورژیم صهیونیستی از آن به عنوان توافق راهبردی یاد کرد وپس ازآن پمپئو وزیر خارجه آمریکا دیپلماسی فشرده ای را برای الحاق دیگر کشورهای عربی به آن آغاز کردکه البته تنها این رژیم دست نشانده بحرین بود که با همراه شدن با امارات ،باقی مانده اعتبار رژیم های عربی را برای انتخاب مجدد ترامپ هزینه کرد.امارات وبحرین با تمکین به فشار آمریکا برای انجام این توافق ، بعد از مصر و اردن در زمره سومین وچهارمین کشور جهان عرب قرار میگیرند که با رژیم صهیونیستی توافقنامه صلح و همکاری دوجانبه امضا کرده اند.
توافق میان امارات ورژیم صهیونیستی و اصرار آمریکا در تعمیم آن به سایر کشورهای منطقه را باید در چارچوب دستور کار راهبردی آمریکا برای منطقه غرب آسیا(خاورمیانه) بهمنظور توسعه همکاریهای دیپلماتیک ،تجاری و امنیتی و مهار جبهه مقاومت دانست.به رسمیت شناختن دولت جعلی رژیم صهیونیستی و بسترسازی برای پروژه طرح معامله قرن و خاورمیانه جدید آمریکا ،کمک به پیروزی ترامپ در انتخابات آینده آمریکا وکمک به تقویت وتحکیم موقعیت نتانیاهو در دولت متزلزل ودر حال فروپاشی رژیم صهیونیستی از دیگر اهداف این توافق است واین در حالی است که با تحقق این توافقِ ،پیشبینی میشود اوضاع منطقه غرب آسیا ، پیچیده و خطرناکتر از قبل شود
اما فارغ از ظرفیت وتأثیر توافق امارات وبحرین بر روابط میان اعراب و رژیم صهیونیستی ،آمریکا هدف اصلی خود در این توافق را مهار ظرفیت وتوان جبهه مقاومت وتضعیف عقبه راهبردی ایران در منطقه قرار داده است .این امر نشانگر آن است که منطقه در حال ورود به دور جدیدی از تنش و چالش است وبه همین دلیل هوشیاری نیروهای جبهه مقاومت را بیش از پیش الزامی می نماید.
حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی) روز سهشنبه ۱۱ شهریور اقدام دولت امارات متحدهی عربی در عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را خیانتی به دنیای اسلام، جهان عرب و کشورهای منطقه و به مسئلهی مهم فلسطین خواندند و خاطر نشان کردند : البته این وضعیت دیری نخواهد پایید اما لکهی ننگ آن بر پیشانی کسانی که غصب کشور و آواره کردن ملت فلسطین را به بوتهی فراموشی سپردند و پای صهیونیستها را در منطقه باز کردند، باقی خواهد ماند.
مقدمه
پس از ناکامی هیئت حاکمه آمریکا در اجرای طرح معامله قرن که با هدف نابودی مقاومت فلسطین و تثبیت موقعیت رژیم صهیونیستی در منطقه طراحی وبه اجرا درآمده بود، تلاش کاخ سفید بر این قرار گرفت که بخشی از ابعاد این طرح را ازطریق توافقات دوجانبه کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی دنبال وبه زعم خود نیروهای جبهه مقاومت و به ویژه مقاومت فلسطین را به انزوا بکشاند.به همین دلیل آنچه از آن به عنوان توافق میان شیخ نشین امارات و رژیم صهیونیستی یاد می شود ، از معدود توافقاتی در تاریخ روابط بین الملل است که اعلام کننده آن نه سران این دو رژیم بلکه رئیس جمهور آمریکاست که از آن به عنوان توافق تاریخی نام می برد.
بعد از اعلام ترامپ بلافاصله دستگاه رسانه ای وابسته به کاخ سفید وهم پیمانانش فعال شده وبا بزرگنمایی آن تلاش کردند این به اصطلاح توافق را به مستمسکی برای ارتقاء موقعیت نزولی ترامپ در رقابتهای انتخاباتی آمریکا وبهبود موقعیت متزلزل نتانیاهو در دولت رژیم صهیونیستی تبدیل کنند.توافقی که نقطه ثقل آن متکی بر ارعاب کشور های عربی است .ترامپ در همان روزها وقبل از متصل کردن بحرین به این توافق گفته بود: «امارات و بحرین می دانند که اگر من دور دوم انتخاب نشوم فاتحه آنها خوانده است، برای همین در کمتر از دو ماه مانده به پایان دوره اول، هر امتیازی که لازم باشد می دهند و برای همین بحرین هم مثل امارات، در یک روز تاریخی، توافقنامه عادی سازی روابط با اسرائیل امضا می کند!
آنچه که به عنوان جاری شدن صلح در بستر این توافقنامه اعلام شده است ، تنها آشکار شدن روابط پنهان میان این شیخ نشین ها با رژیم صهیونیستی است که از سالها قبل با هم رابطه داشتند. و این در حالی است که در سالهای اخیر این دو شیخ نشین در عرصه مقابله با رژیم صهیونیستی وکمک به نیروهای مقاومت فلسطینی نقشی نداشته و بیشتر با دامن زدن به اختلافات میان گروههای مقاومت فلسطینی به نیابت از صهیونیستها در راستای تضعیف نیروهای مقاومت عمل کرده اند.
زمینهها
امارات متحده عربی و بحرین در زمره کشورهای عربی هستند که از کمترین سابقه تاریخی برخوردار هستند. امارات امیرنشینی در شرق شبه جزیره عربستان، در غرب آسیا است که از جنوب با قطر و عربستان سعودی، از شرق با عمان و از شمال با خلیجفارس همسایه است. امارات عربی متحده، اتحادی از هفت شیخنشین کوچک به نامهای ابوظبی (که پایتختی را بر عهده دارد)، دبی، شارجه، عجمان، فجیره، راسالخیمه و امالقوین است که بعد از استقلال از بریتانیا در ۲ دسامبر ۱۹۷۱ میلادی ( ۱۱آذر۱۳۵۱شمسی)شکلگرفته است. هر یک از این ۷ امیرنشین از استقلال فراوانی برخوردارند، اما یک امیر موروثی بهعنوان حاکم کشور ایفای وظیفه میکند و شورای عالی حکام که متشکل از هفت امیر است، رئیس دولت و کابینه را انتخاب میکند. در حال حاضر امیر و رئیس دولت امارات شیخ خلیفه بن زاید آل نهیان است.
امارات ازجمله کشورهایی است که به دلیل عدم برخورداری از موقعیت ژئوپلیتیک، اعم از وسعت سرزمینی گسترده و جمعیت زیاد، به شدت متأثر از رفتار سیاستهای بازیگران خارجی و کنشگران فرا منطقهای بوده و با توجه به رقابتهای درونی میان امیرنشینهای هفتگانه و رقابتی که با سعودیها در موضوعات مختلف دارد، به شدت زیر نفوذ انگلیسیها قرار دارد و با دادن پایگاه به آمریکائیها، تلاش دارد از این طریق موقعیت خود را تثبیت کند.
شیخ نشین بحرین نیز کشوری جزیرهای در جنوب خلیج فارس است که تا سال ۱۳۵۰ بخشی از خاک ایران بود که در پی فشار غربیها و خیانت رژیم پهلوی در۲۳مرداد۱۳۵۰ ( ۱۴ اوت ۱۹۷۱ ) به ظاهر مستقل شد ولی اکنون رژیم آن به علت اوج گیری قیامهای مردمی زیر سلطه وقیمومیت سعودی ها قرار داشته و حکام ان عملا از خود اراده ای برای اداره این جزیره ندارند .
امارات و بحرین با تمکین به فشار آمریکا برای انجام این توافق ، بعد از مصر و اردن در زمره سومین و چهارمین کشور جهان عرب قرار میگیرند که با رژیم صهیونیستی توافقنامه صلح و همکاری دوجانبه امضا کرده اند وتلاشها و فشار ترامپ و پمپئو برای ملحق کردن دیگر کشورهای عربی و اسلامی به این توافق تا کنون به جایی نرسیده است.
نوع و نحوه اعلام توافقنامه آن هم از سوی ترامپ، نشاندهنده جلوه دیگری از سلطه حاکمان کاخ سفید بر امیرنشین امارات به عنوان یکی از گاوهای شیرده آمریکا در منطقه است که ناچار است برای بقای حکومت لرزان خود، توان اقتصادی و دستاورد پیشینه حمایت کشورهای عربی از مقاومت فلسطین را هزینه خروج از انزوای رژیم صهیونیستی نماید. ترامپ با تطمیع و تهدید کشورهای عربی توانسته است آنها را به این سمت سوق دهد که با اسراییل توافق کنند تا او بتواند از این موضوع به عنوان دستاوردی در سیاست خارجی خود استفاده کند. او ضعیف ترین حلقه را انتخاب کرده تا با فشار آوردن ، دستاوردی برای خود بسازد.
جزئیات این توافق ننگین که با بازیگری مؤثر «جرد کوشنر» داماد ترامپ و شخص ترامپ به امضاء رسیده و در یک بیانیه مشترک بر آن تأکید شده است، حاکی از نقشه شومی است که مثلث «غربی، عبری، عربی» برای آینده سرزمینهای اشغالی و بسترسازی جهت تسهیل اجرای پروژه «معامله قرن» پیگیری میکنند.
از سوی دیگر اعلام اینکه این توافق در قبال توقف اجرای طرح معامله قرن آمریکا بوده است، سخن گزافی بیش نیست . واقعیت این است که دولت ترامپ و خود نتانیاهو به دلایلی به این جمعبندی رسیده بودند که اجرای معامله قرن با توجه به واکنشهای مقابل افکار عمومی جهان عرب،مخالفت نیروهای جبهه مقاومت و…باید به تعویق بیفتد، اما به دنبال آن بودند تا این مسئله در حاشیه یک رخداد بزرگ اعلام شود که دستاورد انتخاباتی برای ترامپ و نتانیاهو داشته باشد. و این در حالی است که این توافق صرفا با هدف آشکار کردن یک روابط پنهان بود، روابطی که در دو دهه اخیر به صورت پنهانی وجود داشته و در چند سال گذشته شدت گرفته بود، به نظر می آید پیشتازی شیخ محمد زاید در این صحنه در مقایسه با برخی دیگر از شیخ نشین های دیگر خلیج فارس به رقابت درونی میان محمد سلمان ومحمد زاید باز می گردد که به دلیل تزلزل در موقعیت داخلی ومنطقه ای در عرصه جلب رقابت کاخ سفید باهم رقابت می کنند.
بن زاید متکی به ذخایر ارزی و حمایت آمریکائیها در سالهای اخیر پروژههای جاهطلبانهای را در منطقه شروع کرده است که آغاز آن از یمن بود، اما شکست در یمن و خارج کردن عمده نیروهای عملیاتی خود از محورهای درگیری و واگذاری امور به دست مزدوران و نیروهای وابسته به خود، آنها را به سمت مقابله با توسعه نفوذ اخوانیها سوق داده است. مداخله در لیبی، کمک به دولت سوریه برای مقابله بانفوذ ترکیه، حمله گاه و بیگاه به مواضع اخوانیها در یمن، رقابت شدید با قطر بهعنوان بانک جماعت اخوان، کمک به دولت السیسی در مصر برای سرکوب اخوانیها و …. ازجمله برخی از اقدامات بن زاید است. این اقدامات از یکسو باعث فرسایش توان و قدرت حاکم ابوظبی شده و موقعیت وی را تضعیف کرده است و با این توافقنامه در پی احیای آن است .
اهداف توافق
توافق میان امارات و رژیم صهیونیستی و اصرار آمریکا در تعمیم آن به سایر کشورهای منطقه را باید در چارچوب دستورکار راهبردی آمریکا برای منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) به منظور توسعه همکاریهای دیپلماتیک، تجاری و امنیتی و مهار جبهه مقاومت دانست، اما اهداف دیگری نیز در اجرای این توافق دنبال می شود
۱-به رسمیت شناختن دولت جعلی رژیم صهیونیستی و بسترسازی برای پروژه طرح معامله قرن و خاورمیانه جدید آمریکا که به دلیل نقش نیروهای جبهه مقاومت در منطقه به حاشیه رفته است.
۲-کمک به پیروزی ترامپ در انتخابات آینده بهعنوان یک موفقیت در عرصه سیاست خارجی آمریکا و جلب حمایت بیشتر لابی صهیونیستی در آمریکا
۳- کمک به تقویت وتحکیم موقعیت نتانیاهو در دولت متزلزل ودر حال فروپاشی رژیم صهیونیستی
۴-زمینهسازی برای برقراری روابط سایر کشورهای عربی نظیر سودان،مراکش، و عمان و سپس عربستان با رژیم صهیونیستی
۵-ایجاد انشقاق در میان گروههای مقاومت فلسطین و فشار بر آنها برای کنار گذاشتن مقاومت مسلحانه و شناسایی رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی
۶-جعل تاریخ و تثبیت روایت وارونه از اشغالگری و جنایات صهیونیستها با کلیدواژه «چشمانداز صلح» و شکست قبح روابط رژیمهای مرتجع عربی و رژیم صهیونیستی و پشت کردن به آرمان فلسطین
۷-تغییر موازنه سیاسی و روانی علیه جبهه مقاومت و تضعیف کشورهای خط مقدم دفاع از آرمان فلسطین
۸- زمینهسازی برای برداشتن گامهای بعدی برای تکمیل پروژه الحاق بخشهای دیگر فلسطین به سرزمینهای اشغالی
۹- تغییر خط مقدم تنش در منطقه وانحراف افکار عمومی از مقابله ومقاومت در برابر رژیم صهیونیستی و معرفی ایران و نیروهای جبهه مقاومت به عنوان تهدید آینده منطقه
۱۰-دستیابی به سلاح های پیشرفته آمریکایی نظیر هواپیماهای F-35 برای تغییر درموازنه نظامی در منطقه
۱۱- امارات با این توافق خود را به رژیم صهیونیستی و آمریکا نزدیکتر کرده است تا سطحِ مصونیت خود را افزایش دهد و درعینحال، بر محاسبات ایران نسبت به خود و دیگر کشورهای منطقه خلیجفارس به ویژه عربستان سعودی اثر بگذارد. تصور آنها این است که از طریق این توافق و جلب حمایت بیشتر آمریکاییها و خرید تجهیزات پیشرفته تر قادر خواهند بود روند تحولات منطقه را بر علیه نیروی مقاومت تغییر دهند. تصور غلط در مورد رژیم صهیونیستی و این که این رژیم در پی صلح با کشورهای منطقه است، بعد دیگری از فشار و جنگ همه جانبه آمریکا علیه کشورهای منطقه است و این در حالی است که این توافقنامه حتی می تواند زمینه سلطه رژیم صهیونیستی به جای آمریکا بر این کشورها باشد.
پیامدها
۱-در توافق امارات با رژیم صهیونیستی هم مانند طرح صلح کوشنر، این مسئله پذیرفتهشده است که هرگاه نتانیاهو یا نخستوزیر بعدی رژیم صهیونیستی فرصت سیاسی مناسب را پیدا کند، سرانجام شهرکها را به اسرائیل ملحق خواهد کرد. نتانیاهو با مطرح کردن این تهدید که الحاق امسال انجام خواهد شد، توانست یک جایزه سیاسی بزرگ از واشنگتن و ابوظبی دریافت کند و در مقابل، تنها وعده دهد که این الحاق کمی دیرتر انجام خواهد شد حال این پرسش مطرح است که اگر وی تصمیم بگیرد سال آینده روند الحاق را آغاز کند، آیا امارات روابط خود را با اسرائیل قطع خواهد کرد؟ احتمالاً نه، زیرا این توافق درواقع اصلاً با کرانه باختری ارتباطی ندارد.
۲-از دیدگاه امارات، بحرین و حتی عربستان؛ عادی سازی روابط، نگرانیهای آنها را در خصوص «آمریکای بدون ترامپ» رفع خواهد کرد، چرا که با وارد شدن رژیم صهیونیستی در مناسبات امنیتی، نظامی و سیاسی با کشورهای حوزه خلیج فارس، نیازهای امنیتی آنها تامین خواهد شد و همچنین با خروج آمریکا از منطقه، خلاء قدرت توسط رژیم صهیونیستی پر و موازنه قوای منطقهای به نفع آنها حفظ می شود.
۳-با تحقق این توافقِ ،پیشبینی میشود اوضاع منطقه غرب آسیا، پیچیده و خطرناکتر از قبل شود و چهبسا تحرکات صهیونیستها با حمایت اماراتیها در منطقه مشکلات منطقه را بیشتر نماید.
۴-روند حضور و نفوذ رژیم صهیونیستی با توافقنامه مذکور میتواند تهدیدی جدی برای امنیت منطقه و بهویژه جمهوری اسلامی ایران بهحساب آید.
۵- بعد از این توافق، مقامات آمریکایی از شکل گیری «خاورمیانه جدید» سخن گفتند. اولین خصیصه این خاورمیانه، جداسازی مسئله تشکیل دولت مستقل فلسطینی از عادی سازی روابط میان کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی است. یعنی مسئله فلسطین از دیدگاه مثلث آمریکایی، عربی و صهیونیستی دیگر اولویت نخواهد داشت.
۶- برخلاف تصور ترامپ وپمپئو مبنی بر اینکه باپیوستن دیگر کشورهای عربی به این توافق زمینه تثبیت رژیم صهیو نیستی فراهم می شود، این مساله با چالش جدی مواجه شد، به عنوان مثال در سفر پمپئو به سودان به رغم وجود خیانتکارانی در سودان، برای جلب رضایت این کشور برای پیوستن به این توافق، موفق نشد. پمپئو تصور می کرد سودان با یک اشاره، با اسرائیل ارتباط برقرار کند یا اظهار نظرهایی که مفتی عمان انجام داد، در این که فلسطین یک سرزمین اسلامی است و هیچ کس که اعتقادی به اسلام ندارد نمی تواند با اسرائیل رابطه برقرار کند.این گونه اظهار نظرها نشان می دهد که عمان به راحتی نخواهد توانست به این توافق بپیوندد.
۷-کرانه باختری رود اردن در جنگ ۱۹۶۷ به کنترل رِژیم صهیونیستی درآمده و از جنبه حقوقی کاملا اشغالی دانسته می شود و حتی بر طبق قطعنامه های شورای امنیت همچون ۲۴۲ و ۴۷۸ ( که دولتهای وقت آمریکا نیز آن را وتو نکردند) صهیونیست ها موظفند به اشغال آن پایان دهند.حالا بر اثر بی کفایتی و ضعف اعراب، نتانیاهو در قبال بهای گرانِ به رسمیت شناخته شدن موجودیتش توسط ابوظبی ، الحاق منطقه ای که اعراب بدان “الضفه الغربیه ” می گویند ، را برای مدتی به عقب می اندازد ( و نه حتی از آن صرفنظر می کند ).
۸-دُبی بر اثر سالها تلاش محمد بن راشد حاکم این امیر نشین، هاب تجاری خلیج فارس و مقصد گردشگری مهمی در غرب آسیا شده است. کوچکترین واقعه امنیتی در این امیرنشین کل موقعیت تجاری آن را با خطر مواجه خواهد کرد و به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی می تواند اعلام رمز ناامنی در این بندر تجاری باشد .
۹-پس از امضاء توافق، امارات متحده نمی تواند مدعی حسن همجواری با ایران گردد و جمهوری اسلامی نیز ملاحظات دیگری نسبت به این کشور خواهد داشت و با بدبینی بدان خواهد نگریست. اگر چه مدتهاست ایران نیاز تجاری اش را به دبی کم کرده و به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی آن را تشدید خواهد کرد.
۱۰-به رغم تبلیغات پمپئو؛ این توافق نقطه عطفی در روند تحولات اعراب و رژیم صهیونیستی نخواهد نبود؛ مگر پذیرش رژیم صهیونیستی توسط مصر که ادعای رهبری جهان عرب را داشت و دارد از مشکلات امنیتی رژیم صهیونیستی کاست؟ ومگر توافقات اسلو ، غزه – اریحا و … با فلسطینیان معضلات متعدد رژیم صهیونیستی را حل کرده که توافق با امارات بخواهد حلال آنان باشد؟ اسرائیل قدرتمندِ بعد از توافق با سادات کجا و امروز کجا که توسط صدهها هزار موشک و راکت محاصره شده و حتی قدرت مقابله با بادکنک های آتش زای ساکنان نوار غزه را هم ندارد.
تأثیر توافق بر جبهه مقاومت
فارغ از ظرفیت وتأثیر توافق امارات وبحرین بر روابط میان اعراب و رژیم صهیونیستی ،آمریکا هدف اصلی خود در این توافق را مهار ظرفیت و توان جبهه مقاومت و تضعیف عقبه راهبردی ایران در منطقه قرار داده است. این امر نشانگر آن است که منطقه در حال ورود به دور جدیدی از تنش و چالش است و به همین دلیل هوشیاری نیروهای جبهه مقاومت را بیش از پیش الزامی می نماید. اما از سوی دیگر این شرایط در عین حال واجد فرصتهای برای نیروهای مقاومت است و از آن می توان به دوران جدیدی از تاریخ مجاهدتها یاد کرد که البته لازمه آن هوشیاری بیشتر نیروهای جبهه مقاومت و اتخاذ تدبیر هوشمندانه تر در ابعاد زیر است:
-در حوزه سازمان وساختار لازمه این امر تقویت ارتباط و پیوند میان نیروهای جبهه مقاومت وتشکیل یک ائتلاف با همکاری هسته های این جبهه در کشورهای مختلف، کاهش اختلافات درونی در میان طیف های مختلف نیروهای مقاومت به ویژه در میان گروههای فلسطینی، تسریع در تقویت زیرساختها و توان نظامی نیروهای جبهه مقاومت، کمک به نیروهایی که در خط مقدم مواجه با جبهه استکبار به ویژه صهیونیستها درگیر هستند، می باشد.
-در عرصه میدانی با توجه به ظرفیتهای مردمی در منطقه و اختلاف بین حاکمان و طوایف در امارات و وجود نیروهای مقاومت در کشورهای اسلامی و مخالفت احزاب،گروهها و ملتها در جهان با این توافق،با اتخاذ راهبردهای مناسب میتوان از دستیابی طرفین به اهداف این توافق ممانعت و آن را به بستری برای تقویت مقاومت فلسطین و منزوی کردن امارات و بسترسازی برای فروپاشی رژیم صهیونیستی تبدیل کرد
– محور دیگر ضرورت غلبه بر جنگ روانی وادراکی دشمن است که برای تحکیم و تثبیت سلطه نیابتی آمریکا علیه نیروهای مقاومت از طریق رژیم صهیونیستی و عربستان و امارات طراحی شده است. نیروهای مقاومت باید نشان دهند که تعیین کننده روند تحولات آتی منطقه و آرایش نیروها در حوزه اختیار و عمل آنها هستند و این باور شکل گرفته در ذهن آمریکا و متحدانش مبنی بر اینکه بعد از شهادت سردار سلیمانی توانسته اند نیروهای مقاومت را تضعیف کنند و مدیریت تحولات منطقه را در اختیار بگیرند، باید ابطال شود.
-در عرصه سیاستهای تبلیغی و رسانهای نیز تأکید بر عمق خیانت امارات به اسلام، مردم مسلمان منطقه و جهان اسلام، قدس شریف و به ویژه مردم مظلوم فلسطین و حقوق آنان، باید بر ایجاد فاصله میان مردم و حاکمان امارات به ویژه حاکم ابوظبی و روشنگری نسبت به پیامدهای این توافق خائنانه برای جهان اسلام و امت عربی تأکید و بر این نکته تأکید کرد که هر جا صهیونیستها فرصت پیدا کنند آنجا را اشغال و سرنوشتی همانند مردم مظلوم فلسطین پیش روی آنها خواهد بود.
-این توافق عزم نیروهای جبهه مقاومت به ویژه مبارزان فلسطین را جدیتر خواهد کرد. نیروهای مقاومت فلسطین سالهاست دریافته اند که کشورهای عربی مدعی حمایت از آنها، هر روز بیشتر از پیش به مشکلات آنها بیتوجه شده اند وآنها خود باید با مقاومت و با اتکا به ظرفیت های درونی وحمایت دیگر کشورهای حامی مقاومت ،موقعیت خود را تحکیم کنند و زمینه ساز فروپاشی این رژیم جعلی باشند.
بازدیدها: 0