تجزیه و تحلیل حوادث بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توسط استاد دکترمحمدحسین رجبی دوانی- جلسه اول

خانه / آموزش / تجزیه و تحلیل حوادث بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله توسط استاد دکترمحمدحسین رجبی دوانی- جلسه اول

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

جایگاه بحث ولایت

دکتر محمدحسین رجبی دوانی
دکتر محمدحسین رجبی دوانی

می خواهیم برخی از مقاطع مهم تاریخ اسلام را برای وظیفه ای که شما بزرگواران برعهده گرفته اید مورد بحث و بررسی قرار بدهیم و مهمترین وقایع که می تواند در بصیرت افزایی مخاطبان مؤثر باشد ، آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار بدهیم .

قاعدتا ما باید به حوادث بعد از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام  صلّی الله علیه وآله وسلّم بپردازیم ، چون در عهد رسالت حوادثی که رقم می خورد عمدتا بین اسلام و شرک و کفر است . در داخل دارالاسلام و بین پیروان و اصحاب پیامبر ما صلّی الله علیه وآله وسلّم جز چند مورد مختصر که فتنه منافقین هست و می خواهند مسلمان ها را به جان هم بیندازند ، چیزی را که باعث بهم ریختن اوضاع و احوال باشد مشاهده نمی کنیم .

 دو سه موردی است که منافقین برای ایجاد دودستگی و آشوب ، اقداماتی می کنند که با نزول آیات الهی و اتخاذ تدابیر بسیار ارزشمند توسط پیامبر بزرگوار ما صلّی الله علیه وآله وسلّم ، این توطئه ها خنثی می شوند ، اما یک نکته مهم در دوره رسالت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را ما باید مورد توجه قرار دهیم  که اگر در عهد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم این مسئله فهم شده بود و مسلمان ها به درستی آن را درک کرده بودند و قبول کرده بودند ، حوادث بعد از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به آن گونه رقم نمی خورد . و آن بحث جایگاه ولایت و باور ولایت در بین اصحاب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است .

ولایت امری بی سابقه برای اعراب

ولایت یک امر بی سابقه ای بود ، بدیع بود ؛ عرب و مردم مخاطب اولیه اسلام ، با ولایت آشنایی نداشتند . امارت ، سلطنت ، ریاست ، ریاست قبیله ، اینها را می شناختند ، در اثر تجارت و سفرهایی که به ایران ، قلمرو روم ، مصر ، حبشه و یمن داشتند با نظام پادشاهی تا حدودی آشنایی داشتند ، خوشان هم که ریاست قبیله را داشتند .

اما ولایت یک امر جدیدی بود که فراتر از سلطه و حکومت و سیادت بر مردم بود .

و برای اینکه ولایت فهم شود آیه ولایت را إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون‏ نازل فرمود . ولایت در اصل از آن خداست ، خدا شأن خود را به اندازه یک پادشاه ، یک امیر ، یک سلطان که پایین نمی آورد بگوید من هم مثل اینها بر شما ولایت دارم . خدا ، پیامبر و آن مصداق اتم آیه وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه الصلوه والسلام .

شؤون ولایت

ولایت چه شؤونی داشت که مردم نفهمیدند ؟ یکی از شؤونش ، حکومت کردن برمردم است ، اما شؤون بزرگ دیگری دارد ؛ صاحب ولایت ، مرجعیت دین مردم است ، مسائل فقهی و معرفتی آنها را باید پاسخ بگوید ، قرآن را برای آنها تفسیر کند ، راسخون فی العلم که قرآن را بهتر می فهمند ، متشابهات قرآن را برای مردم توضیح می دهند ، در صاحبان ولایت این امر قرار داده شده . بنابراین یک شأن ، حکومت کردن است ، شأن دیگر ، مرجعیت دین و معارفی است که مردم باید بدانند .

شأن دیگر ، رشد و تعالی فرد وجامعه است ، چه حکومتی است که بخواهد به رشد و تعالی فرد فرد جامعه توجه کند ؟ حداکثر یک حکومت می خواهد سطح زندگی مردم را بالا ببرد ، آنها مرفه باشند ، پیشرفت کنند همین . 

اما اینکه این مردم به بهشت بروند و دچار خطا و لغزش و نابودی و انحطاط نشوند ، هیچ حکومتی به این مسئله توجه ندارد ؛ این فقط شأن ولایت است .

شأن دیگر ولایت که بسیار هم اهمیت دارد ، ایجاد وحدت بین جامعه و آحاد مردم است ؛ ولایت باعث اتحاد و یکپارچگی امت می شود . وقتی بحث از وحدت مطرح می شود ، اولین آیه ای که به ذهن متبادر می شود

وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا  است . بسیاری از مفسرین بیان کرده اند که حبل الله ، ولایت اهل بیت علیهم السلام است . بنابراین ولایت شؤون مختلفی دارد .

ولایت راه غلبه و سیطره بر عالم

اگر ولایت در جامعه درست فهم می شد ، باور ایجاد می شد ، امت اسلام از همان آغاز برعالم سیطره پیدا می کرد و این بدبختی ها و مکافات و انحطاط ، هرگز پدید نمی آمد .

چرا ؟ دلیل ، آیه  وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ است .

در پرتو باور و اعتقاد به ولایت خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم السلام مسلمان ها می شوند حزب الله و خدا هم وعده داده بود که حزب الله همیشه پیروز است . چیزی که متأسفانه محقق نشد .

تا آنجایی که بنده دست و پایی در تاریخ زده ام ، هیچ برخورد نکردم که مسلمان ها مثلا در عهد خلفای ثلاثه یا در عهد امویان ، عباسیان مدعی باشند ما حزب اللهی را که قرآن بیان فرموده است محقق کردیم یعنی حزب الله تشکیل نشده ، چون وعده الهی بود که حزب الله همیشه پیروز است و آن در سایه ولایت معنا پیدا می کرد که متأسفانه عملی نشد .

عدم ولایت پذیری در عهد رسول اکرم

 البته نمی خواستم وارد بحث دوران رسالت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بشوم . همان طور که عرض کردم بیشتر برای ما درس گرفتن ها ، آموزه ها مال دوران پس از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است اما مشکل اساسی همین فهم ولایت بود که از زمان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم این در جامعه جا نیفتاد . لازمه ولایت ، اطاعت محض است ، اگر آن باور پیش بیاید ، خدا را به عنوان صاحب ولایت انسان بپذیرد ، برای خدا انسان باید بنده باشد ، مطیع محض باشد ، در ارتباط با پیامبر و اهل بیت علیهم السلام هم باید مطیع محض باشد ، اما شما می بینید در همان رسالت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مردم به مأموریت و رسالت آن حضرت ایمان می آورند اما ولایت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را تن نمی دهند ، اگر ولایت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را فهمیده بودند ، قبول کرده بودند ، باید مطیع محض باشند . بارها شما نافرمانی نسبت به ساحت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را می بینید . من چند نمونه عرض می کنم و بعد هم به کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام اشاره می کنم دراین ارتباط.

غزوه سویق

در بدر مسلمان ها پیروزی شگفت انگیزی پیدا کردند ، خودشان هم باور نمی کردند . قریش به فرماندهی ابوسفیان با برتری کاملِ عِده و عُده ، شکست مفتضحانه ای خورد . ابوسفیان به عنوان فرمانده ، بار شکست را متوجه خودش می دید . همه هم او را چپ چپ نگاه می کردند ؛ تو فرمانده بودی. برای اینکه از موقعیت خود دفاع بکند و خیلی زیر سؤال قرار نگیرد ، یک قسمی خورد ، قسمی که در جاهلیت رایج بود : تا انتقام بدر را نگیرم با همسرم همبستر نمی شوم . منتهی دید که حالا چه زمانی بخواهد انتقام بدر را بگیرد ، همسرش هم که از آن زنان صاحب پرچمی بود که با خیلی های دیگر در ارتباط بود ، سر این بی کلاه می ماند . تا قریش آماده بشود دوباره یک حرکتی صورت بگیرد و بروند زمان می برد لذا برای  اینکه به نظر خودش قسمش را عملی بکند ، گروهی را مختصر ، چابک برداشت ، مخفیانه سریع حرکت کرد از مکه آمد به حومه مدینه و دو تا کشاورز مسلمان را کشت . کشتزار آنها را آتش زد و شروع به فرار کرد . پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم متوجه نشدند . بالأخره سریع وارد عمل شد . حضرت وقتی متوجه شدند به سرعت عکس العمل نشان دادند ؛ فرمودند گروهی سریع آماده بشوید ، برویم دنبال ابوسفیان . حرکت کردند . ابوسفیان فکر نمی کرد پیامبر به این سرعت ، هم متوجه شود و هم عکس العمل نشان دهند . وحشت کرد دید دارند به او می رسند . برای اینکه مسلمان ها را از تعقیب خودش باز دارد دستور داد کیسه های سویق (ماده ای که از آرد و شکر و.. تهیه می شد ، فاسد نمی شد و در سفر های طولانی همراه خودشان می بردند ، انرژی زا بود ، هم حملش راحت بود و هم فاسد نمی شد در هوای گرم عربستان) گفت اینها را بیندازید ،  سبکبار بشوید تا مسلمان ها مشغول جمع کردن اینها بشوند. همین حیله ابوسفیان جواب داد ؛ مسلمان ها فرمان رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم را رها کردند ؛ به طمع جمع کردن چهار تا کیسه سویق از تعقیب ابوسفیان باز ماندند . پیامبر با چند نفر محدود ماندند ، همه برگشتند که این کیسه ها را جمع کنند . اگر پیامبر می خواستند ادامه بدهند خودشان گیر می افتادند . هر چه فریاد زد مردم محل نگذاشتند ، نیامدند و ابوسفیان فرار کرد . یعنی اگر اینجا پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را اطاعت کرده بودند ، ابوسفیان در همان جا یا کشته شده بود یا اسیر می شد ، قضیه احد و شهادت حمزه و آن مسائل پدید نمی آمد .

فرمان رسول خدا را قبول نمی کنند ، حضرت را حتی به خطر هم می اندازند که سویق ها را جمع کنند .

این حادثه به نام غزوه سویق معروف شد ، در همان سال دوم هجرت است اندکی بعد از جنگ بدر .

به همین سادگی با نافرمانی باعث شدند که دشمن بزرگ اسلام فرار کند و بعد حوادث سخت بعدی را هم رقم بزند .

در جنگ احد       

نمونه دیگر درقضیه احد است . اگر نقل های مشهور درست باشد ، سوره نجم در مکه نازل شد . حضرت در مدینه حکومت تشکیل دادند ، در مکه راجع به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرموده است   ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏ وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏   عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏

پیامبر همنشین شما هرگز گمراه نمی شود ، اغوا نمی شود ، از روی هوا سخن نمی گوید ، هر آنچه می گوید وحی الهی است  که خدا یا جبرئیل شدید القوی -بسیار نیرومند- به او آموخته اند .

همین پیامبر که هر چه می فرماید وحی الهی است ، می فرماید ما اگر در کنار شهر با دشمن بجنگیم مناسب تراست .  نظرشان را بیان فرمودند .

گفتند برای ما ننگ است کنار شهر با دشمن بجنگیم ، باید به میدان برویم .

حرفشان را به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم تحمیل می کنند .

حالا ما هی توجیه می کنیم که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مشورت کردند ، بر فرض مشورت هم که باشد ، وقتی نظر خودشان را دارند اعلام می کنند ، شما باید مطیع باشید ، بهترین نظر ، نظر رسول خداست ، چون هر چه می گوید وحی الهی است  .

و بعد هم وقتی به منطقه می روند حضرت تنگه عینین را آسیب پذیر می بینند ، پنجاه نفر را قرار می دهند . تمام منابع عین این نکته ای را که عرض می کنم نقل کرده اند ، به صراحت فرمودند چه پیروز شویم چه شکست بخوریم تا من دستور ندادم این منطقه را ترک نکنید .

منتهی همان طور که می دانید تا پیروزی اولیه حاصل شد ، نادیده گرفتند . هرچه عبدالله بن جبیر فرمانده شان داد زد : مگر ندیدید پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چه فرمودند ، باز به حرص و طمع جمع کردن غنیمت ، دستور رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم را نادیده گرفتند .۵ نفر فقط ماندند . خالد ولید هم آمد آن ۵ نفر را کشت ، از پشت سر حمله کرد ، پیروزی بزرگ مسلمان ها در اول احد ، تبدیل به شکست سخت و تلخی شد با هزینه گزاف شهادت حمزه سیدالشهدا علیه السلام و تعدادی از قاریان قرآن و آبروی اسلام رفت . پیروزی تبدیل به شکست شد.

خدا به آنها لطف کرد که احد در شمال مدینه واقع شده ، راحت می توانستند بریزند در مدینه و اساس اسلام را از بین ببرند .   

غربی هایی که روی تاریخ اسلام کار می کنند ، می گویند ابوسفیان آدم تیز نابغه نظامی بود ، اینقدر پرت نبود که نخواهد کار را تمام بکند ، می دانست که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم یک قوای تازه نفس آماده ای را در داخل مدینه گذاشته است ، اگر چه آنها در احد پیروز شدند ، اما اگر وارد مدینه بشوند ، با این نیروهای تازه نفس مواجه می شوند ، آن موقع شکست می خورند ، برای همین به مدینه وارد نشد .

این حرف پوچی است ، کسی در مدینه نبود . سپاه اسلام وقتی حرکت کرد هزار نفر بودند با فتنه انگیزی عبدالله بن ابی رییس منافقین ، سیصد نفرشان همان جا دچار تردید شدند و برگشتند . تازه منافقین هم در مدینه هستند ، اگر مشرکان وارد می شدند با همکاری منافقین زودتر دارالاسلام فرو می ریخت و به دست مشرکان می افتاد . خدا اینجا لطف کردند .   

مشرکان رفته بودند در جنوب مدینه در منطقه ای به نام حمراءالاسد توقف کرده بودند ، آن موقع بود که ابوسفیان گفت : چرا کار را تمام نکردیم ؟ قصد برگشت داشتند که زمان از اینها گرفته شده بود ، فراری ها برگشته بودند به مدینه ، متنبه شده بودند ، آماده شدند ، آمدند مقابله شان که ابو سفیان آنجا جا زد و برگشت و بعد شد غزوه حمراءالاسد بلافاصله بعد از احد .

اگر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم اطاعت شده بودند ، پیروزی با سربلندی برای اسلام می ماند و شاید قضایای خندق به آن صورت رخ نمی داد و اسلام از این جهت آسیب نمی دید .

صلح حدیبیه

موارد متعدد داریم : صلح حدیبیه

در حدیبیه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دارند با نماینده تام الاختیار قریش مذاکره می کنند ، پیمانی را امضاء می کنند . به نظر می آید دارند امتیازاتی را به دشمن می دهند (من نمی خواهم وارد بحثی که حضرت آقا کردند راجع به نرمش قهرمانانه بشوم و آن را  مورد بحث قرار بدهم ، مصداق جالب و زیبایی از نرمش قهرمانانه همین صلح حدیبیه است)  صدایشان درآمد ، توهین به پیامبر کردند : این چیزی که تو امضا کردی ، باعث سرشکستگی ماست .

 شما به برکت رسول خدا هدایت شدید ، حالا نعوذ بالله از او بهتر می فهمید ، آن هم خیر وصلاح اسلام را ؟!  

ملاحظه کنید در منابع تاریخ اسلام ، خلیفه دوم می گوید من نه یک بار ، بلکه بارها پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را آزردم ؛ با اعتراضاتی که نسبت به پذیرش صلح حدیبیه کردم آزردم .

 ببینید به چه شکلی گفته بود که خودش می گوید چندین بار باعث آزردن پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم شدم و یک عده دیگر هم از او تبعیت می کردند ، امثال او کم نبودند .  

حال آنکه می دانید راجع به صلح حدیبیه نازل شد    إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِینا

خدا از آن به عنوان فتح المبین یاد کرد . پیامبر بهترین تدبیر را به کار برده ، فتح المبین . ظاهرش این است که دارید خانه خدا را زیارت نمی کنید ، امتیازاتی می دهید و بر می گردید ، ولی خدا می گوید فتح المبین . به غلط بعضی ها فکر کردند این آیه راجع به فتح مکه نازل شده ، خیر ، فتح مکه از برکات صلح حدیبیه بود ، چون قرار بود تا ده سال آتش بس باشد بین اسلام و شرک ، اما به دوسال نکشیده مکه آزاد شد .   

علت رویگردانی از غدیر خم

از همین جا در می یابید غدیر خم ، ۷۰ روز بعد از اعلام ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام با رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نادیده گرفته می شود . این سؤال همیشه در ذهن من بود ، خیلی ها از من سؤال می کردند ، جواب می دادم . چه بسا مخاطب ما قانع می شد ، اما خود من قانع نمی شدم که ۱۲۰هزار نفر در غدیر در محضر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم باشند ، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را معرفی کند ، اما هفتاد روز بعد فقط  ۱۲نفر برای حضرت بمانند ، همه پشت کنند ، چرا اینها این طور شدند ؟ اینها دین نداشتند ؟ 

مگر می شود گفت اینها دین نداشتند ؟ اینهمه هجرت ها ، جهاد ها ، سختی ها را تحمل کردند ، بعد همه برگردند ؟!

توجیهاتی می کردیم : رقابت هایی که بین تیره های قریش وجود داشته  ، نمی خواستند همه افتخارات در بنی هاشم باشد ، دست امیرالمؤمنین علیه السلام به خون بسیاری از بزرگان قریش آغشته بوده ، اینها زیر بار نمی رفتند     ، انصار بی بصیرت بودند و… اینها را می گفتیم ولی به دل خود من نمی نشست . 

تا اینکه به این نتیجه رسیدم که ولایت توسط اصحاب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پذیرفته نشد ؛ ولایت خود پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ، تا چه رسد به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام . اگر ولایت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پذیرفته شده بود که باید اطاعت کامل می شد و این قضایا پیش نمی آمد .

وقتی در حیات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمان های ولایی او را نادیده گرفتند و توجه نکردند ، بعد از رحلتش که راحت تر می شود زیر پا گذاشت .  

امر پیامبر برای حضور همگانی در حجه الوداع

در غدیر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به عنوان مقدمه کار ، این نکته خیلی مهم است که حضرت سابقه نداشت که یک دعوت عمومی گسترده از همه قبایل و مسلمان ها در سراسر عربستان به عمل بیاورند ، نامه نوشتند به تمام منطقه جزیره العرب که زیر پرچم اسلام آمده بودند ، از شمال عربستان گرفته تا یمن ، از حجاز تا یمامه و.. قید فرمودند به سران قبایل که من امسال برای زیارت خانه خدا دارم حرکت می کنم با بیشتر مردم مدینه خواهم آمد ، شما هم تا می توانید هم خودتان به اصطلاح سران و اشراف قبایل و نخبگان جامعه و هم افراد قبیله تان حضور پیدا کنید .

خود حضرت هم با اکثر اهل مدینه حرکت کردند . همه همسران پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با او همراه بودند.   امیرالمؤمنین علیه السلام که در مأموریت یمن بودند ، نامه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را دریافت کردند که کار تو در آنجا پایان یافته ، با هر کسی که آمادگی دارد از یمن حرکت کن و در مکه به من ملحق شو .

آمدند پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم همه سفارش های خود را در سخنرانی مسجد خیف و منا  با مردم در میان گذاشتند حتی در منا فرمودند من به زودی از بین شما خواهم رفت ، سال آینده بدون من حج می کنید . 

اهمیت موقعیت مکانی غدیرخم  

بعد ظاهرا اعمال تمام شد اما می فرماید دنبال من حرکت کنید ، بیایید . ما به این ظرافت توجه نمی کنیم : من تا مدت ها فکر می کردم ، چون می گفتند غدیر یک چاه هایی بود و راه ها از هم منشعب می شدند ، فکر می کردیم غدیرخم یک خورده بیرون مکه بوده . حالا مثلا آنهایی که از یمن آمده اند  خود اهل مکه را هم فرمودند یکی دو کیلومتر بیایید بالاتر . اما غدیر نیمه راه مکه و مدینه است . جحفه دویست – دویست و پنجاه کیلومتر با مکه فاصله دارد . پیامبر نه تنها آنهایی که از شمال آمده بودند ، حتی آنهایی که از جنوب یمن آمده بودند چه بسا چهارصد – پانصد کیلومتر دارد راه آنها را دور می کند . حتی اهل مکه که حجشان را هم انجام داده اند را هم دنبال خودش می برد. فرمودند بیایید .

مردم همه تعجب کردند ، حضرت چه می خواهند بگویند ؟! چه ناگفتنی باقی مانده ؟! مگه همه سفارشاتشان را نکردند در منا ؟!

عمدا می خواهند ایجاد حساسیت بکنند ، شما ۲۵۰ کیلومتر از مکه فاصله می گیرند ، راه آنهایی که از یمن آمده اند را خیلی بیشتر دور می کنند .

لذا است که آن حرفی که علمای عامه مطرح می کنند  که محبت و دوستی را می خواهند مطرح کنند

را نمی شود پذیرفت . اصلا اگر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم معنای حرفش محبت و دوستی بود ، جا داشت مردم داد بزنند فریاد بزنند : بابا ما را مسخره کردی این همه راه ما را کشاندی اینجا ، هرکه من را دوست داشته دارد علی را دوست داشته باشد ؟! خوب این را در همان مکه نمی توانستی بگویی ؟! 

شیخ الازهر و پذیرش معنای ولایت در غدیر

این بحث را مرحوم علامه شرف الدین خیلی قشنگ با شیخ سلیم بشری در المراجعات آورده ؛ چنان با منطق محکمی پاسخ می دهد که تسلیم می شود رییس الازهر ، که معنای ولایت رهبری است نه محبت و دوستی ، می پذیرد . منتهی برای اینکه از زیر بار ولایت ، شانه خالی کند می گوید خوب علی ولی شد ، ولی چهارم ؛ شما از کجا در می آورید که باید اولی باشد ؟ که او باز با ادله محکمی جواب می دهد ، می گوید این مسأله را رها کن ، می رویم سر بحث دیگری .

این خیلی مهم است که شیخ وقت الازهر می پذیرد که من کنت مولاه فهذا علی مولاه بحث محبت و دوستی نیست بحث ولایت و رهبری است . این خیلی حرف است .

تحریف خاتمی نسبت به معنای من کنت مولاه

که متأسفانه سال هشتاد بود برای دور دوم ریاست جمهوری خاتمی ، خیانتی که این آدم کرد به اهل بیت و ولایت   و متأسفانه حتی از حوزه های ما پاسخ داده نشد ، چقدر ما زجر کشیدیم ، با کمال گستاخی برای جمع کردن رأی اهل سنت ، عنوان کرد منظور از من کنت مولاه محبت و دوستی است . درنامه ای که به صانعی نوشت  صریحا هم اعلام کرد .

که این عبدالحمید فتوی داد که همه وظیفه دارید به او رأی بدهید . بر مدعای اهل تسنن صحه گذاشت ، آن هم به عنوان رییس جمهوری که سوگند خورده پاسدار مذهب رسمی کشور باشد ، با این حرفش زیرآب اساس اعتقاد مذهب رسمی را زد .

شورای نگهبان باید همانجا رد صلاحیتش می کرد . کسی که پاسداری مذهب رسمی را بر نتابیده و خلافش دارد عمل می کند .

سلیم بشری می پذیرد که منظور از ولایت ، رهبری وامامت است ، آن وقت این آقا می گوید محبت و دوستی .

بیم پیامبر از عکس العمل مردم در مقابل ابلاغ ولایت

اما پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می دانست که مردم روی امیرالمؤمنین علیه السلام حساس هستند ، لذا در تفسیر داریم که این آیه تبلیغ در سه بخش نازل شد: اول آمد یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک‏ ،  ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را ابلاغ کن . پیامبر تأمل کردند ، چون از حساسیت ها آگاه بودند ، می دانستند ولایت خودش را قبول ندارند تا چه برسد به علی علیه السلام ، نکند الآن اعلام بکنند..

چون تأمل کرد بخش دوم آیه نازل شد که لحن تندی به پیامبر دارد   وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه‏  

۲۳ سال زحمت کشیده ، آخر عمر و رسالت شریف آن حضرت است ، اگر این را ابلاغ نکنی، رسالتت را انجام ندادی ، یعنی این ۲۳ سال هیچ وپوچ .

باز هم پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم تأملی کردند ، نه اینکه نخواهد امر خدا را اجرا بکند ، بلکه از انعکاس این مسأله و عکس العمل مردم بیم داشت . خدا هم می دانست در دل پیغمبرش چه می گذرد ، بخش سوم آیه نازل شد  و آن خوف پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از بین رفت وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس‏ ، خدا تو را از شر مردم حفظ می کند ، تو بگو نگران نباش .

منظور شر اصحاب هست نه دشمن . این ۱۲۰هزار نفر مسلمان صحابی که از حج برگشتند ، شر دارند ، خدا تو را از شر آنها حفظ خواهد کرد .

این نشان می دهد مردم رسالت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را نمی پذیرفتند .

 امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به سبب نافرمانی ها و دروغ بستن های اصحاب چنان برآشفت که خطبه ایستاد و از آنها اعلام برائت کرد ، برائت کردن از اصحاب خیلی حرف است .

برتری مردم ما از مردم عهد پیامبر

حضرت امام در وصیتنامه خود در جایی که تجلیل می کنند از مردم فهیم و بصیر ما : من به جرأت مدعی هستم توده های میلیونی مردم ما ، از مسلمانان صدر اسلام از اصحاب رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم-عجیب است اینجا امام استثنا نمی کنند مثلا منهای سلمان و ابوذر و مقداد و عمار- از مردم عراق و حجاز در عهد امیرالمؤمنین علیه السلام برترند . بعد می فرمایند که از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که بر حسب نقل بارها بر اثر نافرمانی آن حضرت بر فراز منبر ، آنها را نفرین کردند . اصحابشان را نفرین کردند ، من این را در تاریخ ندیدم ، امام می فرمایند .

حالا نمی دانم استناد امام به همین فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام است یا سندی است که در احادیث هست و بنده تخصص ندارم ، برخورد نکردم ، ولی جالب است ، امام می فرمایند بر حسب نقل بارها بر فراز منبر آنها را نفرین کردند .

برای چه؟  نافرمانی ؛ وقتی ولایت را اینها قبول کرده باشند ، باید مطیع باشند ، نافرمانی نمی کنند که کار به جایی برسد آنها را نفرین کنند .

محبت داشتند اما ولایت را قبول نداشتند

اعتقاد به رسالت داشتند که می آیند هجرت می کنند ، جهاد می کنند و..

پیامبر را دوست هم دارند ، در حدیبیه همان جایی که نافرمانی می کنند ، وقتی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم داشت وضو می گرفت ، هجوم آورده بودند ، نمی گذاشتند یک قطره آب وضوی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم روی زمین بریزد ، به عنوان تبرک دست می گرفتند زیرش و آن آب را به صورت خودشان می کشیدند . یک جا این طوری محبت به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نشان می دهند ، اما زمانی که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم این قرار داد را امضا می کند ، در رویش می ایستند .

این باید برسی شود که دلیلش چیست .

آنچه مسلم است اینها هنوز در آن درجه از معرفت قرار نگرفته بودند یا نمی خواستند قرار بگیرند که پیامبر باید اطاعت کامل بشود ، ولایت را اگر بفهمند ،  باید مطیع باشند .

اگر سوره نجم وآیات دیگری که می فرماید هر چه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرمایند وحی الهی است و شما ملزم به اطاعت کامل او هستید ، بعدا نازل می شد ، می گفتیم شاید هنوز این چیزها را نمی دانند ولی مسلم است ، حداقل سوره نجم در مکه نازل شده بود که حتی می گویند پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در جمع مشرکان در کنار  کعبه این سوره را خواندند و وقتی به آیه سجده دار هم رسید مسلمان ها که هیچ ، مشرکین هم سجده کردند

وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏

به قدری مسأله سخت است که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خوف دارند که یک جا و بدون مقدمه بخواهد آیه تبلیغ را بگوید و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را اعلام بکند ، جامعه بر نمی تابد .  

سؤال : فرقی بین اصحاب مکه و مدینه نبوده در اینجا ؟ چون مدینه ای ها با فرهنگ تر و متمدن تر از مکه ای ها بودند .

جواب : اتفاقا اگر معیارهای تمدن را شکل گیری برخی از نهادها و آشنایی بگیریم ، محیط مدینه بسته تر بود . مکه به سبب تجارتی که با ایران و روم و حبشه و یمن و.. داشت که به این سرزمین ها سفر می کردند ، آگاهیشان نسبت به دنیای اطراف بیشتر بود . سواد هم در مکه بیشتر بود ؛ هفده نفر موقع ظهور اسلام قادر به خواندن بودند ، ولی   درمدینه ۵ نفر هم نبود .

حالا برعکس در مدینه اصحاب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در قالب انصار  اینها معرفت وعلاقه شان به اهل بیت بیشتر بود نسبت به مهاجرین . منتها همین ها سقیفه را ایجاد کردند .

لزوم طرح این مباحث و عدم منافات با وحدت

جای این بحث ها همین محافل است ما متأسفانه بعضی وقت ها به سبب یک مصلحت اندیشی هایی حقایق را حتی  بین خودمان بازگو نمی کنیم .

بله ما هفته وحدت را پشت سر گذاشتیم  ، تدابیر حضرت آقا برای ما حجت است نباید به مقدسات اهل تسنن ناسزا بگوییم و توهین کنیم ، اما دلیل نمی شود که بگوییم برای اینکه اختلاف انگیزی نشود ، تاریخ و حقایق را بازگو نکنیم ، اینها را باید بگوییم ، بچه های شیعه باید بشناسند ، اینهمه هجمه ها که علیه حقیقت شیعه صورت می گیرد ، اینهمه سایت ها ماهواره ها . اگر بنده و شما برای مردم بازگو نکنیم ، منابع را نمی شناسند ، کجا بروند سراغش ؟ کدام منبع را اعتماد بکنند ؟ خیلی جاها هم یا با تندی پیش رفتند یا درست مطرح نکردند . لذا باید این مطالب گفته شود . بله توهین به مقدساتشان هم نمی کنیم .

باید حقایق را بازگو کرد . چه شد که جامعه به اینجا کشیده شد ؟

سؤالی که خود حضرت آقا در در سال ۷۴ مطرح کردند : چرا امت اسلام کارش به جایی برسد ۵۰ سال بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نوه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را به اسم اسلام سر ببرند ؟

حضرت زینب سلام الله علیها وقتی بر پیکر مقدس امام حسین علیه السلام نشسته است و آه و ناله می کنند ، در آن سخنان می فرمایند پدرم به قربان کسی که روز دوشنبه مورد قتل و غارت قرار گرفت ، حال آنکه عاشورا روز جمعه بود . سقیفه در روز دوشنبه اتفاق افتاد .

اگر سقیفه پیش نیامده بود ، عاشورا هم در کار نبود .

اگر کسی از شما سؤال کند حادثه عاشورا جمعه بوده چرا حضرت زینب سلام الله علیها می فرماید دوشنبه ؟

درد اصلی جامعه اسلام بر می گردد به نپذیرفتن مسئله ولایت و از اینجا به بعد است که حوادث آن گونه می شود که امیرالمؤمنین علیه السلام را نادیده می گیرند و آن وجود مقدس که باید بعد از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم  جامعه اسلامی را در مسیر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هدایت می کرد ، منزوی و خانه نشین شود . ضرر بزرگی  که جامعه اسلامی به خاطر کنار گذاشتن ولایت متحمل شد با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست .

کیفیت برخورد پیامبر با متمردین و معترضین

سؤال : برخورد های پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با آن متمردین چگونه بوده است؟

جواب : اینها خیلی هایشان تازه مسلمان شده بودند ، حضرت خیلی سعه صدر نشان می دهند و سعی می کنند ابعاد را برای اینها گوشزد کنند ، مثلا در همان حدیبیه داریم : حضرت می خواهند توضیح بدهند ، کار به توضیح علت می رسد که بتوانند اقناع کنند اینها را . البته واقعا ایمان محکمی هم می خواهد که انسان با آن شرایط و مشاهده اوضاع و احوال ، مطیع کامل پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم باشد و ان قلتی وارد نکند . اینها ۵۰۰ کیلومتر راه آمدند در حدیبیه ، نزدیک مکه هستند . اولا زیارت نکرده باید برگردند ، ثانیا این امتیاز را هم دارند می دهند که هرکسی از آنها پناه آورد را ما باید تحویل بدهیم ولی برعکسش نیست . همان موقع پسر سهیل بن عمر نماینده قریش که آمده بود قرار داد را با پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم امضا کرده بود بدون اینکه در جریان باشد پدرش با پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چه توافقی را امضا کرده ، مسلمان شده بود و با مسلمان ها به مدینه می رود .   پدرش گفت باید تحویلش بدهید ، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم گفتند تحویل بدهید . زنجیرش کردند ، داد می زد ، گریه می کرد : مسلمان ها من با شما هستم ، من به دین شما در آمدم ، می کشیدند این را . مسلمان ها اشکشان در آمده بود ، لذا در این فضا است که اینها توهین می کنند ، داد می زنند ، انتقاد می کنند . حالا پیامبر توجیه می خواهند بکنند و اقناع بکنند این افکاری را که اینطور به هم ریخته ، فرمودند کسی که ایمان واقعی آورده باشد ، خدا وعده داده قطعا او را یاری می کند ، برایش فرجی حاصل می کند .

آیا امیرالمؤمنین هم همین روش را داشتند ؟

سؤال : این سعه صدر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می تواند برای ما الگو باشد؟

جواب : با توجه به اینکه خیلی از اینها تازه مسلمان هستند ، از یک محیط و ارزش های شرک آلود آمده اند در محیط و ارزش های اسلامی ، باید در این ارتباط مایه گذاشت و کار کرد .

متنها این شیوه را امیرالمؤمنین علیه السلام ندارند . چرا ؟   

چون اینها ۳۰ سال است که مسلمان شده اند ، محیط محیط اسلامی است ، اگر بخواهند دوباره نافرمانی کنند ، دوباره مقابل رأی حاکم اسلامی بایستند …  امیرالمؤمنین علیه السلام دیگر اینجا نمی آیند اقناع بکنند .

از اینها دیگر انتظار نمی رود ، وضعیت عوض شده و نمی شود همان حالتی که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مجبور  بودند اینها را قانع کنند امیرالمؤمنین علیه السلام هم همینطور .

سؤال : مگر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم الگو نبوده ؟

جواب : اگر همان شرایط باشد ، شما هم اگر با یک عده کافر و مشرک برخورد کنید ، با آنها مانند پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم برخورد می کنید ، اما مسلمانی که مشکل پیدا کرده ، روش فرق می کند .

 امیرالمؤمنین علیه السلام هم تلاش داشتند با منطق جلو بروند ، منتهی وقتی نمی پذیرفتند ، حضرت برخورد تندی می کردند و حق هم داشتند ، چون می دانستند حق کجاست ودر مقابلش می ایستادند .

شکسته شدن قبح نافرمانی از رسول خدا

سؤال : زمان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم تعداد اندکی بودند که ایمان واقعی نداشتند اما چرا بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم تعداد زیادی برگشتند؟

جواب : بحث ما هم همین است ، گفتیم به رسالت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ایمان آوردند اما به ولایت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که هر آنچه پیامبر می فرماید باید اطاعت شود ، این در زمان خود پیامبر محقق نشد .     چون عرض کردم لازمه ولایت ، اطاعت است و این نافرمانی ها نشان می دهد ولایت پیامبر را بر نتابیدند . 

 قطعا این سؤال بوده مگر در غدیر ما با علی علیه السلام بیعت نکردیم ؟ چرا این بزرگان و خواص ما زیرش زدند ؟    جواب هم این است که مگر خود پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هرچه فرمودند ما عمل کردیم ؟ مگر آنجا نگفت این کار را نکنید ، ما کردیم، چه شد ؟ حالا اینهم مثل آن .  

چون قبح نافرمانی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در حیات خود حضرت شکسته بود ، حالا که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نیست راحت تر می شود . به خصوص که امیرالمؤمنین علیه السلام را کاملا نفی نمی کردند ، می گفتند الآن جامعه نمی تواند خلافت او را بر بتابد ، زمان برای به خلافت رسیدن او هست . لذا قانع می شدند .     حالا فعلا روی این آدم توافق شده ، اینکه دستش به خون کسی آغشته نیست و آدم نرمی بوده و سنی دارد و .. این را فعلا بپذیریم که همه روی او اجماع کردند ، بعدا هم فرصت برای علی هست

بنی هاشم در جریان سقیفه کجا بودند ؟

حتی شما می بینید که اینقدر این جو سنگین است که خویشان خود امیرالمؤمنین علیه السلام هم به میدان نمی آیند .

از بنی هاشم فقط عباس و فرزندش فضل و دو تا از بچه های ابولهب که اینها گرد امیرالمؤمنین علیه السلام آمده بودند ، آیا بنی هاشم فقط همین چند نفر بودند ؟

جالب است بدانید این سؤال از امام صادق علیه السلام پرسیده شده که چه شد بعد از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم امیرالمؤمنین علیه السلام اینطور تنها ماندند ، بنی هاشم کجا بودند ؟ حالا از بقیه انتظاری نیست ، خویشان خودشان کجا بودند ؟ بنی هاشمی که ۲۳ سال پیش موقع یوم الانذار ، یوم الدار ، پیامبر آنها را جمع می کنند ، ۴۰ تا مرد هستند ،عموها و عموزاده های پیامبر ، در این ۲۳ سال اینها باید چند برابر هم شده باشند ، ولی فقط اسم همین چهار نفر هست . 

امام صادق علیه السلام می فرمایند برای اینکه دو تا مرد داشت بنی هاشم ، آن هم حمزه بود و جعفر که به شهادت رسیده بودند ، بنی هاشم در این مقطع بزرگانش دو فرد ذلیل (تعبیر خود امام صادق علیه السلام) عباس و عقیل بودند که از این ذلیل ها انتظار دارید امیرالمؤمنین علیه السلام یاری شوند ؟! خود بنی هاشم به این بدبختی افتاده بود . تازه همان عباس هم که ایستاده نمی گوید غدیر خم ، بلکه می گوید نمی خواهیم این خلافت از ما بنی هاشم بیرون برود . اصلا به غدیر استناد نمی کند . عباس هم اعتقاد درستی نداشت ، اگر عباس وضعش درست بود که از نسلش این جنایت کارها پدید نمی آمدند : منصور و هارون و مأمون و معتصم و… که قاتلان امامان ما شدند ، همه از نسل عبدالله او هستند که بهترین فرزندش بود ، شاگرد امیرالمؤمنین علیه السلام که نسلش این شد .

در بنی امیه آدم حسابی می بینید عمر بن عبد العزیز(اگر تعبیر درست باشد) ولی در بنی عباس یکی درست و حسابی پیدا نمی کنید همشان دشمن اهل بیت علیهم السلام هستند . 

عباسی که با حضرت مانده حرفش این است که از ما بنی هاشم نباید بیرون برود نه اینکه خدا دستورداده پیامبر معرفی کرده است .

نمونه ولایت ناپذیری در زمان معاصر

سؤال : آیا پیامبر را به عنوان یک رسول یا عقل کل قبول داشتند یا به عنوان اینکه یک آدم خوبی است و از  قبل به عنوان محمد امین معروف بوده ؟

جواب : خیلی ها بودند امام خمینی را به عنوان کسی که آمد و این تحول عظیم را ایجاد کرد و حتی تا آنجا با امام همراه بودند که امام آمد و این تحول عظیم را ایجاد کرد و انقلاب کرد ، راهش درست است . مأموریتی و وظیفه ای که بر عهده دارد نجات کشور و احیای دین و.. همه خوب باها او همراه بودند . اما بعد ما شاهد ریزش های زیادی بودیم . یک عده ای از شاگردان خود امام در مقابل امام ایستادند . کسی که محکم ترین کتاب ولایت فقیه را می نویسد ، بعد می ایستد در مقابل امام ، هر چه اسرار نظام بوده ، بیرون می ریزد . این معلوم است ولایت را قبول نکرده بود ، اگر اعتقاد داشت ، باید مطیع کامل امام می بود . 

یا آن کسی که با افتخار می گوید من از همه رفقا نسبت به امام جسورتر بودم و انتقاد صریح می کردم .

ولایت مدار همان جوانی است که با اینکه با امام حشر و نشر نداشته ، شاگرد امام نبوده ، همین که امام فرمودند جوانان جبهه ها را خالی نگذارند ، با سر می رود ، همین که امام می گوید قطع نامه را من پذیرفتم ، فوری اطاعت می کند ، خودش را در مقابل ولایت چیزی نمی بیند .

اوایل رهبری حضرت آقا بود ، سؤال شده بود ، یکی گفته بود ایشان را مجلس خبرگان معرفی کرده ما می پذیریم ، هر جا که از امام تبعیت کند می پذیریم ، اما اگر ایشان نظر دیگر داشته باشد ، نه نمی پذیریم .

در زمان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم همین طور ؛ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آمده برکات را برای ما آورده ، ما را نجات داده ، ممنونش هم هستیم ، اما وقتی این جور چیزها را می گوید نه .

ارتداد گسترده بعد از پیامبر

سؤال :  آیا این کسانی که برگشتند رسالت پیامبر را قبول داشتند ؟

جواب : یک عده ای ایمان به قلب هایشان وارد نشده بود . سال ۹ هجرت عام الوفود که می گویند این بود که خیلی از این قبایل کسانی که با اسلام جنگیده بودند ، دیدند مکه فتح شده ، دیگر قدرت مقابله ندارند ، ترسیدند ، گفتند ما مسلمان می شویم ، هیئت هایی را می فرستادند خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم . معلوم بود با ایمان و عشق و علاقه نیست . برخی می گفتند مسلمان می شویم ، ولی اجازه بدهید نماز نخوانیم یا می گفتند بگذارید بت ها را داشته باشیم ؛ معلوم است اینها ایمان واقعی قلبی نیست ، از روی ناچاری است . البته پیامبراز همین هم استقبال می کردند ، بعد مبلغ می فرستادند تا ایمان ها محکم بشود . 

ولی رسالت پیامبر را در مجموع حالا با میل و رغبت یا اکراه و اجبار  اینها قبول کرده بودند . اما اصل ولایت را نه.

 اگر اختصاص را کتاب شیخ مفید بدانیم و کتاب معتبری بدانیم ، در حدیث معروف ارتد الناس بعد النبی ، در آنجا حتی کسانی مثل سلمان و ابوذر را هم می گوید که در مسأله ولایت دچار لغزش بودند ، فقط مقداد بود که هیچ لغزشی نداشت ، آنچه در دل سلمان و ابوذر می گذرد این است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام تن داد به اینکه دستانش را ببندند و ببرند ؟ چرا نایستاد ؟ چرا به ما اجازه نداد مقابل او بایستیم دفاع کنیم ؟ و بعد هم می گوید سلمان به خاطر همین لغزشی که پیدا کرد ، دچار یک بیماری شد ، یک غده ای در گردنش در آمد که مجبور بود همیشه آن را بپوشاند و این گرفتاری ابوذر به دست عثمان و تبعید به ربذه هم تاوان همان نکته بود .

ما اگر این را بپذیریم وقتی سلمان و ابوذر هم به نوعی کم می آورند ، دیگر از بقیه چه انتظاری است .

مسئله ولایت آنقدر مهم است که بزرگان هم در این قضیه می لغزند و دچار مشکل می شوند .

مرحوم ابوی ما نقل می کردند از مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی می گفتند صحبت یکی از علمای خیلی عابد و زاهد پیش آمد ، گفتند ایشان از معدود علمایی بودند که معاد را باور داشتند . 

امام مثل کعبه است

سؤال : در جایی که گفتند آیا امیرالمؤمنین علیه السلام هم برخوردی کرده یا نه ، یک روایت از حضرت زهرا سلام الله علیها هست که وقتی معاویه نزد ایشان آمد و گفت چرا اگر حق با علی بود ، کاری نکردید ، حضرت فرمودند مثل الامام مثل الکعبه ، بحث پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بحث ابلاغ رسالت است و لو درِ خانه تک تک اینها را هم بزند و حتی از بعضی مسائل کوتاه هم خواهد آمد ، ولی در امیرالمؤمنین علیه السلام ابلاغ شده بود؟

جواب : این بحث ولایت و جایگاهش در واقع یک لطف و منتی است که خداوند بر سر ملت اسلام گذاشته اند و همان طور که به خوبی شما بیان فرمودید به استناد به آن حدیث مردم هم باید با سر بیایند به طرف ولایت ، نه اینکه ولایت برود به سراغ مردم که بگوید من رهبر شما هستم و من را فراموش نکنید . اگرچه امیرالمؤمنین علیه السلام این کار را هم کردند .

ضرورت تبیین جایگاه ولایت برای مردم

سؤال : لطفا پیشنهادهایی بدهید که ما بتوانیم در منبرهای تاریخی تحول ایجاد کنیم و یک استراتژی داشته باشیم؟

بنای ما هم همین بود که تمام مسائلی که پدید می آید و مشکلاتی که امت اسلام با آن روبرو شده بود و امروز هم با آن مواجه هستند طرح کنیم . مسئله ولایت مسئله اساسی است ، محوریت ولایت است . این استراتژی راهبردی که شما می فرمایید ، تبیین جایگاه ولایت برای سعادت جامعه است و پشت کردن به ولایت یعنی شقاوت و بدبختی .    ما باید با استناد به موارد مختلف که پیش آمده ، پایه های اعتقاد به ولایت را محکم کنیم . ما خط کلی را خدمت شما ترسیم می کنیم ، خود شما با بهره گیری از منابعی که هست آیات و روایات این را محکم کنید . بنی الاسلام علی خمس که می فرماید مهمترین رکن اسلام ولایت است و خداوند در هر یک از ۴ رکن دیگر رخصت قائل شده جز ولایت که هیچ تخفیف و رخصتی قائل نیست . شما با این احادیث می توانید جایگاه ولایت را تبیین بفرمایید .  البته الحمدلله اکثر مخاطبان شما اگر عالمانه هم به این مسأله وقوف نداشته باشند ، از روی ایمان و باور اعتقاد دارند اما برای اینکه وقتی با دیگران مواجه می شوند ، بتوانند آنها را توجیه بکنند ، نیاز است این اعتقاد و باورشان ، پشتوانه علمی هم داشته باشد .

استفاده از تاریخ اصحاب ائمه

سؤال : آیا می شود به جای اینکه از خود حضرات معصومین صحبت کرد ، از صحابی و حواریون ایشان و نحوه برخورد آنها با مسئله ولایت  صحبت کرد؟

جواب : کاملا صحیح است اتفاقا با هم همفکریم . من در جمع بسیج مداحان گفتم : شما در محرم و صفر وقتی از قیام امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا اسم می برید ، محوریت که خود وجود مقدس امام حسین علیه السلام است ، بعد حضرت عباس و علی اکبر و علی اصغر و قاسم و عبد الله و … علیهم السلام انگار که این شهدا دست نیافتنی هستند . بله کسی نمی تواند مانند حضرت عباس علیه السلام باشد ، منتهی چرا نمی آیید اصحاب دیگر را معرفی کنید ؛ عابس بن ابی شبیب شاکری ، حجاج بن مسروق جعفی ، نافع بن هلال ، بریر بن خضیر همدانی  اینها دست یافتنی هستند . روضه اینها را بخوانید ؛ حماسه هایی که اینها آفریدند ، نوع نگاهشان ، بیاییم ولایت مداری اینها را تبیین کنیم. در بین اصحاب بیشتر حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه به چشم می آیند . من معتقدم اینها مقامشان نسبت به خیلی از شهدای دیگر کربلا پایین تر است برخلاف تصور . چرا ؟ چون کسی مثل بریر و عابس   که در خانه خود ننشسته تا امام زمانش بر او وارد بشود ، با علم بر اینکه امام می خواهند به کوفه بیایند ، اینها ۱۵۰۰ کیلومتر رفتند تا مکه ، از آنجا با امام زمانشان حرکت کردند بیایند به کوفه که به کربلا ختم شد . این خیلی ارزشش بیشتر است تا کسی که در خانه نشسته است .

نظرات حضار و پرسش و پاسخ

۱- خدا می فرماید : یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه‏ ، رسالت خدا را انجام ندادی ، نه رسالت خودت را . در بین مفسرین شاید یکی دو نفر به این نکته پرداختند و خیلی  مطلب لطیفی از آن در می آید .

۲-آن مطلبی که فرمودید پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم طلب استعفا می کرد که من این مطلب را نگویم ، در خود متن خطبه آمده و خود پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آیات و روایات را می آورند و توضیح می دهند که چرا عذر می خواستم .

۳-در فرمایشاتتان از جریان موازی یهودیتی که سیاست و خباثت داشتند و ما دلایل زیادی داریم که این انحراف مصدرش آنجا بوده کمتر به آن اشاره شد . جا دارد که حتما این مسئله مطرح بشود . خود خلیفه اول و دوم نیروی نفوذی بودند طبق روایاتی که در احتجاج است و ادله دیگر ،و مسلط به تورات بودند و اصلا از مشرکان یهود بودند  نه اینکه موحد بودند . 

۴- از رهبری استفتاء کردند در مجامعی که مباحث علمی مطرح می شود ، اشکالی ندارد که ما نقد بزنیم ولو به خلیفه اول و دوم

۵- نسبت به ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام انشاء شده بود ، امرش هم آمده بود ، حتی در شب جنگ احد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به حضرت حمزه فرمودند که تو فردا کشته می شوی ، بیا تا برای ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام  از تو بیعت بگیرم . این نکته هم باید به آن اشاره بشود که ولایت امیرالمؤمنین بعد از ولایت پیامبر علیهما السلام است .

۶- در شئون ولایت که نام می بردید ، ولایت بر نفوس و بر اموال را گزارش ندادید .

۷- کلام حضرت امام را گفتید که ایشان استثناء نزدند مقداد و سلمان را ، به نظر من نمی شود این استفاده را کرد  اولا ما در مورد این اصحاب خاص اهل بیت دلیل محکم داریم که بر تمام کلام علما حکومت دارد و قطعا هم فرمایش حضرت امام ناظر بر این نبوده که مردم ایران  مثلا ایمانشان بیشتر از این صحابه باشد .

پاسخ : من همه مواردی را که می فرمایید را قبول دارم . فقط راجع به یهود آن روایتی که در احتجاج است ، ببینید این بحث ها که می شود متأسفانه اگر چه ما یهود را عامل خیلی از قضایا می دانیم ، اما  بحث علمی مستند باید باشد . این مواردی که راجع به خلیفه اول و دوم و نقش یهود است باید مستند باشد .

الآن این فیلم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم که آقای مجیدی ساخته ، از دفتر حضرت آقا گفتند این فیلم آماده شده ، چند نفر را ایشان تعیین کردند که این را یک اکران خصوصی بکنند ، نظراتشان را بدهند و این نظرات خدمت حضرت آقا داده بشود ، که من هم بودم ، خیلی زحمت کشیدند ولی خیلی نقش یهود پررنگ شده ، آن هم بدون استناد .

 ما نمی خواهیم یهود را تبرئه بکنیم ، اما یهود بعد از جنگ خیبر به شدت از موقعیت سیاسی- اجتماعی افتاد و هیچ نقشی در قضایا و معادلات ندارد . ما سند نداریم که یهود ، خلیفه اول و دوم را تحریک کرده باشد یا اینها یهودی بوده باشند ، اگر اینطور باشد خود پیامبر نعوذبالله زیر سؤال می رود .

سؤال : سند داریم که اینها اصلا عبدی بودند ، خریداری شدند توسط یهودی ها ، از حبشه وارد شدند با سندهای محکم ، حتی در ماجرای شهادت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ؟

جواب : من می خواهم همین را بگویم . برای بزرگ کردن خطر یهود کاری نکنیم که خدای ناکرده پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم کوچک بشوند . اگر این حرف هایی که زده می شود که یهودی ها حتی آمدند پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را کشتند اینها مستند نیست .

سؤال :  من با اینها کاری ندارم . از این چیزی که شما فرمودید استنباط می شود که یک جریان خود جوش جاهلیت در مقابل ولایت ایستاد . من از این باب گفتم که این طرف تقویت پیدا نکند که یک جریان جاهلیتی بود که در مقابل ولایت و رسالت ایستاد . ما دلیل داریم که یک جریان تدوین شده و سیاسی بوده .

جواب : یهود همراه با مشرکین تا قبل از فتح خیبر و مکه ، دشمنان اصلی و بزرگ اسلام هستند که لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُود هم برهمین دلالت دارد ، منتهی بعد از فتح خیبر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می توانست اینها را تارومار کند ، بیرون بیندازد .

سؤال : در بحث جنگ تبوک هم می توانستند تمام منافقین و یا آن ۱۴ نفر یا ۱۰ نفر را دستشان را رو کنند ، ولی داریم که چرا پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم کتمان می کردند ؟

جواب : منافقین چون جزء خود مسلمان ها هستند ، قضیه شان فرق می کند ، منتهی یهود اتفاقا برای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم راحت تر است که اینها را از بین ببرد .

سؤال : عرض من این است که این دو قابل جمع هستند ، این منافقینی که ما داریم از آنها صحبت می کنیم وصل به یهود هستند ؟

جواب : این را ان شاءالله این احادیثی را که می فرمایید به من لطف کنید ، چون من در سفینهالبحار وارد شدم راجع به یهود هیچی پیدا نکردم .

اگر یهودی ها در حوادث اسلام اینقدر نقش داشتند و تأثیرگذار بودند که روند حوادث را تغییر می دادند ، بر امامان ما لازم بوده که خطر اینها را گوشزد کنند و بگویند که اینها چه دسیسه هایی انجام می داده اند .

سؤال :  لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُود قرآن می فرماید .

جواب : بله منتهی ادامه اش چیست وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ پس اگر این یک حکم کلی باشد برای همه زمان ها و مکان ها باید بگوییم الآن بهترین دوستان ما نصاری هستند .

سؤال : نسبت به دشمنی اینها رقیق تر هستند ، یهود اشد عداوه هستند .

جواب : نه ، در مورد مسیح می فرماید موده .

سؤال : منافاتی ندارد که نصاری هم با ما مشکل دارند .

جواب : برخی سخنان اینقدر خرابی دارند ، حتی اگر سند هم داشته باشند ، در عرب جاهلی اینکه زنان شوهردار با مردان غریبه مراوده داشته باشند یک چیز عادی بود .

عمرو عاص لعنه الله بعد از صلح امام حسن علیه السلام وقتی امام را احضار کردند ، کوفه را اشغال کردند ، خواستند امام را بیاورند ، اذیت کنند ، معاویه اول خودش موافق نبود ولی وقتی جمعی اصرار کردند ، گفتند بیاوریم یک حالی از او بگیریم و هر چه دلمان خواست بگوییم ، معاویه هم قبول کرد .

عمرو بن عاص شروع کرد به توهین به امیر المؤمنین علیه السلام و خود حضرت . همه را حضرت شنیدند ، بعد یک یک اینها را جواب دادند ، فرمودند تو به پدر من توهین کردی ، اینطور کردی ، آنطور کردی ، تو چه می گویی وقتی به دنیا آمدی ۸ نفر مدعی بودند بابای تو هستند؟ و مادرت کسی را به عنوان پدرت انتخاب کرد که پول بیشتری به او داده بود . این چیزها در عرب رایج بوده .

لازم نیست که ما افراد را از این بابت زیر سؤال ببریم ، بیاییم خیانت هایی که صورت گرفته با استناد به منابع خودشان بگوییم . النص والاجتهاد علامه شرف الدین سند بسیار محکمی است بر ارتداد برخی از صحابه پیامبر . این چهره های مهم که اجتهاداتی کردند علیه نص ، کتاب خدا و سنت پیامبر ، این بزرگترین سند رسوایی آنها است . حالا اینکه پدرش که بوده و مادرش که بوده و… اینها چیزهایی نیست که ما بخواهیم بیاوریم وارزش بدهیم .

بازدیدها: 559

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *