تحلیل و بررسی زیباشناسی خطبۀ فدکیۀ حضرت زهرا
هیات: زیباشناسی به عنوان علمی مستقل، از قرن هفدهم و هجدهم در اروپا ظهور پیدا کرد و با به عهده گرفتن دریافت و بازتاب «زیبایی» در روح انسان در انواع هنرها از جمله ادبیات، رشد و نمو یافت. نقد زیباشناسی در ادبیات در نقد بیانی (علم بیان و اصول بلاغت و معانی و بدیع) که ارتباط محکمی با اصول زیبایی دارد، تجسم مییابد. موسیقی و تصویر به عنوان ارکان زیبایی، در کلام هنرمندان و خطیبان و شاعران مشاهده می شود. تصویر هنری همان آشکار کردن هنری این تصویرها به خارج از ذهن است که مرحلۀ تصور میان تصویر ذهنی و تصویر هنری قرار میگیرد.
ویژگیهای حروف و اصوات در ایجاد موسیقی مؤثر هستند و هنگامی که متناسب و هماهنگ با معنا باشند، کلام را مزین میکنند و به وسیلۀ ریتم همراه با حرکات متوازن و منظم خود بر خواننده تأثیر میبخشند. خطبۀ فدکیه سرشار از تصاویر ادبی زنده و پویاست که فضایی قابل لمس برای مخاطبان آفریده است که منظور از پویایی تصاویر، زنده و پرشور بودن حاصل از به کارگیری خیال، صوت و الفاظ مطابق با معنا… در متن میباشد و در سراسر این خطبه، نظام موسیقایی حاکم است که سبب رستاخیز کلمه ها و تشخیص واژه ها در زبان میشوند که در بیان غرض آن، دقت الفاظ و روانی ترکیب به بیان اهداف و اغراض آن کمک کرده است و موسیقی کلام او باعث لذت و گوش نوازی میشود. هدف اصلی این مقاله، بررسی زیباییهایی آوایی و تصویری خطبه است تا مشخص شود که حضرت تا چه حد بلاغت ادبی را در بیان مسائل اجتماعی و سیاسی زمان خود به کار برده است و نیز تا چه اندازه از تصاویر جاندار و متحرک برای محسوس جلوه دادن مفاهیم مورد نظر خود استفاده کرده است.
١- زیبایی
بسیاری از دانشمندان، زیبایی را غیرقابل تعریف و تعیین میدانند و بسیاری از آنان نیز وجود ارکان یا معیارهای زیبایی را انکار میکنند (ر. ک؛ غریب، ١٣٧٨: ١۵). زیبایی از نظر افلاطون که به جمال مطلق به عنوان مثال اعلای جمال اعتقاد داشت، در صلاح و فضیلت است. کانت زیبایی را چیزی میداند که همگان را راضی میسازد، بدون قرار و طرح قبلی یا قاعده ای که بر آن قیاس شود. هگل تعریفی صوفیانه از جمال ارائه داده است و زیبایی را مظهر اندیشه، یا حقیقت، یا امر مطلق برای حس میداند و از نظر او، اثر هنری، جزئی از عالم ناخودآگاه و در ضمن عمل انسان آگاه است (ر. ک؛ رجائی، ١٣٧٨: ١٠۶-١٠۵). بررسی پدیده زیبایی از دید فلاسفه و مکاتب ادبی غربی و از نظر ادبیات و نقد قدیم عربی، به عنوان یکی از ارکان نقد ادبی معاصر از آن رو ارزشمند و بااهمیت است که این دو از مهم ترین و اساسیترین مصادر نقد ادبی معاصر به شمار میآیند و آرای نقدی ناقدان معاصر عرب به میزان چشمگیری بر پایۀ آنها شکل میگیرد (ر. ک؛ همان: ١٠۵).
زیبایی وسیلۀ هماهنگی آزاد و ذاتی عقل و احساس، خیال و ادراک است، چنان که در شیء جمیل، گم شده اش را مییابد، بدون آنکه تصویری قبلی از ماهیت جمال داشته باشد. شیء زیبا ارزشی درونی (ذاتی) و مجرد دارد و همزمان، ارزشی موضوعی دارد که نتیجۀ اعتبارات و عوامل گوناگونی است که در حکم بر آن تأثیر میگذارد و باعث افزودن یا کاستن ارزش ذاتی میگردد. این عوامل عبارت است از: «ذوق زمانه، رنگ محلی، خاطرات گذشته در ذهن، اثر محیط، حالت روحی و اعتبار سودمندی و نفع نزد مشاهده کننده زیبایی» (غریب، ١٣٧٨: ۵۵). روانشناسان، هنر و زیبایی را به واسطۀ اثر آن دو در نفس تعریف میکنند و عموما تعریف های آنان با آرای مشهور فلسفی یاد شده اتفاق دارد، از آن جمله میگویند: «زیبایی کمال نیست، ولی قدرتی پایدار بر خلق حالت کامل، حالت اتحاد نشاط با راحتی دارد» (رجائی، ١٣٧٨: ١٠٧).
٢- زیبایی شناسی
آنچه در گذشته با نام علم جمال و امروزه با عنوان زیباشناسی شهرت دارد و در غرب استتیک (Aesthctics) نامیده شده، در واقع، معرفتی است که از زیبایی و هنرها سخن میگوید و «دانشی است که درباره هنر و احساس زیبایی گفتگو میکند» (شاله، ١٣۵٧: ۵).
علم زیباشناسی به دو قسم عملی و نظری تقسیم میشود؛ مسائلی که در علم زیباشناسی نظری مورد مطالعه و تحقیق واقع میشود، سه نوع است:
الف) وظیفۀ اول این علم، تشخیص عناصر زیبای مدرکات حسی است و به این ترتیب، راه اکتشاف زیبایی را هموار میکند. این قسمت از علم زیباشناسی را کشف و جستجو مینامند.
ب) وظیفۀ دیگر آن این است که معلوم کند عناصر زیبا چگونه باید با یکدیگر تألیف شوند تا ترکیب آنها زیبا گردد. این قسمت را بحث در روش مینامند.
ج) کار دیگر این علم، بحث در این است که چگونه میتوان عناصر زیبا را که با زیبایی با هم ترکیب شده اند، آشکار و جلوه گر ساخت. این قسمت را علم رموز و علایم مینامند (ر. ک؛ کوپله، ١٣٣۶: ۱۰۵).
ساده ترین تعریفی که برای نقد زیباشناسی میتوان بیان کرد، چنین است: «مجموعه ای از قواعد زیباشناسی است که از قواعد سبک شناسی، زبانشناسی، لغوی و بلاغت کمک گرفته است و عهده دار تشخیص میان حسن و قبح در اثر هنری است. نقد بیانی که ارتباطی محکم با ارکان زیباشناسی دارد، ذیل آن قرار می گیرد» (غریب، ١٣٧٨: ١٣٩).
٣- نشانه های آثار زیبا
ارکان و نشانه هایی مشخص در آثار هنری و مظاهر زیبایی قابل تعیین است، ولی به این معنی نیست که در هر شیء زیبایی، این مشخصات عینا یافت میشود، بلکه ممکن است بعضی را بیابیم یا آن را نیابیم یا ویژگیهای جدیدی که قبلا نظیر آن را ندیده ایم، پیدا کنیم (ر. ک؛ رجائی، ١٣٧٨: ١٠٨). البته بعضی از این نشانه ها همیشه راز زیبایی را تشکیل نمیدهند. در اینجا به دو نمونه از نشانه های مهم آثار زیبا اشاره مینماییم. نخستین نشانه در شیء زیبا، «وحدت» است. زیبایی، وحدت است، از آن رو که وحدت، صفت خداوند است، چنان که زیبایی و کمال از صفات اوست.
خود وحدت انواعی دارد که عبارتند از: هماهنگی اجزاء، تناسب، توازن، تحول و سیر تدریجی و تکرار. دیگر از نشانه های آثار زیبا، اصل «تقویت» که به معنی برجسته ساختن یکی از اجزاء بیش از سایر اجزاء، به شرط آنکه با مجموع اجزای هماهنگی و تناسب داشته باشد و به قیمت کم جلوه دادن سایر اجزاء نگردد. از اقسام تقویت میتوان تضاد و تکرار را نام برد (ر. ک؛ غریب، ١٣٧٨: ٢٧٣۵).
۴- ویژگیهای مشترک هنرهای زیبا
هنرهای زیبا همواره در طول زمان ویژگیهای مشترک و ثابتی دارد، هرچند شکل هنر دگرگون شود و نمونه های برتر آن تغییر یابد. همۀ هنرهای زیبا در عنصر ابتکار شخصی آزاد یا عنصر شخصیت، مشترک هستند. هنرهای زیبا در بینیازی از هدف عملی نیز با هم اشتراک دارند. هدف هنرمند همان هنر اوست، لذا هنرمند باید به بیشترین حد امکان از آزادی و بینیازی و تجرد از هدف معینی بهره ور باشد و با تمام وجود به هنر رو کند؛ زیرا غلبۀ عوامل مادی است که هنر را در بند میکند یا از بین میبرد و نیز هنرهای زیبا مایۀ خشنودی و آرامش روانی و منبع اثری ادراکی و تأثیری همه جانبه و وجودی میگردند که سبب جاودانگی آنهاست که در این وجه با هم اشتراک دارند (ر. ک؛ همان: ١٩٢٠).
۵- زیباشناسی خطبۀ فدکیه حضرت زهرا
حضرت زهرا سلام الله علیها پس از رحلت پدر بزرگوارش، سه خطبه ایراد فرمود. نخستین آن، سخنانی است که هنگام تهاجم به خانه اش بیان فرمود. دوم، سخنرانی در مسجد مدینه که همان خطبۀ معروف آن حضرت است که در این مقاله بدان می پردازیم و سوم در جمع زنان مهاجر و انصار.
خطبۀ معروف حضرت زهرا سلام الله علیها که در مسجد مدینه ایراد فرمود، از معتبرترین روایاتی است که شیعیان بر آن اتفاق دارند و بسیاری از علما و دانشمندان اهل تسنن، نیز همه یا قسمتی از آن را نقل کرده اند. ذبیح الله محلاتی در کتاب ریاحین الشریعه، هفده نفر ار آنان را نام می برد و برخی کتاب های دیگری که این خطبه را نقل کرده اند، عبارتند از: علل الشرائع شیخ صدوق، تذکرهالخواص ابن جوزی، شرح نهج البلاغۀ بحرانی، من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق، نثر الدرر آبی، دلائل الإمامه طبری، احتجاج طبرسی و… است و ما این خطبه را از کتاب احتجاج طبرسی نقل می کنیم (ر. ک؛ طبرسی، ١۴٠٣ق.، ج ١: ١٣١-١۴١).
به اجمال میتوان به نکاتی در خطبه اشاره نمود: شکر نعمت های خداوند، اخلاص ثمره توحید، اهداف آفرینش، اهداف بعثت پیامبر، قرآن و عترت، فلسفۀ احکام الهی، سفارش به تقوا، ویژگیهای دوره جاهلیت، نجات مردم از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، نقش حضرت علی علیه السلام در گسترش اسلام، راحت طلبان دیروز و فرصت طلبان امروز، خلیفه تراشی و تغییر ارزش ها، فدک میراث پیامبر، پیامدهای رحلت پیامبر، شکوه در برابر سکوت انصار، سوابق مبارزاتی انصار، مظاهر ارتجاع پس از وفات پیامبر، خیانت سران سقیفه، راحت طلبی و دنیاپرستی و بازگشت به جاهلیت.
۶ تصویر و موسیقی در خطبه
تصویر شامل عبارات و الفاظی میشود که ادیب در آن، تألیف ادبی آن را خلق میکند و شامل خیالی است که در نتیجۀ عاطفه ای قوی به وجود میآید و ادیب آن را در اثر خود منعکس میکند.
تصویر هنری، زاده خیال نوآور و منبع زیبایی است و تصویر وسیله ای مهم برای ابراز و تأثیر آن محسوب میشود. تصویرپردازی امکان تصرف در اشیاء و جهان را برای آدمی فراهم میآورد و این امکان را میدهد تا با دستکاری در عناصر طبیعت، مطلب و مقصود خود را بیافریند و احساس خود را در اشیاء بریزد و با پدیده های بیرون از قلمرو زبان خود سخن بگوید. تصویر، ظرف عواطف و احساسات شاعر میشود که بیپشتوانۀ عاطفی، بیروح و سرد و غیرهنری است (ر. ک؛ فتوحی، ١٣٨۵: ۶٧-۶٨). تصاویر پویا و متحرک آسان تر به ذهن و فکر مخاطب راه مییابد. مخاطب متن پویا، در عالمی جذاب سیر میکند که ادیب آن را خلق نموده است و پویایی از نشانه ها و پایه های یک تصویر خوب و موفق است و در تصویر معانی ذهنی و حالات روانی و صحنه ها و حوادث قابل توجه هستند. یکی از مهم ترین اسباب تحرک و پویایی تصاویر، این است که صور خیال ادیب از جوانب مختلف حیات و احوال گوناگون طبیعت اخذ شده باشد؛ زیرا تجربه ای که از تماس مستقیم با طبیعت و ادراک جمال آن حاصل شده باشد، تحرک بیشتری دارد و با زندگی پیوند و ارتباط عمیق تری دارد (ر. ک؛ شفیعی کدکنی، ١٣٨٣: ٢۶٠). در بررسی تصاویری که حضرت در خطبۀ خود به کار برده است، قریب به اتفاق برگرفته از طبیعت و عناصر آن، همچون حیوانات، آتش، شیر و… که از متن عناصر زندگی خود مردم که با آن به صورت مستمر سروکار دارند، با ظرافت خاص و دقت قابل ملاحظه ای استفاده کرده است. تصویرها مأنوس و در عین حال، تازه هستند؛ زیرا ترکیب تصویر نو و تازه است، لذا از ابتذال دور و نیز از پویایی و ترتیب خاصی برخوردارند و هدفی خاص را دنبال می کنند. در این تصاویر، بعد حسی با بعد روانی آدمی درآمیخته است که اگر این تصاویر صرفا حسی بود، این بیان حوادث نمیتوانست روح انسان را دستخوش تحول قرار دهد. بنابراین، جدایی عنصر حسی و روانی این تصاویر و بیانات معنایی ندارد. بنابراین، بیان الهام گر و احساس و عاطفۀ صادق را میتوان از دیگر ویژگیهای تصاویر این خطبه برشمرد.
گاهی برای درک یک حوزه انتزاعی از چند استعارۀ متفاوت استفاده میشود و حوزه های تجربی متفاوتی به عنوان حوزه مبدأ فراخوانده میشوند که هر حوزه مبدأ بخشی از حوزه مقصد را توصیف میکند. این خطبه به سبب انتزاعی بودن که اغلب مفاهیم متافیزیکی و دور از دسترس تجربۀ حسی هستند، تنها از طریق همین استعاره ها درک میشوند. انواع تشبیه ها و استعاره هایی که در این خطبه به کار برده شده، از روی طبع است، بدون تکلف و سختی به گونه ای که خواننده آن را احساس نمیکند. ویژگیهای حروف و اصوات در ایجاد موسیقی انکارناپذیر است، اصوات دارای بار آهنگی است که با جوانب احساسی ارتباط پیدا می کند. لذا ادیبان و سخنرانان بزرگ برای مؤثر نمودن کلام خود، آن را مزین به صوتی متناسب و هماهنگ با معنا میکنند و به وسیلۀ ریتم همراه با حرکات متوازن و منظم خود تأثیر میبخشند. این خطبه نظام هجی خاصی دارد که این نظام، هماهنگ با معنای ایرادشده است و کاملا با جو و فضای فرازها همخوانی دارد و این موسیقی کلمات باعث ایقاعی جذاب می شود و هر ترکیبی معنی خاصی دارد که تعداد هجاها با معانی و دلالتی که فرازها دارند، تناسب دارد و سیاق های کلام در مواقعی احساسات متحرک و گاهی احساسات ثابت را حمل می کند و هر کدام از این حالات، اثری بر طبیعت ساختار مقطع ها دارد.
بنابراین، تنوع بین مقاطع کوتاه و متوسط، دلالت معنایی دارد و از میان این تنوع، موسیقی آهنگینی را ایجاد می کند (عبدالرحمن، ٢٠٠۶م.: ٢١).
نوای غم انگیز کلام حضرت، از موسیقی بیرونی و درونی برمیخیزد.این موسیقی با معنا و سیاق پیوندی تام دارد و بر مقتضای آنها گاه آرام و ملایم و گاهی تند و شتابان و کوبنده است.
عنصر موسیقی در تمام لایه های سخن جاری است. جناس ها، سجع ها، طباق ها و تضادها همگی در نواختن موسیقی مناسب با متن نقش دارند که فقرات خطبه را از یکنواختی بیرون میآورد.
اینک به بررسی زیباییهای تصاویر و موسیقی بعضی از فرازهای این خطبه میپردازیم.
«کلما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله، او نجم قرن الشیطان، او فغرت فاغره من المشرکین. قذف اخاه فی لهواتها، فلا ینکفیء حتی یطأ جناحها بأخمصه، و یخمد لهبها بسیفه. مکدودا فی ذات الله، مجتهدا فی امر الله، قریبا من رسول الله، سیدا فی أولیاء الله، مشمرا ناصحا مجدا کادحا، لا تأخذه فی الله لومۀ لائم و أنتم فی رفاهیۀ من العیش، وادعون فاکهون آمنون، تتربصون بنا الدوائر، و تتوکفون الاخبار، و تنکصون عند النزال، و تفرون من القتال».
زبان آمیخته با تصاویری است که عموما زبان بیان هستند و نه صرفا وسیلۀ شرح و تزیین.
حضرت برای بیان مقاومت، شجاعت، پایداری و پیروزی کامل حضرت علی علیه السلام بر مشرکین این گونه به تصویرپردازی با اسماء و افعال جوارح میپردازد که هرگاه توطئه ای از سوی دشمن صورت می گرفت (مراد از شاخ شیطان، قدرت و قوت دشمنان اسلام است) و یا هنگامی که مشرکین دهانشان را باز میکردند و میخواستند با گفتارشان اغتشاش راه بیندازند، پیامبرصلوات الله علیه، برادرش علی علیه السلام را در ته حلقوم آنها میانداخت تا حلقوم آنها را پاره کند و دهانشان را ببندد. پس حضرت از مسئولیتی که پیامبر بر دوش او گذاشته بود، برنمیگشت تا اینکه گوش مشرکان را زیر پای خود له کند و کار را تمام سازد. میتوان پویایی و تحرک و تصاویر زنده را از میان این تصویرپردازیهایی که به وسیلۀ اعضاء و جوارح بدنی و افعالی که به واسطۀ بدن انجام گرفته است، به خوبی مشاهده نمود. ایشان از اعضاء و جوارح جسم همچون «فاغره»، «لهوات»، «صماخ»، «أخمص» و از افعالی که با اعضای بدنی انجام میشود، همچون «أوقدوا، فغرت، قذف، ینکفیء، یطأ، یخمد» برای بیان مطلب خود بهره برده اند.
در فراز «نجم قرن الشیطان» حرکت خیالی و غیرمحسوس است. حرکت و ظهور شیطان که حرکت انسان از پی آن میآید و به دنبالش راه میافتد، حرکتی است خیالی و به ترسیم صحنۀ شیطان که پیروانش را به گمراهی سوق میدهد، کمک میکند و در تصویر دیگری، «قذف أخاه فی لهواتها» حرکت کوبندۀ امام علی علیه السلام به شیء پرتاب کردنی تجسیم یافته، این امر به جسم مادی محسوسی تصویر شده و پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم این امر پرتاب کردنی (حرکت کوبنده حضرت علی علیه السلام) را رها میکند، راه و مسیرش را میشناسد و هیچ کس توان توقف کردن آن را ندارد، چون هم روشن است و هم قوی که به هدف اصابت میکند و از طرفی، پرتاپ کننده آن داناست. تصویر شیء پرتاب کردنی در چند موضع از قرآن برای دلالت بر قدرت و سختی در تصویرگری معانی آمده است؛ مانند: «… وقذف فی قلوبهم الرعب…: … و در دلهایشان رعب افکند… » (الأحزاب /٢۶ و الحشر /٢).
این تصویر بسیار زیبا بر نفس مؤثر است؛ زیرا نفس از امور محسوس بیش از معنای مجرد متأثر میگردد و از این روی، تجسیم وارد حوزه روابط تصویر و روابط هنری آن میگردد (ر. ک؛ راغب، ۱۳۸۷: ۱۸۰).
آهنگ کلمات و موسیقی عبارات در ابراز این صورت ها باعث میشود که گوش، چشم، حس، خیال و وجدان را سرشار کند. وجود مصوت بلند «آ» در ساختار واژه های «مشمرا، ناصحا، مجدا، کادحا»، بزرگی و طولانی بودن زمان رنج و سختی را که امام به دوش میکشد، مجسم میکند.
همچنین، «الف» لین نرم در کلمات «وادعون، فاکهون، آمنون» با ترنم و نرمی، در بیان نهایت آرامشی که فرصت طلبان دارند، کمک میکند و بلندی واج «او» به طولانی بودن رفاه و آرامش و امنیت ایشان اشاره دارد. عبارت «فلا ینکفی حتی یطأ صماخها بأخمصه» کلماتی دارد که با آهنگ خشن خود، سختی و فشار و در عین حال، عظمت اعمال امام علی علیه السلام را به تصویر میکشد که ایشان وقتی به میدان نبرد میرفتند، تا کار را تمام نمیکردند، برنمیگشتند. همچنین، تکرار اصوات «صاد» و «خاء» باعث میشود که ما در برابر صحنه های شنیداری کوبنده و شدید مات و مبهوت شویم و پرده گوش ما را به سختی میکوبد. بین کلمات «صماخ و أخمص» جناس شبه اشتقاق وجود دارد و کلمات «أوقدوا، الحرب، أطفأ» دارای صنعت مراعات النظیر هستند و همچنان که بین دو فعل «أوقد و أطفأ» صنعت تضاد دیده میشود و جملۀ «کلما أوقدوا نارا للحرب أطفأها الله» از آیۀ ۶۴ سوره مائده اقتباس شده است.
در فرازی از این خطبه، حضرت در قالب افعال و اسمایی که به سروصدا و ظاهر و نمایان شدن دلالت میکنند، تصاویری زیبا میآفریند:
«فلما إختار الله لنبیه دار أنبیائه و مأوی أصفیائه، ظهر فیکم حسکه النفاق، و سمل جلباب الدین، و نطق کاظم الغاوین، و نبغ خامل الأقلین، و هدر فنیق المبطلین، فخطر فی عرصاتکم، و أطلع الشیطان رأسه من مغرزه، هاتفا بکم، فألفاکم لدعوته مستجیبین، و للغره فیه ملاحظین، ثم استنهضکم فوجدکم خفافا، و أحمشکم فالفاکم غضابا، فوسمتم غیر إبلکم، و وردتم غیر مشربکم».
حضرت همچون نویسنده ای واقع گرا، از واژگان تصویری و حسی بهره میگیرد که خواننده، اوصاف این مرتجعین و فرصت طلبان را آنچنان که هست، ببیند و لمس کند و به همین دلیل، تأثیر حسی و فیزیکی در خواننده ایجاد میکند. در این تصویر، واژگان ارزشمندند؛ زیرا تصویر فیزیکی روشن و قطعی به خواننده ارائه میدهند. در این تصاویر، پویایی و حرکت را میتوان احساس کرد که سخن را به حرکت و نشاط سوق داده اند و یکی ازآن دلایل، وجود افعال و اسمایی است که به سروصدا و ظاهر و نمایان شدن، دلالت میکنند، همچون «نطق، نبغ، هدر، خطر، أطلع، هاتفا، استنهض، ملاحظین».
حضرت هنگامی که به توصیف گام به گام حرکات شیطان و فریب دادن میپردازد، از واژگان مرتبط با حرکت که درجه و رتبه دارند، استفاده میکند: «فخطر فی عرصاتکم»، ابتدا در میدان به جولان درآمد، «و أطلع الشیطان رأسه من مغرزه»، سپس سرش را از کمینگاه بیرون آورد، «هاتفا بکم». در این هنگام، علاوه بر اینکه ظاهر شده بود، اصوات گمراه کننده خود را نیز به صدا درآورد.
تأثیگذاری تصویرها از ویژگیهای لفظی و معنوی آن ناشی میشود و مؤلفه های تصویری این خطبه برگرفته از واقعیت هستند، اما با خیال هم آمیخته شده تا با نفوذ از روزنۀ احساس و ادراک، تأثیر دوچندان داشته باشند. در این فراز، واژگان دشواری همچون «حسبکۀ، سمل، نبغ، مغرزه» وجود دارد، ولی در عین حال، آوایی ملایم دارند که به موسیقایی و زیبایی کلام خدشه ای وارد نمیکنند.
واج «ای» در دو واژه «مستجیبین» و «ملاحظین» بر خروج و انحراف دلالت میکند و این انحراف، موجب شکست و سقوط آنها شده است که این سقوط در واج «ای» نمود مییابد.
عبارت های «سمل جلباب الدین، و نطق کاظم الغاوین، و نبغ خامل الأقلین، و هدر فنیق المبطلین» شامل فاصله هایی است که نمایانگر جنبۀ هنری آهنگ در آن میباشد و از طریق جریان یافتن نغمه و انسجام الفاظ، سبک خطبه را قدرت و پیوستگی میبخشد و بر جان مخاطبان تأثیرگذار است. علاوه بر این، مقاطع نیز انسجام و نظم دارند و اجزای کلام با هم متوازن هستند که تکرار آن، موسیقی زیبایی را پدید آورده است. کثرت جریان حروف مد و لین و الحاق نون، موسیقی را پدید میآورد که تأثیر زیادی بر نفس و روان میگذارد و چون این حروف، ریتم و آهنگی دارند که در دیگر حروف یافت نمیشود و از خروج هوا هنگام تلفظ از ریه و گذشتن از حنجره، حلق و دهان در کانالی که بدون مانع است و مجرای آن باریک نمیشود، پدید میآید (ر. ک؛ الکواز، ١٣٨۵: ۳۱۵).
تمام این خطبه متضمن جملات کوتاه و موجز هستند و در عین حال، معانی بسیاری دارند و هنگامی که به توصیف مسئله ای میپردازد، معانی بسیاری را در قالب صورت فنی بدیعی میآورد و الفاظی را انتخاب میکند که همۀ معانی را در بر گیرد. به عنوان نمونه، حضرت تمام جریان سقیفه را در دو جملۀ بسیار کوتاه بیان فرمود: «فوسمتم غیر إبلکم، و وردتم غیر مشربکم: شما داغ بر شتر دیگران نهادید و به غیر آبشخور خود وارد شدید». به جای اینکه افرادی را که در این جریان دست داشتند، یکییکی برشمارد، از ضمیر مخاطب «کم» استفاده کرده است و برای اینکه بیان کند خلافت حق شما نبود و شما متجاوزانه وارد حریم خلافت و امامت شدید و از حدود خود فراتر رفتید و با زور و قلدری به حریم دیگران تعدی کردید، دو جملۀ استعاری به کار میبرند. در زمان گذشته، برای اینکه شترها و گوسفندها گم نشوند و یا در بیابان ها و چراگاه ها با حیوانات دیگر اشتباه نشود، یک گوشه از بدن آنها را علامت میگذاشتند و یا علامتی روی بدنش داغ میکردند.
حضرت اینجا میفرماید دست درازی کردید و شترهای دیگران (خلافت) را هم به عنوان مال خودتان قلمداد کردید. همچنین، قنات و چاهی که در یک محل جریان داشت، مشخص میکردند که این آبشخور مربوط به مردم این منطقه و یا قبیله است و گاهی کسانی که زور و قدرت داشتند، مشرب و محل دیگران را نیز تصرف میکردند.
میتوان زشتی و فضای اندوه را با استفاده از تصاویر و موسیقی به کار رفته در این فراز شاهد بود:
«ثم لم تلبثوا إلی ریث أن تسکن نفرتها، و یسلس قیادها، ثم أخذتم تورون وقدتها، و تهیجون جمرتها، و تستجیبون لهتاف الشیطان الغوی، و إطفاء أنوارالدین الجلی، و إهمال سنن النبی الصفی، تسرون حسوا فی ارتغاء، و تمشون لأهله و ولده فی الخمر و الضراء، و نصبر منکم علی مثل حز المدی، و وخزالسنان فی الحشا»
طیف آدم ها و صفات آنها در این قسمت مکدر، تیره، شکننده و ناپایدار و نیز گزینش این طیف از واژگان ناشی از نگرش حضرت به وجود این صفات در جامعۀ خویش است و از این روی، صفات و واژه هایی برای توصیف برمیگزیند که حامل آن نگرش باشند. در این فراز، خواننده سیمای زننده و نازیبای کسانی را میبیند که به شرایط امامت و رهبری توجه نکردند و فتنۀ خلیفه تراشی را به راه انداختند و هنوز در این حس نفرت انگیز است که چشم اندازی دلخراش او را تکان میدهد: «و نصبر منکم علی مثل حز المدی، و وخز السنان فی الحشا».
در این عبارت، تعداد کسره ها فضا را سرشار از احساس حسرت و اندوه ناشی از یادآوری روزگاران گذشته کرده است. همۀ واژگان و جملات و نیز اسلوب های معناپردازی، مانند قصر و یا زیباییهای بیانی، همچون استعارات، توالی جمله ها، کوتاهی عبارات و موسیقی بیرونی متجلی در سجع پردازی، در القای حس نفرت و بیزاری از این افراد، سهیم است و همین واژگان ساده، فضایی ناپایدار و مبهم و سیاه را در این نوشتار رقم میزنند.
حضرت برای بیان و توصیف سوابق مبارزاتی انصار از واژگان پویا سود میجویند که گاه دارای معنای راکد هستند:
«قاتلتم العرب، و تحملتم الکد و التعب، و ناطحتم الأمم، و کافحتم البهم، لا نبرح أو تبرحون، نأمرکم فتأتمرون، حتی إذا دارت بنا رحی الاسلام، و در حلب الأیام، و خضعت نعره الشرک، و سکنت فوره الإفک، و خمدت نیران الکفر، و هدأت دعوه الهرج، و استوسق نظام الدین»
در این فراز، خیال تصاویر زیبا آفریده است. این تصاویر هدف خاصی را که همان توصیف انصار است، دنبال می کند و از پویایی و ترتیب خاصی برخوردار است و تصویری حسی دارد. واژه های «دارت» و «در» واژگانی پویا هستند که در باب نقش مثبت و حیاتی آنها درباره اسلام و دین بیان شده است و تکرار دو حرف «دال» و «راء» باعث شده که صورت زیبایی را به ذهن متبادرسازد و نیز واژه های «خضعت»، «سکنت»، «خمدت» و «هدأت» واژگانی پویا و در عین حال، معنای راکد دارند که در باب نقش انصار در از بین بردن شرک، کفر، دروغ و هرج و مرج به کار برده شده است.
عبارات «خضعت نعره الشرک، و سکنت فوره الإفک، و خمدت نیران الکفر، و هدأت دعوه الهرج» قطعۀ بسیار زیبایی از نظر ساختار هندسی است، به گونه ای که تکرار منظم را می توان تصور نمود و این سبب شده که دلالت های احساسی عمیق و موسیقی زیبایی به کلام بخشد، آن چنان که درون جان شنونده رسوخ می کند و جانب احساسی در کنار جانب موسیقایی رشد می نماید.
عبارت «حتی إذا دارت بنا رحی الإسلام، و در حلب الأیام» تداعی کننده تصویر امام علی علیه السلام از جایگاه خود در اسلام است، چنان که در خطبۀ سوم نهج البلاغه میفرماید: «إنه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی» (نهج البلاغه، ١٣٧٨: ۴٨).
در فرازی از این خطبه، حضرت مفاهیم انتزاعی و غیرمحسوس را با استفاده از حواس به تصویر میکشد:
«فأنی حرتم بعد البیان، و أسررتم بعد الإعلان، و نکصتم بعد الإقدام، وأشرکتم بعد الإیمان؟ بؤسا لقوم نکثوا أیمانهم من بعد عهدهم، و هموا بإخراج الرسول و هم بدؤکم أول مره، أتخشونهم فالله أحق أن تخشوه إن کنتم مؤمنین. ألا، و قد أری أن قد أخلدتم إلی الخفض، و أبعدتم من هو أحق بالبسط والقبض، و خلوتم بالدعۀ، و نجوتم بالضیق من السعۀ، فمججتم ما وعیتم، و دسعتم الذی تسوغتم».
در فراز «فمججتم ما وعیتم و دسعتم الذی تسوغتم» شاهد تصاویری از زیر پا گذاشتن، کنار زدن و بیاعتنایی به حقیقت و ایمان مردم هستیم. در این تصاویر، حالت انسان هایی را که در زمان آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند و در حفظ آن پایداری و مقاومت نمیکنند و ایمان و حقیقت نزد آنها بیارزش میشود، به انسانی تشبیه کرده است که دهانش را پر از آب کند و به بیرون پرتاب کند و یا به غذایی که حیوان نشخوارکننده آن را میخورد و بعد نشخوار کند؛ یعنی شما از آن ایمانی که داشتید، بازگشتید و به نوعی، کافر شدید. این اشخاص مصادیق کامل افرادی هستند که در آیۀ دوازدهم و سیزدهم سوره توبه آمده است و حضرت این آیات را در این قسمت اقتباس کرده تا نشان دهد که این افراد در بروز حوادث، ناپایدار و شکننده هستند. در این فراز، ما در مقابل صحنۀ دیداری و حرکتی میایستیم که ورای این تصویر، تجربه ای احساسی را میبینیم.
این گونه های حرکت متعدد میشوند و این تنوع در تصویرگری به قصد ایجاد حیات در تصویر و شکستن بند یکنواختی در نمایش صحنه هاست. در سطر اول فراز، شاهد بسامد بالای تضاد و طباق بین افعال و اسماء هستیم. یکی از معانی فعل «حرتم»، تحیر و سرگردانی است که در مقابل وضوح و آشکاری و لفظ «أسررتم» در برابر اعلان، فعل «نکصتم» در مقابل اقدام و مبادرت، و لفظ «شرک» در برابر ایمان و اعتقاد قرار گرفته است. این تناسب معنایی که در شکل تضاد جلوه نموده، یکی از صور وحدت در زیباییشناسی به شمار میرود. در آخر این فراز، کلمۀ «مججتم» که صوت شدید جیم تکرارشده، مناسب با معنای سخت و تند این کلمه است.
حضرت از واژگان حسی و تصویری بهره میگیرد تا خواننده، اوضاع را آنچنان که هست، ببیند، لمس کند، بشنود و حس کند. به همین دلیل، تأثیر حسی و فیزیکی در خواننده ایجاد میکند و نیز زبان روزمره، آکنده از واژگان حسی و تصاویر عینی است و مردم کمتر از واژگان تجریدی و اسم های معنی استفاده میکنند؛ زیرا واژه های انتزاعی و مفهومی، حامل تجربۀ حسی نیستند.
فواصل ذکر شده در این فراز، نون و میم است و این دو حرف، جزء اصواتی است که به هنگام تلفظ آنها، هوا از راه بینی خارج میشود و غالبا صدایی شبیه به نق نق آهستۀ ناشی از ناخوشنودی و نارضایتی را به همراه دارد و عبارت «أخلدتم إلی الخفض» آیۀ قرآنی «… أخلد إلی الأرض…: … و او به پستی گرایید…» (الأعراف /١٧۶) را تداعی میکند.
در فراز دیگر، حضرت حالات روانی افراد را به شکل محسوس این گونه به تصویر می کشد:
«ألا، و قد قلت ما قلت هذا علی معرفۀ منی بالخذله التی خامرتکم، و الغدره التی استشعرتها قلوبکم، ولکنها فیضه النفس، و نفثه الغیظ، و حوز القناه، و بثه الصدر، و تقدمه الحجه، فدونکموها فاحتقبوها دبره الظهر، نقبه الخف، باقیۀ العار، موسومۀ بغضب الجبار و شنار الابد، موصولۀ بنار الله الموقده التی تطلع علی الأفئده. فبعین الله ما تفعلون».
تجسم هنری انواعی دارد؛ از جمله اینکه بر تجسم امور معنوی تکیه دارد؛ مثل تجسیم حالات روانی. در فراز «فیضه النفس، و نفثه الغیظ»، کلمات «فیضه» و «نفثه» تصویر حرکت حسی و روانی را به هم مرتبط می سازد. فیضان به ریختن و سر رفتن آب اشاره دارد و روح چون آبی است که چون ظرف پر شود، سر می رود. همچنین، نفث به خارج شدن آب در دهان همراه فوت اشاره دارد که آن را با حالت روانی «به جوش آمدن غیظ» و «ناراحتی درونی» ارتباط می دهد. تجسم هنری بر روان تأثیر دارد، چون امور معنوی را به امور محسوس تبدیل می کند و نفس از امور محسوس، بیش از معنای مجرد متأثر می گردد و از اینجاست که تجسیم وارد حوزه روابط تصویر و روابط معنوی آن می شود. در این بخش، حضرت خلافت یا فدک را به شتری تشبیه می کند که آن را برای سوار شدن آماده می کنند، ولی این شتر خلافت به آنها خوب سواری نمی دهد؛ چراکه پشت این شتر مجروح، و پای آن ضعیف و سست شده است. این شتر، هموار و بدون عیب و نقص نیست تا بتوان به راحتی از آن بهره برد. در اینجا، خلافت یا فدک پدیده ای است زنده با ویژگیهای زندگان.
از نظر ویژگیهای حروف، کاربرد حروف مهموس (ص، ح، خ، ک، ت، ق) در این فراز به وفور به چشم می آید تا با ایجاد فضای تأثرآمیز، جنبۀ حزن و اندوه از کل آن سرازیر شود و آن تلاش و انرژی که گوینده برای ادای حروف، صرف می کند، مخاطب را با جو آکنده از سختی و ملال و رنج آشنا کند، ضمن اینکه آهنگی که از حروف صفیری (ی س، ث، ص، ز) برمی خیزد، گوینده را در تبیین سوز و ناله اش یاری می دهد و نغمۀ حسرت را در گوش و جان مخاطب می نوازد. ظهور مصوت های «و» در واژه «فدونکموها» و «فاحتقبوها» و آن سختی که زبان و لب ها هنگام تلفظ آن تحمل می کنند، بیانگر اصرار و اجبار و زوری است که از معنای واژه فهمیده می شود و این اصرار و زور برای غصب فدک با آمدن مصوت بلند «او» که بیشترین سختی عضلانی را برای اندام گفتار در پی دارد، آشکارتر می گردد. همچنین، مصوت بلند «او» در واژه «موصولۀ» با توجه به حرکت و کشش لب ها به جلو، گویای سوق دادن غاصبین به طرف آتش است. در این فراز نیز تضمین آیۀ قرآن دیده می شود، آنجا که میفرماید: «نار الله الموقده * التی تطلع علی الأفئده: آتش برافروختۀ الهی است؛ * آتشی که از دلها سر میزند!» (الهمزه/ ۶٧).
نتیجه گیری
بر اساس مطالب گفته شده، مهم ترین رهیافت های مقاله عبارتند از:
١ حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبۀ فدکیه از روزنه های متعدد عقل، عاطفه و احساس در خواننده تأثیر میگذارد و عقل و احساس و نفس مخاطب را از خلال تصاویر و صحنه ها مورد خطاب قرار میدهد.
بهره گیری از تمام توانمندیهای زبان ادبی و زیبایی، برای تأثیرگذاری ژرف در مخاطب بوده است که این تأثیر بدون اینکه از آن کاسته شود، برای همیشه در جان ها خواهد ماند. دقت و گزینش الفاظ مناسب و تطابق آنها با معنا باعث شده است که سخنانی زیبا، زنده و پرتحرک خلق شود. زیباترین ترکیب ها، عبارات و تصاویر در این خطبه دیده میشود و کلمات روحی دارند که در درونشان احساسات و عواطف ذخیره شده است. بخشی از گیرایی و هیبت این خطبه در ساختار موسیقایی، هماهنگی و توازن آوایی آن نهفته است و نیز ابزاری است برای به تصویر کشیدن معانی دینی، نه صرف نغمه پردازی.
٢ حضرت فاطمه سلام الله علیها مفاهیم و موضوعات مهم اجتماعی و سیاسی را چنان در قالب عناصر طبیعت و موجوداتی زنده میریزند که همگان علاوه بر درک بهتر، به هنر و بلاغت کلام ایشان نیز پی میبرند. بهره گیری از طبیعت زنده و جاندار در تصاویر واقعی و مجازی و ظرفیت فراوان صداها، از جمله مهم ترین روش ها و ابزارهایی است که آن حضرت برای خلق و تولید تصاویر متحرک و پویا از آنها بهره برده است؛ تصویرهایی که این خطبه ترسیم میکند، در روان و قلب مخاطب رخنه میکند، به گونه ای که کمک شایانی در فهم و تصویرسازی محسوس در ذهن مخاطب ایجاد میکند.
٣ در بررسی کلی، ترابط، تسلسل و وحدتی را که خطبه در بیان افکار و معانی دارد، درمییابیم. وحدت عاطفی سراسر خطبه را پوشانده است و یکی از انگیزه های تحقق وحدت، انسجام و هماهنگی است که در این خطبه قابل رؤیت است. انسجام و تناسب در ساختار جمله ها و اسلوب ها با یکدیگر بدین گونه است که هنگامی جمله ای کوتاه آغاز شد، مستقیما بعد از آن جمله ای طولانیتر آورده نمیشود، بلکه جمله ای هماهنگ با آن جمله و یا جمله ای کوتاهتر آورده میشود. در غالب جملات، تواصل میان آنها با حرف عطف «واو» است و نقش کلمۀ بعد از «واو» عطف، هماهنگ با نقش کلمۀ قبل از آن است و نیز شاهد تناسق و تناسب در انتقال غرضی به غرض دیگر هستیم.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
بازدیدها: 0