نهج البلاغه با مرور قرنها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزونتر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوا است. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی علیه السلام درباره قرآن آمده است: « ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان میپذیرد و نه اسرار آن منقضی میشود. در سخن مشابهی نیز آمده است : « لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتی های آن را میتوان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی میشود و از بین میرود .
سخنان امام علی علیه السلام در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بالغ بر هزار سال از عمر این کتاب شریف میگذرد. هر چند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی علیه السلام تلاشهایی به عمل آوردند، اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.
شرح و تفسير حکمت 231 نهج البلاغه
امام علی (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه (إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ) فرمودند:(إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ) الْعَدْلُ: الاِْنْصَافُ، وَالاِْحْسَانُ: التَّفَضُّلُ. عدالت همان رعايت انصاف (و پرداختن حق مردم) و احسان به معناى نيكى بيشتر (از حد انصاف) است.
امام(عليه السلام) در اين گفتار پربارش به تفسير آيه 90 سوره «نحل»: (إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ)اشاره كرده مى فرمايد: «عدالت همان رعايت انصاف (و پرداختن حق مردم) و احسان به معناى نيكى بيشتر (از حد انصاف) است»; (فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: (إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ) الْعَدْلُ الاِْنْصَافُ، وَالاِْحْسَانُ التَّفَضُّلُ).
خداوند در اين آيه شريفه به سه چيز امر و از سه چيز نهى كرده است، مى فرمايد: «خداوند به عدل و احسان و كمك به خويشاوندان فرمان و از فحشا و منكر و ستم نهى مى كند» و در پايان آيه مى افزايد: «خداوند به شما اندرز مى دهد تا متذكر شويد»; (إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِى الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ). اين آيه دربرگيرنده يكى از جامع ترين برنامه هاى اجتماعى بشر است كه هر گاه جامه عمل به خود بپوشد، امنيت و آرامش بر او حكمفرما مى شود. در اين كه ميان عدل و احسان چه تفاوتى است مفسران احتمالات فراوانى ذكر كرده اند. بعضى گفته اند: عدل اداى واجبات و احسان انجام مستحبات است؛ برخى ديگر عدل را توحيد و احسان را اداى واجبات مى دانند و عدّه اى عدالت را به معناى هماهنگى ظاهر و باطن و احسان را به معناى برترى باطن نسبت به ظاهر دانسته اند.
اين تفسير نيز از سوى گروهى عنوان شده كه عدالت مربوط به جنبه هاى عملى و احسان مربوط به جنبه هاى گفتارى است. ولى از همه اين تفسيرها بهتر همان است كه در كلام امام(عليه السلام) آمده كه عدل را به معناى انصاف تفسير فرموده، زيرا رعايت انصاف آن است كه حق كسى را به او بپردازند (و به نظر مى رسد كه اين واژه از ماده «نصف» گرفته شده زيرا هرگاه انسان در حقوق مشترك آن را تنصيف كند رعايت عدالت را به طور كامل كرده است). سپس اين واژه به معناى هرگونه عدالت آمده است. «احسان» همان گونه كه از مفهوم آن استفاده مى شود، نيكى كردن به ديگران است و اين نيكى همان تفضل است كه امام(عليه السلام) در كلام بالا فرموده است.
بدون شك برقرار شدن نظم جامعه انسانى بدون عدل و انصاف و احسان و تفضل امكان پذير نيست، زيرا ترك عدالت و انصاف سبب خشم كسانى مى شود كه حقوقشان پايمال شده و طبعا برمى خيزند و نظم جامعه را به هم مى ريزند و چه بسا منجر به خون ريزى هاى وسيعى گردد. در مورد «احسان» بسيار مى شود كه تنها با استفاده از اصل عدالت و انصاف مشكلات جامعه حل نمى گردد; مثلاً سيل عظيمى آمده و خانه هاى فراوانى را ويران كرده و يا زلزله شديدى رخ داده و منجر به ويرانى هاى وسيعى شده است. در اينجا نمى توان تنها با استفاده از حقوق واجب و حتى ماليات هاى معمولى مشكلات را حل كرد. اينجاست كه اصل احسان و تفضل بايد به ميدان آيد و نيكوكاران دامن همت به كمر بزنند، ويرانى ها را آباد و ضايعات را جبران و مشكلات ناشى از حوادث را حل كنند. گاه در يك خانواده نيز مشكلاتى به وجود مى آيد؛ مثلاً شوهر در حادثه اى از دنيا مى رود و اطفال صغير او باقى مى مانند. اينجاست كه بايد افراد فاميل صرف نظر از اصل عدالت به سراغ احسان و تفضل بروند و ايتام را تحت حمايت خود قرار دهند و مشكلات آن خانواده را حل كنند; خواه يك نفر اقدام به اين كار كند يا همه فاميل دست به دست هم دهند. در معانى الاخبار كه اين حديث را قبل از سيد رضى نقل كرده مى خوانيم: اميرمؤمنان بر اصحاب وارد شد در حالى كه آنها درباره مروت بحث مى كردند. فرمود: چرا در اين باره به سراغ قرآن نمى رويد؟ عرض كردند: كجاى قرآن درباره مروت بحث كرده؟ فرمود: اين آيه شريفه كه مى فرمايد: (إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ)عدل همان انصاف است و احسان همان تفضل.
در حديثى كه مرحوم طبرسى آن را در مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث نقل كرده مى خوانيم: «عثمان بن مظعون» كه از صحابه معروف پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است مى گويد: من در آغاز اسلام را به طور ظاهرى پذيرفته بودم نه با قلب و جان. اين وضع ادامه داشت تا آنكه روزى خدمت آن حضرت بودم ديدم در فكر فرو رفته، ناگهان چشم خود را به طرف آسمان دوخت، گويا پيامى را دريافت مى دارد. وقتى كه به حال عادى برگشت از ماجرا پرسيدم فرمود: هنگامى كه با تو سخن مى گفتم ناگهان جبرئيل را مشاهده كردم كه اين آيه را براى من آورد: (إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالاِْحْسانِ…) عثمان مى گويد چنان محتواى آيه در قلب من اثر گذاشت كه اسلام همان لحظه در جان و روح من جاى گرفت.
منبع: حکمت 231 نهج البلاغه
بازدیدها: 235