هَلیَنظُرونَ اِلاّاَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَهُ وقُضِی الاَمرُ واِلَی اللّهِ تُرجَعُ الاُمور (بقره، ۲۱۰)
گزیده تفسیر
آیا تفرقه افکنان منتظرند که عذاب خدا در پوششهای ابر بر آنان فرود آید؟ زیرا آنان با تفرقهافکنی، در عمل و با زبان حال خواهان عذاباند، گرچه در گفتار و با زبان قال خواهان دفع آن باشند. عذابی که این گروه بر اثر ایجاد تفرقه مستحق آن هستند این است که قهر الهی به صورت ابرهای متراکم و فرشتگان عذاب در آسمان ظاهر شود و آنان کیفر شوند.
تهدید پدید آمدن عذاب از ابرهای متراکم که هماره مهد و معهد باران و رحمتهای متنوع الهی است ارعاب سهمگینی است که افزون بر تخویف جسمانی تحذیر روانی را نیز به همراه دارد.
با توجه به اینکه آغاز و انجام همه امور به دست خداست و تحقق افعال خدای سبحان به صرف اراده تخلف ناپذیر اوست و هیچ مانعی برای نفوذ فرمان عزیز حکیم متصور نیست، عذاب تفرقهافکنان که وعید ضمنی آن در آیه پیش داده شد، قطعی است و حکم عذابشان در دنیا و برزخ و آخرت صادر شده است.
۲۹۷
>
تفسیر
مفردات
یَنْظُرُونَ: «نظر»، نگاه کردن از روی دقّت با بصر یا بصیرت در شیء مادی یا معنوی است ۱٫ پیش عموم مردم واژه نظر بیشتر در نگاه با بصر به کار میرود و نزد خواص بیشتر در بصیرت. گاه مراد از نظر، تأمّل، تفحّص، رویّه، انتظار، تحیّر و سرگردانی در امور است ۲٫ نظر در آیه مورد بحث به معنای انتظار است ۳٫
ظُلَلٍ: «ظلل» جمع ظُلّه به معنای سایبان است ۴٫ ظِلّ، ضدّ ضحّ (خورشید یا نور آن ۵) و اعمّ از فیء است. به هر جایی که نور خورشید نرسد ظلّ گفته میشود و فیء فقط در موردی گفته میشود که نور خورشید از آن زایل شود ۶٫
تذکّر: ابر، ظُلّه است و سایه آن ظِل، از اینرو بین «ظُلَل» و «ظِلال» فرق است.
تناسب آیات
آیه سابق که وعید ضمنی عذاب تفرقه افکنان را دربر داشت به منزله «متن» و این آیه که نحوه عذاب آنان را بیان میکند به منزله «شرح» آن است.
۲۹۸
>
پس از آنکه خدای سبحان تفرقهافکنان و پیروان گامهای شیطان را بعد از آمدن دلایل روشن عقلی و نقلی به وعید ضمنی هشدار داد، در آیه مورد بحث از باب شرح بعد از متن، کیفیت تعذیب الهی را بیان میفرماید.
گفتنی است که تعبیر ﴿وقُضِی الاَمر﴾ که از مستقبل محقق الوقوع به صورت ماضی یاد میکند، اشاره به حق و صواب بودن حکم خدا و قطعیبودن عذاب الهی است که جمله ﴿فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم﴾ در آیه قبل بر آن دلالت ضمنی داشت.
٭ ٭ ٭
انتظار عذاب الهی و چگونگی آن
تفرقهافکنان که با پیروی از گامهای شیطان به لغزش و انحراف دچار شدند، فقط منتظر عذاب الهیاند، چون کسی که بیراهه میرود و به اختلافات دامن میزند، گویا حتماً انتظار عذاب الهی را میکشد: ﴿هَلیَنظُرونَ اِلاّاَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمام﴾.
این گروه، گرچه ممکن است در دعاها با گفتار زبانی بگویند: خدایا ما را عذاب نکن، ولی با زبان حال و استعداد از خدا عذاب میخواهند، چون نهتنها با پیروی راههای شیطان به خویشتن ستم میکنند، بلکه جامعه انسانی و اسلامی را به تفرقه کشانده و عذاب الهی را برای خود میخرند. مهم، استجابت دعا به زبان حال و استعداد است نه زبان قال و مقال.
خدای سبحان ابتدا خبر انتظار حالی و استعدادی عذاب را به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده است و سپس خبر کیفیتِ عذاب این گروه را در دنیا و آخرت.
تذکّر: ۱٫ عدول از خطاب ﴿… ادخُلوا… ٭ … زَلَلتُم… جاءَتکُم…
^ ۱ – ـ التحقیق، ج۱۲، ص۱۶۶، «ن ظ ر».
^ ۲ – ـ مفردات، ص۸۱۲ ۸۱۳، «ن ظ ر».
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۳۸٫
^ ۴ – ـ مفردات، ص۵۳۶، «ظ ل ل»؛ المیزان، ج۲، ص۱۰۵؛ اعراب القرآن، ج۱، ص۳۰۸٫
^ ۵ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۲۴۲٫
^ ۶ – ـ مفردات، ص۵۳۵، «ظ ل ل».
۲۹۹
فَاعلَمُوا… ) ۱ به غیبت برای بیان عدم شایستگی تفرقه افکنان دنیاطلب جهت خطاب است.
۲٫ انتظار عذاب، همراه با انتظار رحمت برای مؤمنان است، چون تعذیب تفرقه افکنان همراه با تنعیم مؤمنان است، زیرا اینگونه از وعیدها با وعدههای متقابل همراه است؛ نظیر ﴿فَهَل یَنتَظِرونَ اِلاّمِثلَ اَیّامِ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین) ۲
۳٫ انتظار، گاهی عمومی است؛ مانند ﴿فَهَل یَنظُرونَ اِلاَّالسّاعَه) ۳ که ناظر به جریان معاد است و قانون کلی خداست، و زمانی خصوصی است؛ نظیر جریان رجعت و مانند آن که همانند قیامت کبرا گسترده نیست. گاهی خصوصی بودن انتظار ناظر به تعذیب گروهی خاص است؛ مانند آیه مورد بحث.
۴٫ برای انتظار در این آیه معنای دیگری ذکر شده که با آن معنا محذوری در اسناد اتیان به خدا نیست و در ذیل عنوان آینده مطرح خواهد شد.
منظور از منتظران
عنصر محوری آیه مورد بحث این است که اولاً آیا تفسیر آن محتاج به توجیه است یا نه؟ ثانیاً اگر محتاج توجیه نیست چرا؟ و اگر محتاج است چگونه توجیه شود؟
مطلب اول: گروهی از مفسّران بر آناند که آیه مورد بحث نیازی به توجیه
۳۰۰
>
ندارد و سرّ عدم احتیاج آن به توجیه مختلف است. برخی مانند فخررازی، در بین وجوه هفتگانه این وجه را پذیرفته و آن را اظهر و اوضح دانسته که مخاطبان اصلی آیه گذشته یهودند ۱ ، زیرا به یهودان گفته شد: ﴿ادخُلوا فِی السِّلم… ﴾ و به آنان هشدار داده شد: ﴿… زَلَلتُم… ﴾، پس ضمیر جمع در ﴿یَنظُرون﴾ به همانها باز میگردد، به ویژه آنکه یهود اهل تشبیه بود و چنین میپنداشت که موسای کلیم(علیهالسلام) خداوند را در ظلّههای ابر مشاهده کرد و همان را از موسی میطلبید و میگفت: ﴿اَرِنَا اللّهَ جَهرَه) ۲ ﴿لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهرَه) ۳ و در زمان حضرت ختمی نبوّت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین معنا را از آن ذات مقدّس(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میخواستند و چنین پندار باطلی را قرآن کریم از گروه گمراه، یعنی یهود، نقل کرد، پس هیچ حاجتی به توجیه نیست.
ابوحیان اندلسی بعد از نقل این قول، آیه بعد یعنی ﴿سَل بَنیسرءیل… ﴾ را دلیل این وجه منقول قرار داده است ۴ ، هرچند مورد اختیار خود ابوحیان نیست.
فخر رازی این مطلب را که نزد وی ظاهرترین و واضحترین وجه است در بین هفت وجه به طور اختلاط بیان کرده است، در حالی که نظم صناعی اقتضا دارد که کاملاً این وجه (عدم نیاز آیه به توجیه) از وجوه ششگانه دیگر که درصدد توجیه آیهاند جدا شود.
همین مطلب، یعنی بینیازی آیه از توجیه بدان سبب که منظور از منتظرانْ
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیات ۲۰۸ ۲۰۹٫
^ ۲ – ـ سوره یونس، آیه ۱۰۲٫
^ ۳ – ـ سوره محمّدص، آیه ۱۸٫
۳۰۱
>
قوم یهودند، در تفسیر ابوالفتوح رازی آمده؛ اما نه آنگونه که در تفسیر فخر رازی به عنوان اظهر و اوضح بیان شده، بلکه به عنوان یک طرح محتمل، یعنی عنوان تهکّم، به ویژه با تمثیل ویژه خواجه و خدمتگزار که در روض الجنان ارائه شده است ۱ ، چنان که در تفسیر ابن عربی نیز چنین آمده است: خداوند اعتقاد آنان را، بدون جرح و صواب و انکار و تعریف ذکر کرد ۲٫
گروه فراوانی از صحابه تفسیر بر این باورند که منتظرانِ بیجهت و نامعقول رؤیت خدا، یا مشرکاناند که درباره آنان چنین آمده است: ﴿وقالَ الَّذینَ لایَرجونَ لِقاءَنا لَولاَاُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَهُ اَو نَری رَبَّنا لَقَدِ استَکبَروا فی اَنفُسِهِم وعَتَو عُتُوًّا کَبیرا) ۳ یا یهوداناند که خطاب به آنان چنین آمده است: ﴿واِذ قُلتُم یموسی لَن نُؤمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهرَه) ۴ و آیه مورد بحث ناظر به هیچیک از آنها نیست، بنابراین از قبیل حکایتِ معتقَد دیگران نخواهد بود؛ ولی محتاج به توجیه نیز نیست، زیرا وصف «اتیان» اگر از قیود مادی و امکانی آن، که از خصوصیتهای مصداق است، نه مأخوذ در مفهوم، تجرید شود قابل اسناد به خدای سبحان است و ذات اقدس پروردگار در جمیع احوال، حتی در حالت اسناد اینگونه از اوصاف و افعال، واجد اطلاق ذاتی بوده، حتی از قید اطلاق نیز منزّه است.
این معنا را با تعبیرهای گونهگون میتوان در تفسیر بیان السعاده ۵ ،
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۲۱۶٫
^ ۲ – ـ سوره نساء، آیه ۱۵۳٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۵۵٫
^ ۴ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۳۳٫
۳۰۲
>
روحالمعانی ۱ ، المیزان ۲ و… یافت. البته باید عنایت کرد که در هر قضیّه حملیّه، موضوع و محمول با هم متّحدند و تعیین محور اتحاد بر عهده محمول است نه موضوع. محمول اگر جنس یا فصل موضوع باشد مدار اتحاد بین آنها ذات موضوع است و اگر وصف باشد آنها در مرحله وصف با هم متحدند و اگر فعل باشد محور اتحاد خارج از مقام ذات و بیرون از مرتبه وصف بلکه در خصوص مدار فعل موضوع است. در محلّ بحث، فعل واجب، ممکن است نه واجب، و محمولهایی که صبغه امکانی دارند و از سنخ کمالاند، نه نقص، میتوانند در منطقهالفراغ بر واجب حمل شوند و با وی در مرتبه امکان، یعنی مقام فعل، متحد گردند و نیازی به توجیه نداشته باشند.
مطلب دوم: گرچه عدّه اندکی از صحابه تفسیر که منظور آیه را غیرمشرک و غیریهودی دانسته و از آیه تهدید ضمنی فهمیدهاند فتوا به عدم حاجت آیه به توجیه دادهاند؛ لیکن بسیاری از آنان در صدد توجیه آیه بر آمدهاند، مانند تصرف در معنای اتیان، تصرّف در اسناد آن به خدا، تصرّف در آن به تقدیر مضاف، تصرّف به حذف مفعول و … ۳٫
لازم است عنایت شود که حرف «هل»، به معنای نفی آمده است نه به منظور استفهام معهود؛ لیکن این استفهام انکاری که معنای نفی را دربر دارد با کلمه اِلاّ نقض شده است و عصاره آن تهدید ضمنی به مخالفان است ۴٫
^ ۱ – ـ روض الجنان، ج۳، ص۱۶۸ ۱۶۹٫
^ ۲ – ـ رحمه من الرحمن، ج۱، ص۳۰۴٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۲۱٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۵۵٫
^ ۵ – ـ ج۱، ص۱۸۹٫
۳۰۳
>
برخی مفسران ۱ احتمال دادهاند که استفهام انکاری در آغاز آیه درباره همه مطالب باشد نه خصوص انتظار، آنگاه تفسیر آیه چنین است: این گروه تنها منتظرِ اَمر محالی هستند و آن یا مشاهده آمدن خداوند در ابرهای متراکم است، چنان که از حضرت موسی(علیهالسلام) چنین تقاضایی را کردند؛ یا اینکه فرشتگان همانند یک جسم مادی نزد آنان بیایند و آنان را امر و نهی کنند و این امر محالی است.
لازم است عنایت شود اولاً این تفسیر طبق نظر غالب مفسران با سیاق آیات مورد بحث سازگار نیست، چون این آیات بیانکننده حال مؤمنان است و خداوند هرگز با مؤمنان در قرآن چنین سخن نگفته است.
ثانیاً اگر تفسیر آیه چنین بود، حتماً خداوند آن را پس از نقل ردّ میکرد، زیرا دأب و سیره خداوند در قرآن کریم آن است که هرگاه تفکّرات باطلِ کافران و مشرکان را نقل میکند، بیدرنگ در برابرش موضعگیری کرده و آن را ردّ میکند ۲ ؛ نظیر ﴿وقالَ الَّذینَ لایَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَهُ اَو نَری رَبَّنا لَقَدِ استَکبَروا فی اَنفُسِهِم وعَتَو عُتُوًّا کَبیرا) ۳ ﴿وقالُوا اتَّخَذَ الرَّحمنُ وَلَدًا سُبحنَه) ۴
توجیه اسناد «آمدن» به خدا
در برخی آیات، «مجیء» و «اتیان» به خداوند اسناد داده شده است؛ مانند
^ ۱ – ـ ج۲، ص۱۴۸٫
^ ۲ – ـ ج۲، ص۱۰۳٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۳۸؛ الکشاف، ج۱، ص۲۵۳؛ الجامع لاحکام القرآن، مج۲، ج۳، ص۲۵ ۲۶٫
^ ۴ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۳۸٫
۳۰۴
>
﴿وجاءَ رَبُّکَ والمَلَکُ صَفًّا صَفّا) ۱ ﴿قَد مَکَرَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَاَتَی اللّهُ بُنینَهُم مِنَ القَواعِد) ۲ آیه مورد بحث نیز با اسناد «آمدن» به خداوند میفرماید: آنها تنها منتظرند تا خداوند در لابهلای ابرهای تیره و متراکم سایهزا بیاید و فرشتگان عذاب ظهور کنند و به حیات آنان پایان بخشد، حال آنکه قطعاً در کتاب و سنت، همانند عقل ناب و مبرّای از شوب وهم، خداوند به اوصاف مادی و صفاتی که موجب نقص و حاجت است، وصف نمیشود: ﴿لَیسَ کَمِثلِهِ شیء) ۳ چون خداوند از هرگونه نقص و نیازی منزه است.
در تحلیل و جمع بین اسناد «اتیان» به خداوند و پیراستگی او از این وصف مادی، مفسران به وجوهی عنایت کردهاند که به دو وجه آن اشاره میشود:
۱٫ تقدیر گرفتن «امر»
آیات قرآن را در رابطه با اسناد اتیان به خدا به طور کلی میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
أ. آیات محکم قرآن کریم که خداوند را آفریدگار جهان، بینیاز محض و بیهمتا و بیهمسان معرفی میکند؛ نظیر ﴿اَللّهُ خلِقُ کُلِّ شیء) ۴ ﴿واللّهُ هُوَ الغَنِی) ۵ ﴿لَیسَ کَمِثلِهِ شیء﴾؛ ﴿ولَم یَکُن لَهُ کُفُوًا اَحَد) ۶
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص ۲۳۳ ۲۳۴٫
^ ۲ – ـ ر.ک: المیزان، ج۲، ص۱۰۵٫
^ ۳ – ـ سوره فرقان، آیه ۲۱٫
^ ۴ – ـ سوره انبیاء، آیه ۲۶٫
۳۰۵
>
این آیات هرگونه کار و صفتی را که نشان نقص و عیب باشد از خدای سبحان نفی میکند، از این رو ممکن نیست خداوند همانند موجودات دیگر، در حدّ معیّن، مانند میان ابرها یا در آسمانها یا عرش باشد، چون او به زمان و مکان نیاز ندارد و زمان و مکان و عرش را او آفریده است و هرگز در چیزی و جایی حلول نکرده است نه در عرش و نه در غیر عرش، و مثل و مانندی ندارد.
ب. آیات متشابه قرآن که «اتیان» و «مجیء» را به خداوند نسبت میدهد؛ نظیر آیه مورد بحث و آیه ﴿وجاءَ رَبُّکَ والمَلَکُ صَفًّا صَفّا) ۱ و آیه ﴿فَاَتهُمُ اللّهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا) ۲
براساس جمع عقلی، باید آیات دسته دوم (متشابهات) را به دسته اول (محکمات) بازگرداند و فرض آمدن و رفتن را درباره خدا رد کرد، چون اینها اوصاف مادیاند و خداوند، آفریدگارِ همه چیز و از این اوصاف پیراسته است.
قرآن کریم همین رأی و اجتهاد عقلی را فراروی مفسران باز کرده و میفرماید: بعضی از آیات، محکم و برخی متشابه است. دسته نخست «اُمّالکتاب» است و متشابهات را که دسته دوم است باید به محکمات بازگرداند تا در دامن آنها که مادر و مصدر و مرجع کتاب است پرورش و معنا یابد: ﴿هُوَ الَّذِی اَنزَلَ عَلَیکَ الکِتبَ مِنهُ ءایتٌ مُحکَمتٌ هُنَّ اُمُّ الکِتبِ واُخَرُ مُتَشبِهت) ۳
بر پایه ظواهر قرآنی و بحث اصولی، محصول ارجاع متشابهات به
^ ۱ – ـ سوره فجر، آیه ۲۲٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۲۶٫
^ ۳ – ـ سوره شوری، آیه ۱۱٫
^ ۴ – ـ سوره زمر، آیه ۶۲٫
^ ۵ – ـ سوره فاطر، آیه ۱۵٫
^ ۶ – ـ سوره توحید، آیه ۴٫
۳۰۶
>
محکمات، در دسته سوم از آیات قرآن آمده است.
ج. آیاتی که به منزله شاهد جمع دو دسته آیات گذشته است؛ بدینگونه که مضمون آیات دسته دوم، یعنی آمدن را به امر خدا نسبت میدهد و مفسّر و مبیّن آن است؛ مانند ﴿فَاِذا جاءَ اَمرُ اللّهِ قُضِی بِالحَقِّ وخَسِرَ هُنالِکَ المُبطِلون) ۱ ﴿اَتی اَمرُ اللّهِ فَلا تَستَعجِلوه) ۲ مضمون آیه مورد بحث با کلمه «اَمر» در برخی آیات آمده است که قرینه و شاهد لفظی خوبی برای این تحلیل قرآنی و ادبی است: ﴿هَل یَنظُرونَ اِلاّاَن تَأتِیَهُمُ المَلئِکَهُ اَو یَأتِی اَمرُ رَبِّکَ کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وما ظَلَمَهُمُ اللّهُ ولکِن کانوا اَنفُسَهُم یَظلِمون) ۳ چنان که جمله ﴿وقُضِی الاَمر﴾ در آیه مورد بحث قرینه داخلی بر حذف کلمه «اَمر» در صدر آیه است، بنابراین، شواهد عقلی و نقلی گواه است که منظور از آمدن در آیه شریفه، همان آمدن فرمان الهی است؛ نه آمدن خدا تا موجب ثبوت نقص و اوصاف مادی برای خدای سبحان شود، از اینرو مفسران و ادیبان در مواردی که اینگونه افعال به خدا اسناد داده شده است، واژه «اَمر» را در تقدیر میگیرند ۴٫
۲٫ سلب جهات نقص
علامه طباطبایی پس از بیان تحلیل قرآنی و ادبی گذشته که بیشتر مفسران آن را ذکر کردهاند، در سخن لطیف و دقیق عقلی و فلسفیای فرمودهاند:
^ ۱ – ـ سوره فجر، آیه ۲۲٫
^ ۲ – ـ سوره حشر، آیه ۲٫
^ ۳ – ـ سوره آل عمران، آیه ۷٫
۳۰۷
>
قرآن کریم خدای سبحان را به اوصافی مانند بینیاز، عزیزِ وهّاب و عطا کننده میستاید: ﴿واللّهُ هُوَ الغَنِی) ۱ ﴿العَزیزِ الوَهّاب) ۲ ﴿اَعطی کُلَّ شیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی) ۳ معلوم میشود خداوند آنچه را به مخلوقات میبخشد داراست، چون دهنده هر چیزی باید واجد آن باشد، گرچه به جهت قصور فهم و انس ما با مادیات و احکام آن، تصور نحوه اتصاف خداوند به برخی از این صفات برای ما دشوار است. این اوصاف و نیز آمدن و رفتن، مادامی که به بدن و ماده و جسم اسناد پیدا میکند، با نقص همراه است و جزو اوصاف سلبی خداست؛ ولی اگر این اوصاف از قید مادی و جسمانی پیراسته شود، از اوصاف سلبی او نیست، چون از نقص و عیب منزه است، آنگاه میتوان آنها را به خدا اسناد داد، بنابراین «اتیان» و «مجیء» که نزد ما به معنای «حرکت یک جسم میان دو چیز و نزدیک شدن به مقصد» است، اگر خصوصیات مادی را از آن جدا کنیم، اسنادش به خداوند حقیقتاً (نه مجازاً) صحیح است؛ مثلاً «خدا آمد»، یعنی خداوند ظهور کرد و موانع [رؤیت خود] را از سر راه برداشت و «خدا رفت»، یعنی خدا غیبت کرد و ما دیگر او را نمیبینیم، چون مانع ایجاد کرده است ۴٫
^ ۱ – ـ سوره غافر، آیه ۷۸٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۱٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه ۳۳٫
^ ۴ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۲۱۴؛ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۳۸؛ المیزان، ج۲، ص۱۰۳٫
۳۰۸
>
این مطلب دقیق به خوبی از این کلام گهربار امیر مؤمنان، علی(علیهالسلام) برمیآید: «مع کلّ شیءٍ لا بمقارنه و غیر کلّ شیءٍ لا بمزایله» ۱ خداوند با هر چیزی است؛ ولی بدون مقارنت و حلول، و نیز دور و خارج از هر چیزی است؛ ولی بیگانه و جدا نیست.
براساس بیان مزبور، فعل «آمدن و رفتن» در صورتی از «صفات سلبی» خداست که با جسم و ماده همراه باشد؛ ولی اگر همراه جسم و ماده نباشد و به معنای ظهور و قرب و احاطه باشد، اسناد آن به خدا بیمحذور است، ازاینرو لازم نیست این آیات را جزو متشابهات دانسته و به محکمات بازگردانیم و راه ارجاع آنها به محکمات با تقدیر کلمه «امر» یا مانند آن باشد.
تذکّر: گاهی تجرید از خصوصیت مایه مَجاز بودن استعمال میشود و زمانی سبب آن نخواهد شد. سرّ این تفاوت آن است که اگر خصوصیتِ القاشده در مفهوم اخذ شده باشد تجرید آن مفهوم از برخی قیود مفهومی سبب استعمال لفظ در غیر مفهوم (موضوع له) میشود و مَجاز خواهد بود و اگر خصوصیتِ القا شده از همراهان مصداق باشد نه مأخوذ در مفهوم، چنین تجریدی مایه تجوّز نمیشود. بررسی بسیاری از کلمات نشان میدهد که استعمال آنها با تطورات فراوان مصادیق، نظیر میزان، مصباح، قلم، سوط، سیف…، مایه مَجاز نیست. از اینجا به اصطلاح متداول نزد ارباب معرفت منتقل شدند که «الفاظ، برای ارواح معانی یا مفاهیم عام وضع شدهاند»؛ مثلاً مفهوم جامع «ذهاب و ایاب» یا «رفت و آمد»، همان ظهور و خفا، غیبت و شهود و مانند آن است.
^ ۱ – ـ سوره فاطر، آیه ۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره ص، آیه ۹٫
^ ۳ – ـ سوره طه، آیه ۵۰٫
^ ۴ – ـ المیزان، ج ۲، ص ۱۰۴٫
۳۰۹
>
نکته: هویّت مطلق الهی به آن حدّ که قابل ادراک است هرگز در دنیا (خواب، بیداری)، برزخ و قیامت، با حسّ ظاهری ادراک نمیشود. همچنین با حسّ باطنی در نوم یا حالت منامی به عنوان تمثّل یافته نخواهد شد، چنانکه به وهم و خیال هم در نمیآید، بلکه فقط در محدوده تجرّد تام عقلی (از لحاظ علم حصولی) و شهود محض قلبی (از جهت علم حضوری) ادراک پذیر است؛ لیکن ملائکه کاملاً متمثّل میشوند و نفس طاهر در مرحله مثال منفصل میتواند با آنها رابطه شهودی برقرار کند: ﴿فَتَمَثَّلَ لَها بَشَرًا سَویّا) ۱ البته اگر ملائکه الارض مطرح شوند حکم آسانتری دارند.
چگونگی عذاب الهی
تفرقه افکنان، طبق تهدید، تنها انتظار عذاب الهی را میکشند و وقتی فرمان خدا صادر گردد، نشانههای عذاب به صورت ابرهای سنگین و متراکم در آسمان ظاهر میشود و به حیات آنان پایان میدهد یا به شکل فرشتگان مأمور عذاب نازل میشوند و آنان را نابود میکنند: ﴿هَلیَنظُرونَ اِلاّ اَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَهُ وقُضِی الاَمرُ واِلَی اللّهِ تُرجَعُ الاُمور﴾.
ابرهای متراکم و فرشتگان، مانند هر موجود امکانی دیگر جزو سپاه و ستاد خدایند که با فرمان او تبهکاران را کیفر میکنند. در این جهت فرقی نیست که این گروه انتظار عذاب دنیوی را میکشند یا عذاب برزخی یا قیامتی را. گرچه ذیل آیه ناظر به قیامت است: ﴿اِلَی اللّهِ تُرجَعُ الاُمور﴾، ولی صدر آیه را میتوان بر عذاب دنیوی نیز تطبیق کرد، چون شواهد تاریخی و قرآنی نسبت به اینگونه عذابها هم در دنیا و هم در آخرت گواهی میدهد. این شواهد دو دسته است:
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱٫
۳۱۰
>
۱٫ آیاتی که انتظار عذاب را (خواه به صیغه انتظار و خواه بدون آن لیکن در مساق آن) متوجه عذاب اُخروی میداند؛ مانند
أ. ﴿هَل یَنظُرونَ اِلاّ تَأویلَهُ یَومَ یَأتی تَأویلُهُ یَقولُ الَّذینَ نَسوهُ مِن قَبلُ قَد جاءَت رُسُلُ رَبِّنا بِالحَقِّ فَهَل لَنا مِن شُفَعاءَ فَیَشفَعوا لَنا اَو نُرَدُّ فَنَعمَلَ غَیرَ الَّذی کُنّا نَعمَلُ قَد خَسِرُوا اَنفُسَهُم) ۱ تبهکاران تنها منتظر تأویل قرآناند و تأویل قرآن (وجود حقیقی و خارجی آن) در قیامت ظهور میکند و قیامت ظرف ظهور حقایق قرآن است، پس این آیه ناظر به عذاب قیامت است.
«تأویل» در برابر «تفسیر» است و «تفسیر» گاهی به ظاهر است و گاهی به باطن و هر دو قسم آن در محور الفاظ و مفاهیم است؛ ولی تأویل ارتباطی با الفاظ و مفاهیم ندارد و ناظر به عینیّت و وجود خارجی است، چون تأویل از ریشه «أَوْل» و به معنای بازگشت مفهوم به مصداق خارجی است، هرچند گاهی تأویل بر تطبق مفهوم بر مصداق خاص یا توجیه مفهومی غیر ظاهر اطلاق میشود.
ب. ﴿ویَومَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالغَممِ ونُزِّلَ المَلئِکَهُ تَنزیلا ٭ اَلمُلکُ یَومَئِذٍ الحَقُّ لِلرَّحمنِ وکان یَومًا عَلَی الکفِرینَ عَسیرا) ۲ خدای سبحان در این آیات با تطبیق قطعه قطعه شدن آسمان به وسیله ابرها و نزول فرشتگان بر جریان قیامت، میفرماید: روزی که ابرهای پراکنده در آسمان ظاهر میشود (گویا آسمان قطعه قطعه شده) و فرشتگان نازل میگردند، آن روز مُلک و سلطنت برای خداست و برای کافران روز بسیار دشواری است.
^ ۱ – ـ سوره مریم، آیه ۱۷٫
۳۱۱
>
لازم است عنایت شود که سلطنت در دنیا نیز فقط برای خدای رحمان است، زیرا او «مَلِک مطلق» است؛ لیکن غافلان آن را فقط در قیامت مییابند و اهل معرفت در دنیا هم سلطنت الهی را مشاهده میکنند و فرق مؤمن و غیرمؤمن و عارف و غیرعارف در همین معرفت است، بنابراین، قیامت ظرف ظهور سلطنت الهی است نه ظرف حدوث آن. آیات دیگری نیز اینگونه عذاب را با عذاب اخروی منطبق میکند ۱٫
آیه ﴿هَل یَنظُرونَ اِلاّ اَن تَأتِیَهُمُ المَلئِکَهُ اَو یَأتِی رَبُّکَ اَو یَأتِی بَعضُ ءایتِ رَبِّکَ یَومَ یَأتی بَعضُ ءایتِ رَبِّکَ لایَنفَعُ نَفسًا ایمنُها لَم تَکُن ءامَنَت مِن قَبلُ اَو کَسَبَت فی ایمنِها خَیرًا قُلِ انتَظِروا اِنّا مُنتَظِرون) ۲ نیز به قرینه ذکر سود نداشتن اظهار ایمان هنگام فرارسیدن عذاب الهی و پایان نشئه تکلیف، میتواند فیالجمله ناظر به عذاب برزخ یا قیامت باشد؛ نه دنیا؛ نیز گرچه لحظه احتضار که تمام مجاری ادراکی و تحریکی محتضر از دنیا منقطع و در آستانه ورود به برزخ است حکم دنیا را ندارد؛ لیکن گاهی مجاری یاد شده محفوظ است؛ ولی بر اثر هراس، حکم اضطرار پدید میآید که ایمان در آن حال نافع نیست، بنابراین نمیتوان این آیه را حتماً از دسته نخست محسوب داشت. امینالاسلام طبرسی نیز آمدن فرشتهها را برای قبض روح، عذاب دنیایی، مانند خسف و عذاب قبر، نقل کردهاند و نیز جریان عذاب عاجل، آجل و عذاب معاد را بازگو کردهاند ۳٫
۲٫ آیاتی که انتظار عذاب را متوجه عذاب دنیوی میداند؛ مانند
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۵۳٫
^ ۲ – ـ سوره فرقان، آیات ۲۵ ۲۶٫
۳۱۲
>
أ. ﴿فَهَل یَنتَظِرونَ اِلاّمِثلَ اَیّامِ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین) ۱ این گروه تبهکار گویا تنها منتظر سرنوشت تلخ اقوام پیشیناند. ای پیامبر! به آنان بگو: همانطور که عذاب سختی دامنگیر امتهای گذشته شد و به حیاتشان پایان داد، برای شما نیز چنین سرنوشتی است؛ منتظر باشید تا به زندگی شما خاتمه دهد و ما روز تحققِ این سرنوشت قطعی، پیامبران و مؤمنان را نجات میدهیم.
این آیه ظاهراً ناظر به عذاب دنیوی است؛ نه اُخروی، چون تهدید به عذاب دنیوی است که دامنگیر اقوام پیشین شده است.
ب. ﴿وما اَنتَ اِلاّ بَشَرٌ مِثلُنا واِن نَظُنُّکَ لَمِنَ الکذِبین ٭ فَاَسقِط عَلَینا کِسَفًا مِنَ السَّماءِ اِن کُنتَ مِنَ الصّدِقین ٭ قالَ رَبّی اَعلَمُ بِما تَعمَلون ٭ فَکَذَّبوهُ فَاَخَذَهُم عَذابُ یَومِ الظُّلَّهِ اِنَّهُ کانَ عَذابَ یَومٍ عَظیم) ۲ قوم شعیب (اَصحاب اَیکه) که در «مدین» زندگی میکردند پیامبرشان را تکذیب کرده و از او خواستند تا اگر در دعوتش راستگوست، از خدا بخواهد آسمان بر سرشان فرو بریزد، آنگاه گرفتار عذاب «یوم الظلّه» شدند. در این عذاب، گرمای شدیدی دامنگیر قوم شعیب شد و آنان را به ستوه آورد، تا ابری در آسمان ظاهر شد و همگان برای بهرهبرداری از آن از خانهها بیرون آمده و به سایه آن ابر پناهنده شدند و ناگهان باد سوزانی از آن ابر وزید و به حیاتشان پایان داد ۳٫ این حادثه تاریخی به قدری مهم بود که قرآن کریم از آن به «یوم عظیم» یاد کرده است.
ج. ﴿اِستِکبارًا فِی الاَرضِ ومَکرَ السَّیِّیء ولایَحیقُ المَکرُ السَّیی اِلاّبِاَهلِهِ
^ ۱ – ـ سوره یس، آیه ۴۹؛ سوره ص، آیات ۱۴ ۱۶٫
^ ۲ – ـ سوره انعام، آیه ۱۵۸٫
^ ۳ – ـ مجمع البیان، ج۳ ۴، ص۵۹۸ ۵۹۹٫
۳۱۳
>
فَهَل یَنظُرونَ اِلاّسُنَّتَ الاَوَّلینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدیلاً ولَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحویلا) ۱ اینان مستکبرانه برخورد میکنند و میکوشند دسیسه و نقشه بد طرح کنند؛ لیکن بدانند این نقشه بد جز به خودشان آسیب نمیرساند و اینان تنها منتظر سنت پیشینیان هستند؛ یعنی منتظر سنت الهی (عذاب)اند که درباره پیشینیان اجرا شده است.
این شواهد تاریخی و قرآنی گواهی میدهد که آیه مورد بحث میتواند هم بر عذاب دنیا و هم بر عذاب آخرت تطبیق شود.
ظهور عذاب الهی در ابرها و فرشتگان
در اینکه خدای سبحان قهر و عذاب را در ابرهای تیره و متراکم قرار داده یا آنکه فرشتگان را مأمور عذاب کرده است، این نکات و اشارات وجود دارد:
أ. ابر معمولاً جایگاه باران رحمت و مظهر فیض حق است و چنانچه خدای سبحان قهر و عذاب خود را در آن قرار بدهد، برای تبهکاران سختتر است، چون نزول عذاب از جایی که انسان گمان نمیبرد، هولناکتر و رسواکنندهتر است، چنان که نزول خیرات از جایی که گمان نمیرود، موجب شادی بیشتر است: ﴿وبَدا لَهُم مِنَ اللّهِ ما لَم یَکونوا یَحتَسِبون) ۲
تهدید به ظلّه و ابر، ارعاب سهمگین است که گذشته از تخویف جسمانی، تحذیر روانی را نیز به همراه دارد. توضیح اینکه هر یک از خیر و شرّ ممکن است از سه راه پدید آیند که این راههای سهگانه یکسان نیستند: راه اول، ظهور خیر از راه متوقّع و معهود است. دوم، ظهور آن از راه غیر متوقع و
^ ۱ – ـ سوره یونس، آیه ۱۰۲٫
^ ۲ – ـ سوره شعراء، آیات ۱۸۶ ۱۸۹٫
^ ۳ – ـ ر.ک: مجمع البیان، ج۳ ۴، ص۶۹۳؛ ج۷ ۸، ص۳۱۷٫
۳۱۴
>
بیسابقه است. سوم، ظهور آن از راهی است که توقع شرّ میرفت و معهود به شرّ بود. روشن است که راه دوم بهتر از اول و راه سوم بهتر از هر دو است و جریان «رزق من حیث لا یحتسب» که لذت روانی را نیز دربر دارد میتواند برقسم دوم منطبق شود.
شرّ نیز ممکن است از سه راه یاد شده پدید آید که بدترین آن ظهور شرّ از راهی است که امید خیر آن متوقّع و معهود بود؛ مانند پدید آمدن عذاب از ابرهای متراکم که هماره مهد و معهد باران و رحمتهای متنوع الهی بوده و هست؛ نظیر آنچه از آیه ﴿فَلَمّا رَاَوهُ عارِضًا مُستَقبِلَ اَودِیَتِهِم قالوا هذا عارِضٌ مُمطِرُنا بَل هُوَ مَا استَعجَلتُم بِهِ ریحٌ فیها عَذابٌ اَلیم ٭ تُدَمِّرُ کُلَّ شیءٍ بِاَمرِ رَبِّها فَاَصبَحوا لایُری اِلاّمَسکِنُهُم کَذلِکَ نَجزِی القَومَ المُجرِمین) ۱ برمیآید. جریان ظهور قهر الهی در ظلّه متراکم از همین قبیل است. آنچه زمخشری در کشاف ذیل آیه مورد بحث بازگو کرده که تحلیل عمیق پیام آیه ﴿وبَدا لَهُم مِنَ اللّهِ ما لَم یَکونوا یَحتَسِبون) ۲ بر متفکران تفسیری سنگینی میکند ۳ ، از همینجهت است.
ب. همانطور که از ابرهای آسمان قطرات فراوان باران فرود میآید، از ابرهای سهمگین هم عذاب بیشماری بر سر آنان میبارد ۴٫
ج. ابرهای تیره و متراکم مانع رسیدن نور خورشید است و انسان را از فیض و رحمت آن محروم میسازد؛ پیروی از گامهای شیطان نیز همانند ابر، جلو
^ ۱ – ـ سوره فاطر، آیه ۴۳٫
^ ۲ – ـ سوره زمر، آیه ۴۷٫
۳۱۵
>
نورهدایت، حقیقت و معارف را میگیرد و تفرقهافکنان را از رسیدن به حقایق و بهرهجویی از رحمت و رأفت حق محروم میسازد.
د. همانطور که ابرهای تیره و متراکم سایه ایجاد میکنند و تاریکی همهجا را فرا میگیرد، پیروی از گامهای شیطان دل را به مرور زمان تیره و تاریک کرده و فساد و گمراهی شیطان به آن سرایت میکند؛ در این صورت، تنها عذاب الهی در قالب ابرهای متراکم است که ریشه گمراهی و فساد را میخشکاند ۱٫
ابرها یا حجابهای ظلمانی
بر پایه برخی روایات، خدای سبحان هفتاد هزار حجاب نورانی و حجاب ظلمانی دارد که اگر آن حجابها کنار رود، جلوههای وجه خدا و عظمت و جلالش همه هستی را میسوزاند: «أنّ لله تبارک و تعالی سبعین ألف حجاب من نور و ظلمه، لو کشفت لأحرقت سبحات وجهِهِ ما دونه» ۲
بعضی از مفسّران، آیه مورد بحث را بر حجابهای ظلمانی تطبیق کرده و فرمودهاند:
ممکن است جمله ﴿اِلاّاَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَه﴾ را بر معنای حقیقی آن حمل کنیم، بدون آنکه
^ ۱ – ـ سوره احقاف، آیات ۲۴ ۲۵٫
^ ۲ – ـ سوره زمر، آیه ۴۷٫
^ ۳ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۵۳ ۲۵۴٫
^ ۴ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۲۳۴ ۲۳۵٫
۳۱۶
>
چیزی را در تقدیر بگیریم، بنابر اینکه مراد از ﴿ظُلَلٍ مِنَ الغَمام﴾ حجابهای ظلمانی باشد که خداوند در آنها جلوه و قدرتنمایی میکند ۱٫
آیه مورد بحث و مانند آن میتواند بیانگر این حقیقت باشد که خدای سبحان تجلیات و ظهوراتی دارد که گاهی در ابرهای متراکم و زمانی در فرشتگان عذاب تجلی میکند، چنان که در جریان حضرت موسی(علیهالسلام) در کوه تجلّی و وی را مدهوش کرد: ﴿فَلَمّا تَجَلّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وخَرَّ موسی صَعِقا) ۲
قطعی بودن امر الهی
قرآن کریم در آیه گذشته در وعیدی ضمنی خدای سبحان را به عنوان عزیز حکیم ستود: ﴿فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم) ۳ عزیز حکیم اگر فرمانی صادر کند، حکم او هم حق و صواب است و هم یقینی و اجرایش لازم و هیچ چیزی و کسی مانع نفوذ فرمان او نیست، چون خداوند با ارادهاش کار میکند و اراده او قطعی و تخلّف ناپذیر است: ﴿اِنَّما اَمرُهُ اِذا اَرادَ شیئاً اَن یَقولَ لَهُ کُن فَیَکون) ۴
در آیه مورد بحث نیز میفرماید: این گروه تنها منتظر عذاب الهیاند، حال آنکه فرمان الهی رسیده و کار تمام شده است: ﴿وقُضِی الاَمر﴾؛ مانند آنکه
^ ۱ – ـ ر.ک: مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۲۲۱ ۲۲۲٫ بسیاری از نکات از باب توافق اندیشه و تعقل مشترک است؛ نه از سنخ نقل از دیگران. متفطّن از تعبیرهای متفاوت توان نیل به تفاوت برداشتها را دارد. آنچه به عنوان مستندسازی در بخش وسیعی از این کتاب مشاهده میشود برای پرهیز از حِیاد و اجتناب از تکروی است.
^ ۲ – ـ بحار الانوار، ج ۵۵، ص ۴۵٫ علامه مجلسی افزون بر نقل احادیث در این باب، در تفسیر آنها بیان لطیفی دارد (ر.ک: کنز العمال، ج۱، ص۲۲۶).
۳۱۷
>
قاضی بگوید که این حکمْ قطعی و نقض ناپذیر است، پس در این آیه از مستقبل محقق الوقوع به ماضی یاد شده است، چون تعذیب آنان حتمی و یقینی است و حالت منتظرهای ندارد، چنان که حضرت یوسف(علیهالسلام) در تعبیر رؤیای زندانیهای همبندِ خود فرمود که چنان که در عالم معنا مشاهده کردهام کار به پایان رسیده و تنها باید حکم آن عملی شود: ﴿قُضِی الاَمرُ الَّذی فیهِ تَستَفتیان) ۱
عذابی دیگر
بازگشت همه امور به سوی خداست: ﴿واِلَی اللّهِ تُرجَعُ الاُمور﴾. این جمله قابل انطباق بر عذاب استیصالی دنیا یا عذاب برزخ یا اشراط الساعه است؛ یعنی تفرقهافکنان در آینده نزدیک در دنیا گرفتار عذاب الهی شده و از دنیا به برزخ و قیامت صغرا منتقل میشوند.
تذکّر: تفسیر این آیه در برخی روایات به رجعت یا ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)، نوعی تفسیر به باطن است، چون آیه شریفه مراتبی دارد و این روایات، که در بحث روایی خواهد آمد، مرتبه عمیق آیه را بیان کردهاند.
تدرّج رجوع به سوی خدا و کبریایی رجوع دهنده
رجوع به سوی خداوند تدریج را به همراه دارد، زیرا سیر حتماً تدریجی است و این تدرّج یا سریع است یا بطیء. به هر تقدیر، یکی از توجیهات تدرّج بازگشت میتواند این باشد که حجابهای بیشماری که بین واجب و ممکن موجود است و همه این حجابها به فقر، ضعف و نقص ممکن از یکسو و غنا
^ ۱ – ـ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۲۲۰؛ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۲۲۶٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۴۳٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۹٫
^ ۴ – ـ سوره یس، آیه ۸۲٫
۳۱۸
>
و قوّت و کمال واجب از سوی دیگر باز میگردد باید یکی پس از دیگری برطرف شود تا بازگشت تحقّق یابد، بدین سبب از این برگشت تدریجی، به «رجوع» یاد شده است.
کلمه «رجوع» لازم و «رجع» متعدّی است. گرچه انسان رجوع میکند: ﴿اِنّا لِلّهِ واِنّا اِلَیهِ رجِعون) ۱ لیکن رجوع دهنده خداست، چنانکه در آغاز نیز گرچه انسان صدور یافت؛ ولی صادر کننده خداست. و تعبیر از این مطلب به فعل مجهول: ﴿تُرجَع﴾ برای کبریایی فاعل است؛ مانند تعبیر به فعل مجهول در ﴿وقُضِی الاَمر﴾ که آن نیز بیانگر عظمت فاعل است.
اشارات و لطایف
تفاوت فرمان الهی در تعذیب و پاداشدهی
از آیات قرآن کریم استفاده میشود که فرمان تکوینی خداوند برای تعذیب و پاداشدهی، به لحاظ مخاطبان، یعنی تبهکاران و نیکوکاران دو گونه است:
أ. فرمان تعذیبِ کافران و تبهکاران که با تحقیر و تشَرزدن همراه است، چنانکه میفرماید: کافران تنها در انتظار یک صیحه و تشر الهی هستند تا آنان را بگیرد، در حالی که با هم به نزاع برخاستهاند: ﴿ما یَنظُرونَ اِلاّصَیحَهً وحِدَهً تَأخُذُهُم وهُم یَخِصِّمون) ۲ خداوند اگر بخواهد همه انسانها را بمیراند، نیازی نیست که برای هر کسی مأموری بگمارد، بلکه با یک صیحه و تشر همه را نابود میکند. در این آیه، از دستورِ «بمیرید» به «صیحه واحده» یاد شده است.
^ ۱ – ـ سوره یوسف، آیه ۴۱٫
۳۱۹
>
از همین قسم است فرمان ﴿اخسَئوا فیها ولاتُکَلِّمون) ۱ که با دوزخیان به تحقیر و تندی خطاب میکند.
ب. فرمان جذب و پاداش دادن نیکوکاران که با لطف و رحمت الهی و تعظیم مخاطب همراه است؛ مانند ﴿یاَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه ٭ اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرضیَّه ٭ فَادخُلی فی عِبدی ٭ وادخُلی جَنَّتی) ۲
بحث روایی
۱٫ نزول بیانی و تفسیری
عن علی بن الحسن بن فضال عن أبیه قال: سألت الرضا(علیهالسلام) عن قول الله(عزّوجل): ﴿هَلیَنظُرونَ اِلاّ اَن یَأتِیَهُمُ اللّهُ فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَهُ وقُضِی الاَمر﴾. قال: یقول: ﴿هل ینظرون إلاّ أن یأتیهم الله بالملائکه فی ظلل منالغمام. و هکذا نزلت) ۳
اشاره: براساس این روایت، که به نزول بیانی و تفسیری آیه بر قلب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اشاره دارد: «هکذا نزلت»؛ نه به اختلاف قرائت، معنای آیه شریفه این است که خداوند فرشتگان را در سایههایی از ابر بیاورد.
۲٫ تطبیق آیه بر زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)
عن جابر قال: قال ابوجعفر(علیهالسلام) فی قول الله تعالی: ﴿فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۵۶٫
^ ۲ – ـ سوره یس، آیه ۴۹٫
۳۲۰
والمَلئِکَهُ وقُضِی الاَمر﴾ قال: «ینزل ۱ فی سبع قباب من نور لایعلم فی أیّها هو حین ینزل فی ظهر الکوفه. فهذا حین ینزل» ۲
عن أبی حمزه عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: قال: «یا أبا حمزه؛ کأنّی بقائم أهلبیتی قد علا نجفکم فإذا علا فوق نجفکم نشر رایه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فإذا نشرها إنحطّت علیه ملَئکه بدر» ۳
و قال أبو جعفر(علیهالسلام): «انّه نازل فی قباب من نور حین ینزل بظهر الکوفه علی الفاروق فهذا حین ینزل و أمّا ﴿وقُضِی الاَمر﴾ فهو الوسم علیالخرطوم ۴ یوم یوسم الکافر» ۵
اشاره: از مباحث گذشته تا حدودی معلوم شد که دو منطقه، کاملاً قلمرو ممنوع و حَرَم امن کبریایی است و اَحَدی را به آن بارگاه منیع راه نیست: یکی مقام ذات واجب و هویت مطلق و دیگری اکتناه اوصاف ذات که عین ذاتاند. منطقه سوم که قلمرو فراغ است مقام فعل واجب و محکوم به امکان و دارای مظاهر فراوان است. اگر جریان «وما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ ولکِنَّ اللّهَ رَمی» ۶ و نیز صحنه «فَلَم تَقتُلوهُم ولکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُم» ۷ به خوبی روشن شود بررسی اینگونه روایات که برخی از آنها خواهد آمد آسان میشود.
^ ۱ – ـ سوره مؤمنون، آیه ۱۰۸٫
^ ۲ – ـ سوره فجر، آیات ۲۷ ۳۰٫
^ ۳ – ـ عیون اخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۱، ص۱۱۵؛ البرهان، ج۱، ص۲۰۸؛ بحار الانوار، ج۳، ص۳۱۸٫
۳۲۱
۳٫ تفسیر باطنی آیه به «رجعت»
عن عبد الکریم بن عمرو الخثعمی قال: سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: «إن إبلیس قال: ﴿اَنظِرنی اِلی یَومِ یُبعَثون) ۱ فأبی الله ذلک علیه فقال: ﴿فَاِنَّکَ مِنَ المُنظَرین ٭ اِلی یَومِ الوَقتِ المَعلوم) ۲ فإذا کان یوم الوقت المعلوم ظهر إبلیس فی جمیع أشیاعه منذ خلق الله آدم إلی یوم الوقت المعلوم و هی آخر کرّه یکرّها أمیر المؤمنین(علیهالسلام)». فقلت: و إنها لکرّات؟ قال: «نعم، إنها لکرّات و کرّات. ما من إمام فی قرن إلاّ و یکرّ فی قرنه یکرّ معه البر و الفاجر فیدهره حتی یدیل الله (عز و جل) المؤمن من الکافر، فإذا کان یوم الوقت المعلوم کرّ أمیر المؤمنین(علیهالسلام) فی أصحابه و جاء إبلیس و أصحابه و یکون میقاتهم فی أرض من أراضی الفرات یقال لها روحاء، قریب من کوفتکم، فیقتتلون قتالاً لم یقتتل مثله منذ خلق الله (عز و جل) العالمین فکأنی أنظر إلیصحاب أمیر المؤمنین(علیهالسلام) قد رجعوا إلی خلفهم القهقری مائه قدم و کأنی أنظر إلیهم و قد وقعت بعض أرجلهم فی الفرات، فعند ذلک یهبط الجبار (عز و جل) ﴿فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَهُ وقُضِی الاَمر﴾ و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) أمامه بیده حربه من نور فإذا نظر إلیها إبلیس رجع القهقری ناکصاً علی عقبیه فیقول له أصحابه: أین ترید و قد ظفرت؟ فیقول: إنی أری ما لا ترون إنی أخاف الله ربّ العالمین؛ فیلحقه النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فیطعنه طعنه بین کتفیه فیکون هلاکه و هلاک جمیع أشیاعه، فعند ذلک یعبد الله (عز و جل) و لا یشرک به شیئاً و یملک أمیر المؤمنین(علیهالسلام) أربعاً و أربعین ألف سنه حتی یلد الرجل من شیعه علی(علیهالسلام) ألف ولد من صلبه ذکراً فی کلّ سنه ذکر و
^ ۱ – ـ به گواهی روایت بعد، منظور از «ینزل» در این روایت، نزول و ظهور حضرت مهدیغ است.
^ ۲ – ـ . تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۱۰۳٫
^ ۳ – ـ همان.
^ ۴ – ـ شاید منظور از «فاروق» و «وسم علی الخرطوم» در این روایت این باشد که آن حضرت ظهور میکند و با نشانیگذاشتن بر بینی کافران، برتری مؤمنان بر آنان را مشخص و بدینگونه کار را تمام میکند و این رخداد در «دوران رجعت» صورت میگیرد. (تفسیر الصافی، ج۱، ص۲۲۳).
^ ۵ – ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۱۰۳٫
^ ۶ – ـ سوره انفال، آیه ۱۷٫
^ ۷ – ـ همان.
۳۲۲
عند ذلک تظهر الجنتان المدهامّتان عند مسجد الکوفه و ما حوله بما شاء الله» ۱
عن موسی الحنّاط قال: سمعت أبا عبدالله(علیهالسلام) یقول: «أیّام الله ثلاثه: یوم یقوم القائم(عجل الله تعالی فرجه) و یوم الکرّه و یوم القیامه» ۲
اشاره: أ. «یهبط الجبّار (عزّ و جلّ) » کنایه از نزول نشانههای عذاب است؛ نه نزول خدای سبحان که مستلزم نقص و حاجت برای اوست ۳٫
ب. «یوم الله» که ظرف ظهور قدرت خارقعادت خداست، هرگز منحصر در سه زمان معهود نیست، هرچند این ازمنه مصداق کامل آناند.
ج. منظور از «یوم الکره» به قرینه روایات دیگر «روز رجعت» است، چنانکه امام صادق(علیهالسلام) در تفسیر آیه ﴿تِلکَ اِذًا کَرَّهٌ خاسِرَه) ۴ فرمود: مراد رجعت به دنیاست ۵٫
علامه طباطبایی در بحث روایی در ذیل آیه شریفه، بحثی مبسوط درباره امکان عقلی رجعت و نقل و نقد شبهات عقلی و نقلی منکران آن دارند که خلاصهاش چنین است: اهل بیت نبوت(علیهمالسلام) این آیه را گاهی به روز قیامت تفسیر کردهاند و زمانی به رجعت و گاهی به ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه)، و نظیر چنین تفسیری از ائمه اطهار(علیهمالسلام) در آیات قرآن فراوان است.
سرّ اینگونه تفسیر، همان وحدت و همسنخ بودن این سه موضوع است که اختلافشان به حسب مراتب این حقیقت واحد است، چنان که در روایت دوم
^ ۱ – ـ سوره اعراف، آیه ۱۴٫
^ ۲ – ـ سوره حجر، آیات ۳۷ ۳۸٫
۳۲۳
به آن اشاره شده است. روایات متواتر و اجماع شیعیان بر ضرورت و حتمیبودن رجعت است، تا آنجا که منکران آن، اعتقاد به رجعت را از مختصّات شیعه برشمردهاند ۱٫
تذکّر: جریان رجعت و اینکه رجوع کنندگان کیاناند و اینکه پس از رجوع چه حوادثی رخ میدهد و پایان کار رجوع کنندگان چه خواهد شد مبحثی مستقلّ میطلبد که از حوزه بحث کنونی خارج است.
۴٫ پایان دنیا و معنای «یأتیهم الله»
عن عمرو بن أبی شیبه عن أبی جعفر(علیهالسلام) قال: سمعته یقول ابتداء منه: «إنّ الله إذا بدا له أن یبیّن خلقه و یجمعهم لما لابدّ منه أمر منادیاً ینادی، فتجتمع الإنس و الجنّ فی أسرع من طرفه العین. ثمّ أذن للسماء الدنیا فتنزل و کانت من وراء الناس و أذن للسماء الثانیه فتنزل و هی ضعف التی تلیها فإذا رآها أهل السماء الدنیا قالوا: جاء ربّنا و هو آت، یعنی أمره، حتّی تنزل کلّ سماء تکون کلّ واحده منها من وراء الأُخری و هی ضعف التی تلیها. ثمّ ینزل أمر الله ﴿فی ظُلَلٍ مِنَ الغَمامِ والمَلئِکَهُ وقُضِی الاَمرُ واِلَی اللّهِ تُرجَعُ الاُمور) ۲
اشاره: طبق این روایت، که در آن، آیه شریفه بر پایان دنیا و هنگام برچیدهشدن بساط دنیا و فروریختن آسمانها تطبیق شده، منظور از آمدن خدا: ﴿یَأتِیَهُمُ اللّه﴾، نزول امر الهی است.
^ ۱ – ـ البرهان، ج۱، ص۴۵۸؛ بحار الانوار، ج۵۳، ص۴۲٫
^ ۲ – ـ کتاب الخصال، ج۱، ص۱۰۸؛ بحار الانوار، ج۵۳، ص۶۳٫
^ ۳ – ـ بحار الانوار، ج۵۳، ص۴۳ ۴۴٫
^ ۴ – ـ سوره نازعات، آیه ۱۲٫
^ ۵ – ـ بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۴۴ ۴۵٫
۳۲۴
تذکّر: لازم است عنایت شود که مضمون اینگونه احادیث از پیچیدهترین معارف کلامی است و هرگز بدون اعتماد به سند و ارزیابی صحّت و وثوق راویان آن نمیتوان مسائل وزین کلامی را ارزیابی کرد. البته سندی که در مسائل کلامی معتبر است به مراتب قویتر از سندی است که در مسائل فقهی مطرح است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ ر.ک: المیزان، ج ۲، ص ۱۰۶ ۱۰۹؛ بحار الانوار، ج۵۳، ص ۳۹ ۱۴۴٫ علامه مجلسی روایات فراوانی را در «باب الرجعه» آورده و پس از آن مطالب ارزندهای را درباره رجعت بیان کردهاند.
^ ۲ – ـ تفسیر القمی، ج۲، ص۷۷؛ البرهان، ج۱، ص۴۵۹٫
۳۲۵
بازدیدها: 386