تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۲۱۱

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۲۱۱

از علمای بنی‌اسرائیل تقریراً و توبیخاً بپرس که ما چه عنایتهای مادی و معنوی ویژه‌ای به بنی‌اسرائیل داشتیم؛ نشانه‌هایی که برای همه روشن بود که از جانب خداست به آنها دادیم؛ ولی بسیاری از آنان، با آنکه ایتای آیه به نصاب کامل رسید و حجت تمام شد، با کفران و ناسپاسی، همچون تحریف لفظی یا معنوی تورات، تشریعاً آن نعمتها را به نقمت تبدیل کردند و از سنّتهای فراگیر و همیشگی خداوند است که هر ملّتی نعمتهای الهی را از روی علم و عمد کفران کند سخت عقوبت می‌شود.

سَل بَنی اِسرءیلَ کَم ءاتَینهُم مِن ءایَهٍ بَیِّنَهٍ ومَن یُبَدِّل نِعمَهَ اللّهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقَاب (بقره، ۲۱۱)

گزیده تفسیر
از علمای بنی‌اسرائیل تقریراً و توبیخاً بپرس که ما چه عنایتهای مادی و معنوی ویژه‌ای به بنی‌اسرائیل داشتیم؛ نشانه‌هایی که برای همه روشن بود که از جانب خداست به آنها دادیم؛ ولی بسیاری از آنان، با آنکه ایتای آیه به نصاب کامل رسید و حجت تمام شد، با کفران و ناسپاسی، همچون تحریف لفظی یا معنوی تورات، تشریعاً آن نعمتها را به نقمت تبدیل کردند و از سنّتهای فراگیر و همیشگی خداوند است که هر ملّتی نعمتهای الهی را از روی علم و عمد کفران کند سخت عقوبت می‌شود.
در آیات پیش وعید ضمنی عذاب به آمدن نشانه‌های آشکار از جانب خدا مقیّد شده است. در این کریمه نیز تصریح شده که سنّت عقوبت ناسپاسان پس از آمدن بیّنه و هنگامی است که کفران نعمت آگاهانه باشد؛ نه بر اثر سهو، غفلت، نسیان یا برداشت سوء.
کیفری که در بیان آن، عقاب کننده، یعنی خداوند (با تصریح به اسم ظاهر او (الله) با امکان ارجاع ضمیر) دارای عقاب شدید معرفی شده است، تحمّل‌پذیر نیست.
۳۲۶

تفسیر

مفردات
ءَایَهٍ: «آیه» از «أَ ی ی» ۱ و به معنای نشان و علامت و جمع آن آیات و آی است ۲٫ معانی دیگری که برای آن ذکر شده، مانند عبرت، حجت، معجزه و بخشهای کوتاه یا بلند قرآن که با نشانه‌های خاصّی از هم تفکیک می‌شود، همه از مصادیق یا از آثار معنای یاد شده است ۳٫
مقصود از واژه «آیه» در جمله ﴿کَم ءاتَینهُم مِن ءایَهٍ بَیِّنَه﴾، معجزات، براهین، الطاف و عنایات الهی است که به بنی‌اسرائیل شده و از این جهت که اینها نشانه‌های آشکار خدا و فیض ویژه حق‌اند آیه بیّنه هستند.

تناسب آیات
خدای سبحان در آیات پیشین، مؤمنان را به انقیاد و اتحاد همگانی فراخواند و از پیروی گامهای شیطان و تفرقه‌افکنی نهی فرمود و آنان را که بر اثر گناه بزرگ تفرقه از مسیر حق لغزیدند و به دام پیروی از گامهای شیطان افتادند، به وعید ضمنی عذاب حتمی هشدار داد. در این آیه در ادامه همان بحث برای تأکید بر تعذیب تبهکاران و کسانی که آیات و نعمتهای الهی را نادیده گرفته‌اند، «سند تاریخی» و «سنت الهی» ارائه می‌دهد که تفصیل آن خواهد آمد.
٭ ٭ ٭

۳۲۷

پرسش تقریر و توبیخ
آیه گذشته را از دو منظر تفسیر کرده‌اند که یکی از آن دو مورد انتخاب واقع شده بود. این آیه با هر دو مبنا و تفسیر قابل تبیین است.
سؤال پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و هر انسان کامل معصوم و مطلع از ملاحم از بنی‌اسرائیل، پرسش تقریر و توبیخ است نه استعلام، هرچند سؤال دیگران که از سرگذشت بنی‌اسرائیل آگاه نیستند می‌تواند پرسش استفهامی باشد.
بنی‌اسرائیل در عهد موسای کلیم(علیه‌السلام) آیات روشن آن عصر را نادیده گرفتند، و بنی‌اسرائیل در عهد پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آیات، علامتها و شواهد شفاف را نادیده و ناشنیده پنداشتند، از این‏رو لاحق همانند سابق مورد سؤال تعییر و سرزنش قرار گرفت.
سؤال توبیخ را می‌توان از آیه ﴿سَلهُم اَیُّهُم بِذلِکَ زَعیم) ۱ و مانند آن استظهار کرد.
سؤال توبیخی، تهدید دیگری است در قبال تهدیدهای متعدد آیات گذشته.

آیت روشن و نعمت الهی
خدای سبحان در این آیه از معجزات، براهین الهی، عنایتها و عطایای خویش به بنی‌اسرائیل، به ﴿ءایَهٍ بَیِّنَه﴾ و نیز به ﴿نِعمَهَ اللّه﴾ یاد می‌کند. این امور از آن جهت که نشانه روشن خدا و فیض آشکار پروردگارند «آیه بیّنه»اند و چون برای فرد و جامعه برخوردار از آن گوارا و آرام بخش‌اند، «نعمت الهی» هستند:
^ ۱ – ـ مفردات، ص۱۰۱، «ا ی ی».
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۲۰۴؛ المصباح، ص۳۲، «ا و ی».
^ ۳ – ـ المعجم فی فقه لغه القرآن، ج۴، ص۴۵۳، «ا ی ی».
۳۲۸

>
﴿سَل بَنی اِسرءیلَ کَم ءاتَینهُم مِن ءایَهٍ بَیِّنَهٍ ومَن یُبَدِّل نِعمَهَ اللّه﴾. «آیه بیّنه» علامت و نشانه روشنی است که از طرف خدا آمده است و هیچ ابهامی در نشانه بودن آن نیست.
منظور از ﴿نِعمَهَ اللّهِ مِن بَعدِ ما جاءَته﴾ همان «آیه بیّنه» است که گاهی از آن با «نعمت» یاد می‌شود، چنان که از «بیّنه» در ذیل آیه به ﴿ما جاءَته﴾ یاد شده است تا «حدّ وسط» قیاس با همه خصوصیات آن در «صغرا» و «کبرا» تکرار شده باشد، چون اگر صدر آیه مربوط به «آیه بیّنه» باشد و ذیل آن مربوط به «نعمت الله» و این دو هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند، ذیل آیه نمی‌تواند «کبرای» صدر آن باشد.
راز و رمز این‌گونه تعبیرها آن است که افزون بر تکرار حدّ وسط برای صحت برهان، ظرافتهای ادبی، مانند نعمت بودن همه آیات الهی و رسیدن حجت خدا به انسان برای بیّنه بودن، حفظ شده است. اگر به جای ضمیر، اسم ظاهر نمی‌آورد و می‌فرمود: «و من یبدّلها»، گرچه کبرای قیاس تام بود؛ ولی این‌گونه ظرافت ادبی از دست می‌رفت.

ایتای کامل و تامّ
ایتای آیات شفاف و روشن، نسبت به پیامبر، بدون واسطه و با قبول و شکر همه جانبه همراه است و ایتای آن نسبت به امّت (سابق و لاحق) با واسطه و گاهی با نکول و تبدیل شکر به کفران مقرون است؛ مانند ﴿بَدَّلوا نِعمَتَ اللّهِ کُفرا) ۱
^ ۱ – ـ سوره قلم، آیه ۴۰٫
۳۲۹

>
ایتای آیه به امّت، به نصاب کامل رسیده است: ﴿کَم ءاتَینهُم مِن ءایَهٍ بَیِّنَه﴾، زیرا قید ﴿بَیِّنَه﴾ از یک‏سو و قید ﴿جاءَته﴾ از سوی دیگر، نشان تمامیّت حجّت است؛ نظیر ﴿یُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوه) ۱ خواهد بود.

گستره نعمت الهی
﴿نِعمَهَ اللّه﴾ در این آیه عنوان عام است که هم شامل آیات و معجزات می‌شود و هم سایر نعمتهای الهی را دربرمی‌گیرد تا «کلیّت کبرا» حفظ شود. نعمت هم مادی است ؛ مانند آب، هوا، نور، گیاه و میوه که به بنی‌سرائیل عطا شد ۲ و هم معنوی؛ مانند ولایت، اتحاد و برادری که قرآن کریم از آنها به «نعمت» یاد کرده است ۳٫ البته نعمتِ ولایت ، مطلق و بالاترین نعمت است و سایر نعمتها محدود و مقیدند. لازم است عنایت شود که گاهی مقصود از نعمت، برکت خاصی غیر از ولایت است و زمانی منظور از نعمت، مطلق برکت اعم از ولایت و غیر آن است؛ ولی هرگاه نعمت به طور مطلق یاد شود، مراد از آن، نعمت ولایت است؛ مانند ﴿الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم واَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی) ۴
شاید تکرار و تصریح به نعمت الهی به جهت ارتباط و انسجام این آیه با دیگر آیات باشد، زیرا در آیات گذشته مؤمنان را به اِتحاد و انقیاد عمومی دعوت کرد: ﴿یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا ادخُلوا فِی السِّلمِ کافَّه) ۵ و در سوره آل عمران
^ ۱ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۲۸٫
۳۳۰

>
نیز اتحاد و برادری را از نعمتهای الهی برمی‌شمارد: ﴿واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا ولاتَفَرَّقوا واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونا) ۱ آن‌گاه آیه مورد بحث به منزله «کبرا» برای این دو آیه است؛ یعنی اتحاد و برادری و انقیاد عمومی نعمت خداست و نعمت الهی را هرکس تغییر دهد و به اختلاف و تفرقه تبدیل کند، به عقوبت خدا دچار می‌شود.
اتحاد و برادری و انقیاد عمومی، بدون اعتقاد به خدا ممکن نیست، چون فقط مبدأ واحد است که وحدت می‌آورد، وگرنه مبادی کثیر، عامل کثرت و تفرقه است. جز خدا همه چیز کثیر است و تنها واحد ذاتی خداست. ممکن نیست کثیر ذاتی، عاملِ وحدت باشد، زیرا هر مبدئی پیروان خود را به سوی خویش می‌خواند، از این رو خدای سبحان اتحاد و برادری را در پرتو ایمان به خدای واحد و اعتقاد همگانی به اصول و فروع دین می‌داند: ﴿واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعًا ولاتَفَرَّقوا واذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اَعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخونا﴾؛ یعنی صیانت از هلاکت، در اعتصام عمومی و همگانی به قرآن و عترت و اصول و فروع دین است؛ نه در امتثال جداگانه و تک تک نسبت به اصول و فروع دین.
توضیح آنکه عنایت به قید ﴿جَمیعا﴾ از یک‏سو و قید ﴿لاتَفَرَّقوا﴾ از سوی‏دیگر مفید آن است که اعتصام به دین خدا همانند نماز جماعت است که احکام خاص خود را دارد، به طوری که اگر همه اهل مسجد مثلاً نماز بخوانند ولی هر یک جداگانه، گرچه همه نماز خوانده‌اند؛ ولی به جماعت نیست.
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۷۵٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیات ۵۷ و۶۱٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۳؛ سوره آل عمران، آیه ۱۰۳٫
^ ۴ – ـ سوره مائده، آیه ۳٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۸٫
۳۳۱

>
رعایت نظم، پرهیز از اختلاف در تقدم و تأخر، پیروی از یک امام عادل، اجتناب از فاصله، احتراز از تقدّم بر امام عادل و… همگی از آثار و برکات نماز جماعت است که در نماز فرادا نیست. دینداری امت اسلامی نیز باید به‏طور جماعت باشد نه فرادا.
تذکّر: اگر توحید نباشد، هوای هر کسی خدای اوست. در این صورت هرگز هدف مشترک، صلاح، منفعت، ایده، آرمان مشترک و مانند آن فرض صحیح ندارد، چون هواها متعدد است و امیال متنوع، اهداف، مصالح، منافع، ایده‌ها و آرمانهای گونه‌گون را به همراه دارند؛ نه واحد و مشترک.

تبدیل نعمت الهی و اقسام آن
منظور از تبدیل نعمت الهی، «تبدیل تشریعی» است؛ یعنی بدل غلطی که هیچ پیوندی میان بدل و مبدل منه نیست؛ مانند نقمت به جای نعمت، کفران به جای شکر، انکار به جای اقرار و الحاد به جای توحید؛ نه تبدیل تکوینی، زیرا تغییر و تبدیل تکوینی در آفریده‌های الهی که کلمات اویند ناممکن است. قرآن به صورت نفی جنس می‌فرماید: ﴿لاتَبدیلَ لِکَلِمتِ اللّه) ۱ ﴿لاتَبدیلَ لِخَلقِ اللّه) ۲ ﴿ولامُبَدِّلَ لِکَلِمتِ اللّه) ۳
خداوند از موجودات تکوینی عالَم، گاهی به «کلمات الهی» و «مخلوقات خدا» یاد می‌کند؛ مانند آیات گذشته، و زمانی به «نعمت الهی»؛ مانند ﴿واِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللّهِ لاتُحصوها) ۴ پس نعمتهای خدا همان کلمات الهی هستند
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۰۳٫
۳۳۲

>
و چون تمام حوادث عالمِ هستی آیت و نشانه خدا و غیب مطلق است و هرچه نشانه حق و غیب مطلق باشد، کلمه الهی است، همه نعمتها کلمات الهی می‌شوند.
تبدیل و تغییر تکوینی در کلمه‌ها و نعمتهای الهی راه ندارد و هیچ‌کس توان تبدیل تکوینی آیات و نعمتهای الهی را ندارد، چون خدای سبحان اولاً هر چیزی را با نصاب کامل آفرید: ﴿وتَمَّت کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدقًا وعَدلاً لامُبَدِّلَ لِکَلِمتِه) ۱ پس کلمه الهی ناقص نیست تا کسی با تغییر و تبدیل آن را «تتمیم» کند و عیبناک نیست تا بتوان آن را تصحیح کرد. ثانیاً هر چیزی را به نیکوترین وجه خلق کرد و زشتی در آن راه ندارد تا بشود آن را تحسین کرد: ﴿اَلَّذی اَحسَنَ کُلَّ شی‏ءٍ خَلَقَهُ وبَدَاَ خَلقَ الاِنسنِ مِن طین) ۲ پس کلمات و نعمتهای الهی را نه خدای متعالی تغییر می‌دهد، چون به نیکوترین صورت آفریده است و از این نیکوتر متصور نیست، وگرنه خداوند همان را می‌آفرید؛ نه غیر خدا آن کلمات را دگرگون می‌کند، چون قدرت ندارد، بنابراین تبدیل و تغییر تکوینی نعمتها و کلمات الهی، محال است.
غرض آنکه هم تک‌تک موجودهای امکانی بدون نقص و بدون عیب آفریده شده‌اند: ﴿الَّذی اَعطی کُلَّ شی‏ءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی) ۳ و هم مجموع نظام هستی، به عنوان مجموع واحد، به زیباترین وجه امکان خلق شده است: ﴿ما تَری فی خَلقِ الرَّحمنِ مِن تَفوُتٍ فَارجِعِ البَصَرَ هَل تَری مِن فُطور) ۴ و تبدیل آن
^ ۱ – ـ سوره یونس، آیه ۶۴٫
^ ۲ – ـ سوره روم، آیه ۳۰٫
^ ۳ – ـ سوره انعام، آیه ۳۴٫
^ ۴ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۳۴٫
۳۳۳

>
برخلاف نظام احسن است، پس نه تبدیل کلّ معقول و نه تغییر جزء متصور است، از این جهت به طور نفی مطلق فرمود: ﴿لاتَبدیلَ لِخَلقِ اللّه﴾. آنچه از تهدید ابلیس نیز برمی‌آید که گفت: ﴿… وَلاءمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلقَ اللّه) ۱ آن نیز در محدوده شریعت است؛ نه خلقت؛ یعنی تغییر خُلق و خوی، وصف و فعل و… نه خارج از آن.
تبدیل و تغییر تشریعی که همان کفران نعمت و ناسپاسی به جای شکرگزاری است، هم ممکن است و هم واقع شده است، چون نعمت و هر حادثه‌ای از نظر نظام فاعلی به خدای سبحان مستند و از نظر نظام قابلی به انسان وابسته است و از نظر خارجی به عالم هستی ارتباط دارد.
هر انسانی باید از این نظامهای سه‌گانه پاسداری کند؛ یعنی از نظر نظام فاعلی بپذیرد که هر چیزی نعمت خدا و آفریده اوست و از نظر نظام قابلی، نعمت را به گونه‌ای صرف کند که برای او و جامعه سودمند باشد؛ نه زیانبار و از نظر نظام خارجی نعمت الهی را هماهنگ با عالم هستی به‏کاربرد و موجب ظهور فساد در جهان نشود: ﴿ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَیدِی النّاس) ۲
هرکس به جای شکرگزاری از نعمتِ خدا در نظامهای سه گانه، ناسپاسی نعمت الهی را در هر سه نظام یا یکی از نظامها روا داشته باشد، نعمت الهی را تشریعاً به کفران دگرگون کرده و مصداقِ اصل جامع این آیه است و به عقوبتِ پروردگاری که عقاب او شدید است دچار می‌شود.
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره سجده، آیه ۷٫
^ ۳ – ـ سوره طه، آیه ۵۰٫
^ ۴ – ـ سوره ملک، آیه ۳٫
۳۳۴

>
نکته: ۱٫ نعمت الهی در این آیه عام است و شامل همه آیات خدا نیز می‌شود، بدین لحاظ یکی از مصادیق بارز تبدیل تشریعی نعمت الهی، تحریف لفظی یا معنوی آیات الهی است که عالمان دینی اهل کتاب آن را درباره تورات و انجیل رواداشتند و تحریف معنوی قرآن کریم که ممکن است دامنگیر عالمان دینی اسلام شود.
۲٫ تبدیل نعمت معنوی که بالاصاله سبب هدایت است، به سبب ضلالت مصداق دیگر آن است؛ نظیر آنکه قرآن حکیم برای صاحبدلان نور و شفاست؛ ولی برای بیماردلان، تبار و کوری است، به طوری که مؤمن از آن خسروی می‌یابد و منافق و کافر از آن خسارت: ﴿… فَزادَتهُم رِجسًا اِلی رِجسِهِم) ۱

سنّت الهی تعذیب تبدیل کنندگان نعمت
خداوند به بنی اسرائیل آیات و نعمتهای فراوان داد؛ هم حضرت موسی(علیه‌السلام) را به معجزاتی همچون عصا و ید بیضاء ۲ و آیات فراوان دیگر مجهّز کرد و هم بنی‌سرائیل را به «نعمت نبوت»، «برتری بر عالمیان» ۳ «رفع مشکلات اقتصادی» ۴ و «پیروزی و حاکمیت بر طاغوت» ۵ متنعّم ساخت؛ لیکن آنان همه را نادیده گرفته و نسبت به نعمتهای خدا ناسپاسی روا داشتند و از دستورهای
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۱۹٫
^ ۲ – ـ سوره روم، آیه ۴۱٫
۳۳۵

>
خدا و پیامبر سرپیچی کردند و به عذابهایی چون «تیه و سرگردانی» ۱ «مسخ و بوزینه‏شدن» ۲ «کینه و دشمنی با یکدیگر» ۳ «کشتن یکدیگر» ۴ و «دچار شدن به ذلت و مسکنت» ۵ گرفتار آمدند.
هرکس دیگر نیز که نعمت الهی را تغییر دهد و شکر آن را به کفران و ناسپاسی بدل کند، گرفتار عقوبت سخت خدا می‌شود و عقاب خداوند شدید است: ﴿ومَن یُبَدِّل نِعمَهَ اللّهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقَاب﴾. پیام این جمله آن است که هر کس نسبت به آیات و نعمتهای الهی متمرّد و ناسپاس باشد، همانند بنی‌اسرائیل به کیفر سخت الهی معذّب خواهد شد؛ نه آنکه خدای سبحان از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخواهد تا از بنی اسرائیل بپرسد که آیا خدا به آنها نعمت فراوان و نشانه‌های زیاد عطا کرد یا نه.
عذابهای بنی اسرائیل اثر تمرّد و ناسپاسی آنان در برابر آیات و نعمتهای الهی بوده است. این حکم، اختصاصی به گذشتگان از یهود یا نصارا یا امّتهای دیگر ندارد. طبق سنت الهی هرکس نسبت به آیات و نعمتهای الهی تمرّد و کفران داشته باشد، به عقوبت سخت خدا گرفتار می‌شود و بنی‌اسرائیل چنین شدند و علمای دینی آنان این را می‌دانند و شما می‌توانید از آنان باپرسیدن اقرار بگیرید و از این جهت آنان را سرزنش کنید.
گفتنی است که دو چیز عامل رفع عذاب دنیوی از امت اسلامی است:
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۱۲۵٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیات ۱۰۷ و۱۱۷٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۲۰٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۵۷٫
^ ۵ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۶٫
۳۳۶

>
۱٫ بودنِ وجود مبارک رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در میان امّت. ۲٫ استغفار مردم: ﴿وما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم واَنتَ فِیهِم وما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وهُم یَستَغفِرون) ۱ این دو چیز به منزله مقیّد اطلاق یا مخصّص عموم آیه تعذیب است. تفصیل این مطلب در ذیل آیه مزبور خواهد آمد.

بلوغ حجت الهی شرط عقاب خدا
سنت الهی بر آن است که تا حجت خود را به کافران و تبهکاران نرساند آنان را کیفر نمی‌کند: ﴿وما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبعَثَ رَسولا) ۲ ﴿لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَه) ۳ سرّ تقیید در آیه مورد بحث با آوردن جمله «مِن بَعدِ ما جاءَته» آن است که شاید کسی بر اثر ضعف علمی، هیچ‌گاه حجت و آیت الهی به او نرسد یا «بلوغ علمی» پیدا کند؛ ولی بر اثر سهو یا غفلت یا نسیان، فعلاً متذکّرِ حجت و آیت الهی نباشد؛ یعنی «بلوغ ذُکری» نداشته باشد، در هیچ یک از این صور خداوند او را به عقاب شدید گرفتار نمی‌کند، بنابراین کسی که هم بلوغ علمی و هم بلوغ ذُکری دارد، یعنی هم حجت و آیت الهی را دریافت کرده و هم فعلاً متذکر نعمت الهی است، ولی شکر نعمت الهی را از روی علم و عمد به ناسپاسی و کفران تبدیل کرده است، خداوند او را به عقاب سخت گرفتار می‌کند ، چنان که در آیات گذشته نیز وعیدِ ضمنی را بر لغزش بعد از آمدن بیّنه متوقف کرد: ﴿فَاِن زَلَلتُم مِن بَعدِ ما جاءَتکُمُ البَیِّنتُ فَاعلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم) ۴
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۲۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۶۵٫
^ ۳ – ـ سوره مائده، آیه ۶۴٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۵۴٫
^ ۵ – ـ سوره بقره، آیه ۶۱٫
۳۳۷

>
راز اینکه در برخی از روایات معصومان(علیهم‌السلام) چنین آمده است که خداوند هفتاد گناه از جاهل را می‌آمرزد قبل از آنکه یک گناه از عالم را بیامرزد ۱ ، همین است که خطا و گناه عالم از روی علم و بیّنه است، بر همین اساس عالمان دینی اهل کتاب که نشانه‌های رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در کتاب خودشان یافتند، ولی آن را کتمان کردند، به لعن و نفرین الهی گرفتار شدند: ﴿ ولَمّا جاءَهُم کِتبٌ مِن عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وکانوا مِن قَبلُ یَستَفتِحونَ عَلَی الَّذینَ کَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفوا کَفَروا بِهِ فَلَعنَهُ اللّهِ عَلَی الکفِرین) ۲
قرآن به مسلمانان درباره ناامید شدن از محرّفان کتاب الهی نیز می‌فرماید: شما طمع دارید آنان به کتاب الهی شما ایمان بیاورند، حال آنکه آنان کلام الهی را شنیدند و پس از دانستن، آن را تحریف کردند؛ نه آنکه از روی سهو و نسیان یا سوء برداشت چنین کرده باشند: ﴿اَفَتَطمَعونَ اَن یُؤمِنوا لَکُم وقَد کانَ فَریقٌ مِنهُم یَسمَعونَ کَلمَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلوهُ وهُم یَعلَمون) ۳
حاصل اینکه خداوند تا نرسیدن حجتِ روشنِ الهی کسی را عذاب نمی‌کند؛ ولی با رسیدن و بلوغ علمی و ذُکری، و تبدیل عمدی، دیگر مهلت نمی‌دهد و کیفر می‌کند.

عقاب تحمّل ناپذیر
گاهی عقاب به شدت و اَلَم متصف می‌شود و گاهی عقاب کننده به اینکه دارای عقاب شدید است معرفی می‌شود. آیه مورد بحث از صنف دوم است،
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۳۳٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۵٫
^ ۳ – ـ سوره انفال، آیه ۴۲٫
^ ۴ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۹٫
۳۳۸

به هر تقدیر، چنین عقابی تحمّل پذیر نیست. تصریح به اسم ظاهر (الله) با امکان ارجاع ضمیر، عقاب شدید او را سهمگین‌تر معرفی می‌کند.

سرّ تصریح به پاداش و تلویح به عقاب
خداوند بر اثر وسعت رحمت و مهربانی است که به عذاب و عقاب تصریح نکرده، بلکه به صورت کنایی می‌فرماید که کیفر خدا شدید و سخت است: ﴿فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقَاب﴾.
خدای سبحان همواره به نعمت و پاداش تصریح دارد و نقمت و عذاب را تلویحاً بیان می‌کند، مگر در جایی عذاب به فعلیّت رسیده باشد که دیگر جای تلویح و کنایه نیست؛ مثلاً درباره رحمت و مغفرت به صورت متکلم وحده سخن گفته؛ ولی عذاب را با تعبیر کنایی بیان داشته است: ﴿نَبِّی‏ء عِبادی اَنّی اَنَا الغَفورُ الرَّحیم ٭واَنَّ عَذابی هُوَ العَذابُ الاَلیم) ۱ به بندگانم خبر بده که من آمرزنده و مهربانم و هشدار بده که عذابم دردناک است. نیز درباره پاداش شکرگزاری و کیفر ناسپاسی فرمود: ﴿لَئِن شَکَرتُم لاَزیدَنَّکُم ولَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید) ۲ با آنکه سیاق آیه اقتضا می‌کرد که در جمله دوم نیز به صورت متکلم وحده تعبیر کند، ولی تعبیر کنایی آورد.
کلام امام سجاد(علیه‌السلام) نیز می‌تواند بیانگر راز این‏گونه تعبیرها باشد: «وأنت الّذی تسعی رحمته أمام غضبه» ۳ چون رحمت و غضب الهی در یک ردیف نیستند.
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۱، ص ۴۷٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۸۹٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۷۵٫
۳۳۹

>
خداوند هرگز پنهانی عذاب نمی‌کند، بلکه ابتدا اِعلان می‌کند تا مجال فرار باشد. او همواره نورافکنهای رحمت خویش را قبل از فرستادن عذاب و غضب روشن می‌کند تا بندگانش آمدن عذاب الهی را ببینند و برای رهایی از آن چاره‌ای بیندیشند. همیشه حجّتها، هشدارها و نشانه‌های عذاب را می‌فرستد تا تبهکاران توبه کنند و از فساد و تباهی دست بردارند؛ اگر چنین مهربانی‌ای اثر نکند و عذاب فعلیّت یابد، به عذاب تصریح می‌کند.

اشارات و لطایف

۱٫ کفران نعمت و مراحل آن
قرآن کریم از «تبدیل نعمت» به کفران نعمت یاد کرده است: ﴿اَلَم تَرَ اِلَی‌الَّذینَ بَدَّلوا نِعمَتَ اللّهِ کُفرًا واَحَلّوا قَومَهُم دارَ البَوار) ۱ آیا کسانی را که سپاس نعمت الهی را به کفران تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت درآوردند ندیدی؟
کفر، همان‌طور که قبلاً بیان شد، فقط در نظام تشریع یافت می‌شود و در نظام تکوین راه ندارد، چون در نظام تکوین، همه چیز تسلیم حق تعالی است و کافر اصلاً وجود ندارد: ﴿ولَهُ اَسلَمَ مَن فی السَّموتِ والاَرضِ طَوعًا وکَرهًا واِلَیهِ یُرجَعون) ۲ موجودی در جهان تکوین یافت نمی‌شود که در برابر خدا خاضع نباشد، بلکه مجموعه نظام کیهانی مسلِم و منقاد خداست و با طوع و رغبت به سوی خدا حرکت می‌کند: ﴿فَقالَ لَها ولِلاَرضِ ائتیا طَوعًا اَو کَرهًا قالَتا اَتَینا طائِعین) ۳ افزون بر آنکه همه موجودات عالم تکوین، تسبیحگوی
^ ۱ – ـ سوره حجر، آیات ۴۹ ۵۰٫
^ ۲ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۷٫
^ ۳ – ـ بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۴۰۸٫
۳۴۰

>
حق‌اند ۱ و در برابر خداوند سجده تکوینی دارند ۲ ، بنابراین فقط در محدوده تشریع، عده‌ای نعمت خدا را می‌شناسند؛ ولی در مقام سپاس منکر آن می‌شوند که بیشتر آنان کافرند: ﴿یَعرِفونَ نِعمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنکِرونَها واَکثَرُهُمُ الکفِرون) ۳ براساس این‌گونه آیات، تبدیل و تغییر نعمت الهی همانا کفران آن است.
لازم است عنایت شود که همان طور که شکرگزاری سه مرحله اعتقادی، زبانی و عملی دارد، کفران نعمت نیز چنین است:
أ. کفران اعتقادی: کسی که مانند قارون اعتقاد ندارد هرگونه نعمتی از خداست و چنین می‌پندارد نعمتی که در دسترس اوست محصول کار و فکر خود اوست و برای خدا سهمی نمی‌شناسد: ﴿قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی) ۴ مبتلا به «کفران اعتقادی» است، هرچند خودش متوجه آن نباشد.
ب. کفران زبانی: کسی که در برابر دریافت نعمتهای الهی «الحمد لله» نمی‌گوید، بلکه در محدوده زبان همانند قارون سخن می‌راند، به کفر زبانی مبتلاست.
ج. کفران عملی: کسی که نعمت الهی را بیجا صرف کند و عملاً به انکار آن بپردازد، نعمت الهی را کاملاً می‌شناسد؛ ولی به کفران عملی نعمت مبتلاست: ﴿یَعرِفونَ نِعمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنکِرونَها واَکثَرُهُمُ الکفِرون﴾.
این‌گونه اعتقاد، سخن گفتن و عمل کردن، اختصاصی به قارون ندارد،
^ ۱ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۲۸٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیه ۸۳٫
^ ۳ – ـ سوره فصّلت، آیه ۱۱٫
۳۴۱

>

بلکه طبیعت هر انسان غیر مهذّب (نه فطرت او) چنین است که در گرفتاری خدا را می‌خواند و درخواست رفع مشکل دارد؛ ولی وقتی خداوند تخویل کرد و به او نعمتی عطا فرمود، خود را می‌بیند و ولی نعمتش را فراموش می‌کند و فکر، سخن و عمل قارونی ارائه می‌دهد و می‌گوید که خود مثلاً درس خوانده و عالمانه کوشیده تا به ثروت دست یافته یا به فلان نظریه و کشف علمی رسیده است، حال آنکه اولاً این احسان الهی است. ثانیاً در دنیا فقط صبغه فتنه و آزمایش دارد و ثالثاً ثمره شیرین شُکر و تلخ کفر در معاد معلوم می‌شود؛ ولی بیشتر مردم نمی‌دانند: ﴿فَاِذا مَسَّ الاِنسنَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ اِذا خَوَّلنهُ نِعمَهً مِنّا قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلی عِلمٍ بَل هِی فِتنَهٌ ولکِنَّ اَکثَرَهُم لایَعلَمون) ۱
خدای سبحان در آیه‌ای دیگر درباره کیفر تلخِ کفران نعمت، شهری را مَثَل زده که اَمن بوده و روزی آن از هر سو فراوان می‌رسیده است؛ ولی ساکنان آن نعمتهای الهی را ناسپاسی می‌کرده‌اند و خدا هم در برابر کارشان نعمتها را از آنها ستانده و طعم گرسنگی و ترس را به آنان چشانده است: ﴿وضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا قَریَهً کانَت ءامِنَهً مُطمَئِنَّهً یَأتیها رِزقُها رَغَدًا مِن کُلِّمَکانٍ فَکَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما کانوا یَصنَعون) ۲ درحقیقت این آیه بیان وقوع بعضی از مصادیق همان تهدیدی است که در جمله ﴿فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقَاب﴾ آمده است و کیفر تلخ کفران و تبدیل نعمت را بازگو می‌کند، پس آیه مورد بحث، بیان «مرحله کفر عملی» به صورت اصل جامع است.
کسی که در هر سه مرحله یاد شده (اعتقاد، زبان و عمل) کفران نعمت کند، گرفتار عقوبت شدیدتر می‌شود و اگر در دو مرحله کفران نعمت کند،
^ ۱ – ـ سوره جمعه، آیه ۱؛ سوره اسراء، آیه ۴۴٫
^ ۲ – ـ سوره رعد، آیه ۱۵٫
^ ۳ – ـ سوره نحل، آیه ۸۳٫
^ ۴ – ـ سوره قصص، آیه ۷۸٫
۳۴۲

>
گرفتار عذاب شدید و متوسط می‌شود و چنانچه در یک مرحله تبدیل نعمت کند، به عقوبت مناسب همان مرحله مبتلا می‌شود، زیرا کیفر، همسان گناه است: ﴿جَزاءً وِفاقا) ۱ البته مراحل سه‌گانه یکسان نیستند، چون کیفر کفر اعتقادی یقیناً بیش از کیفر کفر لسانی و عملی است.

۲٫ مراحل شکر نعمت و کیفیّت آن
خدای سبحان مردم را به شکرگزاری از نعمتها فرا خوانده است. برخی از بزرگان علم اخلاق برای شکر سه مرحله بیان کرده‌اند ۲ :
أ. شکر قلبی و اعتقادی، که همان رضایت به نعمت است و اعتقاد به آنکه از ناحیه خداست، چنان‌که حضرت سلیمان(علیه‌السلام) آوردن تخت بلقیس را از فضل خدا دانست و طبق عقیده خاص خود چنین گفت: ﴿هذا مِن فَضلِ رَبّی لِیَبلُوَنی ءَاَشکُرُ اَم اَکفُرُ ومَن شَکَرَ فَاِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِهِ ومَن کَفَرَ فَاِنَّ رَبّی غَنی کَریم) ۳ ثمره شکرگزاری نصیب شاکران است؛ نه خدا، چون خداوند کریم بی‌نیاز است.
ب. شکر عملی، که همان صرف کردن بجای نعمت و هماهنگ ساختن اعضا و جوارح با نعمت الهی است، چنان که خدای سبحان به آل داود همین دستور را داد. این عمل، حقیقت شکر و مرحله دشوار آن است، از این‏رو شکرگزاران واقعی اندک‌اند: ﴿اِعمَلوا ءالَ داوودَ شُکرًا وقَلیلٌ مِن عِبادِی
^ ۱ – ـ سوره زمر، آیه ۴۹٫
^ ۲ – ـ سوره نحل، آیه ۱۱۲٫
۳۴۳

>
الشَّکور) ۱ چون اگر منظور، صرف شکر قلبی یا زبانی بود، چندان دشوار نبود تا عاملان به آن کم باشند.
ج. شکر زبانی که همان ثناگویی منعم و گفتن «الحمد لله» و مانند آن است و آیات فراوانی بر این مرحله از شکر دلالت دارد ۲٫
خدای سبحان درباره کیفیّت شکرگزاری برخی از نعمتها چنین فرمود: ﴿والَّذی خَلَقَ الاَزوجَ کُلَّها وجَعَلَ لَکُم مِنَ الفُلکِ والاَنعمِ ما تَرکَبون ٭ لِتَستَووا عَلی ظُهورِهِ ثُمَّ تَذکُروا نِعمَهَ رَبِّکُم اِذا استَوَیتُم عَلَیهِ وتَقولوا سُبحنَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هذا وما کُنّا لَهُ مُقرِنین ٭ واِنّا اِلی رَبِّنا لَمُنقَلِبون) ۳ در جریان کشتیرانی، هواپیمایی و صحرانوردی به شما توفیق ساختن کشتی دادیم تا با آن دریا را بشکافید یا با مرکبهای صحرانورد وهواپیما به دوردست سفر کنید؛ لیکن بدانید اینها نعمتهای الهی است و هنگام سوار شدن و بهره‌وری از آنها باید به یاد خدا باشید؛ یعنی هم این نعمت را از خدا بدانید و هم شکر عملی و زبانی داشته باشید و کیفیت شکرگزاری آن است که بگویید: پاک است خدایی که این مرکب را برای ما رام کرد، وگرنه ما توان رام کردن آن را نداشتیم.
لازم است عنایت شود که این آیه به مرکبهای دریایی یا صحرایی اختصاص ندارد، بلکه ناظر به اصل نعمت است و شاملِ همه نعمتهای طبیعی و صناعی می‌شود، چون مرکبهای صنعتی و طبیعی هر دو مخلوق و نعمت خدایند؛ لیکن یکی با واسطه است و دیگری بی‌واسطه، بنابراین نحوه شکرگزاری نعمت آن نیست که تنها با زبان مضمون جمله بالا را بگوید، بلکه باید منطق و اعتقاد
^ ۱ – ـ سوره نبأ، آیه ۲۶٫
^ ۲ – ـ معراج السعاده، ص۷۹۰٫
^ ۳ – ـ سوره نمل، آیه ۴۰٫
۳۴۴

>
او این باشد که این نعمت از خداست و رفتار و کردارش را با آن نعمت هماهنگ سازد.

۳٫ سهم بررسی تاریخ در تربیت انسان
بررسی و مطالعه احوال گذشتگان و عبرت گرفتن از آنان، اهمیت اساسی و سهم تربیتی مهمی در تهذیب نفس و اصلاح انسانها دارد. قرآن کریم به این امر مهم بها داده و سرگذشت گذشتگان و فرجام اعمال آنها را بیان فرموده است. این کار فواید بسیار دارد و تا حدودی فطری است، به طوری که در ارتکاز همه افراد هست که «تاریخ تکرار می‌شود»، از این رو خداوند گاهی به سیر و سفر در زمین و دیدن آثار باستانی و عاقبت ستمگران و تکذیب کنندگان دستور می‌دهد: ﴿قُل سیروا فِی الاَرضِ ثُمَّ انظُروا کَیفَ کانَ عقِبَهُ المُکَذِّبین) ۱ و زمانی اصل جریان یا نکات مهم اخلاقی تربیتی آن را بیان و کارهای مسلمانان را با آن مقایسه می‌کند؛ مانند نقل سرگذشت حضرت آدم و تمرّد و سرکشی شیطان یا اخبار انبیای سلف و تمرّد و لجاجت اقوام طاغی در برابر آنان، و گاهی تبهکاران را به عذاب الهی هشدار می‌دهد و سرنوشت تلخ برخی گذشتگان را به صورت «سند تاریخی» و «شاهد مطلب» بیان می‌دارد؛ مانند آیه مورد بحث که چون مسلمانان با بنی اسرائیل در مدینه ارتباطی تنگاتنگ داشتند و در همسایگی آنها زندگی می‌کردند خداوند سرگذشت بنی اسرائیل را به صورت سند تاریخی نقل می‌کند تا امّت اسلامی از این جریان تاریخی درس گرفته و از تبهکاری دست بردارند ۲٫
^ ۱ – ـ سوره سبأ، آیه ۱۳٫
^ ۲ – ـ سوره اعراف، آیه ۴۳؛ سوره ابراهیم، آیه ۳۹؛ سوره نمل، آیه ۱۵٫
^ ۳ – ـ سوره زخرف، آیات ۱۲ ۱۴٫
۳۴۵

>

بحث روایی

۱٫ سیر در اخبار گذشتگان و عبرت‌آموزی
عن علی أمیر المؤمنین(علیه‌السلام) قال لابنه: «أی بُنیّ! إنّی و إن لم أکن عمّرت عمر من کان قبلی فقد نظرت فی أعمالهم و فکّرت فی أخبارهم و سرت فی آثارهم حتّی عُدت کأحدهم، بل کأنّی بما انتهی إلیّ من‌مورهم قد عُمّرت مع أوّلهم إلی آخرهم؛ فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرره فاستخلصت لک من کلّ أمر نخیله و توخّیت لک جمیله و صرفت عنک مجهوله» ۱
اشاره: کلام علوی(علیه‌السلام) در صدد بیان عبرت آموزی از اخبار و اعمال و آثار گذشتگان است. تاریخ گذشتگان انسان را وارد گذشته می‌کند تا از کردار نیک و بد آنان عبرت بگیرد و در زندگی آینده خویش به کار بندد، چنان که امیرمؤمنان، علی(علیه‌السلام) فرزندش امام حسن(علیه‌السلام) را به گونه‌ای موعظه می‌کند که گویا در میان گذشتگان زندگی می‌کرده است.
لازم است عنایت شود که داستان سرایی انسان کامل معصوم، چونان علی‏بن ابی‏طالب(علیه‌السلام) همانند قصّه‌گویی قرآن حکیم به نحو احسن است؛ یعنی احسن القصص (به فتح قاف؛ نه به کسر آن) بودن، وصف مشترک قرآن و عترت است، بنابراین اولاً آنچه واقع شده مطرح می‌شود؛ نه اینکه صرف تمثیل باشد. ثانیاً استنباط از آن از منظر سنّت الهی است؛ نه اینکه صرف تحلیل تاریخی باشد. ثالثاً حکمت آن، که به فلسفه تاریخ تعبیر می‌شود، فراگیر و جامع است. رابعاً سند بخش مهمّ آن از سنخ ﴿تِلکَ مِن اَنباءِ الغَیبِ نوحیها اِلَیک) ۲ است. خامساً در صورت صحّت سند مأثور از انسان کامل
^ ۱ – ـ سوره انعام، آیه ۱۱٫
^ ۲ – ـ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۲۲۳، با تصرف.
۳۴۶

>
معصوم(علیه‌السلام) حجّت علمی یا عملی است.

۲٫ گروههای مختلف بنی اسرائیل
عن أبی عبدالله(علیه‌السلام) … «و یقرأ أیضاً ﴿سَل بَنی اِسرءیلَ کَم ءاتَینهُم مِن ءایَهٍ بَیِّنَه﴾ فمنهم من آمن و منهم من جحد و منهم من أقرّ و منهم من بدل ﴿ومَن یُبَدِّل نِعمَهَ اللّهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقَاب) ۱
اشاره: در توضیح این روایت نکاتی درخور توجه است:
أ. منظور از جمله «ویقرأ أیضاً» اختلاف قرائت نیست، بلکه بیان تفسیر آیه شریفه است ۲ ، چون ظاهر الفاظ گواه این مطلب است و نیز بعید است یک جمله بلند در وسط آیه از باب اختلاف قرائت باشد.
ب. از تفسیر و توضیح امام صادق(علیه‌السلام) استفاده می‌شود که همه بنی‌اسرائیل به تبدیل و کفران نعمت مبتلا نشدند، بلکه عده‌ای به آیات الهی ایمان آوردند و اقرار کردند و گروهی انکار و کفران نعمت کردند. خداوند حق مؤمنانِ از آنان را که شکرگزار بودند، رعایت کرده و آنها را از تهدید مصون داشته است.
ج. در این روایت به صغرای قیاسی که در آیه به قرینه ذیل آن حذف شده، تصریح شده است و آن اینکه «گروهی از بنی اسرائیل نعمت الهی را تبدیل کردند» و هر کس که بعد از آمدن بیّنه و حجت الهی نعمت خدا را تبدیل کند، گرفتار عقوبت شدید الهی می‌شود.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، نامه ۳۱٫
^ ۲ – ـ سوره هود، آیه ۴۹٫
۳۴۷

>

بازدیدها: 349

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *